هدایت شده از پله پله تا خدا
#خلوتی_با_خدا
✅ خدایا دنیا خیلی شلوغ است خودت میدانی عالمی که در آن زندگی میکنیم خیلی شلوغ است , می خواهم ده دقیقه بشینم خستگیم در برود . شب و روز به کار مشغولم , یا نماز می خوانم یا راه می روم یا برای فردا خیالات میکنم. همه وقت به کار مشغولم.... حتی در خواب هم کار میکنم.
🔺چند دقیقه اجازه بده در محضر تو بشینم. این را با خودتان بگویید و بنشینید و با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است در همین چند دقیقه خلوت کار چند هزار ساله را انجام بدهید . گاهی می بینید خداوند چیزهای بزرگ را در چیزهای کوچک قرار داده است.
📚 #حاج_اسماعیل_دولابی
🌺🍃پله پله تا خدا 👇
🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
هدایت شده از رساله امام خامنهای
‼️فراموش کردن تشهد
🔷س 4228: اگر #نمازگزار در نماز چهار رکعتی در رکعت دوم بعد از سجده دوم برخیزد و متوجه شود که #تشهد را نگفته چه وظیفه ای دارد؟
✅ج: اگر پیش از #رکوع رکعت سوم یادش بیاید، باید بنشیند و تشهد را بخواند و دوباره بایستد و آنچه باید در آن رکعت خوانده شود، بخواند و نماز را تمام کند و پس از نماز بخاطر ایستادن بیجا بنابر احتیاط مستحب دو #سجده_سهو بجا آورد. اما اگر در هنگامی که به رکوع رکعت سوم رفته یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام کند و بعد از #سلام، برای تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد و احتیاط آن است که پیش از سجده سهو، تشهدِ فراموش شده را قضا کند.
#احکام_نماز #تشهد_فراموش_شده
🆔 @resale_ahkam
هدایت شده از تَهذیبِ نَفْس
آدما تاوقتی کوچیکن
دوست دارن برای مادرشون
هدیه بخرن اماپول ندارن!
وقتی بزرگترمیشن
پول دارن اماوقت ندارن!
وقتی هم که پیرمیشن
پول دارن وقت هم دارن
اما مادر ندارن!
⇝ @Tahzibe_Nafs
خبر
علمی
آیت الله جوادی آملی: رسالت علم کلام این است که سنت غارتشده را به جايگاه اصلي آن برگرداند
کلام دو رسالت اصلي دارد، يکي اينکه موقعيّت ديني خود را حفظ کند، ديگر اينکه حقوق غارتشده و علوم غارتشده و تفسير غارتشده و سنّت غارتشده را به جايگاه اصلي آن برگرداند.
تاریخ انتشار : 1393/10/18
بازدید : 617
زمان انتشار : 19:11:00
منبع : اسراء نیوز
سومین مجمع عمومی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در مدرسه عالی دارالشفاء با سخنرانی حضرت آیت الله جوادی آملی برگزار شد.
متن بیانات آیت الله جوادی آملی به شرح زیر است:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله».
مقدم شما اساتيد و علماي بزرگوار را گرامي ميداريم و در آستانه ميلاد صاحب مکتب و مذهب، وجود مبارک حضرت ختمي نبوّت و وجود مبارک امام صادق(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) هستيم، اين عيدها را به پيشگاه وليّ عصر(ارواحنا فداه) و علاقهمندان قرآن و عترت و شما اساتيد بزرگوار تحنيت عرض ميکنيم!
سخنان سودمندي که همه ما بهره برديم، جاي تشکّر و قدرداني است؛ امّا محور بحث، جايگاه کلام در علوم اسلامي است، مستحضر هستيد علم کلام آن قدرت را دارد که هم موقعيّت خود را حفظ کند، هم حقوق از دست رفته و غارتشده را به صاحبان اصلي آن برگرداند.
