"درد و دلهای دل سَر نرو"
پدر وقتی میدیدند ساکتم با صدای همس میگفتند:«مرضی جون چِده بابا؟! بیا باهم اختلاط کنیم تا دلت سَر نره.»
خیلی دوست داشتم اینجوری صحبت کردنشونو.
بابا جون بعد از شما دلم خیلی سر رفت، زبانم الکن شد، آنقدر از فراق شما نوشتم که الکی الکی نویسنده شدم...
🖊مرضیه رمضانقاسم
#دلتنگ_نجف
#یکشنبههای_بابائی
🌍
╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110