eitaa logo
✳️ جستارهای قرآنی رحیق
2.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
787 فایل
«رحیق» نوشیدنی گوارا و ناب بهشتیان. ۲۵مطففین . مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد صائب @s_m_a57 @Sayyedali_1997
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش 1 {بسم الله الرّحمن الرّحيم‌} {علّامه:} حضرت رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم، انس و علاقه شديدى به قرآن كريم داشتند؛ بطوريكه عادت آنحضرت چنين بود كه اگر كسى يك آيه از قرآن مجيد در نزد آنحضرت مى‌خواند، حضرت آيه بعد را بدنبال آن مى‌خواندند؛ و از طرفى آنحضرت مركز رحمت و مودّت بودند. يك نفر از افرادى كه مَهدور الدَّم بود (يعنى كسيكه بواسطه تخطّى و جنايتى كه نموده بود، حضرت حكم قتلش را صادر مى‌كردند) بحضرت أمير المؤمنين عليه السّلام متوسّل شد، و عرض كرد: يا علىّ! چكنم تا حضرت رسول الله مرا عفو كنند!؟ أمير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: بخدمت آنحضرت مشرّف شو! و اين آيه را تلاوت كن: {تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ.} آن مرد چنين كرد؛ و حضرت رسول فوراً، بدون تأمّل آيه بعد را قرائت كردند: {لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.} و اين آيه بمنزله حكم عفو درباره آن شخص قرار گرفت. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش 2 {بسم الله الرّحمن الرّحيم‌} {علّامه:} 📌 ادلّه و شواهد دالّه بر اينكه‌(ضمیر){عَبَسَ وَ تَوَلَّى‌} راجع به رسول الله نيست‌! ▪ تمام مفسّرين شيعه و سنّى اتّفاق دارند كه: ظاهر اين نفرين از خدا، راجع بهمان كسى است كه چهره خود را درهم كشيده و روى گردانيد؛ يعنى در ظاهر سياق عبارت آيه، همان فاعل‌{عَبَسَ وَ تَوَلَّى‌} است، كه كفران نموده و هيچگاه امر خدا را اطاعت نكرده است. 🔹 و اين نحو از خطاب ابداً راجع برسول الله نيست؛ و از مطالعه خطابات قرآنيّه نسبت به رسول خدا اين حقيقت مكشوف است. و لذا همان مفسّرين سنّى مذهب كه فاعل‌{عَبَسَ وَ تَوَلَّى‌} را رسول الله گرفته‌اند، در اينجا مجبور شده‌اند رفع يد از اين ظهور نموده، و چنين ادّعا كنند كه اين فقرات راجع به آنحضرت نيست؛ و در موقع ديگر نازل شده، و سپس اين دو جزو از سوره بهم پيوسته است. 🔹 و معلوم است كه چنين ادّعائى جز ساقط كردن قرآن را از درجه بلاغت‌ چيز ديگرى نيست؛ و اين ناشى از ارجاع ضمير{عَبَسَ وَ تَوَلَّى‌} به رسول الله است. 🔹 ثالثاً: همه اتّفاق دارند، از شيعه و سنّى، بر آنكه: سوره‌{ن وَ الْقَلَمِ‌} كه از{سُوَرِ عَتائق‌ «1» است، با بقيّه عتائق همه در مكّه نازل شده است. و بالخصوص سوره‌}{ن وَ الْقَلَمِ‌}{بعد از سوره عَلَقْ و سوره مدّثّر و سوره مُزّمِّل نازل شده؛ و در ابتداى بعثت رسول الله بوده است.} و خداوند در اين سوره به آيه و{إِنَّكَ لَعَلى‌ خُلُقٍ عَظِيمٍ‌ «2» آنحضرت را مى‌ستايد، و به جهانيان معرّفى مى‌كند. ▪ اين اخلاق آنحضرت در ابتداى بعثت بوده است؛ چگونه متصوّر است كه پس از بعثت و گذشتن زمانى كه بحسب طبيعت و عادت بايد اخلاق، عاليتر گردد؛ از آنحضرت چنين عملى سر زند؟ و به مجرّد ديدن شخص نابيناى مؤمن و متّقى كه‌{ابن امّ مَكتوم‌} بوده است، حضرت به ملاحظه تمايل سران قريش به اسلام، و جلب قلوب مترفين و مستكبرين از عرب، روى ترش نموده و چهره خود را متغيّر سازند؛ و روى خود را بگردانند. 🔹 ما چنين اخلاقى را نه تنها در پيامبر اسلام، بلكه در سائر انبياء و اولياى خدا، و بلكه در سائر طبقات مؤمنين متّقى و متعهّد و مراقب سراغ نداريم. ▪ و من چنين ميدانم كه فاعل‌{عَبَسَ وَ تَوَلَّى‌}،{عثمان بن عَفّان‌} بوده است كه در اثر آمدن ابن امِّ مكتوم نابينا بنزد رسول الله متغيّر شد و چهره گردانيد. و روايات هم شاهد اين معنى است؛ چه در آنها وارد است كه‌{كَانَ رَجُلًا مِنْ‌{بَنِى أُمَيَّة}} ======= (1) چند سوره‌اى كه در ابتداى بعثت نازل شده است را عتائق نامند، جمع «عَتيقَه» يعنى: قديمى شده و مرور زمان بر آن خورده. (2) «و بدرستيكه حقّاً تو از اخلاق عظيمى برخوردار هستى.» @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش 3 📝 تفسير آيه‌{عَبَسَ وَ تَوَلَّى* أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‌ ⏪ { تلميذ:} درباره فاعل فعل‌{عَبَسَ وَ تَوَلَّى* أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‌} در بعضى از تفاسير سُنّى‌ها وارد است كه مراد، رسول الله است؛ و خطابِ‌{وَ ما* يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى‌ أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‌ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَ ما عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى‌ وَ هُوَ يَخْشى‌ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى‌ «1» راجع به آنحضرت بوده؛ و چون بعنوان مؤاخذه است، معلوم ميشود كه آن گرفتگى چهره و روى گردانيدن از آنحضرت صادر شده است‌. ⏪ {. علّامه:} چنين نيست؛ زيرا 🔸 {: اوّلًا:} نظير اين گونه خطاب‌ها در قرآن كريم بسيار است كه عنوان مؤاخذه و خطاب متوجّه به رسول الله است در حاليكه مسلّماً فاعل آن فعلِ مورد مؤاخذه، آنحضرت نبوده‌اند. 🔸 مانند آيه 68، از سوره 6: الانعام:{وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى‌ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.