🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
♦️روایت مسلمان و شیعه شدن جوان اتریشی توسط یک جانباز
✳️یک روز قبل از بستری شدن در بیمارستان آلمان، با یک جوان #اتریشی که ساکن آلمان بود، آشنا شدم. نام او «اریش والدمن» بود وقتی با او صحبت کردم، او را فردی #مشتاق به انقلاب اسلامی یافتم. قرار شد که فردای آن روز او را در بیمارستان ملاقات کنم. از آن روز به بعد روزانه پنج ساعت در #بیمارستان، پیرامون اصول اساسی اسلام، زندگانی ائمه اطهار (علیهم السلام) و انقلاب اسلامی ایران (به زبان انگلیسی) برای او صحبت میکردم. هر روز که میگذشت، #علاقهاش به دین اسلام بیشتر میشد. تا این که پس از یک ماه کاملاً اصول دین، فروغ دین، نماز با ترجمه و… را یاد گرفت.
✳️در این مدت، در مجموع سه عمل جراحی روی چشمهایم انجام دادند که منجر به بینایی یکی از آنها شد. قرار بود دو هفته دیگر از #بیمارستان مرخص شوم که یک روز دیدم «اریش» با چهرهای شاد به داخل اتاقم آمد. از او پرسیدم: «چه شده؟ چرا این قدر خوشحالی؟» گفت: «دیشب نصف #شب از خواب برخاسته و با خدا به راز و نیاز پرداختم و برگذشته و عمر از دست رفتهام گریستم و از خدایم طلب عفو کردم و حالا هم میخواهم مسلمان شوم.» گفتم: «چه میگویی؟ میخواهی #مسلمان شوی!!»
✳️گفت: «بلی! تصمیمم را گرفتهام زودباش به من بگو چه کنم؟» گفتم: «وضو بگیر و روبه قبله بنشین و #شهادتین را بر زبان جاری کن!» و او این کار را به خوبی انجام داد. بنا شد که اسمش را تغییر دهد. گفتم: «بهتر است نامت را محمد بگذاری.» (چون از زندگی حضرت محمد (صلی الله علیه واله) خیلی برایش سخن گفته بودم).میدانید این جوان تازه مسلمان #اتریشی چه گفت؟ او برگشت و گفت: «نه، نه! نام محمد را برایم مگذار؛ زیرا من با آنچه تو درباره #شخصیت او و زندگیاش گفتی، فاصله زیادی دارم. من کجا و محمد کجا!» «راست میگویی؛ اما این نام را بگذار ت انشاءالله محمدی شده و در راه او گام برداری.»
✳️پس از این، او مرتب نمازهایش را میخواند و در ماه #رمضان روزههایش را میگرفت. در روزهای آخری که عازم ایران بودم، مرتب میآمد و میگفت: «من را باید با خودت به ایران ببری و باید از نزدیک، جامعه انقلابی و #مسلمان ایران را ببینیم.» راستش نمیدانستم چه کنم؟ من چگونه او را با خودم میتوانستم به ایران بیاورم؛ در حالی که هیچگونه اطلاعی از این که مدرسهای برای تعلیم خارجیها وجود دارد یا نه، نداشتم. این بار نیز متوسل به #ائمه اطهار (علیهم السلام) شده و واقعاً از آنان خواستم تا راهنمائیم کنند.
✳️یادم هست درست روزی که میخواستم از بیمارستان مرخص شوم، با خبر شدم که هیئتی از نمایندگان مجلس میخواهند به شهر «کلن» بیایند. من سر از پا نمیشناختم و فهمیدم که دعایم مستجاب شده. #محمد (اریش) را به حجتالاسلام «فاضل هرندی» (نماینده مجلس) معرفی کرده و پس از صحبت با وی، قرار شد ترتیب آمدن او را به ایران بدهند. وی گفت: «بلی! در قم مدرسهای مخصوص خارجیها هست که آنان را به طور مفصل با مبانی اسلام آشنا کرده و پس از طی مراحل متعدد، آنان را به عنوان مبلغ اسلامی راهی کشورهای خود میکنند.» #محمد (اریش) خیلی خوشحال شده بود و در پوست خود نمیگنجید. دو روز بعد توسط وی به ایران آمدیم و در حال حاضر حدود دو سال است که در مدرسه «حجتیه» قم مشغول تحصیل #اسلامی است. او در این مدت با زبان فارسی و عربی آشنا شده و کتابهای زیادی درباره اسلام خوانده است.
