eitaa logo
✳️محفل تفسیر و قرآن شناسی رحیق
2.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
728 فایل
🌷دانش دامنه گسترده ای دارد به آموخته ها قناعت نکنیم🌷 واژه رحیق برگرفته از آیه ۲۵ سوره مطففین به معنی شراب خالص بهشتی. گرداننده محفل گرچه تجربه و مطالعه ای ۳۰ ساله در مباحث قرآنی داردلیکن باور دارد هنوز در گام اول هست. @s_m_a57 @Sayyedali_1997
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از کتاب (132) 📌 چند اصل حياتي ✅ يكم. نظام استوار بر هندسه عدل، مبرّاي از سلطه گري و منزّه از سلطه پذيري است، زيرا هر دو خروج از قلمرو قسط و ورود به منطقه ممنوعه تجاوز است و هيچ كدام با روح اسلام كه بر متن اعتدال قرار دارد، سازگار نيست؛ گرچه امت مسلمان از وسوسه تعدّي به حريم ديگران مصون است، ولي از دسيسه بيگانگان به حَرَم امن او در امان نيست و صفحات گوياي تاريخ تازه و كهن سند معتبري است؛ چه اينكه جريان مشهود دفاع مقدّس هشت سال براي همگان روشن است. ▪ به منظور حفظ تماميت ارضي از يك سو و صيانت ذخائر طبيعي و مواريث فرهنگي از سوي ديگر و نزاهت حريم پاك دين كه مهم ترين عامل حيات بخشي جامعه است، از طمع تسامح و تساهل دگرانديشان از سوي سوم، لازم است همگان به رهنمود وحي الهي گوش فرا دهيم؛ (لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولكنّ الله ذوفضل علي العالمين)؛[ سوره بقره، آيه 251.] (لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً).[ سوره حج، آيه 40] ▪ دفاع از كيان كشور اسلامي در پرتو حراست همه جانبه از تمام مظاهر تمدّن يك ملّتي است كه تمدّن خويش را در تديّن خود مي داند، و سرّ ضرورت دفاعِ قهرآميز آن است كه هرگز خشونتِ مهاجمان با نرمش آسيب ديدگان برطرف نمي شود، چنان كه حضرت علي بن ابي طالب امير مؤمنان(عليه‌السلام) فرموده اند: «ردّوا الحجر من حيث جاء فانّ الشرّ لا يدفعه الاّ الشرّ»؛[ نهج البلاغه، حكمت 314.]سنگ جفا را همان جا كه آمد باز گردانيد و مادامي كه امت اسلامي چونان بنيان مرصوص نباشد، دشمن مهاجم احساس ستبري و اقتدار نكند، مرز و بوم متدينان در امان نيست، لذا خداوند فرمود: (وليجدوا فيكم غلظةً)؛[ سوره توبه، آيه 123.]يعني بيگانگان نسبت به شما طمع نكنند، نه آنكه شما ابتدائاً به آنها هجوم آوريد. ▪ جريان دفاع از هر مسلماني نيز همسان با دفاع از خود، از بهترين فرائض ديني است؛ رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم چنين فرمود: «من ردّ عن قومٍ من المسلمين عادية ماءٍ او نارٍ وجبت له الجنّة»؛[ الكافي، ج 2، ص 164.] ⏪ ...ادامه مبحث سروش هدایت در روزهای فرد هفته 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (133) 📌 چند اصل حياتي ▪ هر كس از گروهي از مسلمانان، طغيان آب يا آتش را برگرداند، بهشت براي او ثابت است؛ عنوان آب و آتش، نموداري از هر گونه تعدّي و تجاوز طبيعي يا انساني است و چون مرجع تمام جهادها، هر چند ابتدايي به نظر برسد، به دفاع است ▪ و حقيقت دفاع، دفع بيگانه اي است كه راه خدا را مسدود و راهيان طريق او را مصدود و نهال بالنده جامعه را چون برخي گياهان پژمرده تموزسوزان مثدود مي كند، بنابراين مكتب مهر پرور خدا جمال نرم خويش را در نهان جلال قهر آميز تعبيه كرد و جريان قصاص و دفاع را كه ظاهراً خشن اند، عامل زندگي سالم معرّفي كرد و درباره آنها چنين فرمود: ▪ (ولكم في القصاص حياةٌ يا اولي الالباب) [سوره بقره، آيه 179.]