eitaa logo
🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
4.2هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
102 فایل
[🕊️این کانال دلی است و شما دعوت شهدایید.] سروش ، شاد ، روبیکا ، ویراستی⇣ @rahiankhuz مدیر⇣ @Rahyan_noor گروه مطالب ارزشی⇣ https://yun.ir/t1vozb کانال فاتحان نُبُل و الزهرا⇣ @fatehan94 برای تبادل⇣ @Rahyan_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از |خُذنےْمَعكٰ|
ای کاش نبودم.بدترین شبِ کاری... ▪️یکم بهمن ۹۸ ساعت ۲۳:۰۵: افسر شب بودم.ای کاش نبودم. ای کاش نگهبان خونه‌ی ابوعلی بودم تا شاید در کارنامه‌ی اعمالم ثواب نگهبانی از خونه‌ی شهید رو واسم مینوشتن.اما حیف که نشد! منو و علیرضا تو محوطه ناحیه ایستاده بودیم و گرم گپ و گفت که یهو صدای شلیک!! ۴ گلوله رو شنیدیم!!! طبق معمول این صداها برای ما عادی بود اما یه خورده دلم شور میزد! ▪️ساعت ۲۳:۲۵ : رضا زنگ زد اما گریه اجازه‌ی حرف زدن بش نمیداد.😰 یا حسین!چه خبره! اولین باره رضا با حالت گریه بم زنگ میزنه! گفتم خیره ابومحمد!چی شده؟ گف حجی ابوعلی رو زدن!😭 چی؟ابوعلی؟!کجا؟کی؟چه‌جوری؟گف پیش خونشون تیرش کردن!الانم داریم میبریمش بیمارستان! مثل شخصی که کمک میخواد و مات و مبهوت به این در و اون در میزنه نمیدونستم باید چیکار کنم! به هر کدوم از بچه‌ها زنگ میزنم جواب نمیده. عه! شاید کل این داستان ۱۵ دقیقه طول نکشید. دوباره زنگ زدم به رضا که احوال ابوعلی رو بپرسم که دیدم... ای داد بی داد نمیشد بفهمم رضا چی میگه اصلا! این دفه صدای گریه و ضجه‌ی رضا بیشتر بود. ای کاش زنگ نمیزدم! فهمیدم که ابوعلی دیگه تموم کرده و روح پاکش رفته اون بالا بالاها! رضا هم بین گریه‌هاش میگف حجی ابوعلی راح... ابوعلی راح! انا لله و انا الیه راجعون. اینجا بود که دیگه نشستم روی زمین مانند کسی که با خودش زمزمه می‌کرد "لقد انکسر ظهری"! 🕊رفیق شهید