} «و چون ببينى كسانى را كه در آيات ما خوض مى‌كنند و به بحث و انتقاد و استهزاء مى‌پردازند، از آنها اعراض كن و با آنها همنشين مشو؛ بجهت آنكه از اين بحث و انتقاد دست بدارند و در مطلب ديگرى خوض كنند و به بحث و انتقاد اشتغال يابند! و اگر شيطان تو را به فراموشى انداخت و با آنان همنشين شدى و به بحث و گفتگو پرداختند؛ بمجرّد آنكه متنبّه شدى و متذكّر گرديدى، ديگر بعد از اين تذكّر، با گروه ستم پيشگان منشين.» 🔸 زيرا اگر اين آيه را با آيه 140، از سوره 4: النّسآء:{وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَ الْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً.} «و بدرستيكه حقّاً در كتاب خدا براى شما چنين حكمى فرود آمد كه اگر شنيديد كه جماعتى نشسته‌اند و به آيات الهيّه كفران مى‌شود و مورد استهزاء و مسخره قرار مى‌گيرد، پس با آنان مَنشينيد، تا آنكه در مطلب ديگرى خوض و گفتگو كنند؛ و گرنه بدرستيكه شما مانند آنها خواهيد بود! و بدرستيكه حقّاً خداوند تمام منافقان و كافران را در جهنّم گرد مى‌آورد.» تطبيق و مقايسه كنيم بخوبى روشن است كه آيه دوّم، ناظر به آيه اوّل است و در آن، صريحاً بيان دارد كه سابقاً در كتاب خدا چنين حكمى نازل شده است. 🔸 و چون در آيه دوّم خطاب به مؤمنين است، معلوم مى‌شود كه در آيه اوّل هم كه آيه دوّم نزولش را بيان مى‌كند و دلالت بر نزول چنين حكمى دارد، خطاب به مؤمنين است، گرچه در ظاهر لحنِ سخن، خطاب را برسول اكرم‌ متوجّه ساخته و با صيغه مخاطب مفرد بيان كرده است. و علّت اينكه خداوند حكم را براى مؤمنين و افراد مردم مى‌آورد و در ظاهر، خطاب را متوجّه رسول الله ميكند نيز روشن است؛ چون آنحضرت مأمور تبليغ جميع امّت بوده‌اند و از دريچه نفس آنحضرت، مردم مورد تكليف قرار ميگرفته‌اند فلذا تحمّل اين خطاب‌ها و تكليف‌ها بر رسول الله است. 🔸 و اين معنى در عرف و محاورات اهل لسان، و در بلاغت و فصاحت ادبيّات شايع و ذايع است كه سلطان در نحوه خطاب‌ها در بسيارى از موارد، وزير را مورد خطاب قرار مى‌دهد؛ در حالي ك ه جميع انحاء تكاليفِ مورد خطاب، متعلّق به رعيّت است. 🔸 در ذيل آيه 44، از سوره 16: النّحل داريم: {وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.} «و ما ذكر و قرآن را بسوى تو فرو فرستاديم تا اينكه براى مردم، روشن و آشكارا سازى آنچه را بسوى ايشان فرود آمده است؛ و اميد است كه ايشان تفكّر كنند!» 🔸 در اين آيه بخوبى معلوم است كه احكام و تكاليف حقّاً بسوى خود مردم نازل مى‌شود؛ و رسول الله دريچه و واسطه براى القاء اين احكام و خطاب‌ها به مردم هستند. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش 4 🔅 مراد از سوره‌هاى طوال و مِئين و مفصّل در قرآن كريم‌! ▪ {تلميذ:} در كتاب صَلَوة «جواهر» باب استِحبابُ قِرآءَة السّورةِ بَعدَ الحَمدِ فى النَّوافِل فرمايد:{رَوَى الْكُلَيْنِىُّ بِسَنَدِهِ إلَى سَعْدِ الإسْكَافِ أَنَّهُ قَالَ‌}:{قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ: أُعْطِيتُ السُّوَرَ الطِّوَالَ مَكَانَ التَّوْرَاةِ، وَ السُّنَنَ مَكَانَ الإنْجِيلِ، وَ الْمَثَانِىَ مَكَانَ الزَّبُورِ؛ وَ فُصِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ: ثَمَانٍ وَ سِتِّينَ سُورَةً؛ وَ هُوَ مُهَيْمِنٌ عَلَى سَآئِرِ الْكُتُبِ.} «به من سوره‌هاى بزرگ بجاى كتاب تورات داده شده است، و سوره‌هاى سُنَن بجاى انجيل، و مَثانى بجاى زبور؛ و من تفضيل داده شدم بر آنها به سوره‌هاى مُفَصَّل كه شصت و هشت سوره است. و قرآن سيطره و هيمنه دارد بر سائر كتب انبياء گذشته.» 🔅 مراد در اين روايت از سوره‌هاى طِوال، و سُنَن، و مَثانى و مفصَّل چيست‌؟ ▪ { علّامه:} مراد از سُوَر طوال، هفت سوره بزرگ از اوّل قرآن بوده است كه رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم آنها را طوال ناميد. و عبارتند از بَقَرَة، آل عِمران، نِساء، مائدَة، أنعام، أعراف و يونس. وليكن عثمان در وقت جمع آورى قرآن، سوره أنفال و تَوبة را بر سوره يونس مقدّم داشت؛ چون عثمان سوره توبه را كه‌{بسم الله الرحمن الرحيم‌} ندارد سوره مستقلّ نمى‌داند و آنرا از متمّمات سوره أنفال مى‌داند؛ و بنابراين، اين دو سوره كه در نزد او يك سوره بودند، از سوره‌هاى طوال محسوب مى‌شده است. ولى چون به عثمان اعتراض كردند كه رسول الله سوره يونس را بعد از سوره أعراف قرار دادند و او را جزء طوال شمرده‌اند، عثمان جوابى نداشت كه‌ بگويد؛ و گفت: من از اين قرار داد رسول خدا مطّلع نبودم‌. ▪ {. و امّا سُنَن‌} كه در اين روايت آمده من جائى نديده‌ام. و آنچه در بعضى از روايات آمده است مِئين است، يعنى سوره هائيكه در حدود صد آيه هستند؛ و شايد هم سُنَن در اين روايت همان مِئين بوده و بوسيله كتابتِ كتّاب، تحريف‌ شده است. ▪ و مشهور آنست كه قرآن را به سه قسمت تقسيم مى‌كنند:{سُوَر طوال، سور مئين، سور مُفصَّلات.} غاية الامر از سوره نَبَأ{(عَمَّ يَتَساءَلُونَ)} تا آخر قرآن را{سور قِصار} هم مى‌گويند. 