كه ناظر به حيات بخشي قصاص است و (يا ايها الذين آمنوا استجبيوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم) [سوره انفال، آيه 24.]كه سياق و سباق آن راجع به حيات آفريني قانون جهاد و دفاع از ميهن اسلامي است. هر چند اطلاق آن شامل ساير دستورهاي ديني هم مي شود. ▪ از اينجا مي توان حيات جاودانه مدافعان و مجاهدان در راه خدا را به طور عموم استنباط كرد؛ يعني آيه (ولاتحسبنَّ الذين قُتلوا في سبيل اللّه أمواتاً) [سوره آل عمران، آيه 169.]و آيه (ولاتقولوا لمن يقتل في سبيل اللّه أموات)،[ سوره بقره، آيه 154] ▪ فقط عهده تبيين حيات جاودانه شهيدانند و از اثبات حيات معقول ساير رزمندگان قاصراند و بدون آنكه دليل حصر باشند و حيات سايران را نفي كنند، در صدد توسعه حيات و اثبات آن براي غير شهيدان نيستند، ليكن آيه سوره انفال كه عهده دار اثبات حيات اجابت كنندگان دعوت به جهاد و هدايت به دفاع است، شامل تمام مبارزان نستوه با اخلاص مي شود؛ خواه شهيدان رحيل و خواه شهيدان زنده ويلچري و خواه آزادگان در بند و خواه فاتحان سرافراز و سرداران پر افتخار جمهوري اسلامي ايران، ليكن مسئوليت اينان براي حفظ حيات معقول به دست آمده امت فراوان است كه اميدواريم همگان در صيانت آن سعي رسا داشته باشند؛ بر دار ملك جاودان، بين كشتگان زنده جان مانند منصور جوان، در ارتضا آويخته عشقا تويي سلطان من، از بهر من دادي بزن روشن ندارد خانه را، قنديل نا آويخته [ديوان شمس تبريزي.] 🔅🔅🔅 @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (134) 📌 چند اصل حياتي ✅ اصل دوم. هر چند جنبه مادي و مُلكي خون شهيد، همچون دم قرباني، به خدا نمي رسد؛ (لن ينال الله لحومها و لا دمائها)،[ سوره حج، آيه 37.]ليكن صبغه ملكوتي آن كه كلم طيّب و صبغة الله است، به سمت بي سمتي خداي سبحان صعود مي كند؛(إليه يصعد الكلم الطيّب والعمل الصالح يرفعه) [سوره فاطر، آيه 10.]، و چون سراسر جهانِ طبيعت و فراطبيعت وجه خداست؛ (فأينما تولّوا فثّم وجه الله) [سوره بقره، آيه 115.]، شهيدي كه ناظر وجه خداست، با هر زبان زمزمه كند و در هر زمان قلب تاريخ گردد و در هر زمين بيارامد، دو عنصر محوري را كه ره آورد فرهنگ شهادت آور و شهيد پرور اسلام است، به همراه دارد؛ يكي در سپهر غيب و ديگري در پهنه شهادت. ▪ امّا آنچه به قلمرو غيب بر مي گردد، اين است كه چون دم شهيد به سوي فراسويي خداوند عروج كرد، خون بهاي او خداست و خون خواهي وي نيز در اختيار او است، از اين جهت حضرت ابا عبدالله الحسين(عليه‌السلام) ثار الله است و خداي منّان نيز ثائر اوست و چون وجه خداوند از گزند زوال مصون است، مآثر خون شهيد و آثار دم طاهر او پايدار خواهد بود، و امّا آنچه به منطقه شهادت بر مي گردد، اين است كه به شهداي كربلا كه شهيدان ديگر راهيان همان راهند، گفته مي شود: «طبتم وطابت الارض التي فيها دفنتم و فزتم فوزاً عظيماً».[ اقبال الاعمال، ص 335.] ▪ همان طوري كه وجود عنصري حضرت ختمي مرتب مايه بركت مكّه بود، پيكر ظاهري شهيد راه آن حضرت پايه رحمت آمل و ديگر شهرهاي ايران اسلامي است، و اگر سرزميني در اثر آرميدن شهيد، طيّب و طاهر شد، از هر كوي و برزن آن، شجر شاداب و ثمر شيرين مي رويد و مي بالد و به بار مي نشيند: (والبلد الطيّب يخرج نباته بإذن ربّه).[ سوره اعراف،آيه 58.] 