#سلام_امام_زمانم
و تویے آنڪه
صبح به صبح باید
پنجره ےِ دل را
رو بسوےِ مُحبتًش گُشود
السلامُ علیڪ یابقیةَ الله فے ارضه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@ranggarang
🔈🔈🔈🔈🔈
شنیدنِ صدایِ اذان و نماز نخوندن
یعنی...⁉️
😈 کسے یا چیزی رو به خدا ترجیح میدی.
دقت کردی وقتے دوستت آنلاینه
☹️ولی جوابِ پیامت رو نمیده چقدر ناراحت می شے ...
اذان یعنے خدایِ همیشه آنلاین.
بهت پیام داده...
❗️نکنه آنلاین باشے ❗️
و به جایِ چت با خدا چت با یکی دیگه انتخاب کنی
@ranggarang
#موفقیت_تصادفی_نیست
در انگلستان به دلیل قدیمی شدن ساختمان کتابخانه، کتابخانه جدیدی بنا شد . اما برای انتقال میلیون ها کتاب بودجه کافی در دسترس نبود . اما حلال مشکلات کارمند جوان کتابخانه بود .
او آگهی منتشر کرد: همه میتوانند به رایگان کتابها را امانت بگیرند و برای بازگرداندن به نشانی جدید تحویل دهند.
برای موفقیت کافیست کمی متفاوت بیندیشی
@ranggarang
💠پیامبر اکرم فرمودند:
🔥سرعت #غیبت در نابودکردن ثواب ها از سرعت سوختن کاه در آتش بیشتر است.
@ranggarang
فرزندم!
🍃بدى با بدى خاموش نمىشود،
چنان كه آتش با آتش خاموش نمىشود.
🍃بدى با خوبى خاموش مىشود،
چنان كه آتش با آب، خاموش مىگردد.
📚لقمان حکیم
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیغامی از آینده به زنان ایران!
🔰 پروفسور مایکل جونز نویسنده کتاب "انقلاب جنسی و کنترل سیاسی" نسبت به نقشه سازمان سیا #آمریکا درباره پروژه کشف حجاب در ایران هشدار میدهد...
♨️ "...من از آینده میآیم و به شما میگویم اگر #حجاب را بردارید و درگیر کودتای سازمان سیا شوید چه اتفاقی میافتد..."
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عکسی که خیلی زود درتاربخ فراموش شد...
@ranggarang
🌹خدا به بعضی ها صدا داده
قرآن رو با صوت میخونند، دل همه رو می برند.
🔹به بعضی ها قیافه داده
درباره خدا حرف میزنند و آدما رو با خدا رفیق می کنند.
🔹به بعضی ها انرژی مثبت داده
کنارشون که هستی مثل اینکه رفتی پیش خدا.
🔹به بعضی ها اخلاق خوب داده
هر کاری می کنند یاد خدا میفتی.
🔹به بعضی ها نور داده
وقتی میان راه خدا رو نشونت میدن.
🔹به بعضی ها احساس و مهربونی داده
با کاراشون یاد مهربونی و بنده نوازی خدا میفتی.
🌸خدا به همه ما یه چیزی داده
🔹بگرد تو وجودت ببین به تو چی داده. همون رو بردار تو راه خدا خرج کن . هی نگو من که صدا ندارم! من که قیافه ندارم! من که انرژی مثبت ندارم و ...
🔹باور کن خیلی چیزها داری، الکی خـَلقت نکرده! بشین فکر کن و سهم خودتو از بندگی خدا تو این دنیا پیدا کن.
🔹ببین چطوری می،تونی یه نماینده و نشونه ی خدا باشی برای بقیه ...ببین چطوری میتونی جلوه ای از حضور خدا باشی، و لبخند خدا رو هدیه بدی به این دنیا و آدماش ...
@ranggarang
امام صادق (ع)
« همانا سجود بر تربت حسین(ع) حجابهاى هفتگانه را پاره مىکند»
(کافى, مرحوم کلینى, ج ۴ ص ۵۸۸)
@ranggarang
دریاچه کوکتاک از عجایب طبیعی هند است که در شهر ایمفال قرار گرفته است. در این دریاچه متفاوت که به دریاچه شناور معروف است، میتوانید تنها جزایر شناور دنیا را ببینید.
