10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌حتماً شما هم میانبرنامههای #ایران_من را دیدهاید.
🔰نمیدانم برای تولید این یک دقیقه، چقدر هزینه کردهاند تا با تبلیغ معماری میدان نقش جهان اصفهان، احساس هویت ملی ما را برانگیزانند. ولی کاش برای نوشتن متن آن هم دقت بیشتری میکردند تا شیرینی زبان فارسی بیشتر به کاممان بنشیند و حالمان بهتر شود.
🔰از شما میپرسم؛ در جمله "خواندن و شنیدن این قصهها به ما میگوید صاحب چه معمارهای خلاق و باهوشی بودهایم..." اشکالی نمیبینید؟
مگر ما صاحب این معمارها بودهایم؟ بهتر نبود به جای آن گفته میشد: "چه معمارهای خلاق و باهوشی داشتهایم"؟
🔰از این حرفها که بگذریم، حتماً میدانید که سرمهندس معمارهای سازنده این بنای تاریخی، یک عالم دینی به نام #شیخ_بهایی است؟
🔰ضمناً پرچم مردم شریف #اصفهان ، مهد فرهنگ و هنر هم بالا.🇮🇷
#زبان_و_ادبیات_فارسی
#نویسندگی
#ویرایش
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
✅ ششمین #گراف
🔸 با حضور حجت الاسلام مهدیزاده
🔹 با موضوع: "نسبت فضای مجازی با گفتمان دینی"
❓آیا فضای مجازیِ محصول غرب, ذاتا بد است؟
🕗 پنجشنبه 25 دی ، ساعت 21:30
(لازم بذکر است این موضوع در قالب یک سلسه گفتگو, به تضارب آرا بین کارشناسان در این زمینه می پردازد.)
🔴 در گروه «مطالعات اسلامی فضای مجازی» منتظر حضورتان هستیم.🔽
https://eitaa.com/joinchat/848691226C9d880671d0
✔️ دفتر مطالعات اسلامی و ارتباطات حوزوی
@oisc_majazi
@teghtesadi
📌چگونه یک نویسنده رسمی شوم؟! (۱)
✍دوست جوانی که به تازگی وارد کارگاه مجازی نویسندگی تربیتی شده است، در خصوصی به من گفت: "خیلی علاقه دارم نویسنده شوم".
✍چیزهایی گفتم، از اینکه باید نوشتههای فاخر و متنوع بخوانی، درزمینه درستنویسی و سادهنویسی آموزش ببینی، و از همه مهمتر، باید زیاد بنویسی؛ خیلی زیاد.
✍پرسید: "اگر بخواهم نویسنده رسمی شوم، چهکار باید بکنم؟!"
راستش، برای نویسنده رسمی شدن، اول باید نویسنده غیر رسمی بود. بیشتر آنهایی که نویسنده رسمیاند، خودشان هم یادشان نیست نویسندگیشان کی رسمیت یافته است. پس بیایید از این حرف بزنیم که چگونه میتوان یک نویسنده غیر رسمی شد؟!
✍برای این منظور، پیش از هر چیز باید برای خودتان بنویسید؛ فقط برای خودتان.
با خودتان قرار بگذارید که تا مدتی، تنها خواننده نوشتههایتان خودتان باشید و خودتان.
✍البته در این مدت، مراقب دو آسیب باشید؛ چون در اینجا هم، مثل هر کار خوب دیگری، شیطان با وسوسههایش میخواهد جلوی رسیدن شما به هدف را بگیرد.
✍نخست آنکه فکر نکنید چون خواننده نوشتهتان فقط خودتانید، حق دارید هرطور که دوست دارید و بدون هیچ تلاش و رعایت هیچ قاعدهای بنویسید. خودتان، اولین خواننده نوشتهتانید؛ پس به اولین خوانندهتان احترام بگذارید، تا کمکم مشتری نوشتههایتان زیاد شود.
✍دوم آنکه، مراقب باشید خسته و دلزده نشوید. اینکه نوشتههایتان را کسی جز خودتان نمیخواند، خیلی طول نمیکشد؛ به شرط آنکه این دوره را جدی بگیرید و کمی حوصله کنید. پس حواستان باشد که نوشتن را کنار نگذارید تا زودتر به سطحی از کیفیت برسید که بتوانید وارد مرحله عرضه عمومی تولیدات قلمیتان شوید.
✍موفق باشید.
(این یادداشت ادامه دارد...)
#نویسندگی
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌خدا رحمتت کند #حاج_قاسم عزیز که حتی در میدان نویسندگی هم میتوان به شما استشهاد کرد!
☘ما معمولیها که توفیق رویای صادقه نداریم، خوابهایمان بازتاب افکار و رویدادهای روزانهمان است.
