لبهایت مرا به یاد خدا انداخت...
📿از رو به رو داشت میآمد طرفم. معمولاً در کوچه و خیابان به صورت کسی نگاه نمیکنم؛ اگر هم اتفاقی چشمم به چهره کسی بیفتد، زود نگاهم را میدزدم. ولی نمیدانم چطور شد که این بار نتوانستم؛ چند قدمی بود که به صورتش خیره شده بودم. به صورتش که نه؛ به لبهایش.
📿چیزی که برایم جذاب بود، حرکت لبهایش بود؛ آرام میجنبیدند. به هم رسیدیم و از کنار هم رد شدیم، ولی دوست داشتم میشد برگردم و آن چهره زیبا را کمی بیشتر تماشا کنم؛ چهره پسر جوانی که انگار داشت با خودش حرف میزد، ولی داشت با خدا حرف میزد؛ داشت ذکر میگفت.
📿من هم شروع کردم: اَستَغفِرُ اللهَ ربّی وَ اَتوبُ الیه، اَستَغفِرُ اللهَ ربّی... . نه اینکه ندانم شعبان ماه صلوات و استغفار است؛ نه اینکه قصد نکرده باشم در این ماه هرچه میتوانم صلوات بفرستم و استغفار کنم؛ ولی آدم است دیگر، حواسش پرت میشود. ممنونم از تو که یادم انداختی؛ ممنونم از تو که در آغاز جوانی، هم خودت به یاد خدایی و هم دیگران را به یاد خدا میاندازی.
#شعبان #استغفار #صلوات #دعا #ذکر #مراقبه #تذکر
نشانی در ایتا و تلگرام:
🆔️ @rajaaei_ir