🔅🔅🔅 @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (135) 📌 چند اصل حياتي ▪ پيشرفت علمي، نزاهت روحي، پايداري در قبال تهديد اكبر استكبار، پايمردي در برابر تحديد صهيونيست بين الملل، استقلال در قبال تطميع، استغنا در برابر تحبيب، و بالاخره حضور در صحنه سياست ديني و حفظ وفاق ملّي را مي توان ره توشه طيّب سرزمين معطّر شهدا دانست كه عارفانه شهود عيني را بر حصول ذهني ترجيح دادند و راه نزديك فنا را بر طي طريق پر پيچ و خم مدرسه مقدّم داشتند و هراس را از قرب به بارگاه عشق هراساندند و خوف و احتياط را به درس و بحث و اشتغال روزانه روانه كردند و با سرودن نغمه: گرفتم گوشِ عقل و گفتم اي عقل برون رو كز تو وارستم من امروز ▪ مرز خود را از محدوده تنگ منظرِ عاقلانِ خرد مدار جدا كردند و نامه اصحاب روايت و درايت را از صحيفه نوراني صحابه رؤيت بيرون بردند و با قطعنامه «لَكُمْ ذِهْنكُم و لَنا عَيننا، و لكم وهْمُكم و لَنا فَهْمُنا و لكم عِلْمكم و لنا عِشْقنا»، مترنّمانه چنين سروده اند: عاقلان از مُورِ مرده در كشند از احتياط عاشقان از لاابالي اژدها را كوفته عاشقان با عاقلان اندر نياميزد از آنك در نياميزد كسي ناكوفته با كوفته [ديوان شمس تبريزي.] ▪ البته عالماني چون امام راحل(قدس‌سرّه) كه با بنان و بيان خويش، بنياني مرصوص بنا نهاد و در آن عاشقانِ شاهد پرورش داد، مداد آنان برتر از خون شهيدان است، زيرا معلّم هر رشته اي از متعلّم در آن فنّ برتر است. اما كساني كه جانمايه اي جز مفاهيم مشوب ذهني ندارند، هرگز تاب هماوردي خون پاك و سره سربازان حضرت مهدي(ارواحنا فداه) را ندارند. همه حجّاج برفته حرم و كعبه بديده تو شتر هم نخريده كه شكستست مهاره سوي صحراي عدم رو، به سوي باغِ اِرم رو مي بي دُرْد نيابي تو درين دور زمانه[ديوان شمس تبريزي.] ▪ تفاوت عاقلان و عاشقان در درجه بهشت است، ولي تباين شهيدان با دنياطلبان در حق و باطل، صدق و كذب، آب و سراب و بالاخره در بهشت و دوزخ است. بده آن باده جاني كه چنانيم همه كه مي از جام و سر از پاي ندانيم همه همه در بند هوايند و هوابنده ماست كه برون رفته از اين دور زمانيم همه همچو سُرنا بخروشيمِ بِه شُكر لب يار همه دكان بفروشيم كه كانيم همه مصحف آريم و به ساقي همه سوگند خوريم كه جز از دست و كفت مي نستانيم همه[همان.] 🔅🔅🔅 @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (136) 📌 چند اصل حياتي ✅ اصل سوم. مجاهدان نستوه و مدافعان مخلص، توفيق رهيابي راه خدا را به طور ويژه مي يابند؛ (الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا) [سوره عنكبوت، آيه 69.]، و اين راهِ مخصوص همان صراط مستقيمي است كه روندگان آن انبيا، صدّيقون، شهدا و صالحان اند.[ سوره نساء، آيات 68 ـ 69.] ▪ همه اين راهيان طيّب و طاهر، توفيق مظهرّيت خداي سبحان را در احياي سنّت صحيح و حسن و تداوم بر آن يافتند و همانطوري كه خداي سبحان تمام كارهاي خود را براساس صراط مستقيم تنظيم مي فرمايد: (إنّ ربّي علي صراط مستقيم) [سوره هود، آيه 56.]و هرگز آن را تغيير نمي دهد، به نحوي كه آن را بدون بدل ترك كند يا كژ راهه اي را بدل آن قرار دهد ...؛ (فلن تجد لسنّت الله تبديلاً ولن تجد لسنّت الله تحويلاً).