☘دیشب خواب دیدم در میانه گفتوگویی با یکی از دوستان، برای کاربرد نادرست چند واژه و تکرار آنها، به او تذکر دادم.
☘این اتفاق خیلی میافتد، مخصوصاً وقتهایی که مشغول برگزاری یک کارگاه نویسندگی میشوم. آخرینِ آن هم امروز بود که آن دوست عزیزی که اشکالش را گرفته بودم گفت: "آدم نمیتونه دو کلمه با تو حرف بزنه؛ همهش باید بترسیم الآن از کجای حرفهامون میخواهی غلط بگیری".
☘کمی بزرگنمایی کرد، ولی راستش این است که آری؛ اشکال میگیرم. اگر هم اشکال نگیرم، در درونم خودخوری میکنم.
☘القصه، دوستی که در خواب به او اشکال کرده بودم، در همان عالم رویا گفت: "تو هم وقت گیر آوردی؛ ما الآن وسط یه معرکه گیر کردیم و دنبال اینیم که زودتر به نتیجه برسیم، اون وقت تو به چند تا کلمه غلط یا خارجی اشکال میکنی".
☘بی درنگ به او گفتم: "معرکهای که ما توش گیر کردیم سختتره، یا میدان جنگ حاج قاسم تو سوریه؟"
گفت: "خب معلومه".
+ مگه نشنیدی که حضرت آقا درباره حاج قاسم گفت: او فرماندهی جنگاور و مسلط بر عرصه نظامی بود، اما در میدان جنگ نیز حدود شرعی را کاملاً رعایت میکرد، تا به هیچ کس ظلم و تعدی نشود؛ آنهم درحالی که خیلیها در عرصه نظامی اهل احتیاط و رعایت حدود شرعی نیستند (۱۸دی۹۸).
☘دوستم ساکت شده بود و گوش میداد. ادامه دادم: "حاج قاسم چون اهمیت و ارزشمندی حدود شرعی رو از عمق جان درک کرده بود، حاضر نبود حتی لحظهای ازشون کوتاه بیاد. ما هم اگه حرفهای آقا رو درباره زبان فارسی و حفظ و حراست از اون جدی بگیریم، در هیچ شرایطی از درستگویی و درستنویسی دست برنمیداریم".
☘بیدار که شدم، زیر لب گفتم: "روحت شاد حاج قاسم" و تصمیم گرفتم این خواب را بنویسم.
در این #شب_جمعه، شادی روح #سیدالشهدای_مقاومت و همرزمان شهیدش، مخصوصا شهید #ابومهدی_المهندس صلوات.
#نویسندگی
#درست_نویسی
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
ما که سوادمون قد نمیده یعنی چی که "استقلال اقتصادی نیازمند مراوده خارجی است"؟!🤔
همینقدر میدونیم ۸سال پیش که #روحانی ادعای "استقلال اقتصادی" نداشت و فقط میخواست اوضاع اقتصاد رو بهبود بده، با #مذاکره کشتی اقتصاد رو به گل نشوند؛
حالا #لاریجانی که داره با این شعار میاد چی میخواد بشه!
خدا خودش رحم کنه.
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
Husayn
Husayn
Why is my heart❤ set on fire when I hear your name?!
حسین
حسین
چرا وقتی نام تو را میبرم، قلبم❤ آتش میگیرد؟!
(شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم)
پ.ن: این موزیک ویدئو، عرض ارادتی است از گروه وتر؛ گروهی از دوستان طلبه خارجیام که در ایران مشغول تحصیل و تبلیغ در حوزه بینالمللاند.
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡خواسته بدنش رو مثلا با ماژیک تتو کنه تا شبیه آدم های محبوبش بشه... .
☘️مراقب فرزندان خود باشیم، قبل از آن که از هجوم فرهنگها آسیب ببینند.
☘️امام صادق علیه السلام: بَادِرُوا أَوْلَادَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ.
#تربیت_کودک
#تربیت_دینی
برگرفته از کانال صریر قلم
📌چگونه یک نویسنده رسمی شوم؟! (۲)
ادامه از قبل
✍پیش از نویسنده رسمی شدن، باید یک نویسنده غیر رسمی باشیم و گام نخست در این راه، آن است که مدتی برای خودمان بنویسیم و خواننده نوشتههایمان، فقط خودمان باشیم.
✍پس از مدتی نوشتن برای خود، کمکم احساس میکنید که نوشتههای شما میتواند برای دیگران هم ارزشمند و لذتبخش باشد. زمان رسیدن به این مرحله به جدیت و تلاش شما، نوع و میزان تمرینهایتان، و البته تا اندازهای به ذوق و استعداد شخصیتان وابسته است.
