▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_علی_اکبر (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧(زینب جان!) حسين با هر بار آمدن و رفتن ، تعزيتهايش را به دامان تو مى ريخت و التيام از نگاه تو مى گرفت . اين بود
كه هر بار، سنگين مى آمد اما سبكبال باز مى گشت . خسته و شكسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى
گشت .
اكنون نيز دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى . همچنانكه از
صبح تاكنون كه آفتاب از نيمه آسمان گذشته است چنين كرده اى . اما اكنون ماجرا متفاوت است .
اكنون اين دل شرحه شرحه توست كه بر دوش جوانان بنى هاشم به سوى خيمه ها پيش مى آيد.
اكنون اين ميوه جان توست كه لگدمال شده در زير سم ستوران به تو باز پس داده مى شود.
على اكبر براى تو تنها يك برادر زاده نيست . تجلى اميدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى
توست . على اكبر پيامبر دوباره توست .
نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اكبر براى تو التيام شهادت محسن است . شهيد نيامده .
غنچه پيش از شكفتن پرپر شده .
شهادت محسن ، اولين شهادت در ديدرس تو بود. تو چهار ساله بودى كه فرياد مادر را از ميان در و ديوار
شنيدى كه محسنم را كشتند و به سويش دويدى .
شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پيش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على
اكبر نيامد، اين زخم التيام نپذيرفت ....
بهتر از هر كس اين رابطه را مى فهمد و عمق تعزيت تو را درك مى كند.
دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى .
اما چگونه ؟ با اين قامت شكسته كه نمى توان خيمه وجود حسين را عمود شد.
با اين دل گداخته كه نمى توان بر جگر حسين مرهم گذاشت .
اكنون صاحب عزا تويى . چگونه به تسلاى حسين برخيزى ؟
نيازى نيست زينب ! اين را هم حسين خوب مى فهمد.
وقتى پيكر پاره پاره على اكبر به نزديكى خيمه ها مى رسد. و وقتى تو شيون كنان و صيحه زنان خودت را از
خيمه بيرون مى اندازى ، وقتى به پهناى صورت اشك مى ريزى و روى به ناخن مى خراشى ، وقتى تا
رسيدن به پيكر على ، چند بار زمين مى خورى و برمى خيزى ، وقتى خودت را به روى پيكر على اكبر مى
اندازى ، حسين فرياد مى زند كه : زينب را دريابيد
حسينى كه خود قامتش در اين عزا شكسته است و پشتش دوتا شده است . حسينى كه غم عالم بر دلش
نشسته است و جهان ، پيش چشمان اشكبارش تيره و تار شده است . حسينى كه خود بر بلندترين نقطه عزا
ايستاده است ، فقط نگران حال توست و به ديگران نهيب مى زند كه : زينب را دريابيد. هم الان است كه
قالب تهى كند و كبوتر جان از نفس تنش بگريزد....
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو پنجم(نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
#بیا_خون_بگرییم
(زینب جان!) …تو عباس را مى شناسى و از تردى و نازكى دلش باخبرى .
مى دانى كه تمام صلابت و استوارى و دليرى او، در مقابل دشمن است .
و مى دانى كه دلش در پيش دوست ، تاب كمترين لرزش را ندارد.
پس او نبايد از تشنگى بچه ها باخبر شود، او علمدار لشكر است و پشت و پناه برادر، او اگر دلش بلرزد،
طنين زلزله در كائنات مى پيچد.
او اگر از تشنگى بچه هاى حسين باخبر شود، آنى طاقت نمى آورد، خود را به آب و آتش مى زند تا ريشه
عطش را در جهان بخشكاند.
او تاب ديدن اشك بچه ها را ندارد. او در مقابل گريه هاى رقيه دوام نمى آورد. لزومى ندارد كه سكينه از او
چيزى بخواهد. او خواستنش را از نگاه سكينه در مى يابد. او كسى نيست كه بتواند در مقابل نگاه سكينه بى
تفاوت بماند.
سكينه فقط كافى است كه لب به خواستن آب ، تر كند؛ او تمام درياهاى عالم را به پايش مى ريزد.
اما خدا چه صبر و طاقتى به اين سكينه داده است . دلش را دوپاره كرده است . نيمش را با پدر به ميدان فرستاده است و نيم ديگر را در زير پاى كودكان ، پهن كرده است .
ولى مگر چقدر مى شود به تسلاى كودك نشست . سخن هر چقدر هم شيرين ، براى كودك تشنه ، آب
نمى شود. اين دل سكينه است كه در سخن گفتن با كودكان ، آب مى شود.
نه ، نه ، نه ، عباس نبايد لبهاى به خشكى نشسته سكينه را ببيند. نگاه عباس نبايد با نگاه سكينه تلاقى
كند. عباس جانش را بر سر اين نگاه مى گذارد و روحش را به پاى اين نگاه مى ريزد و بى عباس ... نه ... نه
...، زندگى بدون آب ممكن تر است تا بدون عباس .
عباس ، دل آرام عرصه زندگى است ، آرام جان برادر است .
حيات ، بدون عباس بى معناست و زندگى بدون ابوالفضل ، ميان تهى است و آسمان و زمين ، بى قمر بنى
هاشم ، تاريك و ظلمانى است .
نه ، نه ، عباس نبايد از تشنگى بچه ها باخبر شود. اين تنها راز عالم هستى است كه بايد از او مخفى شود. اما
مگر او با گفتن و شنيدن ، خبردار مى شود؟! دل او آينه آفرينش است . و آينه ، تصوير خويش را انتخاب
نمى كند.
