کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (44) 🌺 #ماجرای_گوساله 2 #ساعت_پنج_عصر (#راوی : قاسم صادقی) .ظهر همان روز خو
من و بچه های ديگه مرده بوديم ازخنده، برای همين رفتيم پشت سنگر. شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسيدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله و حسابی آنها را ترسانده بود. ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسير عراقی را آزاد کرد. البته يکی از آنها که افسر بعثی بود را بيشتر اذيت کرد. بعد هم بقيه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند.
آخر شب ديدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم و کنارش نشستم. بعد پرسيدم : آقا شاهرخ يک سوال دارم؛ اين کله پاچه، ترسوندن عراقی ها، آزاد کردنشون!؟ برای چی اين کارها رو کردی؟!
شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببين يک ماه و نيم از جنگ گذشته، دشمن هم از ما نمیترسه، میدونه ما قدرت نظامی نداريم. نيروی نفوذی دشمن هم خيلی زياده. چند روز پيش اسرای عراقی را فرستاديم عقب، جالب اين بود که نيروهای نفوذی دشمن اسرا رو از ما تحويل گرفتند. بعد هم اونها رو آزاد کردند. ما بايد يه ترسی تو دل نيروهای دشمن می انداختيم. اونها نبايد جرات حمله پيدا کنند. مطمئن باش قضيه کله پاچه خيلی سريع بين نيروهای دشمن پخش میشه!
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
#شهید_شاهرخ_ضرغام (45) 🌺 #کله_پاچه (#راوی : آقای كاظمی) مرتب می گفت: من نمیدونم، بايد هر طور شده ک
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (46) 🌺
.
#اسیر 1
(#راوی : آقای محمد تهرانی)
.
آخر شب بود. #شاهرخ مرا صدا كرد و گفت: امشب برای شناسایی میريم #جاده _ابوشانک. در ميان نيروهای دشمن به يكی از روستاها رسيديم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند. يکدفعه ديدم سرنيزه اش را برداشت و رفت سمت آنها، با تعجب گفتم: شاهرخ چيکار می کنی!!
گفت: هيچی، فقط نگاه کن! مطمئن شد كسی آن اطراف نيست. خوب به آنها نزديک شد. هر دوی آنها را به اسارت درآورد. كمی از روستا دور شديم.
شاهرخ گفت: اسير گرفتن بی فايده است. بايد اينها رو بترسونيم. بعد چاقویی برداشت. لاله گوش آنها را بريد و گذاشت کف دستشان و گفت: بريد خونتون!! مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت: اينها #افسرای_بعثی بودند. کار ديگه ای به ذهنم نرسيد!
شب های بعد هم اين کار را تکرار کرد. اگر میديد اسير، فرمانده يا افسر بعثی است قسمت نرم گوشش را می بريد و رهايشان می کرد. اين کار او دشمن را عجيب به وحشت انداخته بود تا اينکه...
.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (47) 🌺 .#اسیر 2 #آدمخوارها!! (#راوی : آقای محمد تهرانی) . ✍از فرماندهی اعلام شد:
✍سربازعراقی همينطورکه ناله والتماس می کرد می گفت: تو رو خدا منو نخور!!🙄 كمی عربی بلد بودم. تعجب کردم و گفتم: چی داری میگی؟!😃
سرباز عراقی آرام كه شد به #شاهرخ اشاره کرد و گفت: فرماندهان ما قبلاً مشخصات اين آقا را داده اند😫. به همه ما هم گفته اند: اگر اسير او شويد شما را میخورد😂!! برای همين نيروهای ما از اين منطقه و اين آقا میترسند.🤕
خيلی خنديديم. #شاهرخ گفت: من اين همه دنبالت دويدم و خسته شدم. اگه میخوای نخورمت😏 بايد منو تا سنگر نيروهامون کول کنی!😂😂😂
سرباز عراقی هم شاهرخ را کول کرد و حرکت کرديم. چند قدم که رفتيم گفتم: #شاهرخ، گناه داره تو صد و سی کيلو هستی اين بيچاره الان میميره. #شاهرخ هم پائين آمد و بعد از چند دقيقه به سنگر نيروهای خودی رسيديم و اسير را تحويل داديم.🤝
#شب بعد، سيد_مجتبی همه فرماندهان گروه های زير مجموعه فدائيان_اسلام را جمع کرد و گفت: برای گروه های خودتان، اسم انتخاب کنيد و به نيروهايتان کارت شناسایی بدهيد.🌿
شيران درنده، عقابان آتشين، اينها نام گروه های چريکی بود. #شاهرخ هم نام گروهش را گذاشت: #آدمخوارها!! سيد پرسيد: اين چه اسميه؟! شاهرخ هم ماجرای #كله_پاچه و اسير_عراقی را با خنده برای بچه ها تعريف کرد.😂🤝
#ادامه_دارد..
