eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 پنج‌شنبه دلتنگی های مادرانه.. را داد. تا ما داشته باشیم! 🌹چقدر مدیون مادران شهدا هستیم.. @ranggarang
🍂ما گریه‌ای از جنس بهاران داریم ما گریه از این دست، فراوان داریم... 🍂ما هرچه سرافرازی و سرسبزی را از برکت خون این شهیدان داریم... 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد ‌شهدا با ذکر صلوات🍃 @ranggarang
🌱عشق را بـا خـون خـود کردی تـو معنـا ای شهیـد! خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید! 🌱زنـدگی تسلیمِ تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد! 🍃 پنجشنبه و‌‌ یاد‌شهدا با ذکر صلوات.. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃یه شب از این شبا میام 🍃مثل همیشه بی سر و صدا میام 🎙 🌷 🌙 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕لعنت خدا بر هر چه وطن فروش خائنه لعنت بر کلهم اصلاحات.. @ranggarang
هدیه سوره قدر در شب جمعه به امام زمان 🔵 آیت الله سید علی قاضی (ره): 🔴 شب جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخوانید و به امام زمان علیه السلام هدیه کنید.که این عمل در صفا و جلاء دادن قلب اثر بسیار زیادی دارد. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن وقتی خانه رسیدم، بازهم مادر و اسرا نبودند و برایم یادداشت گذاشته بودند. چادرم را از سرم کشیدم و فوری بسته‌ی کادو پیچ را باز کردم. با دیدن چیزی که داخلش بود، تعجب کردم. جعبه ایی داخلش بود که با پارچه مخملی مشگی رو کش، و دورش با روبان پهن قرمز بسته شده بود. روی در جعبه، با همان روبان یک پاپیون نصب بود. خیلی فانتزی و شیک. "آخه این که نیاز به کادو کردن نداشت." شاید نمی خواسته جعبه مشخص باشد. با احتیاط در جعبه راباز کردم و بادیدن گلهای رز قرمزی که سطح جعبه را پوشانده بود گل از گلم شکفت. بین گلهای قرمز با چند تا گل سفید اول اسم من نوشته شده بود و میان گلها یک جعبه ی کوچیک بود.بازش که کردم از ذوق می خواستم گوشی را بردارم و حسابی تشکر کنم ولی خودم را کنترل کردم. یک زنجیر و پلاک زیبا که روی پلاک آیه ی وان یکاد نوشته شده بود. رفتم جلو آینه تا روی گردنم امتحان کنم، در لحظه پلاک چرخید و چشمم افتاد به پشت پلاک انگار چیزی نوشته شده بود. وقتی برگرداندم با سیاه قلم حک شده بود، "تولدت مبارک". همانجا خشکم زد، سرچی درمغزم کردم یادم افتاد دو روز دیگر تولدم است. از تعجب چشمهایم اندازه ی گردو شده بود. یعنی او از کجا فهمیده بود. از آویزان کردن گردن بند منصرف شدم و همانجا نشستم و به فکر رفتم. چقدر ظرافت و لطافت دراین کادو بود. نمی دانم چه مدت آنجا نشسته بودم و در افکارم غرق بودم که با صدای اذان گوشی‌ام به خودم امدم و چقدر خدا را شکر کردم که هنوز مادر واسرا نیامده اندو راحت می توانستم افطار کنم. خوراکی‌هایی که آقای معصومی برایم گرفته بود را آوردم و بعد از دعا شروع به خوردن کردم. گوشی‌ام را برداشتم تا حداقل یک پیام تشکر برایش بفرستم. دیدم پیام داده: « قبول باشه. التماس دعا.» فوری جواب دادم: – ممنون. بابت کادو دستتون درد نکنه، واقعا غافلگیر شدم. نوشت: – هدف ما هم همین بود، پس خدارو شکر که موفق شدیم. بی مقدمه نوشتم: –شما از کجا تاریخ تولدم رو می دونستید؟ ــ زیاد سخت نبود، این که اسفندی هستید حدس می زدم. چون یه اسفندی فقط می تونه اینقدر متین و خانم باشه. بعد استیکر خنده گذاشته بود. در ادامه‌اش نوشته بود، بقیه‌اش هم، جوینده یابندس. حالا شاید بعدا براتون تعریف کردم. ــ به هر حال ممنونم. خیلی زحمت افتادید. ــ در برابر مهربونی شما چیزی نیست. خدارو شکر که پسندیدید. البته دو روز دیگه تولدتونه ولی من خواستم اولین نفر باشم... لحظه‌ایی شیطان در جلدم رفت و نوشتم: –ممنون، سلیقه ی شما بی نظیره. اونم نوشت: –اون که آره شک نکنید. از این حرفش چند جور برداشت میشد کرد. از پیام خودم پشیمان شدم کاش از سلیقه اش تعریف نمی کردم. گوشی راگذاشتم کنارو رفتم نمازم را خواندم و شروع کردم به شام درست کردن. که مادر وخواهرم از راه رسیدند. با دیدن کادوی من اسرا با تعجب گفت: – هدیه ی صاحب کارته؟ پشت چشمی برایش نازک کردم و گفتم: –آره صاحب کارم داده. ــ اونوقت به چه مناسبت؟ سعی کردم خودم را بی تفاوت نشان بدهم، خیلی آرام گفتم: – واسه تشکر و این حرفها. اسرا آرام نزدیکم آمدو زیر گوشم گفت: – شبیه کادوهای ولن تاین نیست؟ شانه ایی بالا انداختم و گفتم: –چه می دونم. مامان زنجیر رابرداشت و نگاهی کردو گفت: طلاست؟ ــ بله مامان جان. انگار زیاد خوشش نیامد گذاشت سر جایش و حرفی نزد. خدارو شکر کردم که پشت پلاک را نگاه نکرد. اسرا دوباره زیر گوشم گفت: –فکر کنم مامان هم مثل من فکرمی کنه. برای تغییر دادن جو، گفتم: –مامان یه آبگوشتی پختم که نگو. مادر همانطور که به گلهای رز قرمز هلندی نگاه می کرد ودر فکر بود گفت: –دستت درد نکنه دخترم. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 @ranggarang
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن موقع خوردن غذا مادر هنوزهم فکرش مشغول بود. اسرا لقمه ایی از گوشت کوبیده اش رادر دهان گذاشت و گفت: – دست پختت خیلی شبیهه مامان داره میشه ها. لبخندی زدم و گفتم: –نوش جان. –مامان نظر شما چیه؟ مادر نگاهم کرد و سرش را به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت: –دست پختت همیشه خوشمزه بوده. دوباره پرسیدم: –حالا چیا خریدید؟ مادر نگاهی به اسرا انداخت که معنی‌اش را نفهمیدم و گفت: – لباس و یه سری خرت و پرت دیگه. به اسرا نگاه کردم و گفتم: – رو نمی کنی چی خریدیا. اسرا سرش را با ناز تکانی داد و گفت: –شما که اصلا وقت نداری بیای ببینی. اخم ساختگی کردم و گفتم: – وا من بیام؟ تو باید خریداتو بزاری تو طبق و بیاری بگی خواهرم لطفا افتخار بدید بیایید ببینید من چه خریدم. خنده‌ی صدا داری کردو در همان حال گفت: –دیگه داری از چند سال بزرگتر بودنت سو استفاده می کنیا، حالا نمیشه تو طبق نزارم و ساده بریزم به پات؟ بالاخره مادر هم از افکارش بیرون امد ولبخندزد. بعد از شام دوباره خودم همه چیز را جمع کردم و شروع به شستن ظرفهاکردم. اسرا چیزهایی را که خریده بودند آورد گذاشت توی سالن و از همانجا گفت: – سرورم شما چرا؟ اجازه می دادید من می شستم. آخه دیروز هم شما زحمت کشیدید. گردنی برایش دراز کردم و گفتم: –همون که متوجه شدی برایم کافیست، از فردا از این خبرها نیست. بعد از شستن ظرف ها رفتم تا خرید ها را ببینم. اسرا یک مانتو فیروزه‌ایی خوشگل با روسری ستش خریده بود. کیف و کفش مشگی ستش هم قشنگ بود. یک بلوز و شلوار خانگی قرمز و سفید با دمپایی رو فرشی کرم رنگ. با لبخند گفتم: –خیلی قشنگن اسرا، مبارکت باشه. واقعا خوش سلیقه‌ایی. از تعریفم خوشش امدو گفت: – ما اینیم دیگه. مادر نگاهش را از لباس ها برداشت و به اسرا دوخت و گفت: –فردا هم نوبت توئه شام بزاری، تا من و راحیل بریم خرید. ــ من که گفتم مامان جان چیزی لازم ندارم. در ضمن این خرید عیدم یه کم برام بی معنیه. ما که طی سال خرید می کنیم، حالا چه کاریه، حتما شب عید تو این شلوغی بایدبریم خودمون رو اذیت کنیم؟ اسرا با اعتراض گفت: – تو به خرید کردن میگی اذیت؟ کلی خوش می گذره. ــ شب عید اذیته دیگه، حداقل برای من. تو این ترافیک و شلوغی، آخه چه کاریه. خریدعیدمال قدیم بودکه بنده خداها کل سال فقط یک دست لباس می خریدند ومجبوربودند شب عیداین کار رو انجام بدن تا موقع سال تحویل لباس نو داشته باشند. به نظرم شب عید فقط باید وسایل سفره هفت سین خریدکه اونم همین سرخیابونمون می فروشن. مادر به علامت تایید سرش را تکان داد. – واقعا خیلی شلوغ میشه، بخصوص وسایل نقلیه عمومی. اسرا فوری خریدهابش را جمع کردو گفت: –من برم این بحث الان اصلا به نفعم نیست. ولی راحیل با این کارت من رو از پختن شام فردا رهایی بخشیدی دمت گرم سرورم. پقی زدم زیره خنده و گفتم: –هنوز تو اون فازی بیا بیرون بابا، تموم شد. الانم لباس هات رو بپوش ببینم تو تنت چطوریه. حرفی نزد. بعد از چند دقیقه دیدم بلوز و شلوارش را با صندل هایش پوشیده و موهایش را هم که مثل موهای من تا کمرش می رسید روی شانه هایش رهاکرده. با دیدنش ذوق کردم. – وای اسرا چقدر بهت میاد، مثل فرشته ها شدی. با این حرفم یاد حرف امروز آقای معصومی افتادم که گفت: دخترها فرشته های روی زمین هستند. مادر هم با لبخند نگاهش کردو گفت: – مبارکت باشه عزیزم، خیلی قشنگه. اسرا که از تعریف ما صورتش گل انداخته بود گفت: – ممنونم، ولی الان این تعریفا از لباس بود یا از خودم. من و مادر با هم گفتیم: –هردو. واین حرف زدن هم زمان، هرسه مان را به خنده انداخت. 🍁به‌قلم‌لیلا‌فتحی‌پور🍁 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در اين شب زيبـا براتون دعـا میکنم شبـی سـراسـر ..... آرامش داشته باشید و هرآنچه از خوبی هایی کـه آرزو داریـد را خـــــدا برای فردای شما آماده کنه شبتون پر از مـهـر خـــــــدا       @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله)
