📌پیش به سوی بروجرد...
با سید ریاضتی قرار گذاشتیم عصر پنجشنبه ساعت سه از قم حرکت کنیم به سوی بروجرد. حدود ساعت ۱۳ جلسه توجیهی دوره تربیت نویسنده تربیتی را شروع کردیم و تا حدود ۱۴:۴۵ طول کشید. یکی دو دقیقه به ساعت ۱۵ سید زنگ زد که من پایین منتظرم.
پایین که رفتم، دیدم سید و یک آقای میانسال منتظرماند. فکر میکردم خود سید قرار است با خودروی خودش دنبالم بیاید تا به بروجرد برویم، ولی در همان چند قدمی که داشتم به سوی خودرو میرفتم، با خودم گفتم حتماً دلیلی داشته که سید تصمیم گرفته یک ماشین کرایه کند.
سوار که شدیم، سید راننده را معرفی کرد و گفت که ایشان #آقای_زندی است. من داشتم در ذهنم دنبال ربط این آقای زندیِ راننده با آقای زندی که میشناسم و راننده خودروهای کرایهای است میگشتم، که بلافاصله سید گفت: "ایشان سَرهیئت ماست" و به همین سرعت مرا از ابهام و اشتباه درآورد.
بعد هم توضیح داد که همه ما، از #علی_آقا_محمدی (دوست فاضلم) و آقا #میثم_گودرزی (عزیز دلم و شهید بالقوه😍) گرفته تا بقیه و ما کوچکترها، زیرِ دست ایشان و در مدیریت ایشان بر هیئت پرورش پیدا کردهایم.
در طول راه، مدام حرف بود و حرف؛ از توضیح ساختار هیئت و تبیین فعالیتهای تربیتی گرفته، تا اشاره به برخی از آسیبها برای آمادگی ذهنی من به منظور جلسات تربیتی با متربیان و مربیان هیئت. حدود ساعت ۶ عصر رسیدیم بروجرد.
ساعت شروع هیئت را ۱۹ اعلام کرده بودند، برای همین سید گفت یک ساعتی برای نماز و یک استراحت مختصر به منزل آقای زندی برویم و بعد راهی مسجد شویم.
#سفرنامه_بروجرد
بخش سوم
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌ربنا تقبل منّا...
جلسه هیئت با کمی تأخیر شروع شد. بعد از قرائت قرآن، سخنرانی من بود و بعد از ذکر مصیبت من، نوبت روضه خوانی و سینهزنی.
میخواستم بنویسم الحمدلله ارائه خوبی بود، ولی با خودم گفتم از کجا میدانی که سخنرانیات خوب بوده است؟اصلاً خوب چیست و بد چیست؟ اگر سخنرانی خوب آن است که بر دلهای مستمعان اثرگذار باشد و زمینه هدایت را فراهم کند، من از کجا میدانم که اینطور بوده است؟ حتی اگر سخنرانی خوب آن است که نیت سخنران خالص باشد، من از کجا به لایههای پنهان نفسم آگاه و مسلطم و چطور میتوانم از بازی نخوردنم از بازیهای شیطان مطمئن باشم؟
میخواستم بنویسم با همه اینها من تلاش خودم را کردم که محتوای خوبی آماده کنم و خوب ارائه دهم و همه کوششم این بود که خالص باشم، ولی باز خودم گفتم: "تلاشت؟! کوششت؟! اینها که میگویی تلاش و کوشش تو بوده است؟ همین موضوعی که به ذهنت آمد عنایت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود و پردازش محتوایش هم به واسطهگری حاج قاسم سلیمانی. کدامش از تو بود؟ حتی تلاشی هم اگر بوده باشد، باز توانش را از عنایت و امداد خود پروردگار داری".
ولی جمع خوب و اهل حالی در حسینیه #مسجد_ثامن_الحجج جمع بودند که هم با روضه حاج #مسعود_ساکی خوب اشک ریختند و هم با نوحه خوانی #عمو_ولی قشنگ سینه زدند. الحمدلله رزق خوبی بود.
ساعت ۹ شب بود که دعای آخر مجلس را کردم و بزم شب اول تمام شد.
#سفرنامه_بروجرد
بخش چهارم
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌دوستان جدیدم آریا و امیرعباس...
بعد از پایان هیئت، با رعایت دستورالعملهای بهداشتی، یک گعده دوستانه داشتیم با اعضای دبیرستانی هیئت. حدود ۲۵ تا ۳۰ نفر بودند و در آن میان دو سه نفر بودند که خاص بودند و به چشم میآمدند. یکی از آنها #امیرعباس بود.