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
پلاک عاشقی
نوشته هایی برای پاسداشت لاله های سرخ وطن
نگاهی کوتاه به زندگی سردار شهید عبدالعلی بهروزی
#قسمت_اول
سردار شهید عبدالعلی بهروزی جانشین فرمانده تیپ 15 امام حسنمجتبی (ع و برادر شهید علی بهروزی فرزند محمد است که در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت ماه سال 1338 در روستای چشمه مراد دهستان درونک بخش زیدون از توابع بهبهان متولد شد.
وی اولین فرزند خانواده و بسیار ساکت و آرام بود پدرش از طریق کشاورزی نیاز خانواده را برطرف می کرد دوره ابتدایی را در دبستان شهید قناطیر سردشت زیدون آغاز کرد و با استعداد و باهوش بود و درش را به خوبی انجام می داد.
پس از اتمام دوره ابتدایی و راهنمایی برای ادامه تحصیل به شهرستان بهبهان رفت و دوره متوسطه را در دبیرستان ۲۵ شهریور آغاز کرد، پس از اخذ دیپلم در رشته ریاضی که مصادف با انقلاب بود راهی خدمت سربازی شد.
این دلیرمرد خوزستانی در میانه خدمت سربازی بود که شراره های نهضت حضرت روح الله، سراسر ایران را فرا گرفت و جرقه های آن در ضمیر پاک عبدالعلی آتشی روشن برافروخت.
شهید بهروزی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از نخستین روزهای تجاوز رژیم بعث عراق عازم میادین جهاد اصغر شد و در فتح سوسنگرد، عملیات طریق القدس، عملیات فتح المبین و نبرد تاریخی الی بیت المقدس و پس از آن در عملیات های رمضان، والفجر مقدماتی و خیبر حضور داشت.
وی پس از حضور در جبهه چهار بار به شدت مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی دوباره به جبهه بازگشت.
سرانجام در تاریخ سوم فروردین ماه سال 1363 بر اثر آتش بار دشمن در جبهه جراحت سختی برداشت که به بیمارستانی در شیراز منتقل شد و در روز بیست و چهارم فروردین ماه بال در بال ملائک گشود.
پس از شهادت پیکر در خون نشسته سردار شهید عبدالعلی بهروزی با حضور اقشار مختلف مردم، خانواده های شهدا، ایثارگران، دوستان، آشنایان و بستگان در زادگاهش تشییع و آرام گرفت.

سردار شهید عبدالعلی بهروزی در سن 25 سالگی در منطقه عملیاتی جزیره مجنون شهد شیرین شهادت را نوشید و تربت پاکش در گلزار شهدای شهر سردشت زیدون زیارتگاه عاشقان است.