✍برای اینکه مطمئن شوید این احساس، کاذب و برخاسته از شوق هرچه زودتر دیده شدن نبوده است، تعدادی از نوشتههایتان را به چند نفر که نظر کارشناسیشان را قبول دارید و به شما و رشدتان اهمیت میدهند، نشان دهید؛ مثلاً استاد نویسندگی یا دوستان اهل قلمتان. اگر آنها هم تأیید کردند که وقتش رسیده که نقاب از رخ نوشتههایتان بکشید، "بسم الله" را بگوئید و با توکل به خدا و متواضعانه شروع کنید.
✍امروزه و با گسترش فضای مجازی، امکان نشر نوشتهها و گرفتن بازخورد برای اصلاح و تقویت آنها کار چندان دشواری نیست. برای شروع میتوانید در یک گروه نویسندگی نسبتاً خلوت و کمجمعیت عضو شوید و نوشتههایتان را در آن به اشتراک بگذارید و از اعضا بخواهید که درباره آن نظر بدهند.
✍کمی که پیش رفتید و اعتماد به نفستان بیشتر شد، میتوانید در یک گروه بزرگتر و حرفهایتر عضو شوید. مثلاً جایی شبیه👈 کارگاه نویسندگی تربیتی.👉
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
✍در این مرحله، داشتن یک کانال شخصی و یا یک کانال چندنفره هم میتواند پیشنهاد خوبی باشد؛ به شرط آنکه حوصله و وقت لازم را برای اداره آن داشته باشید.
✍ البته شاید بهتر باشد برای راهاندازی کانال نویسندگی کمی بیشتر صبوری کنید. در یادداشت بعدی، کمی در این باره خواهم نوشت.
✍موفق باشید.
(این یادداشت ادامه دارد...)
#نویسندگی
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
📌 سه تا تخممرغ، صد تومَن!
(داستان کوتاه)
🥚پشت دخل نشسته بود و داشت تلویزیون تماشا میکرد. زنی که یک بچه یکی دو ساله به بغل داشت، پرده پلاستیکی جلوی در را کنار زد و وارد شد؛ پشت سرش هم یک دختر چهار پنج ساله که داشت گره روسریاش را سفت میکرد. بینی دخترک از سرمای بیرون سرخ شده بود، ولی لباس گرم تنش نبود.
🥚زن جوان همانطور که بچهاش را در بغلش بالا میانداخت تا چادرش را مرتب کند، پرسید: "تخممرغ دونهای چنده؟!"
با آن هیکل ریزنقش و چهره کم سن و سال، بیشتر به یک دختر محصل یا فوقش یک تازهعروس میماند، و اگر خودش به دخترک که داشت به پفکهای توی قفسه دست میزد نمیگفت: "دست نزن مامان"، معلوم نمیشد که مادر آن دو طفل معصوم است.
🥚+ دونهای دوهزار و صد تومن.
همانطور که دستش را دراز میکرد تا کارتش را به او بدهد، گفت: "بیزحمت یه موجودی بگیرید، ببینید چقدر داره؟"
🥚کارت را گرفت و همانطور که داشت وارد دستگاه کارتخوان میکرد، نشانه یکی از نهادهای حمایتی را رویش دید. به روی خودش نیاورد، ولی دلش یکطوری شد.😔
🥚+رمز؟
- سیزده هفتاد و یک
داشت با خودش میگفت: احتمالاً سال تولدشه، که کاغذ از دستگاه بیرون آمد. خجالت کشید، ولی باید میگفت.
+ هفت هزار و هشتصد تومن.
- پس بیزحمت سه تا تخممرغ بدید.
🥚پلاستیک را برداشت و سه تا تخممرغ توی آن گذاشت. بعد هم آن را توی سینی ترازوی دیجیتال گذاشت تا زن راحتتر بتواند بردارد. زن جوان پلاستیک را برداشت و منتظر ماند، ولی او حواسش آنجا نبود. وقتی دید هنوز نرفته و دارد زیرچشمی او را نگاه میکند، یادش آمد که هنوز پول تخممرغها را از کارت کم نکرده است.
🥚کارت را از کف سینی ترازو برداشت و کشید توی دستگاه.
+ رمز؟!
- سیزده هفتاد و یک
نمیدانست واقعاً رمز را یادش رفته، یا میخواهد کمی زمان بخرد تا شاید فکری به ذهنش برسد. آخر حافظهاش خوب بود و معمولاً شمارهها را به این زودی فراموش نمیکرد.
🥚با خودش فکر کرد کاش میشد بگویم قیمت را اشتباه گفتهام و مثلاً تخممرغ دانهای هزار تومان است تا بتواند شش تا ببرد. ولی خودش هم فهمید که فکر خوبی نیست؛ زن جوان آبرودارتر از آن بود که بخواهد این دروغ را باور کند. باید فکری میکرد؛ زن با بچه به بغل منتظر بود.