مگر همين ديشب نبود كه تو براى سركشى به خيمه هاى خودى از خيمه خودت در آمدى و از دور عباس
را، استوار و با صلابت در كار محافظت از خيمه ها ديدى ؟!
مگر نه وقتى تو از دلت گذشت كه چه علمدار خوبى دارد برادرم ! از ميان زمزمه هاى او با خودش
شنيدى كه : چه مولاى خوبى دارم من .
مگر نه وقتى تو از دلت گذشت كه چه برادر خوبى دارد برادرم ! شنيدى كه : من نه برادر، كه
خدمتگزار حسينم و زندگى ام در بندگى حسين معنا مى شود.
آرى ، دل عباس به آسمان آبى و بى ابر مى ماند. پرواز هيچ پرنده خيالى در نظرگاه دلش مخفى نمى ماند.
چگونه مى توان رازى به اين عظمت را از عباس مخفى كرد؟!
هميشه خدا انگار نبض عباس با عطش حسين مى زده است .
انگار پيش از آنكه لب و دهان حسين ، تشنگى را احساس كند، قلب عباس ، از آن خبر مى داده است .
اكنون كه روز تشنگى است ، چگونه ممكن است او از عطش حسين و بچه هاى جبهه حسين بى خبر
بماند؟!
بى خبر نمى ماند. بى خبر نمانده است . همين خبر است كه او را از صبح مثل مرغ سركنده كرده است .
همين خبر است كه او را ميان خيمه و ميدان ، هاجروار به سعى و هروله واداشته است .
او معدن و سرچشمه ادب است . او كسى نيست كه با سماجت از امام چيزى طلب كند. او كسى است كه به
احتمال پاسخ منفى ، از اصل مطلب مى گذرد.
اما اين خواهش ، اين مطلب ، اين تقاضا، خواسته اى متفاوت بوده است .
اين خود او بوده است كه در ميان دو سوى دلش ، در تعارض مانده بوده است . با خود عجب كلنجار سختى
داشته است . عباس ؛ ميان دو خواسته ، ميان دو عشق ، ميان دو ايثار...
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب
نسخه pdf (بخشهایی از پرتو هفتم)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
eitaa.com/rahejavedan
https://ble.im/rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_عبدالله_ابن_الحسن (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧خوبى رمز لا حول و لا قوة الا بالله به همين است . تو مى توانى از لحن و آهنگ كلام حسين ، در بيان
اين رمز، حال و موقعيت او را دريابى .....آرى ، لحن اين لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشيد بر زمين است .
تو ناگهان از زمين كنده مى شوى و به سمت صدا پر مى كشى و از فاصله اى نه چندان دور، ذوالجناح را مى
بينى كه بر گرد سوار فرو افتاده خويش مى چرخد و با هجمه هاى خويش ، محاصره دشمن را بازتر مى
كند.
چه بايد بكنى ؟ حسين به ماندن در خيمه فرمان داده است اما دل ، تاب و قرار ماندن ندارد. و دل مگر
حسين است و فرمان دل مگر غير از فرمان حسين ؟
اگر پيش بروى فرمان پيشين حسين را نبرده اى و اگر بازپس بنشينى، تمكين به اين دل حسينى نكرده اى.
كاش حسين چيزى بگويد و به كلام و حجتى تكليف را روشنى ببخشد.
اين صداى اوست كه خطاب به تو فرياد مى زند:درياب اين كودك را!
و تو چشم مى گردانى و كودكى را مى بينى كه بى واهمه از هر چه سپاه و لشكر و دشمن به سوى حسين
مى دود و پيوسته عمو را صدا مى زند.
تو جان گرفته از فرمان حسين ، تمام توانت را در پاهايت مى ريزى و به سوى كودك خيز بر مى دارى .
عبدالله صداى تو را مى شنود و حضور و تعقيب را در مى يابد اما بنا ندارد كه گوش جز به دلش و سر جز به
حسينش بسپارد.
وقتى تو از پشت ، پيراهنش را مى گيرى و او را بغل مى زنى ، گمان مى كنى كه به چنگش آورده اى و از
رفتن و گريختن بازش داشته اى . اما هنوز اين گمان را در ذهن مضمضه نكرده اى كه او چون ماهى چابكى
از تور دستهاى تو مى گريزد و خود را به امام مى رساند.
در ميان حلقه دشمن ، جاى تو نيست . اين را دل تو و نگاه حسين هر دو مى گويند. پس ناگزيرى كه در
چند قدمى بايستى و ببينى كه ابجر بن كعب شمشيرش را به قصد حسين فرا مى برد و ببينى كه عبدالله
نيز دستش را به دفاع از امام بلند مى كند و بشنوى اين كلام كودكانه عبدالله را كه :
تو را به عموى من چه كار اى خبيث زاده ناپاك !
و ببينى كه شمشير، سبعانه فرود مى آيد و از دست نازك عبدالله عبور مى كند، آنچنانكه دست و بازو به
پوست ، معلق مى ماند.
و بشنوى نواى وا اماه عبدالله را كه از اعماق جگر فرياد مى كشد و مادر را به يارى مى طلبد.
و ببينى كه چگونه حسين او را در آغوش مى كشد و با كلام و نگاه و نوازش تسلايش مى دهد:
صبور باش عزيز دلم ! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت ديدار خواهى كرد و آغوش پيامبر را به
رويت گشاده خواهى يافت و...