جريان فلسفه، يک حساب خاصّ خود را دارد؛ امّا کلام دو رسالت اصلي دارد: يکي اينکه موقعيّت ديني خود را حفظ کند، ديگر اينکه حقوق غارتشده و علوم غارتشده و تفسير غارتشده و سنّت غارتشده را به جايگاه اصلي آن برگرداند. جريان از همين قبيل است، وقتي سقيفه، غدير را کنار زد، يک امر سياسي بود؛ ولي عقلاي قوم سرانجام فهميدند که عصمت امام را چه کار کنيم؟! آيهٴ ﴿لا يَنالُ عَهْدِي﴾ که «عهد» فاعل است، ﴿عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾ امامت، «عهدالله» است آن را چه کار کنيم؟ اينکه رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثناء) فرمود، اگر کسي امام زمان خود را نشناسد، زندگي و مرگ او جاهليّت است؛ يعني امامت، مثل نبوّت است که اگر کسي نبيّ را نشناسد، جاهلي است، اگر کسي امام را نشناسند، جاهلي است، اين اصل را چه کار کنيم؟ اين دست آنها مانده.
تنها مسئلهٴ غارت امامت از غدير به سقيفه نبود، آن روز سياسيون آمدند اين کار را کردند؛ امّا کم کم اين مطلب مطرح شد که آيا سقيفه که با شورا کار انجام ميدهد، آيا امامت، «امرالناس» است که مشمول ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ﴾ باشد يا امرالله است که ﴿لا يَنالُ عَهْدِي﴾ امري، حُکمي ﴿الظَّالِمينَ﴾؛ آيا با سقيفه ميشود ﴿لا يَنالُ عَهْدِي﴾ را «ينال» کرد؟ اين سؤالات کم کم پيش آمد. آيا با سقيفه ميشود عصمت امام را حذف کرد؟ آيا با سقيفه ميشود غير امام را به جاي امام نشاند؟ اين در دست آنها ماند و اول کسي که کليد اين حرفها را زد، گفت تنها حکومت و زمامداري عادي نيست، در شرق و غرب عالَم، زمامداران زيادند؛ امّا در حوزه اسلام، امامت «عهدالله» است، شما به کلام تاختيد، از کلام غارت کرديد، امامت که يک مسئله مهمّ کلامي است اين را آورديد به فقه، کار مکلّفين کرديد، کم کاري نکرديد، شما وقتي حرفهاي شافعي را که قرن سوم و چهارم بودند، نگاه ميکنيد، ميبينيد، بعد از مسئله توحيد و وحي و نبوّت و معاد آن آخرها، مسئله امامت را ذکر ميکند. امامت؛ يعني فعل، مسئلهاي که موضوع آن، فعل مکلّف است، مسئله فقهي است، مسئلهاي که موضوع آن «فعل الله» است، مسئله کلامي است، آيا خدا اين کار را کرد يا نکرد؟ نصب کرد يا نکرد؟ اين ميشود کلامي. آيا مردم بايد کسي را انتخاب کنند يا نه؟ ميشود مسئله فقهي. شما به کلام تاختيد، از او غارت کرديد، تنها به غدير نتاختيد، به آيه قرآن تاختيد: ﴿لا يَنالُ عَهْدِي﴾ را «عهد الناس» کرديد، به قرآن تاختيد، «امر الله» را «امرالناس» کرديد تا بتوانيد بگوييد، اين امر ﴿أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ﴾ است، کم کاري نکرديد.
اول اينکه ما براي صديقهٴ طاهره(سلام الله عليها) اين همه اشک ميريزيم؛ البته مصيبت سر جاي خود محفوظ است؛ امّا براي اينکه اول کسي که قيام کرد هم حقّ قرآن را حفظ کرد هم علم کلام را حفظ کرد هم عصمت امام را حفظ کرد هم «عهدالله» را «عهدالله» کرد، «امرالله» را «امرالله» کرد و نگذاشت «امرالله»، «امرالناس» شود، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) بود. آن خطبهٴ «فدکيه» وقتي آمد به آيهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» استدلال کرد. فرمود: ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ﴾ اين را صريح گفت فرمود، چرا به جاهليّت برگشتيد؟ کسي که امام زمان خود را نشناسد، جاهليّت است: ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾ فدک نبود، فدک مالي بود؛ هم
انطوري که حضرت امير در نامهٴ نهجالبلاغه نوشت، فرمود: «مَا أَصنَع بِفَدَک وَ غَيرِ فَدَک» چرا خلط مبحث کرديد؟ براي يک تکّه باغ صديقه کبرا نميآمد در مسجد سخنراني کند. زير يک آسمان يک تکّه فدک بود، يک عدّه طمع کردند، ما هم با کمال سخاوت صرفنظر کرديم؛ «مَا أَصنَع بِفَدَک وَ غَيرِ فَدَک»، چرا خلط مبحث کرديد؟ ما براي باغ حرف نميزنيم، ما براي اينکه شما اسلام را به جاهليّت تبديل کرديد، «امرالله» را «امرالناس» کرديد، عصمت را از زعيم گرفتيد، بعد در دست شما مانده، کلام را غارت کرديد، از کلام گرفتيد، به فقه داديد.