#روز_جانباز
🌈راوی: خلیل قاضی زاده
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
📌نامه ی جوان دهه ی پنجاهی به #علامه_طباطبایی(ره)
📩«محضر مبارک نخبة الفلاسفه آیة الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءالله، سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
📩کوتاه سخن آنکه #جوانی هستم 22 ساله، ...چنین تشخیص میدهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سؤال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطی که زندگی میکنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی #الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و میدارند.
📩درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این #طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟
📩یادآور میشوم نصیحت نمیخواهم و الا دیگران ادعای #نصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. همان گونه که شما در تحصیلات خود در #نجف پیش استاد فلسفه داشتید، همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است).
📩باز هم خاطر نشان میسازم که نویسنده با خود فکر میکند که شفاهاً موفق به پاسخ این سؤال نمیشود. وانگهی شرم دارم که #بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح میدانید و بر این موضوع میتوانید اصالتی قائل شوید مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن، به فکر ناقص من #لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود وا گذارید. متشکرم.»
امضا 23/10/1355
🌐 @rahyafte_com
📍*پاسخ #علامه_طباطبائی(ره) به این نامه:
📍« بسم الله الرحمن الرحیم، السلام علیکم
📍برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت #ورقه مرقوم داشتهاید لازم است همتی برآورده، توبهای کرده ، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار میشوید قصد جدی کنید که در هر #عملی که پیش آید رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد.
📍آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا #شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقهای در کارهایی که روز انجام دادهاید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته #شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید.
📍این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ است ولی #کلید نجات و رستگاری است.
📍و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مُسبّحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها #سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، #حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.
محمد حسین طباطبایی».
✳️گرامی باد یاد و خاطره ی عارف و فیلسوف و مفسر بزرگ قرآن کریم #حضرت_آیت_الله_علامه_طباطبایی(ره)
🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
♦️روایت مسلمان و شیعه شدن جوان اتریشی توسط یک جانباز
✳️یک روز قبل از بستری شدن در بیمارستان آلمان، با یک جوان #اتریشی که ساکن آلمان بود، آشنا شدم. نام او «اریش والدمن» بود وقتی با او صحبت کردم، او را فردی #مشتاق به انقلاب اسلامی یافتم. قرار شد که فردای آن روز او را در بیمارستان ملاقات کنم. از آن روز به بعد روزانه پنج ساعت در #بیمارستان، پیرامون اصول اساسی اسلام، زندگانی ائمه اطهار (علیهم السلام) و انقلاب اسلامی ایران (به زبان انگلیسی) برای او صحبت میکردم. هر روز که میگذشت، #علاقهاش به دین اسلام بیشتر میشد. تا این که پس از یک ماه کاملاً اصول دین، فروغ دین، نماز با ترجمه و… را یاد گرفت.
✳️در این مدت، در مجموع سه عمل جراحی روی چشمهایم انجام دادند که منجر به بینایی یکی از آنها شد. قرار بود دو هفته دیگر از #بیمارستان مرخص شوم که یک روز دیدم «اریش» با چهرهای شاد به داخل اتاقم آمد. از او پرسیدم: «چه شده؟ چرا این قدر خوشحالی؟» گفت: «دیشب نصف #شب از خواب برخاسته و با خدا به راز و نیاز پرداختم و برگذشته و عمر از دست رفتهام گریستم و از خدایم طلب عفو کردم و حالا هم میخواهم مسلمان شوم.» گفتم: «چه میگویی؟ میخواهی #مسلمان شوی!!»
✳️گفت: «بلی! تصمیمم را گرفتهام زودباش به من بگو چه کنم؟» گفتم: «وضو بگیر و روبه قبله بنشین و #شهادتین را بر زبان جاری کن!» و او این کار را به خوبی انجام داد. بنا شد که اسمش را تغییر دهد. گفتم: «بهتر است نامت را محمد بگذاری.» (چون از زندگی حضرت محمد (صلی الله علیه واله) خیلی برایش سخن گفته بودم).میدانید این جوان تازه مسلمان #اتریشی چه گفت؟ او برگشت و گفت: «نه، نه! نام محمد را برایم مگذار؛ زیرا من با آنچه تو درباره #شخصیت او و زندگیاش گفتی، فاصله زیادی دارم. من کجا و محمد کجا!» «راست میگویی؛ اما این نام را بگذار ت انشاءالله محمدی شده و در راه او گام برداری.»