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ آموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش5 🔅 مراد از متشابه و مثانى در قرآن كريم‌ ▪ {و امّا مَثانى‌} من بياد ندارم كه بر بعضى از سور قرآن اطلاق شده باشد، زيرا{ثَنَى يَثْنِى‌} يعنى خم شدن و برگشتن؛ و چون بسيارى از آيات قرآن ناظر بر بعضى از آيات ديگر است، گويا مثل اينكه اين آيات دو مرتبه ذكر شده است: يكى معنى خود آيه، و يكى نظرى كه به آيه ديگر دارد. و آن آيه قبل نيز دو مرتبه ذكر شده است: يكى خود آيه، و يكى اين آيه ديگر كه راجع به آنست و معنى آن را در خود بازگو مى‌كند. ▪ و چون تمام آيات قرآن ناظر بر يكديگر است و هر آيه‌اى، معنى آيه ديگرى را متضمّن است، بنابراين تمام قرآن را مى‌توان مَثانى‌ «1» گفت‌ ،چنانچه در آيه 23، از سوره 39: الزّمر وارد است كه: {اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‌ ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.} «خداوند قرآن را كه بهترين حديث و گفتار است‌ «2» بصورت كتابى‌ فروفرستاد كه آياتش هر يك با ديگرى مشابهت دارد؛ و آيات مكرّره دارد، كه بواسطه آن، پوست بر بدن كسانيكه از خدا ترس و خشيت دارند به لرزه در مى‌آيد، و پس از آن، پوست‌هاى بدن، و دل‌هاى آنان بذكر خدا آرام مى‌گيرد و نرم و ملايم مى‌گردد. ▪ اينست همان هدايت خدا، كه هر كس را كه بخواهد به آن رهبرى مى‌كند؛ و كسى را كه گمراه كند، ديگر از براى او هيچ رهبرى نخواهد بود.» در اين آيه مباركه، بتمام كتاب مُنزَّل و أحسَنُ الحَديث كه قرآنست‌{مَثانى‌} اطلاق شده است‌ ▪ {. و امّا مُتَشابِه‌} كه در اين آيه ذكر شده است بمعناى‌{يُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضًا،} يعنى تمام اين كتاب از يك سنخ بوده؛ و تمام آن با تمام آن شباهت دارد. 🔹 و اين معنى غير از متشابهى است كه در قبال «مُحكم» آمده است؛ در آيه مباركه وارده در سوره 3: آل عمران: {هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ.} «اوست آن كسيكه بر تو كتاب را فرو فرستاد؛ بعضى از آن آيات محكم هستند كه آنها اساس قرآن مى‌باشند و بعضى ديگر متشابه مى‌باشند.» زيرا{محكم‌} آنستكه معنايش واضح و روشن است؛ و{مُتَشابِه‌} آنستكه‌ چنين نيست و احتياج به تأويل و تفسير دارد. 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ آموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom ادامه در پست زیر👇👇👇
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش6 🔅 حروف مقطّعه اوائل سوره ها ▪ {تلميذ:} حروفات مُقَطَّعه كه در اوائل بعضى از سوره‌ها آمده است مانند{الم‌} و{حم‌} و غيرهما، آيا تا بحال معناى واقعى آن معلوم شده است؛ بطوريكه بطور اطمينان انسان بتواند آنها را معنى و تفسير كند. ▪ { علّامه‌}: اجمالًا مى‌توان گفت كه اين حروف يكنوع ارتباط خاصّى با مطالب وارده در آن سوره دارد؛ و بنابراين، سوره هائيكه در حروف مقطّعه اوائل آنها مشتركند، از يك سنخ از مطالب بحث و بيان دارند: سوره‌هاى ألف و لام و ميم (الم) در قرآن كريم در شش مورد است: 1- سوره 2: البقرة:{الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ.} 2- سوره 3: ءَال عمران:{الم اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ.} 3- سوره 29: العنكبوت:{الم* أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ.} 4- سوره 30: الرّوم:{الم* غُلِبَتِ الرُّومُ* فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ.} 5- سوره 31: لقمان:{الم* تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ.} 6- سوره 32: السّجدة:{الم* تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ.} 🔹 در اين شش سوره مباركه، همانطور كه ملاحظه مى‌شود: سوره‌هاى آل عمران و بقره پشت سر هم قرار دارند، و چهار سوره عنكبوت و روم و لُقمان و سجده نيز بترتيب در پشت سر هم قرار گرفته‌اند. ▪ و سوره‌هاى حاميم (حم) دار كه آنها را{حَواميم‌} گويند، هفت سوراست: 1- سوره 40: المؤمن:{حم* تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ.} اين سوره را سوره غافِر نيز گويند. 2- سوره 41: السّجدة:{حم* تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌}. و اين سوره را سوره فُصِّلَت نيز گويند. 3- سوره 42: الشُّورَى:{حم* عسق* كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.} 4- سوره 43: الزّخرف:{حم* وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ* إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ.} 5- سوره 44: الدُّخان:{حم* وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ* إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ.} 6- سوره 45: الجاثية:{حم* تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ.} 7- سوره 46: الاحقاف:{حم* تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ.} ▪ تمام سوره‌هائى كه‌{حم‌} دارند، يك سنخ هستند و داراى مضمون و مطلب واحدى هستند و در قرآن كريم پشت سر هم قرار گرفته‌اند. همچنانكه سوره‌هاى‌{الم‌} همه يك سنخ بوده و داراى مضمون و مطلب واحدى هستند. ▪ و سوره‌هاى‌{مُسَبِّحات‌} كه با{يُسَبِّحُ‌} و{سَبَّح‌} شروع ميشود پنج عدد است: سوره حَديد، حَشْر، صَفّ، جُمعَة و تَغابُن. و سوره أعْلَى كه با{سبح‌} بفعل امر شروع مى‌شود، جزء مُسَبِّحات نيست، گرچه در روايتى وارد شده است وليكن در روايت معتبره، مُسَبِّحات را همان پنج سوره تعيين كرده است. 🔹 و در روايت است كه رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم اين پنج سوره را هر شب قبل از خواب مى‌خواندند. 