و ببينى ... نه ... دستت را به روى چشمهايت بگذارى تا نبينى كه چگونه دو پيكر عمو و برادر زاده به هم
دوخته مى شود. حسين تو اما با اينهمه زخم ، هنوز ايستاده مانده است . ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را
تكيه گاه كرده است تا همچنان برپا بماند.
آنچه اكنون براى تو مانده ، پيكر غرق به خون عبدالله است و جاى پاى خون آلوده حسين .
حسين تلاش مى كند كه از جايگاه تو و خيمه ها فاصله بگيرد و جنگ را به ميانه ميدان بكشاند.
اما كدام جنگ ؟
جسته و گريخته مى شنوى كه او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصيحت مى كند و از عواقب كار،
برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بينى كه ضارب و مضروب خويش را انتخاب مى كند.
از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى ديگر مى پردازد.
اگر در جبين نسلهاى آينده كسى ، نور رستگارى مى بيند، از او در مى گذرد اگر چه از همو ضربه مى خورد
اما به كشتنش راضى نمى شود.
جنگى چنين فقط از دست و دل كسى چون حسين برمى آيد.
كسى به موعظه كسانى برخيزد كه او را محاصره كرده اند و هر كدام براى كشتنش از ديگرى سبقت مى
گيرند.
كسى دلش براى كسانى بسوزد كه با سنگ و تير و نيزه و شمشير و كمان ، كمين كرده اند تا ضربات
بيشترى بر او وارد آورند و زودتر كارش را بسازند.
واى ... مشت بر پيشانى مكوب زينب ! اگر چه اين سنگ كه از مقابل مى آيد، مقصدش پيشانى حسين است
.فقط كاش حسين ، پيراهن را به ستردن پيشانى ، بالا نياورد و سينه اش طمع تير دشمن را برنيانگيزد.
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو دهم (نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
#بیا_خون_بگرییم
💧💧همين كه برادر، عمامه پيامبر را بر سر بگذارد، شمشير پيامبر را در دست بگيرد و به سمت سپاه دشمن
حركت كند كافيست تا غم عالم بر دلت بنشيند. كافيست تا تمامى مصيبتهاى پنجاه ساله بر ذهنت هجوم
بياورد و غربت و تنهايى جاودانه پدر، از اعماق جگرت سر باز كند.
اما برادر به اين بسنده نمى كند، مقابل دشمن مى ايستد، تكيه اش را بر شمشير پيامبر مى دهد و در مقابل
سياهدلانى كه به خون سرخ او تشنه اند، لب به موعظه مى گشايد: مردم ! در آرامش ، گوش به حرفهايم
بسپاريد و شتاب نكنيد تا من آنچه حق شما بر من است به جاى آورم كه موعظت شماست و اتمام حجت بر
شما.
درنگ كنيد تا من ، انگيزه سفرم را به اين ديار، روشن كنم . اگر عذرم را پذيرفتيد و تصديقم كرديد و با من
از در انصاف درآمديد خوشا به سعادت شما، كه اگر چنين شود، راه هجوم شما بر من بسته است .
اما اگر عذرم را نپذيرفتيد و با من از در انصاف در نيامديد، دست به دست هم دهيد و تمام قوا و شركاء خود
را به كار گيريد، به مقصود خود عمل كنيد و به من مهلت ندهيد. چه ، مى دانيد كه در فضاى روشن و بى
ابهام گام مى زنيد.
به هرحال ولايت من با خداست و پشتيبان من اوست . هم او كه كتاب را فرو فرستاد و ولايت همه صالحان
و نيكوكاران را به عهده گرفت .
بندگان خدا! تقوا پيشه كند و از دنيا برحذر باشيد. اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود يا يكى براى
دنيا باقى بماند، چه كسى بهتر از پيامبران براى بقا و شايسته تر به رضا و راضى تر به قضاء؟!
اما بناى آفريدگار بر اين نيست ، كه او دنيا را براى فنا آفريده است .
تازه هاى دنيا كهنه است ، نعمتهايش فرسوده و متلاشى شده و روشنايى سرورش ، تاريك و ظلمت زده .
دنيا، منزلى پست و خانه اى موقت است . كاروانسراست .
پس در انديشه توشه باشيد و بدانيد كه بهترين ره توشه تقواست . تقوا پيشه كنيد تا خداوند رستگارتان
كند...
او چون طبيبى كه به زواياى وجود بيمار آگاه است ، مى داند كه مشكل اين مردم ، مشكل دنياست ، مشكل
علاقه به دنيا و از ياد بردن خدا و عالم عقبى . فقط علقه هاى دنيا مى تواند انسان را اينچنين به خاك سياه
شقاوت بنشاند. فقط پشت كردن به خدا مى تواند، پشت عزت انسان را اينچنين به خاك بمالد. فقط از یاد بردن خدا مى تواند حجابهايى چنين ضخيم و نفوذناپذير بر چشم و دل انسان بيفكند تا آنجا كه آيات روشن
خدا را منكر شود و خون فرزندان پيامبر خدا را مباح بشمرد...🌹
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب (پرتو چهارم)
نسخه pdf
🍃#سید_مهدی_شجاعی
eitaa.com/rahejavedan
https://ble.im/rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
#بیا_خون_بگرییم
...💧💧دوست دارى به انگشت اشاره ات ، پرده از ظواهر عالم بردارى و لشكر بينهايت اجنه را نشان اين سپاه بى
مقدار دشمن دهى و تقاضاى تضرع آميز امدادشان را به دشمن بفهمانى و بفهمانى كه يك اشاره امام
كافيست تا ميان سرها و بدنهايشان فاصله اندازد و زمين كربلا را از سرهايشان سياه كند اما امام با اشاره
مژگانش آنها را به آرامش مى خواند و اشتياق ديدارش با رسول الله را به رخشان مى كشد.
