°
ساربان کاروان امام را در شهر کرند اصفهان متوقف کرد.
یکی از راهنمایان کاروان اهل کرند بود.
از امام یک هدیه خواست؛
یک حدیث✨
امام هم کریمانه فرمودند:
دوستدار آل محمد و خاندان پیامبر باش💚
اگرچه فاسق باشی.
دوست بدار دوستداران آنان را، هرچند فاسق باشند!🙂
برشی از کتاب امام رئوف
نوشته نرجس شکوریان فرد🖌
#معرفیکتاب
#من_و_کتاب📚
#امام_رضا🖤
°
ساربان کاروان امام را در شهر کرند اصفهان متوقف کرد.
یکی از راهنمایان کاروان اهل کرند بود.
از امام یک هدیه خواست؛
یک حدیث✨
امام هم کریمانه فرمودند:
دوستدار آل محمد و خاندان پیامبر باش💚
اگرچه فاسق باشی.
دوست بدار دوستداران آنان را، هرچند فاسق باشند!🙂
برشی از کتاب امام رئوف
نوشته نرجس شکوریان فرد🖌
#معرفیکتاب
#من_و_کتاب📚
#امام_رضا🖤
╲\╭┓
╭❤️🍃
┗╯\╲
از پیرمردی اشارتی، از جوانی به سر دویدن.
جوان اما به هوای نان و نوا سفر آغاز کرد!
غافل از آنکه حقیقتی که ارزش دویدن داشته باشد باید جان تو را گداخته کند نه سکههایت را!
✂️بریدهای از کتاب:
خانه را از پشت آن پنجره ورنداز کرد.
انگار گردی از زمان بر آن نشسته است.
دوباره یاد حرف های نورا افتاد.
با خودش زمزمه کرد: “چقدر این دختر داناست!”
چشمش افتاد به حوضی که آبش از فرط ماندگی رو به سیاهی میرفت.
نتوانست نیروی درونیاش را قانع کند که نشسته و منتظر سرنوشتش باشد. دامنش را بالا زد و از کنج حیاط ظرف کهنه مسی را برداشت و افتاد به جان حوض.
#کیمیاگر
#معرفیکتاب
🇮🇷 خبر رهبری 🇮🇷
📚کتاب علویه نرگس ✍نوشتۀ خدیجه بازون 🔹روایت حوادث روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر و حال و روز مر
📘| ولادت
✍| سعید تشکری
🗞| نیستان
✨| #سیره_اهل_بیت
🌱| #جوان
✨| معرفی:
🔰 گاهی فکر و اندیشه و روح و معلومات انسان نیاز به یک بازخوانی آسمانی دارد.
💫 رمان ولادت داشته هایت را برایت با نور روشن می کند و خانه دلت را به آذوقه های معنوی انباشته می کند.
🌾 کمی عشق، کمی صبر و کمی فکر نیاز است که این رمان عمیق و دلنشین را تا انتها بخوانی.
✂️| برشی از کتاب:
🤭 چون مردان باجگیر عباسی سخن می گویی! وقتی بخواهند ما را مجوس می خوانند و می کشند. وقتی هم ما را از علویان می خوانند باز هم می کشند.
👀 وقتی هم بزرگ علویان را با ما بیگانه می دانند و او را از خودشان می خوانند.
⚠️حواست هست؟ اصل این است که نمیخواهند ما، ما باشیم.
#معرفیکتاب
|✨🕊|
💥اتفاقهایی مهیج و تکاندهنده از رشادتهای شهید محمد ناصری💥
📚 گمشده مزار شریف
✍"نویسنده: سعید عاکف"
🌀•انتشارات کتابستان معرفت•
🗞بریده کتاب:
⎙ ما هنوز به قولی ڪه پاکستانی ها
به وزارت امور خارجه ایران داده بودند..
دلخوش بودیم.✨
اما اینبار جوان طالب (از نیروهای طالبان)،
همین که روبروی ما قرار گرفت،
از جنس پشمک بودن این قول
و قرارهای سیاسی را نشان داد!
با اسلحه ای که در دست داشت،⚔
دو، سه تیر به طرف سقف شلیک کرد
و بعد هم سر اسلحه را گرفت رو به ما
و خیلی راحت و در کمال بی رحمی همه
را بست به رگبار … 💣
در آن لحظه ها،
نفسم را در سینه حبس کرده بودم.
چند تا از بچهها در دم شهید شده بودند.
یکی از آنها ناصری بود که
بدن مطهر و خونینش افتاده بود روی من.
معلوم بود دارد آخرین نفسها را می کشد.
با همان آخرین رمق اش، مشغول شد 🎈
به گفتن ذکر مقدس حضرت
سیدالشهدا سلاماللهعلیه.
صدای یا «حسین یا حسین»
گفتنش هنوز هم توی گوشم است .🎙.
ــ صفحھ ۵۰ ــ
#معرفیکتاب
#گمشده_مزار_شریف
#جوان
🇦🇫¦ #افغانستان
📗| راز درخت کاج
✍| معصومه رامهرمزی
📚| نشر شاهد
📖 #رمان
📅 #عملیات_مرصاد
🗣 معرفی:
🏠 خانه ام را ساختم باید بروم. باید بروم.
📝 زینب در دفتر خاطراتش نوشته بود.
❔ منظورش کدام خانه بود؟ کجا می خواست برود؟ چه موقع؟ چگونه؟
✨ -گاهی اشتباه هم میکنه اما ناامید نمی شد... سعی می کرد طوری زندگی کند که خدا عاشقش شود تا خریدارش شود…
❤️ – دوست داری بدونی توی این شهر شلوغ که هرکسی گرم کار دنیا و موقعیت اجتماعی و اقتصادی خودش هست چطوری باید زندگی کنی که خدا عاشقت بشه و تو را خریداری کند؟!…
✂️📚 بریده کتاب:
🌌🔥 در سومین شب گم شدن زینب، بعد از ساعت ها فکر کردن در تاریکی و سکوت، وقتی همه ی گذشته ی خودم و زینب را کنار هم گذاشتم، به حقیقت جدیدی رسیدم.
🌟🌸 من، کبری، نذرکرده ی حسین به این دنیا آمده بودم که بتوانم یکی مثل زینب را به دنیا بیاورم. زینب حقیقت من بود. همه ی عشق و ایمانی که در من بود در زینب به اوج رسیده بود…
#معرفیکتاب
#راز_درخت_کاج
#نوجوان