🔹 و از سبب قرائت اين سوره‌ها از آنحضرت سؤال كردند؛ حضرت در جواب فرمودند: در هر يك از اين سوره‌ها آيه ايست كه بمنزله هزار آيه از قرآنست‌. 🔸 {. و در روايت وارد شده است كه هر كس مُسَبّحات را شب قبل از خواب بخواند، نميميرد مگر آنكه حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم را قبل از مردن مى‌بيند؛ و آنحضرت محلّ و مقام وى را در بهشت به او نشان مى‌دهند.} 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ آموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش7 🔅 خود حضرت رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم معجزه بوده‌اند ▪ {تلميذ:} اين مسأله بسيار عجيب است كه رسول الله با آنكه خطّ نداشتند و آيات را خود نمى‌نوشتند، اين سوره‌ها و سائر سوره‌ها را بعد از نزول، بدون يك كلمه يا يك حرف كم و بيش مى‌خواندند. 🔸 معلوم است كه بمجرّد آنكه وَحى نازل مى‌شد، حضرت كُتّابِ وَحى را مى‌خواستند و به آنها بازگو نموده، و آنها مى‌نوشتند؛ و در تمام مدّت عمر آنحضرت ديده نشد كه قلمى بدست گيرند و چيزى بنويسند. اصولًا آيا مى‌توان اين را شدّت قوّه حافظه ناميد؟ 🔸 آيا در تمام دوران بشريّت چنين امرى نظيرش ديده شده است؟ آيا سخنگو و خطيبى، گرچه ماهرترين و پر حافظه‌ترين خطباى جهان باشد، بدون ضبط سخنان خود به نوشتن، و يا به آلت ضبط صوت، توانسته است فقط دو دقيقه عين عبارات انشاء شده خود را در هنگام خطابه و سخن گفتن، بعداً بدون يك حرف پس و پيش يا كم و زياد بازگو كند؟ اين خود يك معجزه بسيار عجيب و غريب و آشكارى است‌ ✅ {. علّامه:} آرى مطلب همينطور است كه مى‌گوئيد! رسول الله آياتِ قرآن را بدون يك حرف پس و پيش، و يا كم و زياد مى‌خواندند؛ و حتّى چه بسا مردم، قرآن را كه از حفظ مى‌كردند، در نزد رسول الله تصحيح مى‌نمودند. 🔸 و از قرآن گذشته آنحضرت عينِ عباراتى را كه سالها قبل فرموده بودند، در موضع حاجت بازگو مى‌كردند؛ كأنّه اين عبارت را در همين ساعت فرموده‌اند. 🔸 در هنگام رحلت آنحضرت كه حضرت فاطمه سلامُ اللهِ عَليها بسيار ناراحت بود؛ و گريه مى‌كرد و وَاسَوْأَتَاه مى‌گفت، و وَاسَوْأَةَ أَبِى مى‌گفت كه بقول ما فارسى زبانان وَاوَيلايش بلند بود، حضرت به او فرمودند: اى فاطمه اينطور سخن مگو! 🔸 همان كلمات را بگو كه من در مرگ إبراهيم فرزندم گفتم:{الْقَلْبُ يَحْزَنُ، وَ الْعَيْنُ تَدْمَعُ، وَ لَا نَقُولُ إلَّا حَقًّا؛ وَ إنَّا بِكَ يَا إبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ. «1» «دل غصّه دار است و چشم اشكبار، و ما سخنى غير از حقّ نمى‌گوئيم؛ و اى إبراهيم ما درباره تو اندوهناك هستيم.» 🔸 ببينيد: پيغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم در حال سَكَرات موت، كه مرض از هر جانب بر او غالب شده و حال عادى آنحضرت را تبديل به سنگينى و انقلاب نموده است؛ در آنحال شديد، عين عباراتى كه سالها قبل در مرگ إبراهيم فرموده، بازگو ميكند؛ اين عجيب معجزه‌اى است‌ . 🔸 آرى، اين احاطه بر ملكوت است و سيطره بر عالم معنى، و ربطى به قوّه حافظه مادّيّه ندارد؛ يعنى قوّه حافظه اى كه در بدن، و ببدن تعلّق دارد، گرچه اصل قوّه حافظه مجرّد است. ▪ {تلميذ:} چقدر تفاوت است بين اين كلام شما كه حتّى يك جمله عادى رسول الله را در حال شدّت مرض مرگ دقيقاً بررسى نموده و حكايتش را از متن واقع مبيَّن ساخته‌ايد؛ و بين قول عُمَر كه گفت:{قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ؛ إنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُرُ.} «دَرد بر اين مرد غالب شده است؛ و بنابراين، اين مرد هذيان مى‌گويد.» =========== (1). علامه آية الله سيد شرف الدين عاملى رحمة الله عليه در كتاب النص و الاجتهاد طبع دوم، ص 231 از صحيح بخارى در ابواب جنائز آخر ص 54 ص 155 از جزء اول در باب قول النبى صلّى الله عليه و آله 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ آموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش7 🔅 مراد از احقاف‌ ▪{تلميذ}: مراد از أحقاف در اين آيه مباركه وارد در سوره 46: الاحقاف چيست؟ {وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ.}{(آيه 21)} 🔸 {علّامه:} قريه‌هائى بوده است بين سرزمين عراق و بين سرزمين يمن، كه در آنجا هود پيغمبر، مردم را كه قوم عاد بودند دعوت كرد، و نپذيرفتند؛ و خداوند آنان را با فرستادن بادهاى سَموم هلاك كرد و فعلًا از آن سرزمين ها چيزى باقى نيست و همه از بين رفته‌اند. 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ آموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش8 🔅 تفسير «{وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» ▪ {تلميذ}: در آيه آخر از سوره طلاق وارد است: {اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عِلْماً. «1» مراد از اين فقره‌{وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‌} چيست؟ و چگونه از زمين مانند آسمانها، هفت عدد آفريده شده است‌ 🔸 { علّامه:} در تفسير اينكه از زمين مثل هفت آسمان خداوند خلق فرموده است، دو قسم وارد شده است: ⏪ اوّل آنكه: همانطور كه آسمانها را خداوند هفت عدد آفريده است، زمين را نيز مانند آسمانها هفت عدد آفريده است؛ و بنابراين، هفت آسمان و هفت زمين داريم. ⏪ دوّم آنكه: خلق فرمود از زمين، موجودى را كه آن مانند هفت آسمان است؛ و آن انسان است. و اينگونه تفسير ظاهراً به ابن عبّاس نسبت داده شده است. 