✳️پس از این، او مرتب نمازهایش را میخواند و در ماه #رمضان روزههایش را میگرفت. در روزهای آخری که عازم ایران بودم، مرتب میآمد و میگفت: «من را باید با خودت به ایران ببری و باید از نزدیک، جامعه انقلابی و #مسلمان ایران را ببینیم.» راستش نمیدانستم چه کنم؟ من چگونه او را با خودم میتوانستم به ایران بیاورم؛ در حالی که هیچگونه اطلاعی از این که مدرسهای برای تعلیم خارجیها وجود دارد یا نه، نداشتم. این بار نیز متوسل به #ائمه اطهار (علیهم السلام) شده و واقعاً از آنان خواستم تا راهنمائیم کنند.
✳️یادم هست درست روزی که میخواستم از بیمارستان مرخص شوم، با خبر شدم که هیئتی از نمایندگان مجلس میخواهند به شهر «کلن» بیایند. من سر از پا نمیشناختم و فهمیدم که دعایم مستجاب شده. #محمد (اریش) را به حجتالاسلام «فاضل هرندی» (نماینده مجلس) معرفی کرده و پس از صحبت با وی، قرار شد ترتیب آمدن او را به ایران بدهند. وی گفت: «بلی! در قم مدرسهای مخصوص خارجیها هست که آنان را به طور مفصل با مبانی اسلام آشنا کرده و پس از طی مراحل متعدد، آنان را به عنوان مبلغ اسلامی راهی کشورهای خود میکنند.» #محمد (اریش) خیلی خوشحال شده بود و در پوست خود نمیگنجید. دو روز بعد توسط وی به ایران آمدیم و در حال حاضر حدود دو سال است که در مدرسه «حجتیه» قم مشغول تحصیل #اسلامی است. او در این مدت با زبان فارسی و عربی آشنا شده و کتابهای زیادی درباره اسلام خوانده است.
#روز_جانباز
🌈راوی: خلیل قاضی زاده
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
#شب جمعه
درگذشتگان را از یاد نبریم
@rahyafte_com
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
♦️روایت مسلمان و شیعه شدن جوان اتریشی توسط یک جانباز
✳️یک روز قبل از بستری شدن در بیمارستان آلمان، با یک جوان #اتریشی که ساکن آلمان بود، آشنا شدم. نام او «اریش والدمن» بود وقتی با او صحبت کردم، او را فردی #مشتاق به انقلاب اسلامی یافتم. قرار شد که فردای آن روز او را در بیمارستان ملاقات کنم. از آن روز به بعد روزانه پنج ساعت در #بیمارستان، پیرامون اصول اساسی اسلام، زندگانی ائمه اطهار (علیهم السلام) و انقلاب اسلامی ایران (به زبان انگلیسی) برای او صحبت میکردم. هر روز که میگذشت، #علاقهاش به دین اسلام بیشتر میشد. تا این که پس از یک ماه کاملاً اصول دین، فروغ دین، نماز با ترجمه و… را یاد گرفت.
✳️در این مدت، در مجموع سه عمل جراحی روی چشمهایم انجام دادند که منجر به بینایی یکی از آنها شد. قرار بود دو هفته دیگر از #بیمارستان مرخص شوم که یک روز دیدم «اریش» با چهرهای شاد به داخل اتاقم آمد. از او پرسیدم: «چه شده؟ چرا این قدر خوشحالی؟» گفت: «دیشب نصف #شب از خواب برخاسته و با خدا به راز و نیاز پرداختم و برگذشته و عمر از دست رفتهام گریستم و از خدایم طلب عفو کردم و حالا هم میخواهم مسلمان شوم.» گفتم: «چه میگویی؟ میخواهی #مسلمان شوی!!»
