eitaa logo
شهید عباس دانشگر۴۷(ابرکوه)
67 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
98 فایل
﷽ کانال۴۷ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @H_rastegar83 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
راهی که می‌رویم🌿... وقتی ذکر میگفت،📿 بند انگشتش را فشار میداد. همیشه برایم عجیب بود که چرا موقع ذکر گفتن، این همه انگشتش را فشار میدهد! فرصت را غنیمت شمردم و علت این کارش را پرسیدم❓ انگشت‌هایش را مقابل صورتش گرفت و گفت : «برای اینکه میخوام این انگشت‌ها روز قیامت یادشون باشه، گواه باشن که من توی این دنیا با این دست ها زیاد ذکر گفتم» [بخشی‌ازخاطرات‌شهیدحمیدسیاهکالی‌مرادی🌈]
حاجی چجوࢪۍ ࢪوت میشہ اسم خودتو بزاࢪۍ منتظࢪالمہدے،سࢪباز گمنام امام زمان... وقتۍ ࢪل داࢪۍ؟! آها ببخشید... شما ࢪل مذهبۍ داࢪید🤦🏻‍♀️🙂 یڪم باخودت فڪࢪ ڪن! ببین امام زمان؛همچین سࢪبازۍ میخواد؟! اینجوࢪے بہ امࢪ ظہوࢪ ڪمڪ ڪہ نمیڪنۍهیچ! ڪاࢪو سخت تࢪم میڪنۍواسہ جامعہ🥀
سلام خدمت همگی امشب دو پارت از رمان دلداده متحول تقدیم نگاهتون میشه لطفا نظراتتون رو در ناشناس بگین
💛🌼💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛🌼💛 💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛 💛🌼💛 🌼💛 # دلداده-متحول صبح یک روز سرد زمستانی،درحالی که برف شروع به باریدن کرده بود چشم هایم را باز کردم ساعت هفت رانشان میداد، به سختی خودم را از آغوش گرم پتو جدا کردم به سمت سرویس رفتم و صورتم را به آب سرد مهمان کردم . مامان از آشپزخانه صدام زد زهرا؟! کجایی بدو دیگه دیرت میشه سریع خودم رو از سرویس به آشپزخانه پرت کردم... صبحانه مفصلی خوردم و به اتاق رفتم کرم پودر رو برداشتمو به معنای واقعی خالی کردم روی صورتم رژلب قهوای رنگم را زدم موهام رو هم اتو زدم با کرم مو زیر مقنعه حالت دادم ترکیب این آرایش با موهای خرمایی وچشم های مشکی ام محشر بود مانتوم رو هم پوشیدیمو حاضر شدم کیفم رو برداشتم بدو بدو از پله ها پایین رفتم صورت مامان رو بوسیدم و بیرون رفتم . منتظر سرویس بودم که فاطمه رو دیدم که داره میاد سمتم. نویسنده: هانیه و حنانه رستگار دارد..... @roman_sara13 @raheyan_nor
💛🌼💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛🌼💛 💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛 💛🌼💛 🌼💛 فاطمه دختری چادری با قد متوسط و چشم های قهوه ای بود خیلی هم خون گرم و مهربون وقتی رسید بهم گفتم به! خانوم نامزد کردی تحویل نمیگیری! فاطمه خندید و گفت وا زهرا حرفایی میزنیا _والا مگه دروغ میگم حقیقت تلخه! همون موقع سرویس اومد و حرفمون نصفه موند. سرکلاس با خودکار توی کتاب چشم و ابرو میکشیدم که معلم وارد کلاس شد و گفت آماده باشید میخوام امتحان بگیرم محکم زدم تو صورتم گفتم وااا مگه امتحان داشتیم +آره نکنه چیزی نخوندی _نه والا هیچی نخوندم +خاک بر سرت کنن که همیشه از دنیا عقبی فقط به چشم و ابروهات برس باشه؟! _واااا فاطمه این حرفا چیه تو که اینجور نبودی! +دیگه ایندفعه صبرم سر اومد یعنی چی هیچوقت نمیخونی و از کلاس عقبی اه صدای معلم اومد و گفت فاطمه و زهرا از هم جدا بشین میخام برگه ها روپخش کنم. نویسنده:هانیه و حنانه رستگار ... @roman_sara13 @raheyan_nor
https://harfeto.timefriend.net/16688713330250 نظراتتون حتما بگین و در نوشتن ادامه رمان بهمون کمک کنید☺️🌺
🌴🕊🌹🏴🌹🕊🌴 یه دستش شده بود، اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند: با یه دست که نمیتونی بجنگی ، برو عقب. می گفت: مگه با یه دست نجنگید؟ مگه نفرمود: والله ان قطعتمو یمینی، انّی احامی ابداً عن دینی عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود. حمید باکری بهش ماموریت داده بود گردان رو از محاصره دشمن نجات بده. با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه ی ماموریت. لحظه های آخر که رو آوردن نزدیک لبای گفته بود: مگه مولایمان در لحظه آب آشامید که من بیاشامم. که شد، هم لب بودهم ... راوی هم رزم 🌹
سکوت‌نسبت‌به‌گناه؛گناهه‌ ! حواست‌هست‌دیگه؟(: .
