روزی اشک محرمهای ما با فاطمه است
شال غم بر روی دوشم #پیرهن_مشکی به تن
آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن
محتشم دم میدهد باز این چه شور وماتم است
گویی آویزان شده از عـرش #کهنه_پیرهن
تا که از خانه به قصد روضه بیرون میزنم
حــیــدر کــرار می آیــد به اسـتـقـبـال من
🗨️ نصب ویراستی هماکنون
https://virasty.com/r/VjY
در #مجالس_روضۀ_اباعبدالله (ع) پای سماور مینشست و چای میداد!
#آیت_الله_بهجت(ره) سالهایی که مجلس را در منزل برگزار میکرد، بسیاری از کارها را خودش انجام میداد و هنگام روضه، کنار در مینشست و به کسانی که وارد میشدند، احترام میگذاشت و جلوی پای کسانی که وارد مجلس میشدند، میایستاد؛ چون کسانیکه به #مجلس_امام_حسین (ع) مشرف میشدند، عزیز بودند.
بر جزئیات کارها نیز نظارت میکرد؛ حتی بر چایدادن و خوشآمدگویی به عزاداران.
این پیگیری و توجه و تواضع را از استادان بزرگ خود آموخته بود.
میفرمود: «بزرگ ما، مرحوم #غروی_کمپانی که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضۀ #اباعبدالله (ع) پای سماور مینشست و چای میداد.»
📚 رحمت واسعه، ص ٢٢ (مجموعه فرمایشات حضرت آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء (ع)
🗨️ نصب ویراستی هماکنون
https://virasty.com/r/VjY
❤️ #مأموریت | حسینیه دل
🥺 یک ماموریت برای غمی که در دلهایمان داریم
🚩 از شما خواستهایم امسال محرم کاری کنیم که حجم محبت و اندوهمان را به بیرون از ساعات هیئت و حسینیه عزاداران بکشاند، بیاورد در زندگی روزمرهمان و این ماه محترم را طور دیگری زندگی کنیم؛ برای این کار پیشنهادهایی به شما داده بودیم
😍 تصاویری که میبینید منتخبی از کارهایی است که دوستانتان در #نرمافزار_موبایلی نو+جوان به اشتراک گذاشتهاند
😎 هنوز هم برای شرکت در این مأموریت فرصت دارید
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 *#تماشایی | باهوشترین*
😏 شما تا حالا دنبال زرنگیکردن بودین؟!
💌 آقا از زبان پیامبر زرنگترین مردم را معرفی میکنند...
🍃 #درس_اخلاق_آقا
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
🌹 نجاتدهندگان تاریخ
💌 امام حسین علیهالسلام فقط نجاتبخش یک ملت نبود
🏴 #به_رهبری_حسین علیهالسلام
💫 نو+جوان، انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
📚 #ماجرا | * کارستون *
0️⃣1️⃣ مشتری، ضربان قلب کسب وکار
🏭 «هر چقدر هم تولید کنید اما بازاریابی خوبی نداشته باشید، کارتون تمومه!»
😇 این جمله زهرا بود که به بچهها توضیح میداد اما اگر بخواهیم زهرا را بشناسیم باید به هفته قبل بازگردیم!
بچه ها حسابی مشغول بودند، چالش ها یکی بعد دیگری پیش میآمد و گاهی آسان و گاهی سخت حل میشد، به ندرت پیش میآمد همه چیز بر وفق مراد باشد و مشکلی نباشد!
💪 حالا که تجربه ها بالا رفته بود سعید و مریم که مدیریت تیمشان را به عهده داشتند سعی میکردند چالش های بعدی را پیش بینی کنند، برای همین بود که سعید سر صحبت را با مریم باز کرد: « یه مشکلی که به نظرم بهش برمیخوریم اینه که وقتی تولید کردیم، چطور کالامون رو بفروشیم؟» مریم سرش را تکان داد و گفت: « آره منم به فکرش بودم، یه جستجوهایی هم کردم اما نتیجه نداشت»
🔑 سعید که گویا کلید حل مسئله را در اختیار داشت گفت: « یه حرفه است،این که چطور محصولمون رو بفروشیم! باید بازاریابی یادبگیریم! اما چطورش رو نمیدونم!»
✨ چند روزی از این گفتگوی بچه ها گذشته بود که این بار مریم با راه حل سراغ سعید رفت: « سعید، زهرا مگه اقتصاد نمیخونه؟» زهرا دختر خاله سعید و مریم بود، دانشجوی اقتصاد که درسش هم حسابی خوب بود! مریم ادامه داد:« اونا تو درساشون بازاریابی هم میخونند، بهش میگم یه روز بیاد به بچه ها تدریس کنه، نظرت چیه؟»
☺️ سعید سری تکان داد و گفت:« حالا ضرری که نداره، یا اون چیزی که میخوایم بلده و یاد میگیریم یا...
🔻 برای خواندن متن کامل ماجرا به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 https://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=20651