شهدای استان بوشهر
بـسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_شانزدهم🖊 📖آماده برای عملیات بچه ها پس از ملاقات با دکتر و قبل از ح
بـسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هفدهم🖊
📖پاتک دشمن
در این اوضاع و احوال ،پاتک دشمن نیز شروع شد.آنها با ضد هوایی ۲۳ میلی متر به طرف ما شلیک میکردند و ما نیز غیر از دو آر پی جی سلاح دیگری که به کارمان بیاید نداشتیم. شروع به دفاع از خودمان نمودیم.هوا خیلی گرم بود.ماسه های روی تپه حسابی داغ شده بودند و دویدن روی آنها بسیار سخت و رنج آور بود. با وجود بچه ها خود را به سمت چپ و راست می رساندند و آرپی جی شلیک می کردند با اینکه هم کمبود نیرو داشتیم و هم کمبود مهمات بچه ها با تمام قدرت دفاع می کردند و هر کدام که تشنه می شد خودش را به محل جمع آوری یخ ها می رساند،لبش را تر میکرد و بر می گشت.
دو نفر از نیروهای سپاه از تپه های الله اکبر نزد ما آمدند و گفتند که حاضرند پی ام پی ها را به عقب برگردانند .ما هم دو شهید را روی پی ام پی ها گذاشتیم و آنها را با مقداری از سلاحهای متعلق به افرادی که مجروح شده بودند به عقب، فرستادیم.
دستور آمد که به عقب برگردید. بنا بر این علیرغم میل باطنیمان مجبور به عقب نشینی بودیم .خسته و تشنه از تپه ها سرازیر شدیم .من چون احتمال میدادم که تعدادی از بچهها به علت مجروح شدن نتوانند اسلحه هایشان را به عقب برگردانند ، به غیر از اسلحه ژ_۳، بیسیم و مهماتی را که در جیب خشاب داشتم ،تعداد پنج اسلحه کلاش را نیز با خودم به عقب آوردم. فاصله ما تا خاکریز نیروهای خودی حدود ۶ کیلومتر بود. عراقیها در این فاصله ما را زیر آتش خود قرار دادند
اما وقتی متوجه شدن که به عقب برگشته ایم ،چون غیر از آتش ضد هوایی کاری نمی توانستند انجام دهند، از ادامه آتش منصرف شدند.
در زمانی که روی تپه ها مشغول درگیری با عراقیها بودیم، تعدادی تانک را دیدیم که از پایین تپه ها به سمت بستان در حال حرکت بودند، چون فاصله تانک ها با ما زیاد بود ،و نیز تا آن لحظه تانک های خودمان را ندیده بودیم، فکر کردیم که این تانک ها عراقی هستند.اما بعداً که برگشتیم متوجه شدیم که این تانک ها متعلق به نیروی خودمان بوده است.
پس از طی مسافتی حدود شش کیلومتر ،به نیروهای ارتش رسیدیم و آن ها به گرمی از ما استقبال کردند. سربازان از اینکه نتوانسته اند در این عملیات شرکت کنند اظهار ناراحتی می کردند. پس از استراحت نزدیکی های غروب به سمت ده سید حمد حرکت کردیم و ساعت ۱۰ شب به آنجا رسیدیم. پس از ۲۴ ساعت حرکت با مهمات و اسلحه پای اکثر بچه ها تاول زده بود و برای راه رفتن مشکل داشتند. جیب خشاب من نیز چون هنوز مهمات داشت در حال حرکت جابجا می شد و بدنم را به شدت زخمی کرده بود ،با این حال دلم راضی نمی شد حتی یک فشنگ نیز به بیرون بیاندازم.
وقتی به عقب برگشتیم، متوجه شدیم که اگر قبل از حمله در زیر آتش خودی به سمت چپ تغییر مسیر نداده بودیم، نمی توانستیم از یک گردان زرهی عراق رد شویم به همین خاطر مجبور می شدیم که درگیر شویم و این مسئله ما را از اصل ماموریت دور می کرد.
#ادامہ_دارد...
@raisali_ir