«وَهـُوَ‌عَلَۍٰ‌ڪُلِّ‌شَۍءٍ‌وَڪِیلٌ» | او‌نگهبـان‌همه‌چیـز‌استــــ 🌱|
💛🌼💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛🌼💛 💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛 💛🌼💛 🌼💛 -متحول 3 از هم جدا شدیم که برگه رو روبه رومون گذاشت ،وقتی نگاه به برگه کردم گفتم اه اینا چیه دیگه چندتا از سوالات تاحالا اسمش هم به گوشم نخورده بود، اینقدر نگاه به سوالات کردم تا بالاخره چشمم افتاد به یک سوالی که خونده بودم نوشته بود: متخصص ویدئو چه کاری انجام می‌دهد نوشتم خداروشکر همین سوال بیشترین نمره رو داشت سوالات بعدی رو خوندم بعضیاش رو فاطمه قبلا برام گفته بود سوال بعدی نوشته بود: captivateچیست؟ نوشتم و کاربردش رو هم نوشتم و برگه رو سفید تحویل دادم معلم گفت :برو بیرون وقتی صدات کردم بیا امتحان عملی بده چشمی گفتم بیرون از کلاس منتظر فاطمه بودم بیرون که اومد گفت: چیکار کردی گفتم امتحان مزخرفی بود تو چیکار کردی گفت:عالیِ عالی دادم گفتم اووه بسه حالا فهمیدم درس خونی راستی امتحان عملیو چیکار کنم گفت:خاک تو سرت اینم نخوندی گفتم نه نخوندم معلم صدامون زد زهرا زارعی و فاطمه موحدی بیاین داخل کلاس امتحان عملی گفتم: زهراجونم اینو بهم برسونی بعد مدرسه برات یه شیرینی توپ دارم گفت: شرمندتم اینو دیگه کاری از دستم ساخته نیس یهو یه فکری به سرم زد گفتم فاطمه خودتو بزن به موش مردگی یه فکری دارم گفت چه فکری گفتم قبول کن بعدا میگم به کلاس رفتم و گفتم خانوم رستمی فاطمه حالش بده معلم بدو بدو رفت بیرون منم تو این فاصله سیم های پشت سیستم ها رو قطع کردم . چند دیقه ای گذشت خانم رستمی به کلاس برگشت و گفت زهرا ،، فاطمه که‌ چیزیش نیس بشین امتحان بده گفتم:خانم سیستم قطع شده نگاهی به سیستم ها انداخت و دید بخواد درست کنه زنگ میخوره گفت :بچها امتحان لغوه بخونید برا هفته دیگه پیروزمندانه به فاطمه نگاه کردم و گفتم امروز رو بخیر گذشت زنگ خورد.. دارد... نویسنده :هانیه و حنانه رستگار @roman_sara13 @raheyan_nor
💛🌼💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛🌼💛 💛🌼💛🌼💛 🌼💛🌼💛 💛🌼💛 🌼💛 -متحول بیرون اومدیم . با فاطمه خداحافظی کردم فاطمه هم با نامزدش اقا محمد رفت منم به سرم زده بود یه چیزایی واسه خودم بخرم به سمت بازار رفتم از کرم و رژلب و از این چیزای گوگولی بگیر تا مانتو و شلوار... نگاه به ساعت کردم ساعت یک بود خیلی گشتم بود وقت نبود برگردم خونه و ناهار بخورم برای همین با یه فلافل توپ دلی از عزا در آوردم. به سمت کتابفروشی رفتم و چند تا کتاب تست کنکور خریدم به سمت کتابخانه حرکت کردم ، بعد از چند دیقه تست زدن یهو متوجه شخصی در کنار خودم شدم دارد..... نویسنده:هانیه و حنانه رستگار @roman_sara13 @raheyan_nor
https://harfeto.timefriend.net/16688713330250 نظراتتون رو حتما بگین ودر نوشتن ادامه رمان بهمون کمک کنید🌸☺️
سلام آیدی مدیر و میشه بزارین کار واجب دارم ___ سلام پیام من بدین خودشون جوابگو نیستن @dokhtar_haje
دستم نمیرسد به بلنداے آسمان ! اما دست به دامان شما میشوم؛ ای شہید... تا شاید ضمانتم را بکنید :) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿'