مسئله امامت، مسئله کلامي است، جزء اصول است، اين کارها را زهرا(صلوات الله عليها) کرد. کم حرفي نيست صريحاً به اوّلي و دومي و سومي و دستاندرکاران سقيفه ميفرمايد: ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً﴾ سخن از ظلم نيست، سخن از معصيت نيست، سخن از تغيير رژيم است، سخن از تبديل عقلانيّت اسلام به جاهليّت کفر است. حضرت که به آيه ظلم و عدل استدلال نکرد، فرمود: ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾.
آنها بيش از هر چيزي در کلام کار کردند، حالا بنگريد چگونه هندسه کلام را وارونه کردند، اين بيان نوراني حضرت امير که فرمود: «لُبِسَ الإِسلامُ لُبسَ الفَروِ مَقُوبَا» ببينيد حضرت امير چه کار کرد، فرمود: پوستين اسلام را اينها زير و رو کردند. حالا تک تک شرح بدهيم، ببينيم چگونه اينها اسلام را زير و رو کردند.
بعد از اينکه جريان سقيفه تمام شد، علما و دانشوران و انديشوران نشستند که امامتی را که صريحاً قرآن کريم فرمود: ﴿عَهْدُ اللَّهِ﴾ است، وقتي ابراهيم خليل عرض کرد: ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي﴾، اين ﴿عَهْدِي﴾ فاعل ﴿يَنالُ﴾ است؛ «لا ينال عهدي الظالمين»، اين «عهدالله» است، اگر «عهدالله» است که «امرالله» است، اگر «امرالله» است که آيه نفرمود «و أمر الله شوري بينهم»، اين ﴿أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ﴾ است ـ خدا غريق رحمت کند ـ شهريار را گفت:
کار وصی چو نبيّ(ص) امر الهي بود ٭٭٭ شور در آن خلق را سر به سقر کوبدا[1]
بعد از نوشتن الغديرِ علامه اميني، او غزل خوبي درباره مرحوم اميني و الغدير گفته، اين غزل خيلي لطيف است! در يادنامه ايشان هست و به حق گفت، روح او شاد باشد!
مؤلف الغدير فاتح فتح الفتوح ٭٭٭ رايت اين فتح را به عرش بر کوبدا
جا دارد که عصارهٴ ولايت و پرچم آن را بر عرش نصب کنيم.
