eitaa logo
خطی برای سرنوشت...🍂
211 دنبال‌کننده
510 عکس
15 ویدیو
0 فایل
{ منتخبی از ادبیات ، موسیقی }
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا به گوشه‌ی مکتوبِ غیر، یاد مکن جدا به نامِ من، ای دوست! خطِّ نسیانْ کش 🍂
از ردِ شکستگی ِ دل ِ آدم گلی می روید سرخ که غریبانه زیباست و عطرِ عجیبش همیشه بر پیراهن ِ صاحب ِ دل است! 🍂
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد نهلد کشتهٔ خود را، کُشد آن گاه کشاند چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند به مثَل گفته‌ام این را و اگر نه کرَم او نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ به که ماند؟ هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند 🍂
تو خواهی آمد و آواز با تو خواهد بود پرنده و پر و پرواز با تو خواهدبود تو خواهی آمد و چونان که پیش ازین بوده‌ست کلید قفل فلق، باز با تو خواهد بود طلوع کن که چنان آفتابگردان‌ها مرا دو چشم نظرباز، با تو خواهد بود برای دادن عمر دوباره‌ای به دلم تو خواهی آمد و اعجاز با تو خواهد بود. 🍂
پاییز مبارک 🍂🪑
فصل عوض می شود جای آلو را خرمالو می گیرد جای دلتنگی را دلتنگی... 🍂
527_32393392656191.mp3
4.92M
🍂 من و تو زنده موندیم و به سختی زندگی کردیم واسه ی لحظه آرامش ما هر کاری بگی کردیم....
ندیده کس به جهان رفتنی بدین آیین ز دیده رفتی و در دل هنوز جا داری 🍂
منم که پاک بود با فلک حساب مرا وگرنه هرکه تو بینی ستاره ای دارد... ز داغ من دل اهل حساب پرخون است وگرنه ریگ بیابان شماره ای دارد 🍂
ز وصال بی‌حضورم به پیام ناصبورم چقدَر ز خویش دورم ‌ که به من رسد صدایت... 🍂
ای خاک‌نشین درگهِ قدرِ تو ماه دستِ طلب از دامن وصلت، کوتاه در کوی تو زان خانه گرفتم که مباد آزرده شود خیالت از دوری راه! 🍂
برای فهمیده شدن فریاد نزن آنکه تو را بفهمد صدای سکوتت را بهتر می شنود...🍂
فرمود: «هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی إلا بر آن که دارد با دلبری، وصالی... بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی... دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد؟ کاو را نبوده باشد در عمر خویش، حالی...» 🍂 والامقام
حالی دارم زمان‌زمان دَرهَم‌تر هر لحظه زِ بار[هایِ] عُصیانْ خَم‌تر یا رب! به گناهم اَر نسوزی، چه شود؟ یک‌مُشت زِ خاکسترِ دوزخْ کم‌تر 🍂 (قزوینی یا تبریزی)
غمِ تو به من آموخت شعرها شکوفه های آدمند. و بهار روزهایی ست که کسی را دوست تر می داری. 🍂