برچسبها: سردار شهید عبدالعلی بهروزی, شهید عبدالعلی بهروزی, شهید علی بهروزی, شهدای زیدون
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۹ ساعت 20:59 توسط خادم الشهدا | نظرات
این
#ادامه_دارد
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
#شهید_شاهرخ_ضرغام (49) #آدمخوارها 2 #مجید_گاوی (#راوی جمعی از دوستان شهيد) در آبادان شخصی بود که ب
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (50) 🌺
#آدمخوارها 3
#عاقبت_بخیری
(#راوی :جمعی از دوستان شهيد)
#شاهرخ که خيلی عادی به مجيدنگاه می کرد گفت: سر کدوم سرباز بدبخت رو بريدی⁉️
مجيد که عصبانی شده بود😠 گفت: به خدا سرباز نبود بيا اين هم درجه هاش،از رو دوشش کَندم. بعد هم تکه پارچه ای که نشانه درجه بود را به ما داد.#شاهرخ سری به علامت تائيد تکان داد و گفت: حالا شد، تو ديگه نيروی ما هستی.💪
مجيد فردا به آبادان رفت و چند نفر ديگر از رفقايش را آورد.🤝
.#مصطفی_ريش ، #حسين_کره_ای، #علی_ترياکی و... هر کدامشان ماجراهایی داشتند، اما جالب بود که همه اين نيروها مديريت #شاهرخ را قبول کرده بودند و روی حرف او حرفی نمی زدند🙂.
مثلاً #علی_ترياکی اصالتاً همدانی بود. قبل از انقلاب هم دانشجو بود و به زبان انگليسی مسلط بود. با توافق سيد يکی از اتاقهای هتل را داروخانه کرديم✨ و علی مسئول آنجا شد. #شاهرخ هم اسمش را گذاشت؛ علی دکتر!! علی بعدها مواد را ترك كرد و به يكی از رزمندگان خوب و شجاع تبديل شد. علی در عمليات كربلای پنج به شهادت رسيد🕊💐.شخص ديگری بود كه برای دزدی از خانه های مردم راهی خرمشهر شده بود🎥. او بعد از مدتی با سيد آشنا می شود و چون مكانی برای تامين غذا نداشت به سراغ سيد می آيد. رفاقت او با سيد به جایی رسيد كه همه كارهای گذشته را كنار گذاشت🤝🌾. او به يكی از رزمنده های خوب گروه #شاهرخ تبدیل شد
#ادامه_دارد
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (50) 🌺 #آدمخوارها 3 #عاقبت_بخیری (#راوی :جمعی از دوستان شهيد) #شاهرخ که خيلی عاد
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (51) 🌺
#آدمخوارها 4
#بچه_لاتها
(#راوی :جمعی از دوستان شهيد)
✍در گروه پنجاه نفره ما همه تيپ آدمی حضور داشتند، از بچه های لات تهران و آبادان🔪😎 و... تا افراد تحصيل کرده ای مثلاصغرشعل هور که فارغ التحصيل از آمريکا بود. از افراد بی نمازی که در همان گروه نمازخوان شدند تا افراد نمازشب خوان😍. اکثر نيروهایی هم که جذب گروه فدائيان اسلام می شدند علاقمند پيوستن به گروه #شاهرخ بودند🤝
وقتی #شاهرخ در مقر بود و برای نمازجماعت می رفت همه بچه ها به دنبالش بودند. آن ايام #سيد_مجتبی امام جماعت ما بود. #دعای_توسل و #دعای_کميل را از حفظ برای ما می خواند و حال معنوی خوبی داشت🤲. در شرايطی که کسی به معنويت نيروها اهميت نمیداد، سيد به دنبال اين فعاليت ها بود و خوب نتيجه می گرفت.
#ادامه_دارد...
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (51) 🌺 #آدمخوارها 4 #بچه_لاتها (#راوی :جمعی از دوستان شهيد) ✍در گروه پنجاه نفره
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (52) 🌺
.#برادر 1
#کباب
(#راوی :آقای رضا كيانپور)
✍با سختی زياد رسيديم به ماهشهر از آنجا با قايق به سمت آبادان حرکت کرديم. بالاخره پس از بيست وچهار ساعت رسيديم به مقصد. سراغ هتل کاروانسرا را گرفتم🌾
ديدن چهره #شاهرخ خستگی سفر را برطرف کرد😍 دوستانش باور نمی کردند که من برادرش باشم. هيکل من کوچک و قدّ من کوتاه بود.😊 برخلاف او.عصرهمان روز به همراه چند رزمنده به روستای سيدان وخطوط نبرد رفتيم. در حال عبور از کنار جاده بوديم. يکدفعه شليک خمپاره های پنج تایی، معروف به خمسه خمسه آغاز شد👋. #شاهرخ که من را امانت مادر می دانست سريع فرياد زد: بخوابيد روی زمين؛بعد هم خودش را انداخت روی من😄✌️!نيت او خير بود. اما ديگر نمی توانستم نفس بکشم.🙃 هرلحظه مرگ را احساس می کردم. کم مانده بود استخوان هايم خُرد شود🤕. با تلاش بسيار خودم را نجات دادم. گفتم: چکار می کنی؟ من داشتم زير هيکل تو خفه می شدم!⁉️🤣
#شاهرخ با تعجب نگاهم کرد. بعدآهسته گفت: ببخشيد، من می خواستم ترکش به تو نخوره. گفتم: آخه داداش تو نمیگی اين هيکل رو ...