@ranggarang
31.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 تبارک الله احسن الخالقین..
@ranggarang
🔸بیقرار و نگران،
صورتش را مدام روی زمین میزد.
هیچ کس نمیفهمید آهو دردش چیست.
امام فرمود:
مادر است؛
صیادی بچهاش را صید کرده،
متوسل شده به من برای آزادی او.
برویم خانه صیاد!
در زدند.
صیاد با دیدن امام تعجب کرد.
فرمود:
آهو بچهاش را میخواهد،
حاضری آهو را به من ببخشی؟
گفت:
جانم فدای شما!
لحظهای بعد بچهآهو کنار مادرش بود.
آهوی مادر جلو آمد.
میخندید و دم تکان میداد.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
میدانید چه میگوید؟
دارد برای من دعا میکند:
خدا حقی را که از شما ربودند به شما برگرداند و غایبتان را برساند.
همانطور که بچه مرا به من برگرداندید...
📚 برگرفته از بصائر الدرجات ج1، ص 353
📚دلائل الامامة ج1 ص206
👈👈دعا برای فرج، یک اصل است.
اصلی که حتی حیوانات آن را میشناسند!
#دعا_برای_فرج
#داستانک_مهدوی
#امام_سجاد_علیه_السلام
@ranggarang
🔴علامات باطنی مؤمن
مدح و ثناى كسى كه او را نمىشناسد مؤمن را مغرور نمىكند و بررسى اعمالش را رها نمىكند. خود را در عمل مقصّر مىبيند و اعمال صالح انجام مىدهد. او كسى است كه روز را به پايان مىبرد در حالى كه همّتش شكر است و روز را شروع مىكند در حالى كه شغلش ذكر است.
با حالت حذر شب را به صبح مىرساند. با سرور صبح مىكند، بر حذر از آنچه بر حذر داشته شده، و خوشحال بخاطر آنچه از فضل و رحمت به او رسيده است. اگر نفسش در آنچه برايش ناخوشايند است بر او فشار بياورد، خواسته او را در آنچه باعث خوشحالى اوست به او نمىدهد.
سرور او در چيزى است كه هميشگى و طولانى است، و نور چشمش در چيزى است كه از بين نمىرود. رغبت او در آنست كه باقى مىماند، و زهد او در آن چيزى است كه فانى مىگردد.
📚 أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 541
@ranggarang
1_3735536470.mp3
6.64M
#علیرضاافتخارے
ا؎دلاگرعاشقۍ..🍃
@ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_بیستم_ششم 🎬:
روح الله هنوز در مأموریت به سر میبرد، روزها با کسالت می گذشت و شبها که زمان فعالیت اجنه بود، باز هم حمله های بی وقفه آنان شروع میشد.
فاطمه موضوع را تلفنی با روح الله در میان گذاشت و روح الله اذکاری را به او تعلیم داد که همچون سپر دفاعی برایش عمل می کرد و بر روحانیت و هالهٔ معنوی فاطمه اضافه می شد.
فاطمه عادت کرده بود که شبها به بستر نرود چون خواب رفتن همان و کابوس های واقعی دیدن همان، در خواب نه تنها آرامشی نداشت،بلکه روح و روانش خسته و زخمی تر میشد، پس برای جلوگیری از این احوالات مدام مشغول ذکر و ریاضت بود.
باز هم شبی دیگر فرا رسید، بچه ها یکی یکی داخل اتاقشان شدند و روی تختشان خوابیدند، فاطمه که انگار نگهبان این خانواده بود،داخل هال بیدار بود و تسبیح به دست و ذکر به لب بود، ساعت از نیمه شب گذشته بود که با صدای جیغ بلند حسین، فاطمه از عالم دعا و ذکر بیرون آمد، از جا بلند شد و به سرعت خودش را به اتاق رسانید.