✳️گفت: «بلی! تصمیمم را گرفتهام زودباش به من بگو چه کنم؟» گفتم: «وضو بگیر و روبه قبله بنشین و #شهادتین را بر زبان جاری کن!» و او این کار را به خوبی انجام داد. بنا شد که اسمش را تغییر دهد. گفتم: «بهتر است نامت را محمد بگذاری.» (چون از زندگی حضرت محمد (صلی الله علیه واله) خیلی برایش سخن گفته بودم).میدانید این جوان تازه مسلمان #اتریشی چه گفت؟ او برگشت و گفت: «نه، نه! نام محمد را برایم مگذار؛ زیرا من با آنچه تو درباره #شخصیت او و زندگیاش گفتی، فاصله زیادی دارم. من کجا و محمد کجا!» «راست میگویی؛ اما این نام را بگذار ت انشاءالله محمدی شده و در راه او گام برداری.»
✳️پس از این، او مرتب نمازهایش را میخواند و در ماه #رمضان روزههایش را میگرفت. در روزهای آخری که عازم ایران بودم، مرتب میآمد و میگفت: «من را باید با خودت به ایران ببری و باید از نزدیک، جامعه انقلابی و #مسلمان ایران را ببینیم.» راستش نمیدانستم چه کنم؟ من چگونه او را با خودم میتوانستم به ایران بیاورم؛ در حالی که هیچگونه اطلاعی از این که مدرسهای برای تعلیم خارجیها وجود دارد یا نه، نداشتم. این بار نیز متوسل به #ائمه اطهار (علیهم السلام) شده و واقعاً از آنان خواستم تا راهنمائیم کنند.
✳️یادم هست درست روزی که میخواستم از بیمارستان مرخص شوم، با خبر شدم که هیئتی از نمایندگان مجلس میخواهند به شهر «کلن» بیایند. من سر از پا نمیشناختم و فهمیدم که دعایم مستجاب شده. #محمد (اریش) را به حجتالاسلام «فاضل هرندی» (نماینده مجلس) معرفی کرده و پس از صحبت با وی، قرار شد ترتیب آمدن او را به ایران بدهند. وی گفت: «بلی! در قم مدرسهای مخصوص خارجیها هست که آنان را به طور مفصل با مبانی اسلام آشنا کرده و پس از طی مراحل متعدد، آنان را به عنوان مبلغ اسلامی راهی کشورهای خود میکنند.» #محمد (اریش) خیلی خوشحال شده بود و در پوست خود نمیگنجید. دو روز بعد توسط وی به ایران آمدیم و در حال حاضر حدود دو سال است که در مدرسه «حجتیه» قم مشغول تحصیل #اسلامی است. او در این مدت با زبان فارسی و عربی آشنا شده و کتابهای زیادی درباره اسلام خوانده است.
#روز_جانباز
🌈راوی: خلیل قاضی زاده
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
📍یکی از دوستان نقل میکرد: یک روز یا شب که احتمال بیشتر میداد که شب و بعد از نماز #مغرب و عشا بوده، به در منزل ایشان رفته بودم.
📍در زدم و وارد شده و در اطاق به خدمت رسیدم. ایشان روی صندلی نشسته بود. من که وارد شدم #سلام کردم و نشستم. جواب فرمود، و یک مرتبه حالش متغیر شد، و بلند بلند شروع به گریه کرد.
📍رنگ صورت به طور غریبی عوض شده بود. گریه، گریهای بیقرار بود. مثل کسی بود که همه چیز خود را از دست داده باشد. بعداز مدتی که آرام شد، فرمود: میدانی برای چه #گریه کردم؟
📍گفتم: نخیر! فرمود: #تابستان آمده و شبها کوتاه شده است. دیگر چیزی نفرمود؛ ولی باز هم شروع به گریه کرد. با این سخن معلوم شد که از کوتاهی مدت بیداری #شب غصه دارند.
📍تا وقتی به حال و هوش بودند ممکن نبود نمازشب را ترک کنند، و هیچ نوع بیماری و بد حالی باعث نمیشد که #سحر و تهجّد ایشان تعطیل شود.
📍پزشک مخصوص ایشان میگوید:«اگر به عنوان یک #پزشک بخواهم از ویژگیهای آیت الله حقشناس بگویم باید به یکی از اموری که برای ایشان ملکه شده بود، اشاره کنم. چندین بار وقتی حال آیتالله حقشناس وخیم بود، من در نزد ایشان تا صبح ماندهام در آن حالت نیم ساعت یا گاهی یک ربع مانده به #اذان صبح بلند میشدند و نماز شب را به جا میآوردند.
