eitaa logo
🔸️راهبری فرهنگ🔸️
2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
277 فایل
برای آشنایی بیشتر با ما: @admin_khaneh1 ارتباط با مدیر کانال: @admin_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 : ‌‌‌ذبحِ ‌‌‌تحقیرآمیز ‌‌‌اجباریِ ‌‌‌مذهب ‌‌‌و ‌‌‌ ‌‌‌در ‌‌‌پای ‌‌‌حکمرانیِ ‌‌‌متاخر ‌‌‌غربی ✍ دکتر محمدرضا 1. پسااسلامیسم را مطابق قولی که به آقای دخانچی دادم، خریدم و دیدم. در یک کلام، این کتاب، «بازنگری رابطه مذهب و سیاست در ایران» نیست، بلکه ‌‌‌ذبحِ ‌‌‌تحقیرآمیز ‌‌‌اجباریِ ‌‌‌ ‌‌‌و ‌‌‌ایران در پای ‌‌‌حکمرانیِ ‌‌‌ متاخرِ ‌‌‌غربیِ متناسب با فضای است. پسااسلامیسم، کلِ تاریخ اسلام و ایران را با همۀ پیچیدگیها و عظمت-هایش، به پای تحولات سه یا چهار دهۀ اخیر غربی قربانی می‌کند. پسااسلامیسم، حتی برای ما از دریچۀ مطالعات فرهنگی، طرح مسئله‌ هم نمی‌کند (که کاش چنین می‌کرد و گزارشگری توصیف‌گر باقی می‌ماند و در این‌صورت، ارزشمند بود)، بلکه همانطور که صفحات 194-208 نشان می‌دهد، با اصرار و تجویز، مانیفست‌گونه، برای ما نسخه می‌پیچد؛ سعی دارد ردایِ ساختارشکنی و جستجویِ معنویت سیاسی پست مدرن را بر قامت اسلام انقلابی (ره) بپوشاند. 2. نقد مفصل تر کتاب‌را اگر فرصت شد، شاید بعداً منتشر کردم، اما برخی از شواهد این به مذبح‌بردن‌ها را اشاره و بقیه را به همان نقد مفصلتر موکول می‌کنم. الف) به‌مذبح بردنِ به پای لویاتان: «در ولایت فقیه، [با روایت امام (ره)]، عاملیت اسلام در مبارزه با در خدمت نظریه پردازی مدرن مسلمانان درآمده تا آنها بتوانند چشماندازی از یک ‌‌‌لویاتان مستقل، بومی، مذهبی و الگوگرفته از پیامبر اسلام (ره) ارائه کنند» (ص118). ب) «اسلامیسم در نقد جهان مدرن از فیلسوفان غربی نظیر ، و بهره برد؛ اما با افزودن معنویت دینی به‌عنوان جایگزین مادیِ غرب، سنتی متفاوت در نقد به‌وجود آورد و نوعی پست‌مدرنیتۀ معنویت‌گرا ساخت» که البته اسباب جذب میشل فوکو هم بود (ص125). گویی مثلاً امام خمینی (ره) منتظر توضیح میشل فوکو از انقلاب اسلامی بوده‌اند تا او بگوید که انقلاب اسلامی، کشف معنویت سیاسی با تکیه بر آراء نیچه و هایدگر و سارتر است. فقط نمی‌دانم چرا میشل فوکو که «اراده‌ به دانستن» را در تاریخ سکسوالیته دنبال می‌کرد، آنچه در انقلاب ایران جستجو می‌کرد را نیافت؟! ج) «اسلامیسم» که دخانچی در امتداد پروژۀ معرفتی ملاصدرا معرفی می‌کند، در مسیر ساختِ پست‌مدرنیته‌ای معنویت‌گرا بوده است و «معتقد بود مدرنیته، یانگ است و معنویت، یینِ آن و باید با تلفیق این‌دو، جهان جدیدی ساخت» (ص139). اینهم یکی از همان شواهدی است که می‌کوشد خرقۀ تنگ و ضیق پست‌مدرنیتۀ حداکثر 30-40 ساله را به اصرار، بر قامتِ تاریخ بلند و بالایِ سنتِ اسلامی بپوشاند. 3. مواردی از این دست زیاد است و فرصت اندک، اما آنچه حقیقتاً عجیب است، عدم تناسب میان سطح منابع علمی پژوهش با مدعای حیرت‌انگیز آن است (دقت بفرمایید، مسئلۀ بر سر تناسب سطح منابع با سطح مدعا است). عمیق‌ترین منابع پسااسلامیسم در زبان انگلیسی، مقالۀ «پرسش از تکنولوژی و چند مقالۀ دیگر» هایدگر، سه کتاب از فوکو، یکی از دلوز و یک‌کتاب از وبر است؛ بله، همین مقدار برای توضیح مدعایی به این بزرگی. اگر به تعیین‌تکلیف‌های عجیب دربارۀ فلسفۀ ملاصدرا در متن نگاه کنیم، با خود می‌گوییم که نویسنده حتماً حداقل یک‌بار مروری بر مجلدات مهم اسفار ملاصدرا داشته، اما در ارجاعات، نه خبری از اسفار یا شواهدالربوبیه است و نه حتی کتاب‌هایی نظیر آموزش فلسفه، بدایه‌الحکمه‌ یا نهایه‌الحکمه، درآمدی بر نظام حکمت صدرایی و ... عمدۀ ارجاع، به مقاله‌ای از دکتر نجف لک‌زایی، با دقتی پایین است. اگر با اشاره به مدعایی مشابه با مدعای کتاب پسااسلامیسم و البته بسیار متواضعانه‌تر از سوی مولف، بخواهیم رابطۀ اسلام و سیاست در ایران را به‌نحو دقیقتری دنبال کنیم، پیشنهاد من، کتاب «حکمت، سیاست و معرفت در ایران» است. قضاوت دربارۀ قوت و غنای تحقیق، برعهدۀ خودتان. 4. نکتۀ اول و آخر: پسااسلامیسم، اصرار بی‌حدواندازه‌ای دارد تا کل تاریخ اسلام و ایران یعنی همۀ فقه و اخلاق و حکمت و طبیعیات (که حداقل شش قرن، در سرتاسر دنیا، سرآمد بوده) و اجتماعیات و همه مقاومت‌های مردمی‌ این مرزوبوم در مقابل استعمار و تهاجم و تخریب‌ یا حتی اگر رویش میشد، کل تاریخ ادیان الهی را از دریچۀ ضیق و تنگ مطالعات فرهنگی متأخر غربی در حلقوم تاریخ ششصد سالۀ تجدد و غرب، به تعبیر عامیانه، بچُپانَد. لذا لِنزش را در فصل اول، بر تکنیک، آنهم نوع خاص و متاخر تکنیک غربی که عمدتاً رسانه‌ای است، قرار می‌دهد و همۀ ما و گذشتگان‌مان را به سلابه می‌کشاند که چرا خودتان را با دریچۀ تنگ و ضیقی که من تعریف می‌کنم، تنظیم نمی‌کنید؟ ❇️ کانال "راهبری فرهنگ" 🔷@rahbariefarhang