دلم براش سوخت.🍃 ديگر چيزی نگفتم. کمی جلوتر مزارع کشاورزی بود که رها شده بود. #شاهرخ شروع کرد به چيدن گوجه فرنگی. بعدهم با ميله ای که زير اسلحه کلاش قرارداشت گوجه ها را به سيخ کشيد و روی آتش گرفت. نان و گوجه پخته شام ما شد. خيلی خوشمزه بود.😋
می گفت: چشمانتان را ببنديد،فکر کنيد داريد کباب می خوريد! 😂
.#ادامه_دارد...
.#شهید_شاهرخ_ضرغام
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
. 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (52) 🌺 .#برادر 1 #کباب (#راوی :آقای رضا كيانپور) ✍با سختی زياد رسيديم به ماهشه
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (53) 🌺
.#برادر 2
#بيل
(#راوی :آقای رضا كيانپور)
✍وارد خط اول نبرد شديم صدای سربازان عراقی را از فاصله پانصد متری می شنيديم. نيروهای رزمنده خيلی راحت وآسوده بودند. اما من خيلی میترسيدم.🤕 روز اولی بود که به جبهه آمده بودم. #شاهرخ به سنگرهای ديگر رفت. نيمه شب بود که برگشت. با ده تا کمپوت!😋
با همان حالت هميشگی گفت: بياييد بزنيد تو رگ‼️ بچه ها می گفتند اينها را از سنگر عراقی ها آورده!💪
صبح زود بود که درگيری شد. صدای تيراندازی زياد بود🥀👋. شليک توپ و خمپاره هم آغاز شد. يکی از بچه ها توپ ۱۰۶ را آورد. در پشت سنگر مستقر شد. با شليک اولين گلوله يکی از تانکهای دشمن هدف قرارگرفت. #شاهرخ که خيلی خوشحال بود، داد زد: دَمِت گرم. مادرش رو...!!تا نگاهش به من افتاد، حرفش را قطع کرد😇. اعضای گروه مثل خودش بودند. اما بی ادبی بود جلوی برادر کوچکتر... سريع جمله اش را عوض کرد: بارک الله، مادرش رو شوهر دادی
يک موشک از بالای سرم رد شد و به سنگر عقبی اصابت کرد. از يکی ازبچه ها پرسيدم: اين چی بود!؟ جواب داد: موشک تاو (اين موشک سيم هدايت شونده دارد. با سيم از راه دور کنترل می شود تا به هدف اصابت کند. قدش نزديک به يک متر و قدرت بالایی دارد)
بعد ادامه داد: ديروز #شاهرخ اينجا بود، عراقی ها هم مرتب موشک تاو شليک می کردند. #شاهرخ هم يک بيل دستش گرفته بود. وقتی موشک شليک می شد بيل رو میزد و سيم کنترل موشک را منحرف می کرد✌️😉. اين کار خيلی دل و جرات میخواد. سرعت عمل بالای او باعث شد دوتا از موشک ها کاملا منحرف بشه و به هدف اصابت نکنه.🤝
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (53) 🌺 .#برادر 2 #بيل (#راوی :آقای رضا كيانپور) ✍وارد خط اول نبرد شديم صدای سربا
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (54) 🌺
.