لا قلم الا امين لا رقم الاّ غدير ٭٭٭ تاجور است آنکه اين سکّه به زر کوبدا
منطقش از هل أتي بازويش از لافتي ٭٭٭ گو که علي پنجه در کتف عمر کوبدا
کار وصيّ چون نبيّ امر الهي بود ٭٭٭ شور در آن خلق را سر به صغر کوبدا
اگر ما صدها نفر، مثل اميني و شهريار در تازي و فارسي ميداشتيم، وضع کلام به اين صورت درنميآمد. علما و عقلاي آنها نشستند که شما «عهدالله» را «عهدالناس» کرديد، «امرالله» را «امرالناس» کرديد، چه کار ميکنيد؟! خدا مرحوم آقا سيّد عبدالحسين و آقا سيّد محسن شرفالدين را غريق رحمت کند! اينها به عنوان مشايخ سوء يک رساله نوشتند، اين علماي درباري را فراهم کردند که شما بياييد، مسئله را حل کنيد؛ اينها آمدند گفتند لازم نيست، وليّ مسلمين، امام مسلمين معصوم باشد، آمدند عصمت را انکار کردند، بعد ديدند اين ادلّهٴ عقليّه مرتب ميگويد، کسي که ما را از گذشته خبر ميدهد، آينده خبر ميدهد، احکام شرع خبر ميدهد، از برزخ و قيامت خبر ميدهد، از بهشت خبر ميدهد بايد بداند، اينکه غير از معصوم نميشود. عصمت را که انکار کردند، مدتها راحت بودند، بعد ديدند اشکالات عقلي آمده، آمدند يک سقيفه ديگر تشکيل دادند، عقل را غارت کردند، گفتند عقل، حُسن و قبح را ادراک نميکند، کار را دادند، به دست نقل، چون دليل يا عقلي است يا نقلي، اگر نقلي باشد، اينها هم ناقل ميتراشند هم نقل ميسازند؛ چه اينکه ساختند. مرحوم آقاي علامه عسکري(رضوان الله عليه) «وفاقاً لغير واحد من الأعلام» فرمودند: ما تا حالا؛ مثلاً 150 راويِ جعلشده، کشف کرديم نه روايت، اينها راوي جعل ميکنند، چه رسد به روايت. از هر کدام از اين راويان مجهول، چندين روايت جعل ميکنند؛ ولي با عقل که نميشود کنار آمد. دليل عقلي، شرق و غرب نميشناسد؛ ولي وقتي عقل را به زنجير کشيدند، گفتند عقل، حُسن و قبح را ادراک نميکنند، کار را به دست نقل دادند، ناقل جعل ميکنند، نقل جعل ميکنند.
خدا سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت کند! فرمودند: يک وقت آقاي اميني(رضوان الله عليهما) منزل ما آمدند، همشهري بودند، در نجف با هم مأنوس بودند، فرمود، ايشان منزل ما آمد و گفت من هر روايتي که در فضيلت اهل بيت مخصوصاً وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليهم اجمعين) ببينم، يقين دارم که چنين روايتي درباره اوّلي و دومي هست؛ طولي نميکشد که فحص ميکنم، ميبينم ب
له، براي او هم جعل کردند.
عقل که غربي و شرقي ندارد، علوم تحقيقي، علوم عقلي، علوم برهاني چه شرقي چه غربي، استقلال مملکت، نه شرقي نه غربي؛ امّا علم، اگر داروسازي شد، گياهشناسي شد، آسمانشناسي شد، سپهرشناسي شد، درياشناسي شد، زيردرياشناسي شد، ميگوييم چه شرقي چه غربي؛ امّا استقلال مملکت ميگوييم نه شرقي نه غربي. وقتي عقل را، مثل سقيفه به غارت کشيدند و از غدير درآوردند، عقل، زنجيري شد؛ وقتي عقل، مثل خود عاقل، يعني حضرت امير خانهنشين شد، تعزيهگردان، نقل است؛ آن وقت هم ناقل جعل ميشود، هم نقل جعل ميشود.
سيوطي دو جلد کتاب نوشته اللئالي المصنوعه في الأحاديث الموضوعه اين دو جلد کتاب از اول طهارت تا آخر ديات، دو جلد کتاب است، درباره احاديثي که جعل شده، روايات جعلشده باب طهارت، روايات جعلشده باب ديات و بينهما هم مجعولات، اين دو جلد است او نوشته، در کتابهاي ما هم هست. وقتي غديرِ عقلاني به سقيفهٴ نقل تبديل شود، هر روز ناقل جعل ميشود، هر روز نقل جعل ميشود.