🔹 و چون گفته‌اند كه: در انسان‌{سَبْعِ شِداد} با جميع قوايش موجود است، و همه در تحت تسخير انسان است، بنابراين مى‌توان گفت كه: انسانى كه داراى هفت آسمان است، و همه در وجود او منطوى است؛ از زمين آفريده شده‌ ... ▪ و اين تفسير قدرى بحسب ظاهر بعيد بنظر مى‌رسد؛ گرچه تعبير از انسان به‌{وَ مِنَ الْأَرْضِ‌} بُعدى ندارد، چون اصل خلقت او از روئيده شدن از زمين است، و پس از روئيده شدن از زمين رشد پيدا مى‌كند و بمقام تجرّد روحى و نفسى مى‌رسد. {وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً. «و خداوند شما را رويانيد از زمين، رويانيدنى.» ▪ و در هر حال همان تفسير اوّل بنظر اقرب است؛ و شواهدى از روايات و ادعيه نيز بر آن دلالت دارد*** 📝 پانویس: (1) آيه 12، از سوره 65: الطّلاق: «خداوند آن كسى است كه هفت آسمان را بيافريد، و از زمين نيز مثل آن هفت آسمان بيافريد. و امر خدا به تدريج و مهلت در بين آنها فرود مى‌آيد، تا بدانيد كه حقّاً خداوند بر هر چيزى تواناست؛ و اينكه خداوند بر هر چيزى احاطه علمى دارد.»است. 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش9 📌 وضعیت زمین به هنگام وقوع قیامت ▪ تلمیذ:مراد از «ماء» در روايت حضرت سجادعلیه السلام:( وَ يُعيدُ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ )در رساله «مَعاد» (الإنسان بَعدَ الدُّنيا) مى‌فرمائيد كه: در آيه مباركه:{يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ. « آيه 48، از سوره 14: إبراهيم: «روز قيامت روزى است كه زمين تبديل بغير از اين زمين مى‌شود و همچنين آسمانها، و جملگى در پيشگاه خداوند قهّار حاضر و ظاهر مى‌شوند.» 🔹 در «تفسير قمّى» از حضرت سجّاد عليه السّلام در اين فقره از گفتار خدا:{يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ‌} چنين تفسير شده است كه:{يَعْنِى: بِأَرْضٍ لَمْ تُكْتَسَبْ عَلَيْهَا الذُّنُوبُ، بَارِزَةً لَيْسَ عَلَيْهَا جِبَالٌ وَ لَا نَبَاتٌ كَمَا دَحَاهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ. وَ يُعِيدُ عَرْشَهُ عَلَى الْمَآءِ، كَمَا كَانَ أَوَّلَ مَرَّةٍ، مُسْتَقِلًّا بِعَظَمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ }«1» 🔹 و پس از بيان اين مطلب، در حاشيه مى‌فرمائيد: قَوْلُهُ‌{: مُسْتَقِلّا بِعَظَمَتِهِ وَ قُدْرَتِهِ،}{تَفْسيرٌ لِكَوْنِ عَرْشِهِ عَلَى الْمآءِ؛ وَ لَهُ شَواهِدُ مِنَ الْكِتابِ تَدُلُّ عَلَى أنَّ الْمآءَ إشارَةٌ إلَى مَنْبَعِ كُلِّ حَيَوةٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَظَمَةٍ؛ إنْ تُحْمَلْ نُقوشُ الْخِلْقَةِ ظَهَرَتِ الْمَوْجوداتُ، وَ إذا انْمَحَتْ عادَ الْعَرْشُ عَلَى الْمآءِ. «2» آيا مراد از ماء، همان وجود منبسط است‌ . 🔸 {علّامه:} قرآنست؛ و بنحو جزم نمى‌توان چيزى گفت. بحسب ظاهر آيه، آنچه كه قوّت الهى است و عرش الهى است و حالا حكومت مى‌كند و پيش ميرود، در آنروز هم بجاى همين موجوداتِ امروزى كار خود را، ماء كه همان قدرت و حيوة است، انجام مى‌دهد؛ ولى آن حقيقتِ قدرت و حيوة بچه صورت است، ما نمى‌دانيم. 🔹 در هر حال سياق آيه اين را ميرساند كه يك واقعيّت وسيعى بوده كه‌بجاى عالم در وهله اوّل، آن، تحت حكومت عرش خدا واقع بوده؛ و عرش خدا بر آن حكومت مى‌نموده است؛ و پس از آن، از آن واقعيّت وسيع اين نقوش پيدا شد؛ و سپس اين نقوش نيز مَحو ميشود و از بين ميرود، و عالم دوباره بهمان واقعيّت وسيع و بدون صُوَر و نقوش بر مى‌گردد. 🔹 آن حقيقت وسيع، آيا نفس رحمانيّه است، يا فيض مقدّس و يا وجود منبسط و يا{نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِر}؟ احتمالات مختلفى است‌ ▪ {. تلميذ:} آيا احتمالاتِ مختلفى است، يا عبارات مختلف و واقعيّتش يك امر واحد است‌ 🔸 {علّامه‌}: براى ما، احتمالات مختلف است؛ و براى گوينده، عبارات. گوينده ميداند چه خبر بوده است! ما بيچاره‌ايم؛ چه خبر داريم؟ از كتاب (قرآن)چه مى‌دانيم .! 📝 پی نوشت: ⏪ (1) «مراد از تبديل زمين زمينى است كه بر روى آن ديگر گناه نمى‌شود، و ظاهر و بارز است؛ نه در آن كوهى است و نه نباتات و درختانى، همچنانكه زمين در ابتداى آنكه خداوند آنرا بگسترد چنين بود. و در آن حال عرش خدا يعنى محلّ قدرت خدا و حكمرانى خدا، بر آب بازگشت مى‌كند همچنانكه در وهله اوّل نيز چنين بود، و خداوند در عظمت و قدرت مستقلّ مى‌گردد.» ⏪ (2) «گفتار حضرت سجّاد كه: در عظمت و قدرت مستقلّ مى‌شود، تفسير بودن عرش خدا بر آب است. و از براى اين معنائى را كه نموديم شواهدى از قرآن كريم وارد است كه دلالت دارد بر آنكه: آب اشاره به منبع هر حيات و قدرت و عظمتى است؛ اگر نقش‌ها و صورتهاى موجودات بر روى آب زده شود و قرار گيرد، تمام موجودات ظاهر ميگردند؛ و اگر محو گردد و صورتها از بين برود، عرش دوباره بر آب بر ميگردد.» {مهر تابان ( طبع جديد )، متن، ص: 165} 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش10 💢 مراد از نعمت در هر جاى قرآن كه آمده است ولايت است ▪ {علّامه:} چند آيه در قرآن كريم در اطراف كلمه‌{نعمت‌} وارد شده است؛ و از آيات چنين استفاده مى‌شود كه مراد از نعمت،{ولايت‌} است: ولايت اهل بيت است؛ يعنى راهى را كه اهل بيت بسوى حضرت پروردگار پيموده‌اند، و سَبيل آنان إلَى اللَهِ تَعالَى است، كه همان مقام عبوديّت مَحضه مى‌باشد. 