#یاد_گذشته
(#راوی : آقای رضا كيانپور)
.✍دومين روز حضور من در جبهه بود🌾
تا ظهر در مقر بچه ها در هتل كاروانسرا بودم. پسركی حدود پانزده سال هميشه همراه شاهرخ بود. مثل فرزندی كه همواره با پدر است.😇
تعجب من ازرفتارآنها وقتی بيشترشدكه گفتند: اين پسر، رضا فرزند #شاهرخ است⁉️اما من كه برادرش بودم خبر نداشتم.🤨
عصر بود كه ديدم #شاهرخ در گوشه ای تنهانشسته. رفتم و در كنارش نشستم.🙂
بی مقدمه و با تعجب گفتم‼️: اين آقا رضا پسر شماست⁉️خنديد وگفت: نه، مادرش اون رو به من سپرده.✨ گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش.
گفتم: مادرش ديگه كيه⁉️گفت: مهين، همون خانمی كه تو كاباره بود🌾 آخرين باری كه براش خرجي بردم گفت: رضا خيلی دوست داره بره جبهه. من هم آوردمش اينجا!ماجرای مهين را می دانستم. برای همين ديگر حرفی نزدم.چند نفری از رفقا آمدند و كنار ما نشستند. صحبت از گذشته و قبل از انقلاب شد.🤝🌼#شاهرخ خيلی تو فكر رفته بود. بعد هم باآرامی گفت: مهربونی اوستا كريم رو می بينيد⁉️ من يه زمانی آخرای شب با رفقا می رفتم ميدون شوش. جلوی كاميون ها رو می گرفتيم. اونها رو تهديد می كرديم😯. ازشون باج سبيل و حق حساب می گرفتيم. بعد می رفتيم با اون پول ها زهرماری می خريديم و می خورديم. زندگی ما توی لجن بود. اما خدا دست ما رو گرفت. امام خمينی رو فرستاد تا ما رو آدم كنه. البته بعداً هر چی پول در آوردم به جای اون پول ها صدقه دادم💐.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (54) 🌺 . #یاد_گذشته (#راوی : آقای رضا كيانپور) .✍دومين روز حضور من در جبهه بود🌾
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (54) 🌺
.
#یاد_گذشته
(#راوی : آقای رضا كيانپور).
✍بعد حرف از كميته و روزهای اول انقلاب شد🍃 #شاهرخ گفت: گذشته من اينقدر خراب بود كه روزهای اول توی كميته برای من مامور گذاشته بودند⁉️ فكر می كردند كه من نفوذی ساواكی ها هستم!😄همه ساکت بودند و به حرفهای #شاهرخ گوش می کردند. بعد با هم حركت كرديم و رفتيم برای نماز جماعت. #شاهرخ به يكی از بچه ها گفت: برو نگهبان سنگر خواهرها رو عوض كن.
با تعجب پرسيدم: مگه شما رزمنده زن هم داريد؟! گفت: آره چند تا خانم از اهالی خرمشهر هستند كه با ما به آبادان آمدند. برای اينكه مشكلی پيش نياد برای سنگر آنها نگهبان گذاشتيم.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (55) 🌺
.#گروه_پیشرو 1
(#راوی : جمعی از دوستان شهيد)
✍آمده بودم تهران، برای مرخصی
روز آخر که می خواستم برگردم برادرم را صدا کردم🌾او هميشه به دنبال خلافکاری و لات بازی بود. گفتم: تا کی میخوای عمرت رو تلف کنی⁉️مگه تو جوان اين مملکت نيستی، دشمن داره شهرای ما رو میگيره،😞 میدونی چقدر از دخترای اين مملکت رو اسيرگرفتند و بردند❗️برادرم همينطور گوش می کرد. بعد كمی فكر كرد وگفت: من حرفی ندارم که بيام❗️اما شما مرتب نماز و دعا می خونيد. من حال اين کارها رو ندارم. گفتم: تو بيا اگه نخواستی نماز نخوان فردا با هم راه افتاديم. وقتی به آبادان رسيديم، رفتيم هتل کاروانسرا، سيدمجتبی آمد و حسابی ما را تحويل گرفت. 🤗برادرم که خودش را جدای از ما می دانست🤔کنار در روی صندلی نشست. چند تا مجروح را ديده بود و حسابی
ترسيده بود.من هم رفتم دنبال کارت برای برادرم، هنوز چند دقيقه ای نگذشته بود که دنبالم دويد و با اضطراب گفت: ببين من میخوام برگردم تهرون، من گروه خونم به اينها نمیخوره. کمی مکث کردم و گفتم: خُب باشه، فعلاً همون جا بنشين من الان ميام.گفتم: خدايا خودت درستش کن. کارت را گرفتم و از طبقه بالا به سمت پایين آمدم. برادرم همچنان کنار در نشسته بود. آمدم و کارت را تحويلش دادم. هنوز با هم حرفی نزده بوديم که #شاهرخ و نيروهايش از در وارد شدند.
