🔰#پرونده | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیتالله خامنهای - ۱
📝«ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و من دیدم از #بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیر آشنا از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مىگویند حمله کردند، زدند، کشتند و به داد برسید... بچههاى شیرخوار را زده بودند. من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم آمدیم این اطاق، عدهاى از علما در آن اطاق جمع بودند، یک چند نفر از معاریف مشهد هم بودند و روضه هم در منزل یکى از معاریف علماى مشهد بود. من رو کردم به این آقایان گفتم که وضع در بیمارستان اینجورى است و رفتن ما به این صحنه احتمال زیاد دارد که مانع از ادامهى #تهاجم و حملهى به بیماران و اطباء و پرستارها و اینها بشود و من قطعاً خواهم رفت و آقاى طبسى هم قطعاً خواهند آمد. ما با ایشان قرار هم نگذاشته بودیم... گفتم ما قطعاً خواهیم رفت اگر آقایان هم بیایید خیلى بهتر خواهد شد و اگر هم نیایید ما بههرحال مىرویم. لحن توأم با عزم و تصمیمى که ما داشتیم موجب شد که چند نفر از علماى معروف و محترم #مشهد گفتند که ما هم مىآییم از جمله آقاى حاج میرزاجواد آقاى تهرانى و آقاى مروارید و بعضى دیگر، ما گفتیم پس حرکت کنیم. حرکت کردیم و راه افتادیم به طرف بیمارستان و گفتیم هم پیاده مىرویم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
#خمینی_مشهد
@rahbari_plus
خط رهبری
🔰#پرونده | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیتالله خامنهای - ۱ 📝«م
🔰#پرونده | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیتالله خامنهای - ۲
«از دور دیدیم که سربازها راه را سد کردند. یعنى یک صف کامل و تفنگها هم دستشان ایستادند و ممکن نیست از اینها عبور کنیم. من دیدم که #جمعیت یک مقدارى احساس اضطراب کردند و آهسته به برادرهاى اهل علمى که بودند گفتم که ما باید در همین #صف_مقدم با متانت و بدون هیچگونه تغییرى در وضعمان پیش برویم تا مردم پشت سرمان بیایند و همین کار را کردیم. سرها را انداختیم پایین، بدون اینکه به رو بیاوریم که اصلاً سربازى و مسلحى کسى وجود دارد در مقابل ما، رفتیم نزدیک. به مجرد اینکه به مثلاً یک مترى این #سربازها رسیدیم من ناگهان دیدم که مثل اینکه بىاختیار این سربازها از جلو پسرفتند و یک راهى به قدر عبور سه چهار نفر باز شد و ما رفتیم. فکر آنها این بود که ما برویم بعد راه را ببندند اما نتوانستند این کار را بکنند. به مجرد اینکه ما از این خط عبور کردیم جمعیت ریختند و اینها نتوانستند کنترل بکنند، شاید در حدود مثلاً چند صد نفر آدم با ما تا دم در #بیمارستان آمدند. بعد هم گفتیم که در را باز کنند، دیدیم بله طفلکها بچههاى دانشجو و پرستار و طبیب و اینها که توى بیمارستان بودند با دیدن ما جان گرفتند، گفتیم در بیمارستان را باز کردند و وارد شدیم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱
#خمینی_مشهد
@rahbari_plus