☀️ #مسیح_در_شب_قدر
📌گالوست بیش از سی سال بود که در بخش #کامپیوتر شرکت نفت کار میکرد؛ در جریان انقلاب و اعتصاب، جلودار بود و حالا در این شرایط بحرانی کشور، تجربهاش برای ادارهی کشور و ادامهی جریان #نفت در لولهها واجب بود. خودش هم پای رفتن نداشت، گرچه دلش حسابی تنگ شده بود. جنگ که شروع شد، بچهها را فرستاد خانهی برادرش در تهران و خودش ماند اهواز. قرار بود آن روز اسناد مهمّی را با قطار ببرد تهران
📌از شرکت مستقیم رفت سمت #راهآهن اهواز. ایستگاه راهآهن شلوغ بود. هنوز به پای قطار نرسیده بود که صدای آژیر و بعد جنگندهی #عراقی فضا را پر کرد. گالوست خیره شده بود به آسمان. دید که چندین نقطهی سیاه از هواپیما جدا شدند و با سرعت به زمین سقوط کردند. گالوست توان حرکت نداشت، آخرین تصویر مقابل #چشمش واروژان و تالین و همسرش هاسمیک بودند...
📌... هاسمیک بهتزده مانده بود و تا صبح اسم شوهرش را تکرار میکرد؛ گالوست، گالوست...
گالوست در زبان #ارمنی به معنای «بشارت بازگشت» است؛ اما «بشارت بازگشت» بازنگشت.
🍃🎄🍃🎄🍃
🌐 @rahyafte_com
📌صبح پنجشنبه خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از #مسئولین کشور، چند دقیقهای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش میکنم. بعد هم به برادر گالوست و شوهر خواهرم خبر دادم که بیایند خانهی ما. واروژان و تالین هیچکدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان دانشجوی پزشکی. روزی که #پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون گالوست از تنم بیرون رفت. واروژان با سهمیهی فرزندان شهدا قبول شد؛ اصرار هم دارد این را همه جا بگوید؛ با غرور میگوید پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی فرقی بین من و یک فرزند #شهید مسلمان نگذاشته!
📌سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه میرسد. من و برادر گالوست و #شوهرخواهرم، همینطور مبهوت ماندهایم و توان هیچ کاری را نداریم.
📌#حاجآقا_خامنهای با ما سلام و احوالپرسی میکنند و همراه بقیه روی مبل مینشینند. ما هیچکداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از #سلام واحوالپرسی، خودشان صحبت را شروع میکنند: پدر شهید، این آقا هستند؟
📌احتمالا چون اکثر شهدای ارمنی سربازان جوان هستند، آقا فکر کردهاند این عکس پدر #شهید است. میگویم: این آقا خودش شهید شده.
📍- عجب! آقا شهید شدند؟
📍- بله.
📍- شما همسرشان هستید؟
📍- بله.
📌دارم از خجالت آب میشوم تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکردهام؛ حالا بزرگترین #مقام روحانی کشور مقابلم نشستهاند و با من حرف میزنند.
📌[مکالمات رهبری با همسر و برادر شهید در فضایی گرم و صمیمی ادامه مییابد طوریکه جمع از #سادگی و بدون تکلّف بودن ایشان به وجد آمده و کاملاً دلهره و خجالت را کنار میگذارند و با آقا همکلام میشوند.]
📌چند دقیقهای در #سکوت میگذرد. هیچکداممان باورمان نمیشود که چند دقیقه پیش، #رهبر کشور ایران، اینجا کنار ما نشسته بودند، چای مینوشیدند و صحبت میکردند!
🌈روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهیدان هایقان و ادموند موسسیان و منزل شهید گاگیک تومانیان در تاریخ ۷۷/۱۰/۱۱
🌐 @rahyafte_com
📍 یک بار شب اول ماه #رمضان به #مسجد میرفتم دیدم در #قهوهخانه عدۀ زیادى نشستهاند رفتم #نماز و برگشتم دیدم قهوهخانه جاى سوزن انداختن نیست و مشغول #قمار و خلافهاى مختلف هستند و كركرۀ آن را هم تا نیمه پایین كشیدهاند. سمت قهوهخانه رفتم. رفقاى مسجدى گفتند كجا میروید آقا، وضع اینجا خیلى خراب است، گفتم شما كارى به كار من نداشته باشید. كركرۀ قهوهخانه را بالا كشیدم و وارد قهوهخانه شدم و با صداى بلند به همه #سلام كردم. آنها هم به احترام من بساطشان را جمع كردند و یكى هم گفت براى سلامتى حاجآقا صلوات… بلند گفتم اگر قدیمیها لوطى بودند پس شما چه هستید؟ لوطیهاى قدیم یک عالِم كه بهشان اظهار علاقه میكرد برایش جان میدادند، من اینقدر به شما علاقه دارم ولى یک نفرتان سراغم نیامده؛ این است رسم لوطىگرى؟ میخواهم دعوتتان كنم که فردا شب به خانۀ من بیایید، چاى و زولبیا و #قلیان هم هست، من هم برایتان حرف میزنم. القصه از فردا شب قهوهخانه تعطیل شد و به منزل ما آمدند. تا شب آخر ماه رمضان در صحبتهایم از آنها #حلالیت طلبیدم كه من را ببخشید وقتتان را گرفتم و سرتان را درد آوردم. یكى از همان آقایان بلند شد گفت حاجآقا خیلى ناشكرى! من تا آن شب كه منزلتان آمدم سر به سجده حق نگذاشته بودم ولى از آن شب نمازخوان شدم، نه تنها من فلانی هم همینطور. با اسامى مختلف و القاب خودشان یكىیكى صدایشان میكرد و اعتراف میكردند و من اشک میریختم….