📍این عمل برای یکبار، برای من به عنوان یک پزشک بسیار عجیبتر بود. در یکی از سفرهای #مشهد مقدس، حال حاج آقای حقشناس بسیار خراب و خطرناک شد. ایشان را در یکی از بیمارستانهای مشهد بستری کرده بودند و میخواستند بهccu منتقل کنند.
📍من خودم را به #بیمارستان رساندم. دیدم بهتر است حاج آقا را از آن بیمارستان خارج کنیم و به هتل منتقل نمائیم و خودم تا صبح بالای سر ایشان بیدار بمانم. آن شب با این که وضعیت حال ایشان خوب نبود، درست نیم ساعت مانده به اذان #صبح بلند شده وبه نافلههای شب مشغول شدند.»
🌙 #نماز_شب
📌امروز سالروز رحلت عالم بزرگوار، حضرت آیت الله عبدالکریم حق شناس است. نثار شادی روحشان فاتحه و صلوات.
🌐 @rahyafte_com
#شب، مخصوصاً #سحر که بسیاری از مردم خوابند، و کثرتی مزاحم کسی نیست، برای #رازگویی با ذات اقدس اله بسیار مناسب است؛ لذا فرمود: (انّ ناشئه الّیل هی اشدّ وطئاً و اقوم قیلاً)*، #سحر_خیزی خودش یک نشئه خاص خود را دارد. این برای پرهیز از کثرت است. برهان مساله هم این است که (انّ لک فی النّهار سبحاً طویلاً)*؛ چون در روز با کثیر و کثرت مانوسید، توفیق توحید و یاد آن واحد بسیار ضعیف است؛ ولی در سحر، در پایان شب که مزاحمی از درون و بیرون نیست؛ شما بهتر می توانید با خدای خود راز و نیاز کنید.
بنابراین برای اوحدی گرچه لیل و نهار یکسان است؛ کسی که قلبش " #بهار_قرآن " شد، جزء آن مراحلی است که (تفاوت نکند در او لیل و نهار)*، چون بهار است و در بهار چنین است؛ امّا کسانی که قلبشان یا پائیز است، یا زمستان، یا تابستان، آنها نیازمند به بهار خارج از گوهر هویت خود هستند. " سحر اینچنین است.
📌 سوره مزّمل / آیه ۶
📌 سوره مزّمل / آیه ۷
📌 کلیات سعدی / مواعظ / قصیده شماره ۲۵ _ در وصف بهار
🌙 #نماز_شب
🌐 @rahyafte_com
📍یکی از سیرههای آیت الله العظمی #شیخ_جعفر_کاشف_الغطاء (ره) این بود که دیگران و از جمله اعضاء خانواده را برای نماز شب بیدار میکرد.
فرزند ایشان (شیخ حسن) میگوید: در یکی از شبها که ایشان برای تهجّد و #نماز_شب برخاسته بود، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: بلند شو تا به حرم مطهّر برویم و در آنجا نماز بخوانیم.
📍فرزند جوان که بیدار شدن از خواب در آن ساعتِ #شب برایش سخت بود، گفت: من فعلاً آماده نیستم، شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف میشوم.
پدر فرمود: نه، من این جا ایستادهام؛ آماده شو که با هم برویم. آقازاده، به ناچار از جا برخاست و بعد از وضو گرفتن، با هم راه افتادند.
📍هنگامی که کنار درب صحنِ مطهّر رسیدند، در آنجا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است. آن #عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نشسته است؟
فرزند گفت: برای گدایی و تکدی از مردم.
آقا شیخ جعفر فرمود: به نظر شما چقدر مردم به او پول میدهند؟
📍فرزند مبلغ ناچیزی را گفت (مثلاً یک درهم)مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! خوب فکر کن و ببین این آدم برای به دست آوردن #مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (که آن را هم شاید به دست بیاورد)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوی مردم دراز کرده! آیا تو، به اندازهای که این شخص به بندگان خدا اعتماد دارد، به وعدههای خدا درباره شبخیزان و #متهجدان اعتماد نداری!؟ که (در قرآن) فرموده است: فَلاَ تَعْلَمُ نفسٌ ما أخفی لهم من قرَّة أعیُنٍ؛ هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است. سوره سجده/ آیه 17
📍گفتهاند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زندهدل خود چنان تکان خورد و تنبّه یافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر #شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.
🌙 #نماز_شب
🌐 @rahyafte_com