📌کجایی بهار جان؟!
🧮 ۲۸۵ کلمه
📆 ۱۳ فروردین ۱۳۹۹
بسم الله...
🔰شما را نمیدانم، ولی برای من هنوز سال تحویل نشده است؛
هنوز بوی بهار را نشنیدهام.
برای من، امروز هم یکی از روزهای فصل زمستان است.
🔰آخر چه بهاری، وقتی هنوز یکبار هم نتوانستهایم به باغ و بوستان برویم و گل و سبزهای ببینیم؟
حتی امروز که نام تقویمیاش روز طبیعت است، به جای آنکه در دامان طبیعت باشیم، در گوشهٔ خانههایمان اسیریم.
🔰بعضیهایمان که سرخوشتریم، تلاش میکنیم خودمان را سرگرم کنیم تا این غم کمتر آزارمان دهد؛
در کنار باغچه کوچک حیاط خانهمان فرشی پهن کردهایم و یا گلدانهای آپارتمان دلگیرمان را روی یک فرش جمع کردهایم و مثلاً داریم صفا میکنیم.
انگار میخواهیم به خودمان بقبولانیم که «بهار همین است دیگر، مگر چه چیز دیگری هست که ما الآن نداریم؟!»
🔰ولی خودمان هم خوب میدانیم که این بهار نیست و جان ما هنوز بهاری نشده؛
خودمان هم خوب میدانیم که تا بهار حقیقی را درک نکنیم و در آغوش نگیریم، روزهای ما طراوت و شادابی ندارند.
🔰این روزها ما همچون درختانی هستیم که هنوز نسیم بهاری به تنشان نخورده است تا جانشان تازه شود و شکوفه بزنند و باری بیاورند.
این روزها ما فرق چندانی با مردهها نداریم؛ فقط ادای زندهها را درمیآوریم.
🔰زمستانی بودن زندگی ما برای همین چند روز نیست، برای زمستان گذشته هم نیست،
که اگر خوب نگاه کنیم، فصل قبل و فصلهای قبل زندگی ما هم زمستان بودهاند؛
انگار ما به این زندگی زمستانی عادت کردهایم.
🔰ولی نه،
هنوز چیزی در درون ما هست که بهار را میخواهد.
هنوز امیدواریم بهار حقیقی عالَم از راه برسد و جانهای ما را زنده کند و روزهایمان را با طراوت و سرزنده کند.
سلام بر توای بهار جانها و مایهٔ طراوت و سرزندگی روزها:
السلامُ علی رَبیعِ الأنامِ و نَضرَةِ الأیام.
#بهار
#روز_طبیعت
#انتظار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592