📣 امام صادق علیه السلام: 🔸«هرگاه قائم برخيزد، به دادگرى حكم راند و ستم در روزگار او به سر آيد و راه ها امن شود و زمين بركت‌هاى خود را بيرون ريزد و هر حقى به صاحبش داده شود». 🔸«إذا قامَ القائِمُ عليه السلام حَكَمَ بِالعَدلِ وَ ارتَفَعَ في أيّامِهِ الجَورُ، و أمِنَت بِهِ السُّبُلُ، و أخرَجَتِ الأَرضُ بَرَكاتِها ورَدَّ كُلَّ حَقٍّ إلى أهلِهِ» كشف الغمة : ج٣ ص٢٥٥ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 بسمِ ربِّ النّور آقا جان بیا درد دارم حضرت درمان بیا حیف از خوبیِ تو یابن الحسن عاشقت من باشم و امثال من تعجیل در فرج پنج صلوات🌹 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🎥 دعای ما برای حضرت اثری دارد ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎙حجت السلام ناصر رفیعی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این بچه های اکباتان بخاطر قتل یک‌ انسان محکوم شدن قتلی که با سنگ و چوب و لگد و چاقو و ناخن‌گیر صورت گرفت! همین دختر اعتراف کرده با ناخن گیر گوشت بدن آرمان علی وردی رو کنده... شرف دانه باشید و برای محاربین مظلوم نمایی نکنید؛ اینها مستحق اشد مجازات هستن! ✍🏻 محمد حسین چاوشی 🌻 @ranggarang
🔹در سال جاری نزدیک به ۴۰ هزار ژاپنی، به تنهایی در خونه‌هاشون مُردند! همچنین بر اساس گزارش آژانس پلیس ملی، از این تعداد، نزدیک به 4000 نفر بیش از یک ماه پس از مرگشان کشف شدند و 130 جسد برای یک سال قبل از پیدا شدن ناپدید شدند. طبق گزارش سازمان ملل، ژاپن در حال حاضر پیرترین جمعیت جهان را دارد. @ranggarang
🔻امیر المومنین علی علیه السلام: 🔸با دانشمندان همنشینی کن تا دانش‌ات، افزون گردد، و ادبتنیکو شود، و تزکیه نفس یابی. 📚 غررالحکم، حدیث۴۷۸۶ @ranggarang
🔴آیت الله حائری شیرازی : رابطۀ تراکم شهرها و اخلاق شهروندان ابن‌خلدون، که از اولین جامعه‌شناس‌های جهان‌ است، می‌گوید تراکم خانه‌ها، موجب فساد اخلاقی‌ است. بین شدت تراکم و میزان عفت و حیا در جامعه، یک نسبت معکوس وجود دارد. این تراکمی که ما در شهرها داریم، مضر به اخلاق است، مضر به تولید است. بیاییم مردم را از این خانه‌های داخل شهر منتقل کنیم به خارج؛ اما نه اینکه آنجا را دوباره تبدیل کنیم به واحدهای مسکونی؛ به این‌صورتی که الآن شهرک زدند. آن هم هیچ دردی را درمان نمی‌کند! کاری کنیم که در آنجا بچه‌‎ها بتوانند حرفه داشته باشند، کار بکنند، اشتغال ایجاد شود. امروزه ما اشتغال را گذاشتیم مخصوص دکتر شدن و مهندس شدن! دکتر شدن و مهندس شدن ٣٠ سال طول می‌کشد! یعنی طرف تا سی‌سالگی باید صبر کند! با این تحریکاتی که ما داریم، با این وضعیتی که ما داریم، بسیاری از جوانان قبل از ازدواج آلوده می‌شوند! در صورتی که اگر مردم در کنار باغ، زندگی و کار کنند، خیلی از مشکلات حل می‌شود. @ranggarang
🔸حکم برگزاری مراسم تعزیه و شبیه خوانی ⁉️ برگزاری مراسم تعزیه و شبیه خوانی که نمایش حادثه کربلا و نشانگر مظلومیت و مصیبت اهل بیت (علیهم السلام) است و امروزه در مناطق زیادی متداول شده است، چه حکمی دارد؟ ✅ اگر مراسم شبیه خوانی مشتمل بر امور دروغ و باطل نباشند و مستلزم مفسده هم نباشند و با توجه به مقتضیات زمان باعث وهن مذهب حق هم نشود، اشکال ندارد، ولی در عین حال بهتر است که به جای آنها، مجالس وعظ و ارشاد و ذکر مصائب حسینی و مرثیه‌خوانی بر پا شود. @ranggarang