يک لحظه نگاه برادرم به چهره #شاهرخ افتاد. کمی به صورت او خيره شد و با تعجب گفت: #شاهرخ؟!
#شاهرخ هم گفت: حميد خودتی❗️هر دو در آغوش هم قرار گرفتند. بعد هم به دنبال هم رفتند و شروع به صحبت کردند.ساعتی بعد برادرم خوشحال به سراغ من آمد و گفت: نگفته بودی #شاهرخ هم اينجاست. من قبل انقلاب از رفيقای شاهرخ بودم.
#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (56) 🌺 .#گروه_پیشرو 2 (#راوی : جمعی از دوستان شهيد) ✍شب بود که با#شاهرخ به ديدن
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (57) 🌺
#بشکه 1
(#راوی : قاسم صادقی)
✍نيروهای دشمن هر از چند گاهی به داخل مواضع ما پيشروی می کردند.🤕 ما هم تا آنجا که توان داشتيم با آنها مقابله می کرديم.💪 در يکی از شب های آبان ماه، نيروهای دشمن با تمام قوا آماده حمله شدند. #سيد هر چقدر تلاش کردکه از#ارتش سلاح سنگين دريافت کند نتوانست😥❗️. همه مطمئن بودند که صبح فردا، دشمن حمله وسيعی را آغاز می کند. نيروهای ما آماده باش کامل بودند،😎 اما دشمن با تمام قوا آمده بود.😬
شب بود. همه در اين فکر بودند که چه بايد کرد. ناگهان #سيد گفت: هر چی بشکه خالی تو پالايشگاه داريم، بياريد توی خط می خواهيم يک كار سامورائی انجام بديم!👋
با تعجب گفتم: بشكه⁉️گفت: معطل نكن. سريع برو ...نيمه های شب نزديک به دويست عدد بشکه در بين سنگرهای نزديک به دشمن توزيع شد.🌄 اما هيچکس نمی دانست چرا! ما بايد جلوی دشمن را می گرفتيم. برای اينكار بايد خاكريز میزديم.
ساعتی بعد #حسين_لودرچی با #لودر موجود در مقر به خط آمد و مشغول زدن خاكريز شد. بچه ها هم با وسايل مختلف مرتب به بشکه ها می کوبيدند. اين صداها باعث شد كه صدای لودر به گوش دشمن نرسد.😅👋 هر کس هم از دور صداها را می شنيد يقين می کرد که اينها صدای شليک است⁉️دشمن فكر كرده بود ما قصد حمله داريم. همزمان با اين کار بچه ها چند گلوله خمپاره و آرپی جی هم شليک کردند♨️چند نفر از بچه های گروه #شاهرخ هم فانوس روشن را به زير شكم الاغ بستند و به سمت دشمن حرکت دادند😂‼️با اينکار دشمن تصور می کرد که نيروهای ما در حال پيشروی هستند.🤝 هر چند #سيد_مجتبی از اين کار ناراحت شد و گفت: نبايد حيوانات را اذيت کرد✌️اما در نهايت ناباوری صبح فردا خاكريز بزرگی از كنار جاده تا ميدان تير كشيده شده بود😊دشمن گيج شده بود😲 آنها نمی دانستند كه اين خاكريز كی زده شده. تمام سنگرهای كه دشمن برای حمله آماده كرده بود خالی بود.
.#ادامه_دارد...
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》