دوست دارى ...ولى هيچ كدام از اين كارها را كه دوست دارى ، انجام نمى دهى . فقط چشم از شكاف خيمه به امام مى
دوزى و رد نگاه او را دنبال مى كنى . امام ، نگاهش را بر چهره پيرترها عبور مى دهد و باز اراده سخن گفتن
مى كند و تو با خود مى انديشى كه مگر هنوز حرفى براى گفتن مانده است ؟ مگر هيچ رگى از غيرت و
هشيارى در اين قوم باقى است كه بتوان بر آن تكيه كرد و احتمال تاءثير را بر آن بنا نهاد؟ مى دانى كه
حسين به منفى بودن اين پاسخ واقف تر است اما او فوق وظيفه عمل مى كند و دلش براى راهيان جهنم هم
مى سوزد.مردم ! ببينيد چه كسى پيش روى شما ايستاده است . سپس به وجدانهايتان مراجعه كنيد و ببينيد كه آيا
كشتن من و شكستن حريم من رواست ؟
آيا من فرزندزاده پيامبر شما نيستم ؟ و فرزند وصى او و پسرعم او و اولين ايمان آورنده به خدا تصديق
كننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟
آيا حمزه سيدالشهداء عموى من نيست ؟ آيا جعفر طيار عموى من نيست ؟
آيا مادر من ، فاطمه دختر پيامبر شما نيست ؟
آيا جده ام خديجه ، اولين زن اسلام آورده نيست ؟
آيا پيامبر درباره من و برادرم نفرموده كه ما سيد جوانان اهل بهشتيم ؟
آيا انكار مى كنيد كه پيامبر جد من است ؟ فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و...؟
بغض ، راه گلويت را سد مى كند، اشك در چشمهايت حلقه مى زند و قلبت گر مى گيرد. مى خواهى از
همان شكاف خيمه فرياد بزنى : برادر! همين افتخارات ما جرائم ماست . اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو
پيامبر نبود كه سران اين قوم با تو دشمنى نمى كردند و چنين لشكرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت
اينها به احد برمى گردد، به بدر، به حنين . كينه اينها كينه خندقى است . بغض اينها، بغض خيبرى است .
مسأله اينها، مساله پيامبر و على است...
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب
نسخه pdf
🍃#سید_مهدی_شجاعی
eitaa.com/rahejavedan
https://ble.im/rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
#بیا_خون_بگرییم
💧💧...او (امام) همچنان با آرامش و حوصله ادامه مى دهد و تو از شكاف خيمه مى بينى كه دشمن ، بى تاب و منتظر،
اين پا و آن پا مى كند تا پس از اتمام موعظه به او حمله ور شود و خونش را بر زمين بريزد:
مردم ! خداوند تعالى كه خود آفريننده دنياست ، آن را خانه نابودى و زوال قرار داده است . كار اين خانه
اين است كه حال دل بستگان به خويش را دگرگون مى كند.
فريب خورده كسى است كه فريب او را بخورد و بخت برگشته كسى است كه در دام فتنه هاى او بيفتد.
مردم ! دنيا شما را نفريبد، هر كه به دنيا تكيه كند، دنيا زير پايش اميدش را خالى مى كند و هر كه طمع به
دنيا ببندد، دنيا ناكامش مى سازد.
من اكنون شما را در كارى هم پيمان مى بينم كه باعث برانگيختن خشم خدا شده .
خداى كريم از شما روى گردادنده و عذاب خويش را بر شما حلال كرده .
مردم ! خداى ما خوب خدايى است و شما بد بندگانى هستيد.
به محمد پيامبر ايمان آورديد و طاعتش را گردن نهاديد و سپس به فرزندان او هجوم آورديد و كمر به قتل
عترت او بستيد.
اكنون اين شيطان است كه بر شما مسلط شده و عظمت حضور خدا را در دلهايتان به غيبت كشانده . پس
ننگ بر شما و مقصد و مقصود شما.
ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم اما پيش روى ما قومى است كه از پس ايمان ، به كفر رسيده
است .
و قومى كه غرقه ستم است هماره از ساحل لطف و رحمت خدا دور باد...
اميد نه ، كه آرزو دارى اين امت برگشته از امام ، اين قبيله پشت كرده به رائد، اين قوم روبرتافته از قائد با
اين كلام تكان دهنده و سخنان هشياركننده ، ناگهان به خود بيايد، آب رفته را به جوى بازگرداند و حرمت
شكسته را ترميم كند.
اما پاسخ ، فقط صداى شيهه اسبانى است كه سم بر زمين مى كوبند و بى تابى سوارانشان را براى هجوم
تشديد مى كنند.
دوست دارى حجاب از گوشهايشان بردارى و صداى ضجه سنگ و خاك و كلوخ را به آنها بشنوانى و بفهمانى
كه از سنگ و خاك و كلوخ كمترند آنها كه چشم بر تابش آفتاب حقيقت مى بندند.
دوست دارى پرده از چشمهايشان بردارى و ملائك را نشانشان دهى كه چگونه صف در صف ، گرداگرد امام
حلقه زده اند و اشك چشمهايشان شبنم آسا بر گلبرگ بالهايشان نشسته و گريه هايشان خاك پاى امام را
تر كرده است .
