eitaa logo
🦋 "راه روشن" 🦋
384 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3.4هزار ویدیو
119 فایل
اگر جهاد تبیین بدرستی صورت نگیرد، دنیامداران حتّی دین را هم وسیله‌ی هوسرانی خودشان قرار خواهند داد. کانال #راه_روشن را به دوستان خود معرفی کنید ارتباط با ادمین: 09210876421 @V_sh655
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 #پروانه‌ای_در_دام_عنکبوت 🕷 #قسمت_هفتاد_و_نهم 🎬 برگشتم پشت سرم ناریه را دیدم که گفت
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 🕷 🎬 نزدیک اردوگاه رسیدیم... ناریه: یا الله... اینجا چه خبره؟! چرا نگهبان‌ها اینقدر زیاد شدن؟ با دیدن ورودی اردوگاه و تعداد داعشی‌ها، قلبم به شدت می‌تپید و اگر کسی می‌تونست روبنده‌ام را بالا بزنه و چهره‌ام را ببینه می‌فهمید که کار کار خود من است، آهسته نگاهی به عقب و به فیصل و عماد کردم، می‌ترسیدم که فیصل حرفی بزنه و کارها خراب بشه اما وقتی دیدم، فیصل در حال چرت زدنه خیالم راحت شد. می‌خواستیم داخل اردوگاه بشیم که یکی از داعشی‌ها آمد جلو، ناریه روبنده‌اش را داد بالا و گفت: سلام برادر چه خبره؟ داعشی: سلام ام فیصل... شما کی از اردوگاه خارج شدید؟ ام فیصل: من ظهر بعد از نهار رفتم، الآنم از جشن میام، طوری شده؟؟ داعشی: آهان پس شما در جریان نیستید، عصر سه تا اسیر رافضی را آوردند و قرار بود فردا قربانیشون کنیم که امشب فرار کردند. ناریه: عجبببب، خیالتون راحت حتماً داخل اردوگاه هستند، با این‌همه نگهبانی که اطراف اردوگاه هست، محاله توانسته باشند، خارج بشن... داعشی: خودمان هم همین را حدس می‌زنیم، مجاهدان دارن همه جا را می‌گردند و راه را باز کرد تا ما داخل برویم. خدا را شکر کردم که ناریه نگفت که ما غروب با ماشینش رفتیم و گرنه شاید به من مشکوک می‌شدند... نفس راحتی کشیدم که از دست اینا جستم اما نمیدانستم، من در چنگ عقربی کشنده و ماری خوش خط و خال هستم و خودم خبر ندارم... دارد...💦⛈💦 ─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─ سروش: 👇 sapp.ir/raheroshan_khamenei ایتا: 👇 Eitaa.com/raheroshan_khamenei روبیکا: 👇 rubika.ir/Raheroshan_khamenei ─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─