🔰 به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آن ها نشسته بود دچار استفراغ شد.
او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد.
پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند.
با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود...
مدت ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد.
رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.
📚 حدیث خوبان ص۲۵۴
#شهید_خرازی
#شهدا
🌈 @range_khodaa
حاج #حسین_یکتا :
بچهها! مراقب باشید، به #شهدا تمسک کنید، بصیرتتون رو بالا ببرید که ترکش نخورید! رابطه خودتون رو با خدا زیاد کنید؛ با اهل بیت یکی بشید و در این راه گوش به فرمان اونها باشید.
بچهها به خودتون سخت بگیرید که اون #دنیا بهتون سخت نگیرن؛ به خودتون سخت بگیرید که خدا راحت بگیره!
🌈 @range_khodaa
🔵 #امربه_معروف_و__نهی_از_منکر در کلام #شهدا
وصیت من به دخترانی که عکس هایشان را درشبکه های اجتماعی میگذارند، این است که این کار شما باعث میشود امام [زمان] خون گریه کند ...
بعد از اینکه وصیت و خواهشم را شنیدید به آن عمل کنید
زیرا ما میرویم تا از شرف و آبروی شما زنان دفاع کنیم؛ مانند خانم حضرت زهرا سلام الله علیها باشید...
شهید مدافع حرم لبنانی، مهدی محسن رعد
🌈 @range_khodaa
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
👈 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که #باختیم!»
📙 کتاب خداحافظ سالار، ص ۲۶۰
زندگینامه شهید حسین همدانی
🌈 @range_khodaa
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هفدهم : ایام انقلاب ✔️راوی : امير ربيعي 🔸ابراهيم از دوران کودکي #عشق
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور
✔️ راوی : امیر منجر
🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال #ابراهيم. با موتور به همان جلسه #مذهبي رفتيم. اطراف ميدان ژاله ( شهدا ).جلسه تمام شد. سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد.
🔸نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود.
مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!
🔸آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود.
فرياد #مرگ بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضيها ميگفتند: ساواکيها از چهار طرف ميدان را #محاصره کرده اند و...
🔸لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت.
سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. مأموري در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکي از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت #بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم.
تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را ميرسانديم و برميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.
🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن #مجروح را نداشت. ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند.
ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟
🔸نميدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلي مواظب باش. صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن #جوان را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد.بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه.
🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين #شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها.
مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و...
🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل #سياسي روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به #ايران باز ميگردند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و ششم : معلم نمونه ✔️ راوی : عباس هادی 🔸ابراهيم ميگفت: اگر قرار اس
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت بیست و هفتم : دبیر ورزش
✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوشیار
🔸ارديبهشت سال 1359 بود. #دبير ورزش دبيرستان #شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود.
رفته بودم به ديدنش. كلي با هم صحبت كرديم. شيفته #مرام و اخلاق ابراهيم شدم.
🔸آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟
خنده ام گرفت. من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبك ميدانستم.
حالا اين آقا ميخواد...! گفتم باشه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي ميكنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر #محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و...
🔸رنگ چهره ام پريده بود. جلوي دانش آموزان كم آوردم!
ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويسها واقعاً مشكل بود. دورتا دور زمين را بچه ها گرفته بودند.
نگاهي به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و... .
ميخواست #ضايع نشم. عمداً توپها را خراب ميكرد!
🔸رسيدم به ابراهيم. بازي به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند.
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائي آمد. الله اكبر... ندای #اذان ظهر بود.
توپ را روي زمين گذاشت. رو به قبله ايستاد و بلندبلند اذان گفت. در فضاي دبيرستان صدايش پيچيد.
🔸بچه ها رفتند. عده اي براي وضو، عده اي هم براي خانه.
او مشغول نماز شد. همانجا داخل حياط. بچه ها پشت سرش ايستادند.
جماعتي شد داخل حياط. همه به او اقتدا كرديم.
نماز كه تمام شد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتي زيباست كه با #رفاقت باشد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🔻@range_khodaa🔻
🕊معبرهای ما با معبرهای شما فرق میکند...
ما آنچنان گرفتار سیم خاردارهای نفسمان هستیم ک هیچ تخریبچی قادر به بازگشاییشان نیست...
#شهدا...
میشود تخریبچی نفسمان شوید؟!!
🔻@range_khodaa🔻
زیارت اربعین، آرزوی شهدا(2).mp3
7.04M
🏴 زیارت اربعین، آرزوی شهدا
🔘 اثر خون شهدا در جلب توجه ها به زیارت اربعین
🎙 حاج حسین یکتا
🏷 #شهدا #اربعین #کربلا
🏴@range_khodaa🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی
«فرمود:وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛ اینها که در راه خدا شربت شهادت نوشیدند، هیچ عملی از اعمال اینها گُم نمی شود و همه اعمال اینها محفوظ است! هر کار خیری که کردند و هر قدمی که برداشتند! در بخش های پایانی سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿وَ لاَ ینفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَ لاَ كَبِیرَةً﴾؛یک بند کفشی، یک بند پوتینی، یک مجاهدی یک سربازی به سرباز دیگر کمک کرد در نامه عمل او محفوظ است!...
هیچ دشمنی را نمی ترسانند، مگر اینکه این در نامه عملشان ثبت است؛ هیچ دوستی را خوشحال نمی کنند، مگر اینکه در نامه عملشان ثبت است.»
درس تفسیر ۹۵/٢/١٨
#شهدا
🔻@range_khodaa🔻
🩸 شهادت غریبانهی امام جماعت حرم حضرت رقیه سلام الله علیها و کارمند محلی سفارت ایران در دمشق
🔘 سخنگوی وزارت خارجه ایران:
▫️ شهادت سید داود بیطرف، کارمند محلی سفارت ایران در دمشق که ۲۵ آذر بر اثر تیراندازی عناصر تروریست به خودرویش در دمشق به شهادت رسید را به خانواده او و مردم ایران تبریک و تسلیت عرض نموده و این اقدام جنایتکارانه را شدیدا محکوم میکنیم.
🏷 #سوریه #شهدا
#حرم_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔻@range_khodaa🔻
📱#استوری
🔻شهید سید حسن نصر الله:
🔻من بنده فقیر خدا هستم
و نیاز به دعای شما دارم،
که مرا در دعایتان یاد کنید ان شاء الله
🙏با #صلوات به روح بلند، #شهید_سید_حسن_نصرالله و #شهید_سید_هاشم_صفی_الدین استفاده بفرمایید.
#فتح_خون ، مرکز نشر آثار #شهدا👇
🆔https://eitaa.com/revayateashorai