از صدای جیغ حسین،زینب و عباس هم بیدار شده بودند، فاطمه حس می کرد هاله ای سیاه رنگ اطراف حسین می گردد، خودش را به حسین که هنوز چشمانش بسته بود رساند، حسین را در آغوش گرفت و همانطور که موهای او را نوازش می کرد گفت: جیغ نکش پسرم، گریه نکن عزیزم، همه اش یه خواب بود گلم، چشمای خوشگلت را باز کن و ببین که تو بغل مامان هستی، ببین هیچ چیز ترسناکی اینجا نیست، اما صدای نگران فاطمه که سعی در آرام کردن پسر کوچکش داشت در جیغ های بلند و مداوم حسین گم می شد.
حسین جیغ بلند می کشید و گاهی نفس نفس میزد و بین همین فریادها با لکنت نام ما.. ما.. ن را بر زبان می آورد و عجیب اینکه هر چه فاطمه تلاش می کرد حسین بیدار شود، تلاشش بی فایده بود و حسین چشمانش را باز نمی کرد، فاطمه که حسین را در آغوش گرفته بود رو به زینب مضطربانه گفت: دخترم برو برو اسپند دود کن و بیار اینجا بگردون، زینب که از ترس و استرس صورتش بی رنگ شده بود چشمی گفت و از جابلند شد و فاطمه مدام پشت سر هم صدا میزد: گلاب هم بیاور...سرکه هم بیاور...آخ خدای من قران هم بیاور..اضطراب فاطمه با دیدن وضعیت حسین بیشتر و بیشتر میشد و میترسید حسین از ترس و کابوسی که انگار تمامی نداشت زهر ترک شود و قالب تهی کند، پس همانطور که گریه می کرد و اشک میریخت بلند بلند میگفت: آاااخ خدا چرا تمام نمیشه؟! چرا بچه ساکت نمیشه...حسین داره میمیره..
انگار مغزش قفل کرده بود،یک ساعتی میشد که حسین در همین حالت بود، با چشمان بسته گریه می کرد، ناله میزد و گاهی جیغ های بنفش می کشید، حتی زمانی که فاطمه با دست مقداری آب به صورت حسین پاشید،بچه باز هم چشمانش را باز نکرد، انگار توان باز کردن پلک هایش از او گرفته شده بود و به نظر میرسید کسی روی پلک های حسین را محکم با دست گرفته..
در این هنگام عباس که بغض گلویش را گرفته بود، گوشی فاطمه را به سمت او داد و گفت: مامان چرا به بابا زنگ نمیزنی و فاطمه تازه یادش افتاد که بهترین راه همین بوده..
فاطمه شماره روح الله را گرفت و با دومین زنگ صدای گرم روح الله در گوشی پیچید، فاطمه همانطور که هق هق می کرد گفت: میشنوی روح الله؟!این صدای گریه و جیغ حسین توی خواب هست، الان چند ساعت هست به این حاله، تو رو خدا یه کاری بکن..
روح الله با حرارتی در کلامش گفت: فاطمه! تو الان باید به خودت مسلط باشی، من از این طرف یک سری کارهایی می کنم، تو هم همین الان اگه مداحی، یا روضه ای چیزی روی گوشی داری بگذار و صدای گوشی را زیاد کن تا توی اتاق بپیچه...
فاطمه چشمی گفت و گوشی را قطع کرد و با دستان لرزانش وارد صفحه مداحی ها شد و اتفاقی یک مداحی را انتخاب کرد و گذاشت و صدا در اتاق پیچید: یا حسین غریب مادر، تویی ارباب دل من، یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من...
و انگار این مداحی آبی بود که بر آتش کابوس حسین ریخته شد، حسین گریه اش قطع شد، چشمانش را باز کرد و چون خود را در آغوش مادر دید، خودش را محکم به اوچسپاند و گفت: مامان اون آدمای سیاه و ترسناک می خواستند منو از کوه بندازن پایین، من می خواستم بیام پیش تو، اما منو محکم گرفته بودند، خواستم صدات بزنم که جلو چشمام و دهانم را با دست های گنده و زشتشون گرفتن، مامان من خیلی ترسیدم و فاطمه همزمان با اینکه اشک میریخت و سرو صورت حسین را غرق بوسه می کرد، همراه مداحی، نوحه را تکرار می کرد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
@ranggarang