#پیام_وارده
خُب من عشق را جورِ دیگری میدیدم؛
از اوّلش هَم هَمینطور بودم:
این را که مثلِ یک دکمهی شُل به پیراهن کسی آویزان باشم دوست نداشتم؛
این را که مثل تابلوی راهنَما مُدام یادآورِ بایَد و نبایدی باشم دوست نداشتم؛
این را که...
مَن میخواستم با هم عبور کُنیم؛
گاهی حتی پس و پیش، اما دَر #حرکت.
من #ایستادن را قَبول ندارم؛
مَن #درجا_زدن را دوست ندارم؛
مَن از هر آنچه او را از #رفتن باز میدارد، بیزارم.
میخواستم قایِق نِجات باشم؛
بال پرواز باشم؛
چراغ روشنی که
از هَر جای تاریکی نِگاه کند، میبیندش.
میخواستم هَر جا ایستاد و خَسته شد، نوک قُله را نِشانش بِدهم و
سرخوشانه پا به پایش بدوم؛
حتّی اگر خودم به هیچجا نَرسم.
هیچوقت تَصاحُب کردن را یاد نگرفتم؛
اینکه بِروی با چنگ و دَندان کسی را مال خودت کُنی،
چیزی را به خودت ببَندی،
دستِ کسی را
تَنها بَرای آن بگیری که فرار نکند.
مگر نه اینکه هَر کس
تَنها به خویشتَنش تعلق دارد،
پس جنگ برای چه؟!
آدمیزاد بِخواهد،
دلش به ماندن باشَد،
هِزار فرسخ هم دور شَود،
باز هم مانده است...!
وقتی کسی را دوست داری،
باید از خودت بِدانیاش...
#دلنوشته😔
✍پینوشت:
این دلنوشته زیبا را یکی از دوستان عزیز مخاطب کانال نوشته و فرستاده است؛ با نگاهی به این تصویر و جمله مرحوم استاد.
چون ارزشش را داشت، دوست داشتم شما هم آن را بخوانید و بهره ببرید.
#حرکت
#تربیت
#خودسازی
#دیگرسازی
#نقش_انسان_در_هستی
#عشق
#روابط_متکامل_زن_و_مرد
🆔️ @rajaaei_ir