از موقع سینهزنی امیرعباس به چشمم آمده بود؛ یک نوجوان با استخوان بندی درشت که خیلی مردانه و غیرتی سینه میزد. در حلقه بعد مراسم هم خیلی دوستانه و صمیمی رفتار میکرد.
حدود یک ساعتی با رفقای جدیدم گپ و گفتی و داشتیم و حدود ساعت ۱۰ و نیم راه افتادیم سمت منزل آقای زندی. دو سه نفری گفتند ما هم میخواهیم بیاییم و در گعده آخر شبتان با حاجاقا باشیم. یکی از آنها همین امیرعباس بود، یکی دیگر هم #آریا.
وقتی رسیدیم و لباس عوض کردیم، آریا شروع کرد به پرسیدن سؤالهای فراوانی که در ذهنش بود. در همان مدتی که آریا کنار من نشسته بود و سؤال میکرد و سؤال تولید میکرد، امیرعباس در آشپزخانه بود. خودش با هزینه خودش قهوه خریده بود و داشت قهوه درست میکرد. خیلی با سلیقه و مرتب، قهوه را در فنجانهایی که از آقای زندی گرفت ریخت و از ما پذیرایی کرد. نیم ساعت بعد هم باز خودش خودجوش بلند شد و برایمان چای درست کرد و باز هم سینی را اول جلوی من آورد و با احترام، ولی صمیمی پذیرایی کرد. و آریا هنوز داشت سؤالهای مختلف و متنوعش را میپرسید.
جالب آن بود که امیرعباس خودش نه از قهوه نوشید و نه چای؛ به دلیل شرایط جسمیاش برایش خوب نبود. ولی خیلی جدی و مصمم برای پذیرایی از ما کمر همت بسته بود. به شوخی بهش گفتم: "ماشاءالله کدبانویی هستی برای خودت". خندید.
آخر شب و قبل از رفتن، کنار هم نشستیم تا یک عکس یادگاری بگیریم. باز امیرعباس دست به دوربین شد و از ما عکس گرفت. نه تنها اصراری نداشت که در عکس باشد، که علاقهای هم نشان نمیداد. خودم ازش خواستم بیاید و کنارم بنشیند تا یک عکس بگیریم. با خنده گفتم: "بیا یه عکس با هم داشته باشیم تا وقتی شهید شدی و خواستم بیام تو مجلست سخنرانی کنم، یه عکس قشنگ هم با هم داشته باشیم". باز خندید. شاید حرفم را فقط یک شوخی پنداشت، ولی من جدی گفته بودم. من عقیده دارم که امثال امیرعباس هایند که شهید میشوند.
#سفرنامه_بروجرد
بخش پنجم
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
پخش زنده مراسم در صفحه اینستاگرامی هیئت رایت الهدی، از پیوند زیر:👇
https://instagram.com/rayatolhoda_brj?igshid=1ate5hdxppt3a
شروع مراسم حدود ساعت ۱۹:۱۵
🔺عکس دیده نشده از سردار سلیمانی در کنار آیتالله شهید سید محمدباقر حکیم
🔹عشاق الحسین (ع) با اقتدا به امامشان، ارباً اربا به دیدار دوست می شتابند...
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
⚫️#فوری/ رحلت آیت الله مصباح
🏴انا لله و انا الیه راجعون
لحظاتی پیش روح بلند و ملکوتی فقیه انقلابی فیلسوف مجاهد عمار رهبر حضرت آیت الله علامه محمدتقی مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست.
⚫️رحلت این عالم ربانی را به حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و نایب بر حق ایشان مقام معظم رهبری و عموم ارادتمندان به ایشان تسلیت عرض میکنم.
📍 کانال مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی «فتوح اندیشه»
🆔 @Fotooh
نیمه دی چقدر تلخ است برای ما.
سال قبل #مالک_اشتر علی زمان را در سیزدهم دی از دست دادیم و امسال #عمار_ولایت از بینمان رفت.
شادی روح #سیدالشهدای_مقاومت سردار #قاسم_سلیمانی و علامه آیتالله #مصباح_یزدی صلوات.
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
﷽
#گزارش_تصویری
▪️با خون خودش نوشت بر قلب زمان
▪️در راه امام عشق باید جان داد
|مراسم دهه اول فاطمیه ۱۴۴۲|
----🏴🏴🏴----
🔴حجت الاسلام و المسلمین مرتضی رجایی(از قم)
🔵حاج مسعود ساکی
----🏴🏴🏴----
🔸️پنجشنبه ۱۱ دی ماه ۹۹
🔰بلوار رهبری،مسجد حضرت ثامن الحجج(علیه السلام)
🆔️ @rayatolhoda_brj
از عناوین جهان نوکریات ما را بس...
الحمدلله مادرمی، الحمدلله نوکرتم...
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592