📌 شهید روح الله قربانی
❇ محل تولد: تهران، دولاب
❇ تاریخ ولادت: ۱ خرداد ۱۳۶۸
❇ تاریخ شهادت: ۱۳ آبان ۹۴
🔸 " ان الدین حق و الکتاب الحق و المیزان حق لا ریب فیه "
... چیزی که نمیدانید عمل نکنید. ادای کسی را در نیارید. بدون علم درست وارد کاری نشوید مخصوصاً دین ؛ اول واجبات بعد مستحبات مؤکد مثل کمک به پدر و مادر و دوروبریها... نه حج و کربلا صدبار ... بدون این کارها؛ هیئت و زیارت با توجه به نیاز با توجه به دین و #سید_اشهدا ، مستثنی است و فقط قال الله: افضل الاعمال بر والدین و اولادها...
(بخشی از #وصیت_نامه شهید)
🔻چرا دلتنگ نباش؟؟!
پس از شهادت #شهید_روحالله_قربانی همسر ایشان با دلتنگی، به خانه میروند و کتابِ هدیه شهید را باز میکنند. متنی توجه ایشان را جلب میکند:
شهید روی برگ #گل_رز نوشته بودند: عشق من دلتنگ نباش...!
@rahro313
چشمِ مجنون...
محمد ابراهیم همیشه اصرار داشت که حلقه ازدواج دستش باشد و سر این موضوع من اذیتش می کردم و می گفتم:
حالا این چه قید و بندی است که برای خودت گذاشته ای؟!
و او پاسخ می داد: "حلقه، سایه یک زن یا مرد در زندگی همسرش است و من دوست دارم این سایه همیشه دنبال من باشد."
من دعا کرده ام که تو همسر دنیا و آخرتم باشی❤️
.
ژیلا بدیهیان، همسر شهید همت
به پاسداشت سالگرد شهادت سردار شهید حاج محمدابراهیم همت [فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله(ص)]
@rahro313
بسم رب الشهدا
همه آماده ی رفتن بودیم
کیف و کوله چمدان
همه جا صحبت بود..
اندیمشک اهواز...
بشتابید بشتابید
جا نمانید!!
آخر هر هفته دلمان تنگ خراسان و بین الحرمینِ حسین که میشد،
میگفتیم:ای دل!یک کمی طاقت بیار لحظه ی دیدار نزدیک است...
به دلم قولِ شلمچه میدادم
آخرِ هر هفته...
به دلم میگفتم گریه هایت باشد
طلاییه،فکه...
این دلم لک زده بود با صدای مداح برود کرب و بلا بنشیند آنجا و بگوید آرام!
شهدا؟!
اربعینِ امسال
نوکریِ ارباب
کربلا کربلا کربلا.
ناگهان بغضی به لب مرز رسید
اشک ها جاری شد -چه شده است مادر؟
این چنینی چرا؟
کنسل شد کنسل شد... -واضح تر بگو چی شد؟
مادرم!امسال...دلِ من زندانیست ،حال و هوایم خوش نیست ،کوله باری داشتم اماده ،پر از حرف،و جسمی از نفس افتاده...
مادرم دستِ نوازش کشید
با لبش زمزمه کرد، یا مَن یَسمَعُ اَنینَ الواهِنینَ.. ای آنکه فریاد دل خسته دلان را می شنود...
___________________
دلنوشته: خانم هانیه مختاری
عکاس: جعفر یکتا
@rahro313
یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا
بزم عزا به پا کن امشب برای بابا
ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن
موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان
شهادت غریبانه امام کاظم (ع) تسلیت باد.
@rahro313
✨ ا ﷽ ا ✨
🥀 #سبک_زندگی_شهدا 🕊
#داستان_انگشتر_و_عنایت
#حضرت_زهرا_به_سید_علمدار
🌸سید به غسل جمعه بسیار اهمیت میداد.و سعی میکرد هیچ موقع غسل جمعه را ترک نکند.
🌸یک روز جمعه به همراه با دوستش به حمام عمومی میروند.
🌸سید چند انگشتر داشت. یکی از آنها از همه زیباتر بود.که ظاهرا انگشتر هدیه ازدواج سید بود.
🌸خلاصه با دوستش آب بازی میکردند.
که یکدفعه دوستش لگن آب سردی به طرف سید پاشید.
سید جا خالی داد.اما اتفاق بدی افتاد.😳
🌸سید با چهره رنگ پریده به دنبال انگشتر ( که هدیه همسرش بود )میگشت.
ولی شدت آب بقدری بود که انگشتری که سید به آن علاقه داشت .آب آن را به چاه برده بود.دیگر کاری نمیشد کرد.😔
با مسئول حمام هم صحبت کردیم ولی بی فایده بود.