فرشتگانى كه ضجه مى زنند: اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء... و امام با تكيه بر دستهاى خدا،
در گوششان زمزمه مى كند:
انى اعلم ما لاتعلمون .✨
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب (پرتو چهارم)
نسخه pdf
🍃#سید_مهدی_شجاعی
eitaa.com/rahejavedan
https://ble.im/rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_عبدالله_ابن_الحسن (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧خوبى رمز لا حول و لا قوة الا بالله به همين است . تو مى توانى از لحن و آهنگ كلام حسين ، در بيان
اين رمز، حال و موقعيت او را دريابى .....آرى ، لحن اين لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشيد بر زمين است .
تو ناگهان از زمين كنده مى شوى و به سمت صدا پر مى كشى و از فاصله اى نه چندان دور، ذوالجناح را مى
بينى كه بر گرد سوار فرو افتاده خويش مى چرخد و با هجمه هاى خويش ، محاصره دشمن را بازتر مى
كند.
چه بايد بكنى ؟ حسين به ماندن در خيمه فرمان داده است اما دل ، تاب و قرار ماندن ندارد. و دل مگر
حسين است و فرمان دل مگر غير از فرمان حسين ؟
اگر پيش بروى فرمان پيشين حسين را نبرده اى و اگر بازپس بنشينى، تمكين به اين دل حسينى نكرده اى.
كاش حسين چيزى بگويد و به كلام و حجتى تكليف را روشنى ببخشد.
اين صداى اوست كه خطاب به تو فرياد مى زند:درياب اين كودك را!
و تو چشم مى گردانى و كودكى را مى بينى كه بى واهمه از هر چه سپاه و لشكر و دشمن به سوى حسين
مى دود و پيوسته عمو را صدا مى زند.
تو جان گرفته از فرمان حسين ، تمام توانت را در پاهايت مى ريزى و به سوى كودك خيز بر مى دارى .
عبدالله صداى تو را مى شنود و حضور و تعقيب را در مى يابد اما بنا ندارد كه گوش جز به دلش و سر جز به
حسينش بسپارد.
وقتى تو از پشت ، پيراهنش را مى گيرى و او را بغل مى زنى ، گمان مى كنى كه به چنگش آورده اى و از
رفتن و گريختن بازش داشته اى . اما هنوز اين گمان را در ذهن مضمضه نكرده اى كه او چون ماهى چابكى
از تور دستهاى تو مى گريزد و خود را به امام مى رساند.
در ميان حلقه دشمن ، جاى تو نيست . اين را دل تو و نگاه حسين هر دو مى گويند. پس ناگزيرى كه در
چند قدمى بايستى و ببينى كه ابجر بن كعب شمشيرش را به قصد حسين فرا مى برد و ببينى كه عبدالله
نيز دستش را به دفاع از امام بلند مى كند و بشنوى اين كلام كودكانه عبدالله را كه :
تو را به عموى من چه كار اى خبيث زاده ناپاك !
و ببينى كه شمشير، سبعانه فرود مى آيد و از دست نازك عبدالله عبور مى كند، آنچنانكه دست و بازو به
پوست ، معلق مى ماند.
و بشنوى نواى وا اماه عبدالله را كه از اعماق جگر فرياد مى كشد و مادر را به يارى مى طلبد.
و ببينى كه چگونه حسين او را در آغوش مى كشد و با كلام و نگاه و نوازش تسلايش مى دهد:
صبور باش عزيز دلم ! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت ديدار خواهى كرد و آغوش پيامبر را به
رويت گشاده خواهى يافت و...
و ببينى ... نه ... دستت را به روى چشمهايت بگذارى تا نبينى كه چگونه دو پيكر عمو و برادر زاده به هم
دوخته مى شود. حسين تو اما با اينهمه زخم ، هنوز ايستاده مانده است . ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را
تكيه گاه كرده است تا همچنان برپا بماند.
آنچه اكنون براى تو مانده ، پيكر غرق به خون عبدالله است و جاى پاى خون آلوده حسين .
حسين تلاش مى كند كه از جايگاه تو و خيمه ها فاصله بگيرد و جنگ را به ميانه ميدان بكشاند.
اما كدام جنگ ؟
جسته و گريخته مى شنوى كه او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصيحت مى كند و از عواقب كار،
برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بينى كه ضارب و مضروب خويش را انتخاب مى كند.
از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى ديگر مى پردازد.
اگر در جبين نسلهاى آينده كسى ، نور رستگارى مى بيند، از او در مى گذرد اگر چه از همو ضربه مى خورد
اما به كشتنش راضى نمى شود.
جنگى چنين فقط از دست و دل كسى چون حسين برمى آيد.
كسى به موعظه كسانى برخيزد كه او را محاصره كرده اند و هر كدام براى كشتنش از ديگرى سبقت مى
گيرند.
كسى دلش براى كسانى بسوزد كه با سنگ و تير و نيزه و شمشير و كمان ، كمين كرده اند تا ضربات
بيشترى بر او وارد آورند و زودتر كارش را بسازند.
واى ... مشت بر پيشانى مكوب زينب ! اگر چه اين سنگ كه از مقابل مى آيد، مقصدش پيشانى حسين است
.فقط كاش حسين ، پيراهن را به ستردن پيشانى ، بالا نياورد و سينه اش طمع تير دشمن را برنيانگيزد.
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو دهم (نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#محرم
#یا_علی_اصغر (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
◾️...خواهرم! دلم برای علی کوچکم ✨می تپد، کاش بیاوریمش تا یکبار دیگر ببینمش و... هم با این کوچکترین علقه هم وداع کنم.
با شنیدن این کلام، در درونت با همه وجود فریاد میکشی که: نه!