🌱 ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگردارتر از هر مردیم هر زمان بوی خمینی به سرما افتد دور سید علی خامنه ای میگردیم🇮🇷♥️:)! 💙 ‌⊱⋅ ———— ⋅ 𔘓 ⋅ ———— ⋅⊰ 📻⃟🌱¦↭
.آقا نخون،نخون که اگه خوندی باید کپی کنی، منم خوندم مجبور شدم کپیش کنم.😅 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . نخون😒 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . نخونیا😡 . . . . . . . . . . عجب آدمی هستیا..!!😐 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. ....... ............ ....... .. . . . . . . . 👇 . . . . . . . . . . 👉 ............................👇 . . . . . . . . . . نخون دیگه😭😢😭 . . . . . . . . . . . . . . . خیلی دلت میخوادبخونی باشه👇 . . . . . . . . بروپایین👇👇 . . . . . . . اره بروعزیزم👇 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 👇اینم مطلب👇 . *♡برچهره دل ربای محمد (ص) صلوات..اگه این پیامو تو گروه دیگهه نذاری تاآخ عمر مدیونی♡😍😍😍😍😍* . . . . . . . . . . . ‼️سلام همه سریع بخونن و پخش کنن👌🏻 ابتکاری شگفت انگیزه😃 *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* *اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَعَلی آلِ مُحَمَّدٍ* وآن را برای ده نفر پست بکن درمدت یکساعت... میلیونها صلوات ودرود درمیزان حسناتت ثبت خواهدشد👏🏻👌🏻 نگو نت ندارم..کاردارم..مشغولم.. ولش کن...!!!? ‼️این صلواتهای میلیونی روز قیامت توراشفاعت خواهدکرد🥰🥰
استادم‌گفت: وابستہ‌خدا‌بشید :))) گفتم: چجوری؟ گفت: چجورےوابستہ‌یہ‌نفرمیشۍ؟ گفتم: وقتے‌زیادباهاش‌حرف‌میزنم زیاد‌میرم‌،میام.. تویہ‌جملہ‌گفت: رفت‌وآمدتوبا خدا زیادڪن..!🌱
! چقدر وقیحانه تو آشوب های اخیر از سر هم وطن مون کشیدن یادتون بمونه من و تو نکردیم که او جرأت کرد امر به منکر کند
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کُری خونی بچه های انقلابی در جواب دشمنای داخلی و خارجی باهام مشکل داره بچه خوشگل جووون😂👌🏻 تروریست هفت جد و آبادتونه!
هرچہ‌بہ‌ظھورنزدیڪ‌شویم، امتحان‌هاسخت‌ترمی‌شود🖐🏻🚶🏿‍♀️! -استادپناهیان'! 🌿
🔴 دعای شب اول ماه رجب برای حاجت روایی 🔵 امام جواد عليه السّلام فرمودند: 🔺 مستحب است كه اين دعا را در شب اوّل رجب بعد از عشاء آخر خوانده شود : 🟢 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّكَ مَلِكٌ وَ أَنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِرٌ وَ أَنَّكَ مَا تَشَاءُ مِنْ أَمْرٍ يَكُونُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا مُحَمَّدُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَتَوَجَّهُ بِكَ إِلَى اللَّهِ رَبِّكَ وَ رَبِّي لِيُنْجِحَ بِكَ طَلِبَتِي اللَّهُمَّ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَنْجِحْ طَلِبَتِی و سپس حاجت خود را از خداوند بخواهید. 📚 مفاتیح الجنان اعمال شب اول ماه رجب 🟡 بهتر است که این دعا را امشب با حاجت تعجیل در امر فرج بخوانیم.