🔹 يكى از آن آيات همين آيه است كه در آن، تبديل نعمت به كفر و ورود در جهنّم و استقرار در دوزخ نشان داده شده است. پس حقيقت نعمت همان صراط مستقيم و اقصر فاصله ايست كه بنده بسوى خدايش مى‌پيمايد، و بمقام عبوديّت مُطلقه و مَحضه نائل مى‌گردد؛ و تبديل اين نعمت بكفر، تبديل اين صراط مستقيم، به پيمودن راههاى مُعْوَج و منحرف و كج است كه آنرا از مقصد دور مى‌كند و بالنّتيجه به دوزخ مى‌افكند. 🔹 و از اين آيه شايد صريح‌تر و بليغ‌تر آيه وارده در سوره تكاثر است كه:{ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ‌} كه بنحو عجيب و غريب در عين حال روشن و واضح، دستگاه كثرت را بر مى‌چيند و بعالم وحدت دعوت مى‌كند؛ و از نعيم كه همان ولايت است انسان را مورد مؤاخذه و پرسش قرار مى‌دهد: {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ* حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ* كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ* ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ* كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ* لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ* ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ* ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ. «1» 🔹 در ذيل اين سوره، در تفسير از حضرت صادق عَليه السّلامُ نقل شده است كه فرمودند: مراد از نعيم، بقول ما نان و پنير و أمثال اينها نيست؛ مراد از نعيم، مراحل عبوديّت و اخلاص در توحيد و راه ولايت است. 👈 در مجلسى كه آنحضرت با أبو حنيفه برخورد داشته‌اند از او مى‌پرسند كه مراد از نعيم چيست كه در اين آيه مورد سؤال و مؤاخذه واقع مى‌گردد؟ ◀ أبو حنيفه مى‌گويد: مراد همين نعمت‌هائى است كه از اغذيه و فواكه و أمثالهما، خداوند بمردم داده است. ✅ حضرت به او مى‌فرمايند: آيا بعيد نيست از كريمى، كه اينهمه نعمت‌ها را در مقابل مردم و در زير دست و پاى مردم قرار دهد، كه بخورند و بنوشند و سير شوند و سيراب گردند؛ و بعداً كه مى‌خواهند بيرون بروند، مأمورى داشته باشد كه از مردم بازپرسى بعمل آورد، كه چه خورديد و چه آشاميديد؟ و آنانرا مورد مؤاخذه و سؤال قرار دهد؟ و آنان در جواب بگويند: مثلًا ما نان و خرما و أمثال اينها را خورده‌ايم! ✅ بلكه مراد از نعيم‌{ولايت‌} ما اهل بيت است. يعنى از مردم سؤال مى‌شود كه تا چه اندازه راه سلوك إلى الله خود را با راه و روش و سيره و منهاج ائمّه خودتان تطبيق نموديد؟ و تا چه مقدار از مقام عبوديّت مَحضه و مُطلقه برخوردار شديد؟ 🔹 و مراد از{جَنَّةِ النَّعِيمِ‌} كه در قرآن وارد است نيز همين بهشت است. يعنى بهشت ولايت كه همان بهشت مُخلَصين و مُقرَّبين از اولياى خدا و واصلين بمقام توحيد ذاتى و مندكّ شدگان در عوالم ربوبىّ و صفات جمال و جلال الهى است؛ بهشت آنانكه شوائب وجودى خود را بطور كلّى بباد نسيان سپردند؛ وهمه را تسليم حقّ كردند. 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش11 تفسير آيه: مَتعًا لَّكُمْ وَ لِانْعَمِكُمْ ▪ {تلميذ:} در سوره عَبَسَ وارد است كه:{وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا* مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ. « آيه 31 و 32، از سوره 80: عَبَسَ‌»«خداوند از زمين براى شما ميوه و أبّ را رويانيد كه آنها براى بهرمند شدن شما و بهرمند شدن چهارپايانتان مى‌باشد.» 🔹 در روايت از حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام است كه: جمله‌{مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ‌} جمله تفسيريّه براى جمله سابقه:{وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا} مى‌باشد؛ و بنابراين، معنى أبّ روشن خواهد بود كه چون غذا براى چهارپايان است مراد از آن، همان علوفه ايست كه مورد استفاده آنها قرار مى‌گيرد. «1» ▪ نظير اين جمله‌{مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ‌} در سوره نازعات آمده است: {أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها* وَ الْجِبالَ أَرْساها* مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ. « آيات 31 تا 33، از سوره 79: النّازعات‌» «خداوند از زمين، آب و گياهش را بيرون آورد، و كوهها را ثابت و استوار كرد، در حاليكه براى بهرمند شدن شما و چهارپايانتان مى‌باشد.» با آنكه معلومست كه در اين آيه صحيح نيست جمله‌{مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ‌} را تفسير براى جمله‌{وَ الْجِبالَ أَرْساها} بگيريم؛ آيا عدم امكان جمله تفسيريّه گرفتن در اينجا، ضررى بجمله تفسيريّه گرفتن در جمله واقعه در سوره عَبَسَ وارد نمى‌آورد . 🔅 {علّامه:} راجع به آيه وارده در سوره عَبَسَ در روايت وارد است كه از أبو بكر پرسيدند: معناى أبّ چيست؟ نتوانست پاسخ گويد. و اين را از جمله اعتراضات به أبو بكر بحساب آورده‌اند، كه با آنكه‌{عَرَبِ عَرْبَاء} بود چگونه معنى ابّ را نفهميد؟! ابّ عبارت است از علوفه‌اى كه بحيوانات ميدهند مثل يونجه و أمثاله كه غالباً حيوانات با آن دمسازند. و يا شايد مقدارى وسيعتر گرفته شود، و به معنى غذاى انسان و غذاى حيوانات كه غالباً علوفه است استعمال شود. و در سوره عَبَسَ خيلى روشن است كه جمله‌{مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ‌} تفسير براى جمله‌{وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا} است، بنا بر لفّ و نشر مرتّب؛ چون معنى فاكهه واضح است، و از طرفى مى‌دانيم كه فاكهه متاع براى چهارپايان نيست بلكه متاع از براى خصوص انسان است، بنابراين‌{مَتاعاً لَكُمْ*} تفسير براى‌{وَ فاكِهَةً*} واقع مى‌شود، و طبعاً جمله‌{وَ لِأَنْعامِكُمْ*} تفسير براى‌{وَ أَبًّا} خواهد شد؛ پس معلوم مى‌شود كه ابّ علوفه حيوانات است. 🔹 و امّا در سوره نازعات جمله‌{مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ‌} تفسير براى جمله‌{أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها} است نه بنحو لفّ و نشر مرتّب و يا مشوّش، بلكه اجمالًا تفسير آنستكه از آب و گياهى كه از زمين مى‌رويد، خداوند متاع شما و متاع چهارپايان را معيّن و مقدّر فرموده است. 🔹 چون مرعى در لغت به معنى رِعْى بالكسر است كه به معنى گياه است؛ و اختصاص به گياه حيوانات ندارد. و يا مصدر ميمى است، و آنهم بهمين معنى است. و امّا جمله وَ{الْجِبالَ أَرْساها} جمله استطراديّه است كه بين جمله مفسِّر و مفسَّر واقع شده و براى بيان استحكام زمين كه از تمايل و مَيَدان باز ايستد و بهم نپاشد آمده است؛ كه با كوههاى استوار و ثابت، اين زمين را حفظ فرمود، تا بتواند گياه دهد و آب از خود خارج كند؛ تا خوراك شما و چهارپايان فراهم آيد. اينست آنچه بنظر مى‌رسد، و الله أعلم 📝 پی نوشت: (1) در تفسير «الميزان» ج 20، ص 319 وارد است كه: در «إرشاد مفيد» چنين وارد است كه: از أبا بكر درباره اين آيه شريفه:{وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا} سؤال كردند؛ معناى أبّ را از قرآن نمى‌شناخت و گفت: كدام آسمان بر من سايه مى‌افكند؟ يا كدام زمين مرا حمل مى‌كند؟ يا آنكه من چه كنم اگر در كتاب خدا چيزى را بگويم كه نمى‌دانم؟ امّا فاكهه، معنايش را مى‌دانيم؛ و امّا ابّ را خدا داناتر است. اين جريان به أمير المؤمنين عليه السّلام رسيد، حضرت فرمود: سبحان الله! آيا ندانست كه مراد از ابّ، گياه و علفى است كه حيوانات بر آن مى‌چرند؟ و اينكه گفتار خداى تعالى، اعتناء و توجّه خداوند است بر مخلوقاتش در آنچه به آنها غذا مى‌رساند؛ و در آنچه براى چهارپايانشان آفريده است كه موجب حيات نفوس و قوّت اجساد مخلوقات است‌ . 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش12 📌 در خطابات‌ قرآنيّه‌ كه‌ مصدَّر به‌ لفظ‌ قُلْ است‌ ▪ تلميذ: در بسيار از آيات‌ قرآن‌، اوامري‌ كه‌ به‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ مي‌شود، مصدَّر به‌ لفظ‌ قُلْ است‌؛ مانند: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ، [110] قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ،[111] قُلْ أَعُوُذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، [112] قُلْ يَـٰٓأَيـُّهَا الْكَـٰفِرُونَ،[113] قُلْ إِنَّ الاوَّلِينَ وَ الاخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَي‌' مِيقَـتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ،[114] قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ،[115] قُلْ أَطِيعُوا اللَهَ وَ الرَّسُولَ،[116] قُلْ صَدَقَ اللَهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَ'هِيمَ حَنيِفًا،[117] قُلْ مَتَـٰـعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَ الاخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَي‌'. و بسياري‌ ديگر از آيات‌ قرآن‌ كه‌ خود يك‌ ستون‌ مُعظَمي‌ را تشكيل‌ مي‌دهند. 🔹 و معلومست‌ كه‌ در اين‌ خطاب‌ها آنچه‌ مورد امر خداوند قرار گرفته‌ است‌ و رسول‌ خدا بدان‌ مُؤتمر بوده‌اند خود قول‌ نيست‌، بلكه‌ مَقول‌ قول‌ است‌. يعني‌ چون‌ به‌ رسول‌ الله‌ خطاب‌ شد: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ؛ پيغمبر مأمور است‌ كه‌ بگويد: هُوَ اللَهُ أحَدٌ، نه‌ قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ؛ و گرنه‌ به‌ امر خدا رفتار ننموده‌ است‌، و مأمورٌ به‌ را كه‌ همان‌ نفس‌ مَقول‌ قول‌ است‌، انجام‌ نداده‌ است‌. 🔹 و در اين‌ مطلب‌ ابداً جاي‌ شبهه‌ و ترديد نيست‌. مثلاً اگر كسي‌ بما امر كند كه‌ در ميان‌ مردم‌ برو! و بگو: خدا يگانه‌ است‌! ما بايد در ميان‌ مردم‌ برويم‌ و بگوئيم‌: «خدا يگانه‌ است‌.» نه‌ آنكه‌ بگوئيم‌: «بگو: خدا يگانه‌ است‌.» 🔹 زيرا قول‌ در اينجا بعنوان‌ واسطه‌ و حكايت‌ از نفس‌ مأمورٌ به‌ كه‌ متعلّق‌ آنست‌ مي‌باشد، نه‌ آنكه‌ خودش‌ بعنوان‌ استقلال‌ نگريسته‌ شده‌ و مورد خطاب‌ امر قرار گرفته‌ باشد. و بنابراين‌ در همين‌ مثال‌ اگر انسان‌ بگويد: خدا يگانه‌ است‌ متعلّق‌ امر را بجاي‌ آورده‌ است‌ و اگر بگويد: بگو: خدا يگانه‌ است‌ متعلّق‌ امر را بجاي‌ نياورده‌ است‌. و حقيقتِ مأمورٌ به‌، نفس‌ متعلّق‌ است‌؛ نه‌ بزبان‌ آوردن‌ متعلّق‌. 🔹 و بنا بر آنچه‌ گفته‌ شد؛ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بايد بمردم‌ بگويد: خدا يگانه‌ است‌: هُوَ اللهُ أحَدٌ. و همچنين‌ در سائر آيات‌ بايد متعلّق‌ قول‌ را به‌ مردم‌ بگويد؛ در حاليكه‌ مي‌بينيم‌ در تمام‌ قرآن‌ كريم‌ لفظِ قُلْ هم‌ آمده‌؛ و عين‌ آنچه‌ كه‌ به‌ پيغمبر خطاب‌ شده‌ است‌، در قرآن‌ منعكس‌ گرديده‌ است‌. 