🦋 "راه روشن" 🦋
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─ 🦋 #پروانهای_در_دام_عنکبوت 🕷 #قسمت_پنجاه_و_سوم 🎬 مشخص بود ناریه اردوگاه را کامل میش
─═ঊ 🦋🍃🔮🍃🦋ঊ═─
🦋 #پروانهای_در_دام_عنکبوت 🕷
#قسمت_پنجاه_و_چهارم 🎬
ناگهان صدای گریه پسرک پشتی بیشتر شد، از پسر بزرگتر پرسیدم چرا شما بیرون چادرید؟ چرا اون دوستتان گریه میکند؟
پسرک: ما شیطانی کردیم و درس گوش ندادیم، معلممان تنبیهمان کرد تا در آفتاب بایستیم و اشاره به پشت سرش کرد و گفت: گرگی هم مثل همیشه خودش را خیس کرد و تنبیه شد، تازه یک کتک مفصل هم خورده، آخه گرگی نه میتواند مثل مجاهد داعشی سر ببرد و نه میتواند نقش قربانی را بازی کند، امروز هم قرار بود نقش قربانی را بازی کند و تا بقیهی مجاهدان خواستند با خنجر چوبی سرش را جدا کنند اول شروع به زوزه کشیدن کرد و بعد هم خودش را خیس کرد.
پیش خودم فکر کردم، پسرک بیچاره در این سن باید مشق چه چیزهای وحشتناکی را بکند.
پسرک: اصلا گرگی از همان روز اول میترسید و مدام گریه میکرد، چون اسمش را نمیدانستیم، معلممان او را گرگی صدا میزند و ما هم میخندیم، آخر حرف که نمیزند فقط مثل گرگ صدا میدهد...
اخی خدای من، ناخودآگاه به طرفش رفتم، هنوز سرش روی دستانش بود و صدای گریهاش بلند، دستانم را به طرفش گرفتم و گفتم: عزیزکم، پسرکم گریه نکن .....
تا سرش را بالا گرفت و نگاهش در نگاهم قفل شد..... باورم نمیشد..... لبخندی زد و خود را در آغوشم انداخت...
عماددددم....عزیزززززم....
انگار زمان متوقف شده بود و من بودم و عماد و عماد بود و من.
#ادامه دارد...💦⛈💦
─═ঊ 🦋🍃🌺🍃🦋ঊ═─
سروش: 👇
sapp.ir/raheroshan_khamenei
ایتا: 👇
Eitaa.com/raheroshan_khamenei
روبیکا: 👇
rubika.ir/Raheroshan_khamenei
─═ঊ 🔮🍃🌺🍃🔮ঊ═─