eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
380 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
119 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ 🦋 #پروانه‌ای_در_دام_عنکبوت 🕷 #قسمت_صد_و_سی‌_و_چهارم 🎬 رفتم جلوتر و گفتم: استاد منم،
─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ 🦋 🕷 🎬 انور: ببین هانیه الکمال من برای بوجود آمدن بنیامین و ساخت دستگاهی که بشود انسان را پرورش دهد سالها زحمت کشیدم و الآن که موقع به ثمر نشستن زحماتم است اینطوری گرفتار شدم من میدونم که این فلسطینی‌های گرسنه و عقب مانده من را شناختند و به حساب خودشان جنایتکارترین فرد روی زمین را گرفته‌اند و محال است که من از دست اینها جان سالم بدر ببرم اما تو فرق می‌کنی بگو تازه با من آشنا شدی و از هیچ چیز خبر نداری هر طور شده خودت را به بنیامین برسان دستگاه‌های تنفس هر شش ساعت یکبار باید تنظیم شوند تمام چیزهایی را که راجب بنیامین باید بدانی در یک دفترچه نوشتم و در زیر زمین خانه مخفی کردم از استعدادت استفاده کن و راهی برای نجات بنیامین پیدا کن و اشک از چشمانش سرازیر شد و ادامه داد: اگر زنده ماند برایش مادری کن و یک لشکر بنیامین بساز. ما باید و می‌توانیم روی دست خدا بلند شویم و تمام دنیا را مسخر خودمان کنیم... با خودم فکر کردم الآن هم که بوی مرگ را حس کرده باز هم از اعتقادات کفرانه‌اش دست بر نمی‌دارد از طرفی وقتی به طرز بزرگ شدن و تربیتش فکر می‌کردم بهش حق می‌دادم که بالذاته شیطان پرست باشد. نزدیک‌تر بهش شدم و گفتم: نگران نباش اگر من نتوانم خودمان را نجات دهم هانیه نیستم. برقی داخل چشم‌هاش درخشید باورش نمیشد پس گفت: چه طوری؟ من: اینا جیب‌های تو را خالی کردند از من را که خالی نکردند من همیشه عادت دارم یک سلاح سرد کوچولو همرام داشته باشم الآنم یک چاقو کوچک اما فوق العاده تیز داخل جیبم است، درضمن هنرهای رزمی هم بلدم اگر بتونیم دست‌هامون را باز کنیم و از غفلت‌شون استفاده کنیم من از پسشون برمیام. انور با دست‌های بسته‌اش جلوی مانتوم را چسپید و گفت: ممنون... ممنون... اگه بتونی کاری کنی من همه‌ی دنیا را به پات میریزم نقشه‌ای را که کشیده بودم برای انور گفتم و طوری گفتم تا صدایم داخل میکروفن واضح باشد و بچه‌های مبارز همراه نقشه‌ام پیش بروند.. انور در حالی که از فرط خستگی و کتک‌هایی که خورده بود نقش زمین می‌شد گفت: خوبه مامان خیلی خوبه... اگه مثل دفعه‌ی قبل که من را ازت جدا کردند و تو کاری نکردی اینبار نجاتم بدهی نقشه‌ام را عوض می‌کنم دیگه نمی‌کشمت... می‌بخشمت..... هرچی بخوای برات میگیرم و با تکرار این حرفها چشماش اومد روی هم.... با شنیدن حرفاش که بیشتر شبیهه هذیان بودند خشکم زد.... یعنی این شیطان خبیث این مرتیکه‌ی عقده‌ای که من را به جای مادرش می‌بینه قصد داشت انتقام مادرش را از من بگیرد و من را بکشه؟!! یعنی مادرش را بکشد؟؟؟..... ...💦🌧💦 ─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ🥀🕯🖤🕯🥀ঊ═─