📌در روايتى نقل شده كه يك يهودى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چند درهم طلبكار بود. يك روز #پيامبر داشتند از روبروی منزل آن یهودی رد ميشدند. مرد يهودى آمد و يقه #پيامبر را گرفت. حالا در دورانى كه پيامبر آن همه اصحاب و فدايى دارند و در عين حال حاكم حكومتى هستند كه در مدينه تشكيل شده. يهودى گفت طلبم را ميخواهم ، پيامبر فرمودند فعلاً چيزى ندارم، به من مهلت بده تا بدهى ام را به تو بدهم. مرد يهودى گفت من رهايت نميكنم تا پول مرا بدهى!
📌وقتى رسيديم به اينجا كه در خيابان يك يهودى توانست يقه استاندار و وزير و وكيل ما را بگيرد و بگويد كه من از تو طلب دارم و بايد بدهى ات را بدهى و آن وزير گفت چشم، آنوقت #حكومت دينى تشكيل شده . حكومت ما ، الان حكومت متديّنين است، حكومت دينى نيست.
وقتى #طلبكار يهودى به پيامبر مهلت نداد، پيامبر فرمود بسيار خوب ، من كنار تو خواهم ماند تا مطمئن شوى و تا اجازه ندهى از اينجا نميروم، همينجا كنار خانه تو ميايستم. ظهر شد، عصر شد، شب شد ، #اصحاب ناراحت شدند و آمدند تا با او برخورد كنند. جورى كه پيامبر نبيند به آن يهودى علامت دادند و تهديدش كردند كه مردك ! چرا به آدمى كه همه به او #اعتماد دارند ، فرصت نميدهى؟ پيامبر به اصحاب گفتند چه ميكنيد؟! چه كار داريد با او؟ حق نداريد با او اينطور صحبت كنيد، طلب دارد، حق با اوست ، گفتند آقا! اسير يك #يهودى شديد؟! شما را از صبح نگاه داشته اينجا! پيامبر فرمود : "من برانگيخته نشدم تا به كسى ستم كنم، ولو به درهمى، مسلمان يا غير مسلمان"
📌حالا جالب است كه آن يارو از رو هم نميرود. پيامبر آنشب را تا صبح كنار خانه او نشست و به منزل نرفت . #نمازصبح را آنجا خواند. صبح كه شد يهودى از خانه بيرون آمد، ديد پيامبر آنجا نشسته اند. چشمانش پر از اشك شد، گفت خداى تو خوب كسى را براى پيامبرى برگزيده است. من ايمانم را به تو بدهكارم. من ديگر براى مشتى درهم از تو طلبكار نيستم و به #حقانيت الله كه تو را فرستاد و رسالت تو شهادت ميدهم و همينك نيمى از همه اموالم را #انفاق ميكنم تا هرگونه كه صلاح ميدانى خرج شود.
🌈"محمد، آقاى دنيا و آخرت" حسن رحیم پور ازغدی
🌐 @rahyafte_com
📍روزی معاویه از فردی که اهل #مدینه بود، خواست تا از کارهای امام حسن (ع) به او اطلاعاتی دهد. آن شخص پاسخ داد:
📍ایشان بعد از خواندن #نمازصبح در جایگاه نمازش می نشیند تا خورشید طلوع کند. سپس به پشت تکیه می دهد و در مسجد رسول خدا (ص) مرد شریفی باقی نمی ماند مگر این که به نزد حضرت می آید و ایشان تا بالا آمدن روز با یکدیگر سخن می گویند.
📍 بعد، امام دو به نزد حضرت می آید و ایشان تا بالا آمدن روز با یک دیگر سخن می گویند. بعد دو رکعت #نماز می خواند. سپس از جای خود بر می خیزد و بعد، همسران پیامبر (ص) به نزد حضرت می آیند. حضرت به آنها #سلام می دهد و آن ها حضرت را بسیار گرامی می دارند. پس از آن، به منزل خود باز می گردد، استراحت می کند و باز همین کارها را انجام می دهد.
📍معاویه با شنیدن این سخنان گفت: «ما در هیچ یک از این کارها مانند او نیستیم.»
📌بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، چاپ اول، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.
🌐 @rahyafte_com
📌در روايتى نقل شده كه يك يهودى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چند درهم طلبكار بود. يك روز #پيامبر داشتند از روبروی منزل آن یهودی رد ميشدند. مرد يهودى آمد و يقه #پيامبر را گرفت. حالا در دورانى كه پيامبر آن همه اصحاب و فدايى دارند و در عين حال حاكم حكومتى هستند كه در مدينه تشكيل شده. يهودى گفت طلبم را ميخواهم ، پيامبر فرمودند فعلاً چيزى ندارم، به من مهلت بده تا بدهى ام را به تو بدهم. مرد يهودى گفت من رهايت نميكنم تا پول مرا بدهى!
📌وقتى رسيديم به اينجا كه در خيابان يك يهودى توانست يقه استاندار و وزير و وكيل ما را بگيرد و بگويد كه من از تو طلب دارم و بايد بدهى ات را بدهى و آن وزير گفت چشم، آنوقت #حكومت دينى تشكيل شده . حكومت ما ، الان حكومت متديّنين است، حكومت دينى نيست.
وقتى #طلبكار يهودى به پيامبر مهلت نداد، پيامبر فرمود بسيار خوب ، من كنار تو خواهم ماند تا مطمئن شوى و تا اجازه ندهى از اينجا نميروم، همينجا كنار خانه تو ميايستم. ظهر شد، عصر شد، شب شد ، #اصحاب ناراحت شدند و آمدند تا با او برخورد كنند. جورى كه پيامبر نبيند به آن يهودى علامت دادند و تهديدش كردند كه مردك ! چرا به آدمى كه همه به او #اعتماد دارند ، فرصت نميدهى؟ پيامبر به اصحاب گفتند چه ميكنيد؟! چه كار داريد با او؟ حق نداريد با او اينطور صحبت كنيد، طلب دارد، حق با اوست ، گفتند آقا! اسير يك #يهودى شديد؟! شما را از صبح نگاه داشته اينجا! پيامبر فرمود : "من برانگيخته نشدم تا به كسى ستم كنم، ولو به درهمى، مسلمان يا غير مسلمان"
📌حالا جالب است كه آن يارو از رو هم نميرود. پيامبر آنشب را تا صبح كنار خانه او نشست و به منزل نرفت . #نمازصبح را آنجا خواند. صبح كه شد يهودى از خانه بيرون آمد، ديد پيامبر آنجا نشسته اند. چشمانش پر از اشك شد، گفت خداى تو خوب كسى را براى پيامبرى برگزيده است. من ايمانم را به تو بدهكارم. من ديگر براى مشتى درهم از تو طلبكار نيستم و به #حقانيت الله كه تو را فرستاد و رسالت تو شهادت ميدهم و همينك نيمى از همه اموالم را #انفاق ميكنم تا هرگونه كه صلاح ميدانى خرج شود.
🌈"محمد، آقاى دنيا و آخرت" حسن رحیم پور ازغدی
🌐 @rahyafte_com