eitaa logo
دختـَـرِ بـٰ☁️ـارانْ
876 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
834 ویدیو
92 فایل
متفاوت ترین محفل دخترونه خاورمیانه؛) من اینجام👇 @Fatemh_khlyly
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت: ما میشنویم مست میشیم صحن و سراشو میبینیم دلمون میره... چطور [ علی ] رو دیدن و غلط رفتن؟! https://eitaa.com/rains_girl1401
تا مغیره رسد از راه، حسن می‌لرزد... https://eitaa.com/rains_girl1401
محبتّ تو همیشگیه، دعای تو خِیر زندگیه؛ ای مادر...
شب ما فقط وقتی به خیرِ واقعی و لطیفه... که از سرشب تا سحر هیئت باشیم آخودا هرشبون کاش اینجوری به خیر بشه...(:
لوکیشن:جایی که صبح اونجا باشی تازه میفهمی معنی صبحت به خیر یعنی چــــــــی(: حرم امیر... https://eitaa.com/rains_girl1401
من هنوز برات یه سیلی هم نخوردم...
علی گفتن که آسون نیست، بابا اصل و نسب می‌خواد. علی گفتن ادب میخواد
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بمونی تو این راه نوکر کوچولو که بعدش اومدی گفتی: دیدی یه دستی گرفته بودم((: خادمی آنلاین https://eitaa.com/rains_girl1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونی که میترسه حتی از خودش هم امشب اومده جلو چشات باشه... تلاطم و جنبش آنلاین(: حال و هوای خادمیای هیئت
نور...(: هیئتِ‌دلبرمون...
رنگ خدا میگیرم من با، تسبیحات‌حضرت زهرا(: الحمدلله که نوکرتم الحمدلله که مادرمی
میگم نمیتونیمم بیایم برای خادمی براشون یه تسبیح بگیم که کاراشون سریع روال بره جلو
چشم به راهتونیم
بیاید گزارش بدم....
بیاید ببینیم خونه ی مول علی چه خبره الان؟
درخانه ی مولا... دخترک صدایش از بغض میلرزد نفسش کمی منقطع میشود گاه گاه اما به به چادر مادر چنگ زده و زیرلب از پدر مدد میگیرد تمام جانش را گذاشته برای این روزهای اخر که کاشف الکرب مادر باشد چادر را کمی فقط کمی با گره اندازه میکند این دخترک چهارپنج ساله دستی به روی حسن میکشد به روی مادر نمی اورد که دستش با اشک های تازه دوباره تر میشود گمان میکند دخترک مادر رو به بهبود است که پسر بزرگ تر را ازکوچک تر تشخیص میدهد نمیداند که هربار فضه زیر گوش های سنگینش میگوید ان که قدش بلند تراست حسین است. مصیبت چه خمیده ساخته قامتِ پسربزرگِ علی را... دختر ظرفی آب را به حسین میدهد برگلویش بوسه میزند قربان صدقه ی برادری که[ پسرِ کوچکم]خطابش میکند میرود تا حسین ظرف را نزدیک دهان ببرد تبسم ِ لب های بی جان مادر، دختر را به شور می آورد زینب، نان های کوچک بی شکل را با کمک فضه از تنور بیرون می اورد ذکر های همیشگی مادر را میگوید شعرهای همیشگی را با کمی لکنت میخواند موهای حسین را شانه میکند رو به حسن میکند:برایم بگو امروز در مسجد از مولایمان علی، پدرت چی یادگرفتی؟ حسن نمیگوید درمسجد چه شد درسهای قبلی را تکرار میکند زینب با شیرین زبانی از مادر دل میبرد زینب کنار مادر روی سجاده ی او نشسته و به کمک مادر، تک تک به اسم برای همسایگان دعا میکند به ناگه مادر شتاب زده با درد رو میگیرد و میگوید:علی جانم دقایقی بعد علی مولا پشت در ایستاده زینب به استقبال میرود با روی خوش و مثل مادر، فقط کمی لرزان، امام را تکریم میکند پدر را پسرعمو خطاب میکند زهرا حالا میخندد خیالش از علی هم راحت شد زینب همین روزهاست مادری را برای اهل خانه آغاز کند زهرا حالا فقط نگرانِ خود زینب است... ـ [✍🏻]
+ثوابای من برا تو _ثواب؟ ثواب نمیخوام میخوام بیام هیئتش کیف کنم دعا کن ولی حاجتم اینه فقط برسونن منو به هیئت...
راه اندازی نور خدا به خیر بگذرونه حالا چرا؟ کلا نور تو هیئت ما یه معقوله ی حساسیه جدال نابرابریه بین عکاسا و مداح عکاس قبل مراسم با کلی دعوا میگه چراغ نصب کنید بچه های اجرایی نصب میکنن حین مراسم روشن میکنن مداح طی یه عمل انتحاری هنوز شروع نکرده میگه اون چراغارو کم کنید و هیچی دیگه این جدال نابرابر تموم میشه
برای شروع روزم، همون جمله ی زیبا و دلبر که میگه: شیعه ی مرتضی علی ،عمر هدر نمیدهد. کافیه(:
دختـَـرِ بـٰ☁️ـارانْ
خادمی آنلاین ازاین زیباتر داریم؟(:
انگار هست عاقاا چایی حین کار اصلا چایی اینجوریه که همه چی بامن.. غم درد خستگی کلهم اجمین با من