💠#داستان
👈 قدر فرصتهای ناب را بدانیم
✍️یکی از مفسران قرآن کریم میگوید: مانده بودم «لفی خسر» را چگونه معنا کنم،
از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم بروم سراغ سورههای دیگر تا فرجی شود.
نقل میکند: روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی با التماس فراوان به مردم میگوید: مردم رحم کنید به کسی که سرمایهاش در حال آب شدن هست و داره نابود میشه،
نگاه کردم دیدم او یخ فروش است و یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن و او التماس میکند از مردم که از من یخ بخرید.
من معنای «لفی خسر» را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم؛
ما هم لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است
اما قدر این نعمتها و فرصتهای ناب را نمیدانیم و درک نمیکنیم مگر زمانی که دیر میشود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست.
#خواندنی
@ranggarang
💠#داستان
👈جوان گناهکار
✍️در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.
مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن.
عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟
جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:
يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.
اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟
و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟
📔تفسير منهج الصادقين: ۸/۱۱۰؛ انيس الليل: ۴۵
#خواندنی
@ranggarang
🔆زنگ عبرت
🔴 ۱۰ فرمان دشمن برای تحقق اهداف جنگ ترکیبی شناختی در ایران
👇فرماني كه رسانههاي دشمن روي آن متمركز هستند و همه روزه از سوي ارتش رسانهاي ناتو در لندن، واشنگتن، پاريس و تلآويو و ... روي آن كار ميشود، دقت كنيم:
1- پيشرفتهاي ايران را مخفي كنيد.
2- به مشكلات و نارساييها و موضوعات یاس آور ضريب بدهيد.(چند برابر کنید )
3- پيشرفت كشورهايي كه خصم ايران درجهان و منطقه هستند بزرگ كنيد.
4- اگر حکومت ايران رفت به سمت مبارزه با فساد، آن را به همه مسئولين نظام تسري دهيد و روي اين مسئله مدام تمركز كنيد.
5- مردم را از بهتر شدن اوضاع نااميد كنيد.
6- هر اعتراض و شورشي به هر دليل رخ داد به دنبال كشتهسازي باشيد.
7- از هر بهانهاي براي مسخره كردن روحانيون استفاده كنيد.
8- دنبال ترويج و تبليغ آدم ناكارآمد و بيعرضه در انتخابات باشيد، تا ثابت شود نظام ناكارآمد است.
9- فساد مسئول منتخب مردم را به حساب نظام بگذاريد . نگذاريد مردم بفهمند اگر اشكالي هست بالاخره خودشان رأي دادند.
10- به چهره قهرمانان ، پاكان و پهلوانان عرصه سياست وخدمت به كشور لجن بپاشيد نگذاريد آنها به عنوان اسوه به جامعه معرفي شوند.
🔴فضای مجازی ول و پلتفرمهای آمریکایی بستر اجرای تمام دستورات بالا است، وضعیت ترکیه در حکمرانی رسانه ای سایبری بسیار مثال بروز و قابل توجهی است.
🔴اجازه ندهیم دشمنان داخلی و خارجی آینده نظام و ملت بزرگ ایران اسلامی را با تحقق اهداف بالا تحت الشعاع قرار دهند..
@ranggarang
4.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر دوباره زنده شوم!
پیامی از عالم برزخ....
یکی از متقدمین نقل می کند که وقتی به زیارت امام هشتم (عليهالسلام) نائل شده بودم مرحوم شیخ مرتضی آشتیانی را در عالم مکاشفه دیدم و از او پرسیدم در آخرت چه عملی در راس اعمال حسنه قرار دارد؟ شیخ آشتیانی گفت اگر دوباره زنده شوم...
🎙#آیت_الله_حق_شناس
⏱#سخنرانی_کوتاه
@ranggarang
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با هم یکی از معجزات بزرگ خداوند رو ببینیم ☺️
❌معجزه در غزه
🔹در رخدادی معجزهوار نوزادی که
اولین روزهای جنگ غزه متولد شده بود، پس از ۳۷ روز زنده از زیر آوار بیرونش آوردن
خیلی عجیبه این واقعه!