[ سوره فاطر، آيه 43.] ▪ اين گروه، يعني سالكان صادق كه مبارزان با اخلاص نيز از اينان اند، هرگز خيالِ تبديل در دل و توّهمِ تحويل در سر نپرورانده و به آن اصلاً فكر نمي كنند: (مِن المؤمنين رِجالٌ صَدَقوا ما عاهدُوا اللّه عليه فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلّوا تبديلاً)؛[ سوره احزاب، آيه 23]نه پيشگامان از رفتن نادم مي شوند و نه راهيان از اقتداي به آنان نگران، زيرا هم راه خود را به خوبي شناختند و هم همراهان خوب را به رفق و مدارا دريافتند؛ (وحَسُنَ أولئك رفيقاً).[ سوره نساء، آيه 69.] ▪ در چنين فضايي، علم و شهود مجالي براي ندامت و تغيير منهج وجود ندارد؛ نه نصحِ دوستان خام و نه طعنِ دشمنان پخته، هرگز توان نفوذ به سرّ سويداي دل آنان ندارد؛ يك پرده برانداخته آن شاهد اعظم از پرده برون رفته همه اهل زمانه كي سرد شود عشق زآواز ملامت هرگز نَرَمد شير زفرياد زنانه پركن تو يكي رطل ز مي هاي خدايي مگذار خدايان طبيعت به ميانه[ديوان شمس تبريزي.] ▪ راز استواري دليرمردان عرصه جهاد و صحنه دفاع، دلدادگي آنان به خداي سبحان است كه (له مقاليد السموات والأرض).[ سوره زمر، آيه 63.] ▪ آشنايي با صاحب كليد، عاشقِ آشنا را كليددار درهاي بسته مي كند. آنگاه راه مسدود و درب مَغْلوق براي او وجود ندارد، بلكه تمام راه هاي صحيح به روي او مفتوح و همه درب هاي گنجينه، به چهره او گشاده است؛ يك دسته كليدست به زير بغلِ عشق از بهر گشاييدن ابواب رسيده[ديوان شمس تبريزي.] 🔅🔅🔅 @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (137) 📌 چند اصل حياتي ✅ اصل چهارم. گرچه شهادت سعادت ابد را به همراه دارد، لذا در نيايش هاي امامان معصوم(عليهم‌السلام) به عنوان يك خواسته برخاسته از معرفت والا مطرح است: «نسأل الله منازل الشهداء» [نهج البلاغه، خطبه 23.]؛ «حمداً ... نصير به في نظم الشهداء بسيوف أعدائه، إنّه ولي حميدٌ»،[ صحيفه سجّاديه، دعاي 1، ص 28.]ليكن شهادت گمنامانه لطف ويژه اي دارد كه شهادت شهرگان فاقد آن است. ▪ اين پيام گذشته از تعظيم مقام شامخ همه شهيدان، فروتنانه در پيشگاه گمنامان نامور ونام آوران بي نام آنان كرنش دارد و شمّه اي از فضائل گمنامي را ترسيم مي نمايد؛ گمنامي گاهي اضطراري است و زماني اختياري؛ گمنامي اضطراري چون مرگ طبيعي و اجباري افتخار آور نيست، زيرا صرف مردن بدون ويژگي مايه فخر نخواهد بود. گمنامي اختياري نظير موت ارادي و اختياري فخر وافر را به همراه دارد. ▪ سرّ كمال بودن گمنامي ارادي آن است كه شهيدان كوي حق داراي مراتب متعدداند، هر چند همگان از بند طبيعت رهيده و به ملكوت فراطبيعت بار يافتند. مرتبه برخي از آنان با تثليث و مرحله بعضي با تثنيه، و درجه اوحدي آنها با توحيد ناب تأمين شده است، زيرا عدّه اي هم به خود كه شهيداند، عنايت دارند و هم به شهادت خويش كه كمال برين [است] اهتمام مي ورزند و هم به مشهودٌ له كه خداي سبحان است، تقرّب مي جويند. ▪ اين مثلّث، يعني عنايت به سه منظر و منظور، سبب تثليث نگري اين گروه است و عدّه اي، هرچند به خود عنايت ندارند، ولي از شهود كمال شهادت غافل نيستند و آن را منظور دارند كه چنين آميختگي مايه تثنيه نگري اين گروه است؛ نظير آنچه درباره اهل معرفت گفته شد كه «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثاني»،[ اشارات و تنبيهات ابن سينا، نمط نهم.] ▪و عدّه اي كه اوحدي كوي شهادت اند، از شهود خود و شهادت خويش فاني شدند و به بقاي مشهودٌ له، يعني خداي سبحان باقي اند، نه نامي مي طلبند و نه عنواني و نه مرقد خاص و نه مضجع مخصوص كه چنين فنا و تجريدي پايه توحيد ناب و وحدت نگري اين موحّدان ناياب است. 