⛰🌄
سفر به کویر
قطع برق و قطع آبی که جانش به جان پمپ بسته است. قطع تلفن که جانش در ید قدرت برق و نِتی که وصل به وایفای منزل است تسلسلی فوق تحملام ایجاد کرده بودند، درست همان روزی که کولر منزل نصب میشود، قطع برق نیز سروکلهاش پیدا میشود
نمیدانستم چه کنم، برای انجام هر کار به بنبست میخوردم
چه به موقع به کویر دعوت شدیم
به دعوت هممباحثهای که سالیان متمادی با همدیگر در کتابها که بساتین علمایند چرخ زدهبودیم و اکنون او مرا به دیار توحیدی کویر، دعوت کرده بود ۵ نفری به نیابت ۵تن، سَری به دیار مردم مهماننواز زدیم. از درِ هر خانهای که عبور میکردیم اغلب یا منزل شهید بود و یا عالِم، چشمانمان چه ساده عبادت میکرد چرا که نگاه به درب منزل عالم عبادت است. وقتی درب منزل را به رویمان گشود آنگاه که نگاهم همزمان به نگاهش و درب منزلش افتاد، چه نورٌ عَلی نوری بپا شد...
شگفتیهای کویر و مردم متدینش چقدر فطرت خداجویم را قلقلک دادند
برای نماز مغرب که به مسجد میروی سکوت روستا و گلبانگ اذان، بوی سحرهای ماه مبارک رمضان را برایت تداعی میکند.
آسمان کویر را که دیگر نگو
شب است و آسمانِ کویر است و من...
چه دلانگیز است شناگری در آسمانِ توحید و تمنای غرق شدن در دریای وحدانیت...
صبح پس از نماز کتابت را برمیداری و میروی پشتبام، تا زاغ سیاه خورشید را چوب بزنی تا طلوع کند.
یابن الحسن! خورشید به عشق شما ظهور کرده، آمده است تا به امام زمان سلام کند
ای خورشید مغرب! ای کاش طلوع میکردید چرا که بدون ظهور شما، هوای زمانه سرد است
✍به قلم مرضیه رمضان قاسم
#دلنوشته_هایم
#کویر
@ramezan_ghasem110