📌راوی: آیت الله نصرالله شاه آبادی(ره) /نشریه خیمه
🌐 @rahyafte_com
📍روزی معاویه از فردی که اهل #مدینه بود، خواست تا از کارهای امام حسن (ع) به او اطلاعاتی دهد. آن شخص پاسخ داد:
📍ایشان بعد از خواندن #نمازصبح در جایگاه نمازش می نشیند تا خورشید طلوع کند. سپس به پشت تکیه می دهد و در مسجد رسول خدا (ص) مرد شریفی باقی نمی ماند مگر این که به نزد حضرت می آید و ایشان تا بالا آمدن روز با یکدیگر سخن می گویند.
📍 بعد، امام دو به نزد حضرت می آید و ایشان تا بالا آمدن روز با یک دیگر سخن می گویند. بعد دو رکعت #نماز می خواند. سپس از جای خود بر می خیزد و بعد، همسران پیامبر (ص) به نزد حضرت می آیند. حضرت به آنها #سلام می دهد و آن ها حضرت را بسیار گرامی می دارند. پس از آن، به منزل خود باز می گردد، استراحت می کند و باز همین کارها را انجام می دهد.
📍معاویه با شنیدن این سخنان گفت: «ما در هیچ یک از این کارها مانند او نیستیم.»
📌بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، چاپ اول، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.
🌐 @rahyafte_com
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
📍یکی از دوستان نقل میکرد: یک روز یا شب که احتمال بیشتر میداد که شب و بعد از نماز #مغرب و عشا بوده، به در منزل ایشان رفته بودم.
📍در زدم و وارد شده و در اطاق به خدمت رسیدم. ایشان روی صندلی نشسته بود. من که وارد شدم #سلام کردم و نشستم. جواب فرمود، و یک مرتبه حالش متغیر شد، و بلند بلند شروع به گریه کرد.
📍رنگ صورت به طور غریبی عوض شده بود. گریه، گریهای بیقرار بود. مثل کسی بود که همه چیز خود را از دست داده باشد. بعداز مدتی که آرام شد، فرمود: میدانی برای چه #گریه کردم؟
📍گفتم: نخیر! فرمود: #تابستان آمده و شبها کوتاه شده است. دیگر چیزی نفرمود؛ ولی باز هم شروع به گریه کرد. با این سخن معلوم شد که از کوتاهی مدت بیداری #شب غصه دارند.
📍تا وقتی به حال و هوش بودند ممکن نبود نمازشب را ترک کنند، و هیچ نوع بیماری و بد حالی باعث نمیشد که #سحر و تهجّد ایشان تعطیل شود.
📍پزشک مخصوص ایشان میگوید:«اگر به عنوان یک #پزشک بخواهم از ویژگیهای آیت الله حقشناس بگویم باید به یکی از اموری که برای ایشان ملکه شده بود، اشاره کنم. چندین بار وقتی حال آیتالله حقشناس وخیم بود، من در نزد ایشان تا صبح ماندهام در آن حالت نیم ساعت یا گاهی یک ربع مانده به #اذان صبح بلند میشدند و نماز شب را به جا میآوردند.
📍این عمل برای یکبار، برای من به عنوان یک پزشک بسیار عجیبتر بود. در یکی از سفرهای #مشهد مقدس، حال حاج آقای حقشناس بسیار خراب و خطرناک شد. ایشان را در یکی از بیمارستانهای مشهد بستری کرده بودند و میخواستند بهccu منتقل کنند.
📍من خودم را به #بیمارستان رساندم. دیدم بهتر است حاج آقا را از آن بیمارستان خارج کنیم و به هتل منتقل نمائیم و خودم تا صبح بالای سر ایشان بیدار بمانم. آن شب با این که وضعیت حال ایشان خوب نبود، درست نیم ساعت مانده به اذان #صبح بلند شده وبه نافلههای شب مشغول شدند.»
🌙 #نماز_شب
📌امروز سالروز رحلت عالم بزرگوار، حضرت آیت الله عبدالکریم حق شناس است. نثار شادی روحشان فاتحه و صلوات.
🌐 @rahyafte_com