اما به چشمهای شیرین برادر نگاه می کنی و می گویی:چشم!
💦کودک شش ماهه را گرم در آغوشت می فشری. سر و صورت و چشم و دهان و گردن او را غرق بوسه می کنی و او را چون قلب از درون سینه در می آوری و به دستهای امام می سپاری.
امام✨ او را تا مقابل صورت خویش بالا می آورد، چشم در چشمهای بی رمق او می دوزد و بر لبهای به خشکی نشسته اش بوسه می زند.
پیش از آنکه او را به دستهای بی تاب تو پس دهد، دوباره نگاهش می کند، جلو می آورد، عقب می برد و ملکوت چهره اش را سیاحت می کند.
اکنون باید او را به دست تو بسپارد و تو او را به سرعت به خیمه برگردانی که مبادا آفتاب سوزنده نیمروز، گونه های لطیفش را بیازارد.
🌹اما ناگهان میان دستهای تو و بازوان حسین، میان دو دهلیز قلب هستی، میان سر و بدن لطیف علی اصغر✨، تیری سه شعبه فاصله می اندازد و خون کودک شش ماهه را به صورت آفرینش می پاشد.
💦نه فقط حرمله بن کاهل اسدی که تیر را رها کرده است، بلکه تمام لشکر دشمن، چشم انتظار ایستاده است تا شکستن تو و برادرت را تماشا کند و ضعف و سستی و تسلیم را در چهره تان ببیند.
امام با صلابت و شکوهی بینظیر، دست به زیر خون علی اصغر✨ میبرد، خونها را در مشت میگیرد و به آسمان می پاشد. کلام امام انگار آرامشی آسمانی را بر زمین نازل میکند:
نگاه خدا، چقدر تحمل این ماجرا را آسان می کند.
این دشمن است که در هم می شکند و این تویی که جان دوباره می گیری و این ملائکه اند✨ که فوج فوج از آسمان فرود می آیند و بالهایشان را به تقدس این خون زینت می بخشند، آنچنان که وقتی نگاه می کنی یک قطره از خون را بر زمین، چکیده نمی بینی.
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_علی_اکبر (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧(زینب جان!) حسين با هر بار آمدن و رفتن ، تعزيتهايش را به دامان تو مى ريخت و التيام از نگاه تو مى گرفت . اين بود
كه هر بار، سنگين مى آمد اما سبكبال باز مى گشت . خسته و شكسته مى آمد، اما برقرار و استوار باز مى
گشت .
اكنون نيز دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى . همچنانكه از
صبح تاكنون كه آفتاب از نيمه آسمان گذشته است چنين كرده اى . اما اكنون ماجرا متفاوت است .
اكنون اين دل شرحه شرحه توست كه بر دوش جوانان بنى هاشم به سوى خيمه ها پيش مى آيد.
اكنون اين ميوه جان توست كه لگدمال شده در زير سم ستوران به تو باز پس داده مى شود.
على اكبر براى تو تنها يك برادر زاده نيست . تجلى اميدها و آرمانهاى توست . تجلى دوست داشتنهاى
توست . على اكبر پيامبر دوباره توست .
نشانى از پدر توست . نمادى از مادر توست . على اكبر براى تو التيام شهادت محسن است . شهيد نيامده .
غنچه پيش از شكفتن پرپر شده .
شهادت محسن ، اولين شهادت در ديدرس تو بود. تو چهار ساله بودى كه فرياد مادر را از ميان در و ديوار
شنيدى كه محسنم را كشتند و به سويش دويدى .
شهادت محسن بر دلت زخمى ماندگار شد. شهادت برادر در پيش چشمهاى چهار ساله خواهر. و تا على
اكبر نيامد، اين زخم التيام نپذيرفت ....
بهتر از هر كس اين رابطه را مى فهمد و عمق تعزيت تو را درك مى كند.
دلت مى خواهد كه طاقت بياورى ، صبورى كنى و حتى به حسين دلدارى بدهى .
اما چگونه ؟ با اين قامت شكسته كه نمى توان خيمه وجود حسين را عمود شد.
با اين دل گداخته كه نمى توان بر جگر حسين مرهم گذاشت .
اكنون صاحب عزا تويى . چگونه به تسلاى حسين برخيزى ؟
نيازى نيست زينب ! اين را هم حسين خوب مى فهمد.
وقتى پيكر پاره پاره على اكبر به نزديكى خيمه ها مى رسد. و وقتى تو شيون كنان و صيحه زنان خودت را از
خيمه بيرون مى اندازى ، وقتى به پهناى صورت اشك مى ريزى و روى به ناخن مى خراشى ، وقتى تا
رسيدن به پيكر على ، چند بار زمين مى خورى و برمى خيزى ، وقتى خودت را به روى پيكر على اكبر مى
اندازى ، حسين فرياد مى زند كه : زينب را دريابيد
حسينى كه خود قامتش در اين عزا شكسته است و پشتش دوتا شده است . حسينى كه غم عالم بر دلش
نشسته است و جهان ، پيش چشمان اشكبارش تيره و تار شده است . حسينى كه خود بر بلندترين نقطه عزا
ايستاده است ، فقط نگران حال توست و به ديگران نهيب مى زند كه : زينب را دريابيد. هم الان است كه
قالب تهى كند و كبوتر جان از نفس تنش بگريزد....
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو پنجم(نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
#بیا_خون_بگرییم
(زینب جان!) …تو عباس را مى شناسى و از تردى و نازكى دلش باخبرى .