🌸دوستش به شوخی به سید میگوید این به دلیل دلبستگی تو بود.😍
تو نباید به مال دنیا دل ببندی.
🌸سید گفت.راست میگویی.ولی این هدیه همسرم بود.خانمی که ذریه #حضرت_زهرا س است.
اگر بفهمد که اوایل زندگیمان هدیه اش را گم کرده ام..بد میشود.😔
🌸خلاصه سید خیلی ناراحت بود.
دو روز از اون اتفاق گذشته بود.
🌸دوستش با کمال تعجب بعد از اون اتفاق، نگاه به انگشان سید میکند.
میبیند😳 دقیقا همان انگشتری را در دستان سید میبیتد که آب در چاه انداخته بود.
دقیقا همان انگشتر بود. انگشتری که به چاه فاضلاب حمام رفته بود.و هیچ راهی هم برای پیدا کردن مجدد آن نبود.
🌸ولی الان همان انگشتر در دستان سید بود.🤔
🌸دوستش سید رو قسم میدهد که این انگشتر را چطوری پیدا کرده⁉️
🌸ولی سید ساکت بود.
ولی این چیزی نبود که دوستش به این سادگی از آن بگذرد.
🌸دوستش سید را قسم به حق مادرش #حضرت_زهرا میدهد.
🌸سید مکثی میکند.و به دوستش میگوید تا زنده هستم جایی نقل نکن.حتی اگر توانستی بعد از من هم به کسی چیزی نگو.
چون تو را به خرافه گویی و ... متهم میکنند.
سید میگوید👇👇👇
🌸من آن شبی که با هم بودیم با ناراحتی به خانه رفتم.و مراقب بودم همسرم دستم را نبیند.
🌸قبل از خواب به مادرم ( حضرت زهرا س ) متوسل شدم.
گفتم: مادر جان بیا و آبروی مرا بخر.😔
🌸طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم.
نیمه های شب برای نماز شب بلند شدم
مفاتیح من بالای سرم بود.مسواک و انگشتر دیگرم را روی آن گذاشته بودم.
🌸موقع برخواستن مفاتیح را برداشتم و به بیرون اتاق رفتم . وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم.
قبل از نماز به سمت مفاتیح رفتم.تا اون یکی انگشترم را در دست کنم.
🌸یکباره و با تعجب دیدم که دوتا انگشتر روی مفاتیح است.
🌸وقتی با تعجب دیدم انگشتری که در چاه حمام گم شده بود . دقیق روی مفاتیح قرار داشت.
دقیقا با همان نگیتی که گوشه اش پریده بود.😍😄
نمیدونی چه حالی داشتم🙏🏻
@rahro313
حاج قاسم تو سازمان آب استان کرمان کار میکرد. تو یه ماموریت پونزده روزه قرار شد برسه سپاه. و این چند روز شد چندین سال. کارمند سادهی اداره شد اسطوره ملی! چی اینکارو کرد؟ دانشگاه؟ تحصیلات؟ تقوا؟ تلاش؟ هرچی بود حاجی نشون داد تو جمهوری اسلامی تو بیست سال میشه اسطوره شد! میشه برای تاریخ صفحه ساخت! میشه موندگار شد و دوست داشتنی شد.. میشه! میتونیم رفقا
#حاج_قاسم
@rahro313
#طنز😂🤣
#همهداروندار😁
چفیه یھ بسیجیو
ازدستشقاپیدن؛
دادمیزد: آهـــای!
سفره؛حولھ؛لحاف؛
زیرانداز؛روانداز؛
دستمال؛ماسڪ؛ڪلاه؛
ڪمربند؛جانماز؛سایھبون؛
ڪفن؛باندزخم؛تورماهیگیریم
همروبردن😱😂
@rahro313
#شہیدآنہ🌹
گࢪچہایـݩ شهـࢪ شلوغـ اســٺ؛ولـےباوࢪڪنآنچنـٰاݩ
جـٰاےطُخالیسـٺ صدامـےپیچد💔..! :)
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#دلتنگی
@rahro313
یکم حرف دارم امشب من با اینکه
بعضی از طعنه ها گفتن نداره
اونکه میگه برا پول رفتن اینها
روی چشماش چقدر قیمت میزاره ؟
به خدا نمی ارزه ،به هیچ قیمتی بابات بره دیگه بر نگرده
عقده توی قلبم بود آخه بابام پای کارناممو امضا نکرده
دل پره درده
حالا بگو قیمت چند؟ شبایی که میلرزمو ،میترسمو،بابام نیست
بی حوصلمو تنهام ،دیگه حسی برا بازیه با عروسکام نیست
این قدره نوشتم من ،اسمشو روی دفتر و کتابم دیگه جانیست
عشق قیمت نداره 😭😭😭
@rahro313