eitaa logo
رمان های نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
10.4هزار دنبال‌کننده
304 عکس
913 ویدیو
3 فایل
۱.دختر باران کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 ۲.با عشق: ثبت وزارت ارشاد:#178569 ویراستاررمان :L.shojaei ادمین فروش: @saye_khorshid تعرفه تبلیغات: @dokhtaretutfarangi گــــــزارش کــــانال حـــــــرام شـــــــرعی 🔥🔥🔥🔥🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.‌ رهبر معظم انقلاب اسلامی: زن در خانه، هوایی است که بدون او تنفس ممکن نیست...❤️ و سلام الله علیها مبارک 🌱 https://eitaa.com/raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️زمستونی رو دوست دارم که برف و بارونش فقط برای شستن غمهاتون باشه. ❄️عمرتون بلند، آرزوهاتون دست یافتنی، لبتون خندان، دلتون شاد ☃❄️ 🦋 ‎‎•┈┈•••✾•🌺🌸🌼•✾•••┈┈• 🤲🏻 مْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تو می‌پرسم،‌ای اهورا! چیست سرمایه رستگاری؟‌ می‌رسد پاسخ از آسمان‌ها … دین خود رابه مادر ادا کن! …‌ای گرانمایه مادر جان فدای صفای شما باد با شما از سَر و زَر چه گویم هستی من فدای شما باد! با شما، صحبت از «من» خطا رفت من که باشم؟ بقای شما باد! فریدون مشیری https://eitaa.com/raingirli https://eitaa.com/raingirli https://eitaa.com/raingirli
🌹دختر باران🌹 دست های سردم رو توی دست های گرمش گرفت. -مریم جان دکتر میگه اگر صدای من رو میشنوی دستم رو فشار بده. بی حال بودم ولی برای آروم کردن مامان فاطمه و لیلا کمی فشار به دست محمدجواد دادم. -دکتر دستم رو فشار داد. .... -الان میارم بهش میدم. ... -چشم خیالتون راحت اگر بهتر نشد میارمش فعلا خداحافظ. گوشی رو روی شکمم گذاشت و گفت: دکتر میگه طبیعی به خاطر داروهایی هست که خورده دورش رو خالی کنید.فقط لیلا خانم زحمت بکشید تا من پاهاش رو ماساژ میدم شما یه سرم خوراکی درست کنید کم کم بدیم دهانش فشارش پایین اومده توی بیمارستان هم فشارش پایین بود. صدای زنگ آیفون بلند شد علی با صدایی پر از غم گفت: آقا صادق، داداش جواد اومده همه از اتاق بیرون رفتن دلم می خواست بگم در رو ببندید اما زبانم توان حرکت نداشت. شیوا سلام کرد و گفت: عمو مریم داره میمیره؟! عمو جواد ناراحت گفت: دور از جونش برو پیش مامانت. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کانال زاپاس و فهرست رمان ها https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cd866759bbd عزیزان پیام بدید راحت باشید من خودم پاسخ شما عزیزان رو می‌دم.😁 این آیدی پیوی مشترک هست سر فرصت پاسخ شما عزیزان رو میدم، فقط ناسزا نگید😂😂😂 زینب زارعی هستم، نویسنده @YAMahdiadrekni1235 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد کد ثبت وزارت ارشاد: با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه خواندن رمان بدون عضویت در کانال درست نیست 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمه گویاترین فریاد عشق روح سبز عاطفه، همزاد عشق ای دلت پر نور تر از آفتاب ای کلامت عشق را تفسیر ناب موج زن در هر کلامت شط نور خطبه‌هایت شرح ناب خط نور میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) مبارک باد https://eitaa.com/raingirli https://eitaa.com/raingirli https://eitaa.com/raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با عشق نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷🌷 🌷 🌷 - گناهش گردن شماست این همه التماس دارم می کنم دارم اعلام می کنم من عاشق اون خورشید گردم بعد هی می گید تزکیه نفس کن یا صبور باش. حاج عماد ماشین را کنار خیابان پارک کرد. _ باشه الان