مى دانى كه تمام صلابت و استوارى و دليرى او، در مقابل دشمن است .
و مى دانى كه دلش در پيش دوست ، تاب كمترين لرزش را ندارد.
پس او نبايد از تشنگى بچه ها باخبر شود، او علمدار لشكر است و پشت و پناه برادر، او اگر دلش بلرزد،
طنين زلزله در كائنات مى پيچد.
او اگر از تشنگى بچه هاى حسين باخبر شود، آنى طاقت نمى آورد، خود را به آب و آتش مى زند تا ريشه
عطش را در جهان بخشكاند.
او تاب ديدن اشك بچه ها را ندارد. او در مقابل گريه هاى رقيه دوام نمى آورد. لزومى ندارد كه سكينه از او
چيزى بخواهد. او خواستنش را از نگاه سكينه در مى يابد. او كسى نيست كه بتواند در مقابل نگاه سكينه بى
تفاوت بماند.
سكينه فقط كافى است كه لب به خواستن آب ، تر كند؛ او تمام درياهاى عالم را به پايش مى ريزد.
اما خدا چه صبر و طاقتى به اين سكينه داده است . دلش را دوپاره كرده است . نيمش را با پدر به ميدان فرستاده است و نيم ديگر را در زير پاى كودكان ، پهن كرده است .
ولى مگر چقدر مى شود به تسلاى كودك نشست . سخن هر چقدر هم شيرين ، براى كودك تشنه ، آب
نمى شود. اين دل سكينه است كه در سخن گفتن با كودكان ، آب مى شود.
نه ، نه ، نه ، عباس نبايد لبهاى به خشكى نشسته سكينه را ببيند. نگاه عباس نبايد با نگاه سكينه تلاقى
كند. عباس جانش را بر سر اين نگاه مى گذارد و روحش را به پاى اين نگاه مى ريزد و بى عباس ... نه ... نه
...، زندگى بدون آب ممكن تر است تا بدون عباس .
عباس ، دل آرام عرصه زندگى است ، آرام جان برادر است .
حيات ، بدون عباس بى معناست و زندگى بدون ابوالفضل ، ميان تهى است و آسمان و زمين ، بى قمر بنى
هاشم ، تاريك و ظلمانى است .
نه ، نه ، عباس نبايد از تشنگى بچه ها باخبر شود. اين تنها راز عالم هستى است كه بايد از او مخفى شود. اما
مگر او با گفتن و شنيدن ، خبردار مى شود؟! دل او آينه آفرينش است . و آينه ، تصوير خويش را انتخاب
نمى كند.
مگر همين ديشب نبود كه تو براى سركشى به خيمه هاى خودى از خيمه خودت در آمدى و از دور عباس
را، استوار و با صلابت در كار محافظت از خيمه ها ديدى ؟!
مگر نه وقتى تو از دلت گذشت كه چه علمدار خوبى دارد برادرم ! از ميان زمزمه هاى او با خودش
شنيدى كه : چه مولاى خوبى دارم من .
مگر نه وقتى تو از دلت گذشت كه چه برادر خوبى دارد برادرم ! شنيدى كه : من نه برادر، كه
خدمتگزار حسينم و زندگى ام در بندگى حسين معنا مى شود.
آرى ، دل عباس به آسمان آبى و بى ابر مى ماند. پرواز هيچ پرنده خيالى در نظرگاه دلش مخفى نمى ماند.
چگونه مى توان رازى به اين عظمت را از عباس مخفى كرد؟!
هميشه خدا انگار نبض عباس با عطش حسين مى زده است .
انگار پيش از آنكه لب و دهان حسين ، تشنگى را احساس كند، قلب عباس ، از آن خبر مى داده است .
اكنون كه روز تشنگى است ، چگونه ممكن است او از عطش حسين و بچه هاى جبهه حسين بى خبر
بماند؟!
بى خبر نمى ماند. بى خبر نمانده است . همين خبر است كه او را از صبح مثل مرغ سركنده كرده است .
همين خبر است كه او را ميان خيمه و ميدان ، هاجروار به سعى و هروله واداشته است .
او معدن و سرچشمه ادب است . او كسى نيست كه با سماجت از امام چيزى طلب كند. او كسى است كه به
احتمال پاسخ منفى ، از اصل مطلب مى گذرد.
اما اين خواهش ، اين مطلب ، اين تقاضا، خواسته اى متفاوت بوده است .
اين خود او بوده است كه در ميان دو سوى دلش ، در تعارض مانده بوده است . با خود عجب كلنجار سختى
داشته است . عباس ؛ ميان دو خواسته ، ميان دو عشق ، ميان دو ايثار...
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب
نسخه pdf (بخشهایی از پرتو هفتم)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
eitaa.com/rahejavedan
https://ble.im/rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
#بیا_خون_بگرییم
💧💧همين كه برادر، عمامه پيامبر را بر سر بگذارد، شمشير پيامبر را در دست بگيرد و به سمت سپاه دشمن
حركت كند كافيست تا غم عالم بر دلت بنشيند. كافيست تا تمامى مصيبتهاى پنجاه ساله بر ذهنت هجوم
بياورد و غربت و تنهايى جاودانه پدر، از اعماق جگرت سر باز كند.
اما برادر به اين بسنده نمى كند، مقابل دشمن مى ايستد، تكيه اش را بر شمشير پيامبر مى دهد و در مقابل
سياهدلانى كه به خون سرخ او تشنه اند، لب به موعظه مى گشايد: مردم ! در آرامش ، گوش به حرفهايم
بسپاريد و شتاب نكنيد تا من آنچه حق شما بر من است به جاى آورم كه موعظت شماست و اتمام حجت بر
شما.