پس توجه کرديد که مسئله سقيفه تنها خانهنشيني حضرت امير نبود؛ عصمت را از صحنه بيرون کردند، کلام را غارت کردند. مسئله امامت که را از مسائل مهمّ کلامي بود، در جايگاه سقيفهٴ فقه، خود آنها آوردند، شده فعل مکلّف. بر مردم واجب است که امام تعيين کنند، بر مردم واجب است که خليفه تعيين کنند، عصمت را انکار کردند، بعد به اين فکر افتادند که دين را شما به غير معصوم ميخواهيد بدهيد؟! عقل که از کار افتاد؛ اين سؤال را نتوانستند جواب دهند. آمدند برابر نقل، هم عصمت را قبول کردند، هم معصوم درست کردند، گفتند عصمت بر اساس حديثي که وجود مبارک رسول خدا فرمود: «لا تَجتَمِعُ أُمَّتِي عَلَي الخَطَاء» اگر امت بالاتفاق يک حرف را زدند، اينها معصوم هستند، امت را به جاي امام نشاندند، اين هم يک تبديل غدير به سقيفه است که امت، معصوم است. عصمت را برابر همين حديث خبر واحدي که صدر و ساقه آن مشکل جدّي دارد با اين ثابت کردند، چون با نقل ميخواهند ثابت کنند عصمت را با اين «لا تجتمع» قبول کردند، معصوم را امت دانستند، اجماع را هم بر اساس اين عصمت، حجّت دانستند و در رديف کتاب و سنّت قرار دادند. بر همه ما لازم است، گوش اجماع را از بالا بکشيم پايين بياوريم، دست عقل را بگيريم از پايين به بالا ببريم، اجماع در رديف کتاب و سنّت نيست، اجماع به هر تقريبي که بيان شود، چه دخولي باشد، چه لطفي باشد، سرانجام کشف از قول امام است، مثل خبر است. اجماع که مثل سنّت نيست، اجماع منبع نيست، اجماع، دليل است، اجماع را نبايد در رديف کتاب و سنّت قرار داد، کتاب و سنّت منبع وحياني و منبع دين هستند؛ مگر اجماع، منبع دين است. آنها چون امّت را و اجماع را معصوم ميدانند، آمدند اجماع را در رديف کتاب و سنّت قرار دادند، ما هم چون علم کلام نداشتيم، قبول کرديم؛ حالا معلوم ميشود که پرچم علم کلام چقدر بلند است که فقه را آبرو ميدهد، اصول را آبرو ميدهد، فاطمه زهرا را معرفي ميکند؛ البته گريه ما بخاطر در و پيکر و زدن و اينهاست، وگرنه از اين مظلوميت و زد و خوردها در عالم فراوان است. دست حضرت امير بسته بود، در خانه بود، اين آمده است، گفته شما امامت را عوض کرديد، به جاهليّت برگشتيد، چون «مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيّةً» صريحاً به اوّلي و دومي و سومي و دستاندرکاران سقيفه گفت، برگشتيد به جاهليّت، شُديد ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ﴾.
بنابراين بر شما بزرگواران لازم است گوش اجماع را بکِشيد، بياوريد پايين و دست عقل را بگيريد و به جاي قطع بنشانيد. قطع، حجّت است که حرف علمي نيست، تا سطح و خارج ما بر اساس آن داشته باشيم، قطع حجّت است بله که حجّت است. عقل را بايد معنا کرد، مبادي عقلي را بايد معنا کرد، حرمت عقل را بايد معنا کرد، جايگاه عقل را بايد معنا کرد، عقل را در رديف نقل زير بال و زير پرچم کتاب و سنّت قرار داد و نگوييم اين مطلب عقلي است يا شرعي، عقل کوچکتر از آن است که در برابر شرع قرار گيرد، عقل در برابر نقل است. عقل، سراج است، سراج؛ يعني چراغ، نه صراط. دين صراط است، شريعت صراط است، کتاب و سنّت صراط و هندسه هستند، مهندس آن خداست و لاغير، عقل چه کاره است؟ عقل فقط ميفهمد، عقل که چراغ است، چراغ را که در برابر صراط قرار نميدهند. زراره حرفي ميزند، نقل ميکند، عقل هم يک چيز ميفهمند، اينها هر دو دارند ميفهمند که شارع چه گفته است، اين «کلُّ مَا حَکَم» هم رأساً باطل است، عقل حُکمي ندارد، چراغ حکمي ندارد، چراغ فقط ميفهمد، به نحو سالبهٴ کليه، هيچ حُکم شرعي از عقل ساخته نيست، عقل فقط ميفهمد، چراغ است، از چراغ چه کاري ساخته است؟ غرض آن است که علمِ کلامِ غارتشده، نتوانست به فقه و اصول ما حيثيت دهد؛ الآن شما وقتي از هر طلبه فقه و اصولخوان سؤال ميکني، منابع استدلال شما چيست؟ ميگويد کتاب است و سنّت است و عقل و اجماع، ا