داستان حضرت موسی بر روی
رود نیل براتون تداعی نشد؟
#طوفان_الاقصی
@ranggarang
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌مناجات صدای علی طولابی در حرم امام رضا(ع)
@ranggarang
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «انقلاب آخرالزمانی ۲۰۲۰»
👤 #کلیپ_مهدوی #استاد_شجاعی
✍ یک #انقلاب عظیم آخرالزمانی، در نخستین روزهای ژانویه سال ۲۰۲۰ میلادی، توانست زمین را، به قدر سالها، به لحظهی باشکوه #موعود نزدیک کند...
✍ و اما ما، به سادگی، در هر جایی، با هر شرایطی و با هر میزان امکاناتی، میتوانیم همانقدر که #حاج_قاسم در یاری امام زمانش موثر بود، تاثیرگذار باشیم!
🔹 چیزی نمیشود که میان قنوت خود
🔸 یک ذره هم برای ظهورت، دعا کنی
❤️ #امام_زمان علیهالسلام: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
@ranggarang
👌 داستان کوتاه پند آموز
💭 شیطان با بنده ای همسفر شد
موقع نماز صبح، بنده نماز نخوند
موقع ظهر و عصر هم، نماز نخوند
موقع مغرب و عشاء رسید، بازم بنده نماز بجای نیاورد
💭 موقع خواب شیطان به بنده گفت من با تو زیر یک سقف نمی خوابم
چون پنج وقت موقع نماز شد و تو یک نماز نخوندی میترسم غضبی از آسمان بر این سقف نازل بشه
که من هم با تو شامل بشم
💭بنده گفت تو شیطانی و من بنده خدا ، چطور غضب بر من نازل بشه ؟
شیطان در جواب گفت من فقط یک سجده اونم به بنده خدا نکردم از بهشت رانده شدم و تا روز قیامت لعن شدم
در صورتیکه تو از صبح تا حالا باید چند سجده به خالق میکردی و نکردی وای به حال تو که از من بدتری ؟؟؟؟
«شیطان که رانده شد بجز یک خطا نکرد
خــود را بـه سـجـده ی آدم رضــا نـکـرد
شـیــطان هـــزار بــار بـه از بــی نـمـــاز
او سجــده بـر آدم و او بـر خــدا نـکـرد»
💠✨ از پاهايي که نمي توانند تو را به اداي نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..
❤️ رسول الله فرموده اند :
❌ ترك نماز صبح: نور صورت
❌ ترك نماز ظهر: بركت رزق
❌ ترك نماز عصر: طاقت بدن
❌ ترك نماز مغرب: فايده فرزند
❌ ترك نماز عشاء: آرامش خواب را از بين میبرد.
@ranggarang
#شیطان_شناسی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هشتم🎬:
یک شب طولانی و سخت با گریه های فاطمه به صبح رسید، روح الله انگار تبدیل به سنگ شده بود، گریه های فاطمه را میدید اما دریغ از یک حرف برای برگرداندن آرامش این زن به او...نه می خواست دست از سر شراره بردارد و نه دوست داشت فاطمه را از دست بدهد و تنها پیشنهادی که به فاطمه داد این بود: یک مدت با بچه ها برو خونه قم، بعد که اعصابت آروم شد برگرد تبریز..
فاطمه نمی توانست این بی خیالی روح الله را درک کند، شب تا صبح هزار فکر به ذهنش رسید و بالاخره تصمیمش را گرفت.
صبح زود به محض اینکه روح الله به قصد رفتن به سرکار از خانه بیرون رفت، فاطمه با اینکه میدانست مادرش درگیر بیماری مهلک مادربزرگش است، اما انگار چاره ای نداشت، به مادرش زنگ زد و پرده از هنرنمایی روح الله برداشت.
مادر که انگار هنگ کرده بود از پشت تلفن صدایش در نمی آمد و فاطمه به او حق میداد، چون همیشه ورد زبان مادر و پدرش بود: خدا را شکر از بین بچه ها، فاطمه خوشبخت ترین هست چون روح الله، مرد خداست و به او ظلمی نخواهد کرد.