درنگ كنيد تا من ، انگيزه سفرم را به اين ديار، روشن كنم . اگر عذرم را پذيرفتيد و تصديقم كرديد و با من
از در انصاف درآمديد خوشا به سعادت شما، كه اگر چنين شود، راه هجوم شما بر من بسته است .
اما اگر عذرم را نپذيرفتيد و با من از در انصاف در نيامديد، دست به دست هم دهيد و تمام قوا و شركاء خود
را به كار گيريد، به مقصود خود عمل كنيد و به من مهلت ندهيد. چه ، مى دانيد كه در فضاى روشن و بى
ابهام گام مى زنيد.
به هرحال ولايت من با خداست و پشتيبان من اوست . هم او كه كتاب را فرو فرستاد و ولايت همه صالحان
و نيكوكاران را به عهده گرفت .
بندگان خدا! تقوا پيشه كند و از دنيا برحذر باشيد. اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود يا يكى براى
دنيا باقى بماند، چه كسى بهتر از پيامبران براى بقا و شايسته تر به رضا و راضى تر به قضاء؟!
اما بناى آفريدگار بر اين نيست ، كه او دنيا را براى فنا آفريده است .
تازه هاى دنيا كهنه است ، نعمتهايش فرسوده و متلاشى شده و روشنايى سرورش ، تاريك و ظلمت زده .
دنيا، منزلى پست و خانه اى موقت است . كاروانسراست .
پس در انديشه توشه باشيد و بدانيد كه بهترين ره توشه تقواست . تقوا پيشه كنيد تا خداوند رستگارتان
كند...
او چون طبيبى كه به زواياى وجود بيمار آگاه است ، مى داند كه مشكل اين مردم ، مشكل دنياست ، مشكل
علاقه به دنيا و از ياد بردن خدا و عالم عقبى . فقط علقه هاى دنيا مى تواند انسان را اينچنين به خاك سياه
شقاوت بنشاند. فقط پشت كردن به خدا مى تواند، پشت عزت انسان را اينچنين به خاك بمالد. فقط از یاد بردن خدا مى تواند حجابهايى چنين ضخيم و نفوذناپذير بر چشم و دل انسان بيفكند تا آنجا كه آيات روشن
خدا را منكر شود و خون فرزندان پيامبر خدا را مباح بشمرد...🌹
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب (پرتو چهارم)
نسخه pdf
🍃#سید_مهدی_شجاعی
eitaa.com/rahejavedan
https://ble.im/rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
#بیا_خون_بگرییم
...💧💧دوست دارى به انگشت اشاره ات ، پرده از ظواهر عالم بردارى و لشكر بينهايت اجنه را نشان اين سپاه بى
مقدار دشمن دهى و تقاضاى تضرع آميز امدادشان را به دشمن بفهمانى و بفهمانى كه يك اشاره امام
كافيست تا ميان سرها و بدنهايشان فاصله اندازد و زمين كربلا را از سرهايشان سياه كند اما امام با اشاره
مژگانش آنها را به آرامش مى خواند و اشتياق ديدارش با رسول الله را به رخشان مى كشد.
دوست دارى ...ولى هيچ كدام از اين كارها را كه دوست دارى ، انجام نمى دهى . فقط چشم از شكاف خيمه به امام مى
دوزى و رد نگاه او را دنبال مى كنى . امام ، نگاهش را بر چهره پيرترها عبور مى دهد و باز اراده سخن گفتن
مى كند و تو با خود مى انديشى كه مگر هنوز حرفى براى گفتن مانده است ؟ مگر هيچ رگى از غيرت و
هشيارى در اين قوم باقى است كه بتوان بر آن تكيه كرد و احتمال تاءثير را بر آن بنا نهاد؟ مى دانى كه
حسين به منفى بودن اين پاسخ واقف تر است اما او فوق وظيفه عمل مى كند و دلش براى راهيان جهنم هم
مى سوزد.مردم ! ببينيد چه كسى پيش روى شما ايستاده است . سپس به وجدانهايتان مراجعه كنيد و ببينيد كه آيا
كشتن من و شكستن حريم من رواست ؟
آيا من فرزندزاده پيامبر شما نيستم ؟ و فرزند وصى او و پسرعم او و اولين ايمان آورنده به خدا تصديق
كننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟
آيا حمزه سيدالشهداء عموى من نيست ؟ آيا جعفر طيار عموى من نيست ؟
آيا مادر من ، فاطمه دختر پيامبر شما نيست ؟
آيا جده ام خديجه ، اولين زن اسلام آورده نيست ؟
آيا پيامبر درباره من و برادرم نفرموده كه ما سيد جوانان اهل بهشتيم ؟
آيا انكار مى كنيد كه پيامبر جد من است ؟ فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و...؟
بغض ، راه گلويت را سد مى كند، اشك در چشمهايت حلقه مى زند و قلبت گر مى گيرد. مى خواهى از
همان شكاف خيمه فرياد بزنى : برادر! همين افتخارات ما جرائم ماست . اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو
پيامبر نبود كه سران اين قوم با تو دشمنى نمى كردند و چنين لشكرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت
اينها به احد برمى گردد، به بدر، به حنين . كينه اينها كينه خندقى است . بغض اينها، بغض خيبرى است .
مسأله اينها، مساله پيامبر و على است...
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب
نسخه pdf
🍃#سید_مهدی_شجاعی
eitaa.com/rahejavedan
https://ble.im/rahejavedan