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (138) 🔅🔅🔅 ▪ ...عدّه اي كه اوحدي كوي شهادت اند، از شهود خود و شهادت خويش فاني شدند و به بقاي مشهودٌ له، يعني خداي سبحان باقي اند، نه نامي مي طلبند و نه عنواني و نه مرقد خاص و نه مضجع مخصوص كه چنين فنا و تجريدي پايه توحيد ناب و وحدت نگري اين موحّدان ناياب است. ▪ اين عدّه از شهداي گمنام مؤمناني اند كه قلب آنان عرش الرحمان است و اشك شوقي دارند كه قلب آنها بدون آن ناآرام است و فقط به نام خدا با آن مي آرامد: (وكان عرشه علي الماء)؛[ سوره هود، آيه 7.] گفتي آن آب را كه عرش بر اوست اشك كرّوبيان همي يابم جمله خلق را در اين دريا چون نم ناودان همي يابم بر سر هر كه سر نباخت در او قهر او قهرمان همي يابم رهبر و راه و راهرو همه اوست من بدين صد بيان همي يابم[ديوان عطار.] ▪ سرّ نايابي يا كم يابي چنين شهيدان گمنام آن است كه حديث فنا صَعْب بلكه مستصعب است، چون طاغي زراندوز به استبرق غرور مي بالد و عابد زهد فروش به بوريايي متكي است كه بوي ريا از آن استشمام مي شود، دوناني كه به دو نان بسنده مي كنند و براي دستيابي به آن از هيچ هبوطي هراس ندارند، همگي يا سنگين باران وامانده اند يا سبكباران ساحل ها؛ بحري است عشق و عقل از او بر كناره‌اي كار كناره‌گي نبود جز نظاره‌اي و آنجا كه بحر عشق درآمد به جان و دل عقل است اعجمي و خِرَد شير خواره‌اي در پرده‌ي وجود زهستي عدم شوند آنها كه ره برند رد اين پرده پاره‌اي گرصد هزار سال درين ره قدم زني تا تو تويي، تو را نتوان كرد چاره‌اي در هر هزار سال به برج دلي رسد از آسمان عشق بدين سان ستاره‌اي عطّار اگر پياده شوي از دو كون تو در هر دو كون چون تو نباشد سواره‌اي[ديوان عطار.] ▪ اينان، يعني شهيدان نامور گمنام، غير از خداي بي نَديد را نديدند و درآغاز جواني دل را براي محبوب ازلي از هرچه زائل شدني بود، تطهير كردند؛ آن گاه دل را رها كرده به ديار فنا سپردند تا دلبر، همه صحنه را تصاحب كند، سپس با كيمياي غيبي فاني را باقي و فقير را غني نمايد. دلا هماي وصالي بپر چرا نپري ترا كسي نشناسد نه آدمي نه پري چه باشد آن مس مسكين چو كيميا آيد كه او فنا نشود از مسي به وصف زري كيم بگو من مسكين كه با تو من مانم فنا شوم من و صد من چو سوي من نگري[ديوان شمس تبريزي.] ▪ ادبيات عارفان اهل نظر، وقتي پخته مي شود كه چون ادبيات شاهدان اهل بصر، با ميدان مين و خمپاره مأنوس گردد، طوري كه خود را با همه شئون فراموش كند، ولي نغمه تكبير او فضاي جبهه را به «سبوحٌ قدوسٌ ربّنا وربّ الملائكة والرّوح» عطر آگين نمايد و پيام به جا مانده آن نامداران گمنام اين است: مَن فاني مطلق شدم تا ترجمانِ حقّ شدم گر مست و هشيارم زمن كس نشنود خود بيش و كم[ديوان شمس تبريزي.] ▪ در پايان بيتي از غزل امام گمنامان نامور كه درس عشق و فنا را همراه بادروس فراوان ديگر، به جهان معاصر عرضه كرد، به عنوان حسن ختام اين پيام ارائه مي شود. با هستي و هستي طلبان پشت به پشتيم با نيستي از روز ازل گام به گاميم[ديوان امام خميني(قدس‌سرّه) ، ص 167.] ▪ مجدّداً اعتلاي مقام شهدا، به ويژه گمنامان نامدارشان مسئلت مي شود و از حضور همگان تقدير و كوشش بي شائبه سپاه و بسيج مشكور و سعي بليغ مسئولان محترم، مورد قبول واقع شود! 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم @rahighemakhtoom