🔅 علاّمه‌: بحث‌ در دو مورد است‌: ⬅ اوّل‌: در قضيّۀ امر خدا به‌ آنحضرت‌، و مأمور بودن‌ او، و بجا آوردن‌ مأمورٌ به‌ در خارج‌. و البتّه‌ معلومست‌ كه‌ در اين‌ قضيّه‌، رسول‌ الله‌ به‌ امر خداوند مؤتمر بوده‌ و متعلّق‌ امر را كماكان‌ بجاي‌ مي‌آورده‌اند. و مثلاً در همين‌ خطاب‌هائي‌ كه‌ در اوّل‌ آن‌ با قُلْ شروع‌ شده‌ است‌، رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ متعلّق‌ قول‌ را اتيان‌ مي‌نموده‌اند. 🔹 مانند سائر اوامري‌ كه‌ به‌ آنحضرت‌ مي‌شده‌ است‌، گرچه‌ با لفظ‌ قُلْ نبوده‌ است‌؛ مثل‌ اين‌ خطاب‌: فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ * إِنَّا كَفَيْنَـكَ الْمُسْتَهْزِءِينَ. در اينصورت‌ آنحضرت‌ طبق‌ اين‌ امريّۀ الهيّه‌، اعلان‌ توحيد را جهاراً مي‌نمودند، و از مشركان‌ اعراض‌ مي‌نموده‌اند. و يا مثلاً در قضيّۀ قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ به‌ مردم‌ مي‌فرموده‌اند: اوست‌ خداوند، اوست‌ يگانه‌. .... ادامه سخن علامه در پست زیر👇👇👇 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش13 ✅ مراد از آية‌ الكرسيّ همان‌ يك‌ آيۀ اوّل‌ است‌ ▪ تلميذ: آية‌ الكرسيّ كه‌ عنوان‌ عَلَم‌ بالغلبه‌ پيدا كرده‌ است‌، آيا مراد فقط‌ همان‌ يك‌ آيه‌ است‌ كه‌ به‌ وَ لَا يَـُودُهُ و حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ[121] ختم‌ مي‌شود؛ يا آنكه‌ شامل‌ دو آيۀ دنبال‌ اين‌ آيه‌ هم‌ بوده‌ و به‌ أُولَـٰئِكَ أَصْحَـٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ ختم‌ مي‌گردد؟! 🔅 علاّمه‌: به‌ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ختم‌ مي‌شود؛ و بهمين‌ جهت‌ اين‌ آيه‌ را كه‌ شامل‌ لفظ‌ كرسيّ است‌ آية‌ الكرسيّ نامند. و آن‌ فقرات‌ ديگر جزء آية‌ الكرسيّ نيست‌؛ و در ادعيه‌ و نمازهاي‌ مستحبّه‌ كه‌ آية‌ الكرسيّ يك‌ بار يا بيشتر وارد شده‌ است‌ بهمين‌ مقدار اكتفا مي‌شود. 🔅🔅🔅 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وسَهِّلْ مَخْرَجَهُمْ 💻برای ترویج و تبلیغ و انتشارآموزه های قرآنی خالصانه تلاش کنیم. @rahighemakhtoom
برشی از کتاب (چاپ جديد) 🔅🔅🔅 📌 برش14 📈 در تفسير آيۀ: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي‌' شَاكِلَتِهِ ▪ تلميذ: وَ إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَي‌ الْإِنسَـٰنِ أَعْرَضَ وَ نَـَا بِجَانِبهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَـُوسًا * قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي‌' شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَي‌' سَبِيلاً. [122] 🔹 اين‌ آيه‌ دو حال‌ مختلف‌ انسان‌ را بيان‌ مي‌كند؛ 📐 اوّل‌: شاكله‌ و ريخت‌ و قالب‌ اوّليّۀ او را كه‌ اينچنين‌ است‌ كه‌ چون‌ ما او را در فراخي‌ و گشايش‌ قرار دهيم‌ و نعمت‌ بر او ارزاني‌ داريم‌، غرور و غفلت‌ او را فرا مي‌گيرد و استكبار و خودپسندي‌ و خودبيني‌ او موجب‌ مي‌شود كه‌ از ما اعراض‌ كرده‌، روي‌ گرداند، و پهلو تهي‌ كند. و چون‌ شَرّي‌ چون‌ ضيق‌ و تنگي‌ و گرفتاري‌ و شدّت‌ و فقر او را مسّ كند، يكباره‌ مأيوس‌ مي‌گردد و خود را مي‌بازد، و سرافكنده‌ و فرومايه‌ و بي‌مقدار مي‌شود. 📐 دوّم‌: هدايتي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ بسوي‌ خدا پيدا مي‌كنند، و راه‌ را مي‌يابند، و از اين‌ شاكله‌ خارج‌ مي‌شوند؛ و برخي‌ در آنها اين‌ خاصّه‌ بيشتر مي‌گردد و هدايتشان‌ افزون‌ مي‌شود، و راهشان‌ روشن‌تر و مستقيم‌تر مي‌گردد. ▪ آيا اين‌ آيه‌ مي‌خواهد بفهماند كه‌ سرشت‌ و شاكلۀ همۀ مردم‌ بر همان‌ حالت‌ اوّليّه‌ يعني‌ اعراض‌ و پهلو تهي‌ كردن‌ از حقّ در صورت‌ نعمت‌، و مأيوس‌ شدن‌ از رحمت‌ در صورت‌ پيدايش‌ بدي‌ و شرّ است‌؛ و افراديكه‌ هدايت‌ مي‌يابند و سر در راه‌ مي‌نهند و طريق‌ سعادت‌ مي‌پيمايند، از اين‌ فطرت‌ اوّليّه‌ خارج‌ مي‌شوند؟ و آيا آنها از راه‌ و روش‌ اوّليّۀ خود كه‌ همان‌ سرشت‌ و فطرت‌ است‌، ميان‌بُر مي‌روند؟ يا اينكه‌ اين‌ افراد نيز از فطرت‌ و ريخت‌ و قالب‌ اوّليّۀ خود خارج‌ نيستند؛ و اين‌ هدايت‌ هم‌ بر اساس‌ فطرت‌ و سرشتي‌ است‌ كه‌ در كمون‌ آنها نهاده‌ شده‌ است‌؟ ▪ اگر بگوئيم‌: از فطرت‌ اوّليّۀ خود خارج‌ مي‌شوند، همانطور كه‌ ظاهر آيه اينچنين‌ است‌، و استثناء منقطع‌ است‌؛ خروج‌ از فطرت‌ چه‌ معني‌ دارد؟ مگر مي‌شود كسي‌ يا موجودي‌ بطور كلّي‌ از سازمان‌ اوّليّه‌ و از قالب‌ هستي‌ خود خارج‌ شود و به‌ فطرت‌ و سازمان‌ ديگري‌ درآيد؟ و علاوه‌ مي‌دانيم‌ كه‌ فطرت‌ انسان‌ بر توحيد و سعادت‌ است‌، نه‌ بر شقاوت‌. ▪ و اگر بگوئيم‌: آن‌ راه‌ يافتگي‌ نيز طبق‌ موازين‌ و اساس‌ فطرت‌ است‌، و دو حالت‌ مختلف‌ انسان‌ را فرا مي‌گيرد: حالت‌ اوّليّه‌ كه‌ اعراض‌ و سرپيچي‌ و فرومايگي‌ و يأس‌ و سرافكندگي‌ است‌، و حالت‌ ثانويّه‌ كه‌ خروج‌ از اين‌ مرحله‌، و پيدايش‌ بصيرت‌ و راه‌ يافتگي‌ در صراط‌ مستقيم‌ باشد، و استثناء متصّل‌ باشد؛ اين‌ خلاف‌ ظاهر آيه‌ است‌ كه‌ مي‌فرمايد: همه‌ بر شاكلۀ خود رفتار مي‌كنند و آن‌ اعراض‌ و يأس‌ طبق‌ شاكله‌ است‌؛ بنابراين‌ بايد آن‌ راه‌ يافتگي‌، خارج‌ از شاكله‌ يعني‌ از سازمان‌ وجودي‌ انسان‌ باشد؟ پاسخ جناب علامه درپست زیر👇👇👇