مادر سکوت کرد و بعد از گذشت دقایقی با بغضی در گلو گفت: یه مقدار پول به حسابت میریزم، همین الان میری ترمینال و با اولین ماشین راهی قم میشی فهمیدی؟!
فاطمه چشمی گفت و سریع شماره ترمینال را گرفت و برای اولین ماشین که دو ساعت دیگه به سمت قم حرکت می کرد بلیط رزرو کرد و مانند رباتی آهنین تند تند کارهایش را سرو سامان میداد تا این اتوبوس را از دست ندهد.
زینب و عباس که مثل همیشه پای درس مجازی بودند، جنب و جوش مادر متعجبشان کرده بود و می دانستند خبری در راه است.
درست نیم ساعت قبل از حرکت اتوبوس، فاطمه و بچه هایش حاضر و آماده با آژانس به سمت ترمینال رفتند.
حسین خوشحال بود که ماشین بزرگ سوار می شود، چون اولین بارشان بود به این شکل مسافرت می رفتند و عباس و زینب غمی آشکارا در چهره داشتند.
سوار اتوبوس شدند، فاطمه تسبیح عقیقی را که سوغات کربلا بود از جیب در آورد و شروع به ذکر گفتن کرد، او در دل دعا می کرد، این اتوبوس هرگز به قم نرسد و بین راه با یک تصادف، او از این دنیای پر از غم برود.
یک ساعتی میشد که حرکت کرده بودند، مامان مریم زنگ زد و جویای احوال دختر مظلومش شد و وقتی مطمئن شد به سمت قم حرکت کردند خدا را شکر کرد و گفت: فاطمه جان! مراقب خودت و بچه ها باش، منم یه پیام گلایه دار برای روح الله میدم، اینو گفت و گوشی را قطع کرد.
نیم ساعت بعد از تماس مامان مریم، تماس های روح الله شروع شد، اما فاطمه توجهی نمی کرد، می خواست خوب از تبریز دور شوند تا ترس از این را نداشته باشد که روح الله به دنبالش بیاید ومانع رفتنش به قم شود.
گوشی مدام زنگ می خورد و پیام هم پشت پیام برای فاطمه می آمد و فاطمه بی توجه به آنها در دل دعا می کرد که او به قم نرسد و اما تقدیر و ارادهٔ خدا چیز دیگری بود.
فاطمه به سلامت رسید و مستقیم به خانه پدری اش رفت، با حالتی شرمنده زنگ در را فشار داد، انگار که روح الله خطا نکرده و او مجرم است.
هنوز ساعتی از رسیدنش نمی گذشت که همانطور انتظار داشت باران شماتت به سرش باریدن گرفت.
پدرش اعتقاد داشت که روح الله چون در کودکی پدر و مادرش از هم جدا شده اند و به نوعی بی مادر، بزرگ شده، در عوض زن، مادر می خواسته و از نظر پدر، فاطمه به جای اینکه تند تند بچه بیاورد، میبایست به همسرش محبت مادرانه ای که در طول سالهای سال از او دریغ شده، بنماید
و مادرش نظر دیگری داشت و معتقد بود چون روح الله به سمت شراره کشیده شده، فاطمه به جای اینکه حجاب داشته باشد و زن ساده و بی رنگ و لعابی باشد، میبایست با دل روح الله کنار بیاید و اهل آرایش و مد روز بود تا شوهرش کسی چون شراره را وارد زندگی اش نکند و خواهر فاطمه آرام گوشزد می کرد که روز مرگ محمد برادر روح الله با گوش خود شنیده که فتانه زن بابای روح الله پچ پچ می کند که روح الله آخر شراره را به عقد خود درمی آورد.
و فاطمه متعجب از این حرف...فتانه از کجا این را میدانست؟ آن زمان روح الله کوچکترین توجهی به شراره نداشت و اینقدر در بند ایمان بود که حتی نگاه ناپاکی هم به او نکند...پس فتانه از کجا میدانست؟!
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
@ranggarang