🥚تصمیم گرفت پول تخممرغها را کم نکند؛ این کمترین کاری بود که در آن شب سرد زمستانی میتوانست برای او بکند. ولی نه؛ زن باهوشتر از آن نشان میداد که اگر صدای بوق از دستگاه بلند نمیشد، متوجه نشود او پول را کم نکرده است.
🥚با خودش گفت: فقط صد تومن کم میکنم، و شروع کرد به فشار دادن تکمههای دستگاه: یک، صفر...؛ اما یادش افتاد وقتی کاغذ رسید را به دست مشتریاش بدهد، متوجه میشود. "حالا چهکار کنم؟!" همه این فکرها در چند ثانیه به ذهنش میآمد و میرفت. کاری را شروع کرده بود که برای مراحل بعدش هیچ فکری نداشت. سپرده بود دست خدا. ناگهان فکر جدیدی...
🥚+ رسید که نمیخواهی؟!
خدا خدا میکرد که بگوید: "نه"؛ گفت.
لبخند بیجانی روی لبانش نشست؛ انگار بیشتر خیالش راحت شد که زن مچش را نمیگیرد که میخواسته به قاعده شش هزار و سیصد تومانِ ناقابل به او و دو طفل معصومش کمک کند.
🥚همانطور که داشت کارت را میگذاشت توی سینی ترازو، با خودش گفت: "معلومه که رسید نمیخواد! این که مث تو خنگ نیست؛ وقتی میدونه چیزی توی کارتش نیست از چی بترسه؟ اصلاً تو اگه کل ۷۸۰۰ تومن رو هم بکشی، چه فرقی میکنه براش؟!"
🥚به خودش که آمد، دید دخترک پشت سر مادرش دارد از پلههای مغازه پایین میرود و خودش را میاندازد توی بغل سرمای خیابان. از پشت دخل بلند شد تا پرده پلاستیکی را صاف کند، و سرش پر از فکر بود:
کاش بهش گفته بودم اگه چیزی لازم داره، ببره و بعداً پولشو بیاره!
کاش حداقل بهش گفته بودم پول اینا رو کم نکردم. اون که نمیدونه پولو کم نکردم و خیال میکنه دیگه تو کارتش پول نیست؛ حالا اگه فردا صبح چیزی لازم داشته باشه و بخواد بخره، بودن این پول توی این کارت به چه دردش میخوره، وقتی خودش ازش خبر نداره؟!
🥚از این جمله آخری خودش خیلی خجالت کشید؛😔 بودنِ کدوم پول؟! ۷۸۰۰ تومن، که تازه ۱۰۰ تومنش رو هم تو کارت کشیدی، شد پول؟! این زن جوون با اون دو تا بچه چهکار میتونه بکنه با این؟!
🥚برگشت که برود پشت دخل، چشمش افتاد به قفسه پفک که یکی از آنها از جایش بیرون آمده بود. دیگر حالش دست خودش نبود. دوست داشت داد بزند، ولی نتوانست. فقط اشک از گوشه چشمانش سرازیر شد😢 و با بغض لرزانی زیر لب گفت: "حداقل یه پفک که میتونستی بدی به این بچه، بیعرضه ترسو!"
📢ایتام آل محمد را دریابیم...
#داستان_کوتاه
#مواسات
#فاطمیه
پ.ن: امام صادق (س) فرمود: تا قیامت هر ظلمی به محبان اهلبیت بشود، ظالم اول در حق محمد و آل محمد، در عقوبت آن شریک است.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
و آخر تابع له علی ذلک
✍ مرتضی رجائی
بیدارشدن امروزت رو شوخی نگیر
به آن عادت کرده ای؟
ولی ممکن بود هرگز بیدار نشوی
امروز را با امید زندگی کن...🌱
#حال_دلتون_خوب
(متن از یک دوست توئیتری است که از صفحهاش برداشتهام. با تشکر از ایشان)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این یک دقیقه فیلم را حتماً ببینید؛ شب بعد از حادثه یازده سپتامبر است در تهران...😲
🔰 هیچ وقت حواسمان به این جماعت و تربیت سیاسی آنها نبوده است و اینکه آنها قبله آمالشان تا چه حد آمریکا بوده و است.
🔰 همین ها بودند که چند سال بعد در آرزوی یکی شدن ارزش دلار آمریکا و تومانِ ایران و در هوسِ باز شدن درهای ینگه دنیا به روی خود، به یک دولت لیبرال رأی دادند.
#تربیت_سیاسی
#فقه_حکومتی
📢 کانال تربیت و حکومت:
🌐 eitaa.com/rajaaei