زنگ می زنم به کامران می گم، فردا داریم می ریم یه عاقد هم با خودمون می بریم. نیکان خود را جلو کشید دست دور گردن پدر انداخت، بوسه ای به صورت او زد. - غلامتم به مولا حاج عماد با تأسف سر تکان داد _ دکتر مملکت این طوری صحبت کنه از بقیه چه انتظاری باید داشت. گوشی را برداشت و شماره ی کامران را گرفت با خوشرویی موضوع را برای کامران تعریف کرد، کامران با پیشنهاد حاج عماد موافقت کرد. مرد بعد از خداحافظی گوشی را قطع و ماشین را روشن کرد. نیکان که حالا خیالش کمی راحت شده بود تا خانه چشم بست و در سکوت چهره ی دختر را تصور کرد، فقط آن اوایل لبخند او را دیده بود این روزها کمتر می خندید با خود عهد بست که لبخند را به زندگی دختر برگرداند و چه عجیب است روزگار که هر روز داستان عوض می کند این کتاب پر نیرنگ. به خانه رسیدند آنقدر خسته بود که با همان لباس ها روی تخت دراز کشید. گوشی را برداشت و به فردایی فکر کرد که دختر را ببیند، چشمان سیاهش جادو کرده بود دل این پسر سرکش را. با یاد آوری قولی که به خورشید داده بود مشمای مشکی که داخل کمد گذاشته بود برداشت و کنار تخت گذاشت تا فردا صبح همه را دور بیندازد، به هر حال پسر حاج عماد یاد گرفته بود اگر سرش رفت قولش از یاد نرود، می دانست با خورشید حالش خوب است و نیازی به این داروی پر آشوب ندارد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 لينك كانال زاپاس https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 روزی یک یا دو پارت هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹دختر باران🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 محمدجواد کمی سرم رو بالا آورد و از سرمی که لیلا درست کرده بود دهانم داد. شیوا با شیطنت گفت: عمو سرهنگ بنداز مریم رو سطل آشغال من جوجه داشتم مرد مامان انداختش سطل آشغال. دلم می خواست بلند بشم و دو تا تو دهان این بچه ی سرتق بزنم فقط چیزی که بود ضعف بهم اجازه نمی داد. عمو جواد با عصبانیت به شیوا گفت: بچه بیا برو پیش مادرت. با بسته شدن در فهمیدم قرار توی سکوت استراحت کنم و این اولین بار بود که دلم می خواست تنها باشم و اطرافم ساکت باشه.محمدجواد آروم شروع کرد پاهام رو ماساژ دادن. -مریم هر وقت حالت سر جا اومد صحبت کن، دکتر گفت تا یک ساعت دیگه بهتر نشدی بیمارستان بربم. برام صحبت کردن سخت بود اما بیمارستان جای من نبود برای همین اون زبان هرار کیلویی رو تکون دادم و فقط یک کلمه اون هم آروم گفتم:خوبم. محمدجواد در حالی که صداش می لرزید جواب داد: خدا رو شکر خوبی.الان کجات درد می کنه؟ باورم نمی شد با گفتن یک کلمه ی خوبم باید شروع کنم دیوان حافظ رو خوندن. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کانال زاپاس و فهرست رمان ها https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cd866759bbd عزیزان پیام بدید راحت باشید من خودم پاسخ شما عزیزان رو می‌دم.😁 این آیدی پیوی مشترک هست سر فرصت پاسخ شما عزیزان رو میدم، فقط ناسزا نگید😂😂😂 زینب زارعی هستم، نویسنده @YAMahdiadrekni1235 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد کد ثبت وزارت ارشاد: با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه خواندن رمان بدون عضویت در کانال درست نیست 😔
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بنی امیه بخاطر حرم های اهل بیت به شیعیان میگن مرتد و مشرک، حالا ببینید چطور قبر معاویه ملعون رو میپرستن! به لحاظ روحی احتیاج دارم چله زیارت عاشورا بردارم با صد سلام و صد لعن به این شجره خبیثه! 🗣 خانم فردوس https://eitaa.com/raingirli https://eitaa.com/raingirli https://eitaa.com/raingirli