شاهزاده ای در خدمت
قسمت سی و چهارم :
درب خانه باز شد و وارد خانه شدند.
حسن و حسین دست فضه را رها کردند و مانند پرندگان سبک بال ،شروع به دویدن داخل حیاط کردند.
فضه نگاهش از حیاط خاکی به در و دیوار ساده و فقیرانهٔ اتاق ها کشیده شد.
همانطور که محو ظاهر ساده خانه بود ، فاطمه به طرفش آمد و در حالیکه دستش را می گرفت ، فرمود : بیا تا خانه را نشانت دهم...
فضه بدون اینکه حرفی بزند در همان حالت بهت و شگفتی به دنبال خانم خانه روان شد ، از اتاقی به اتاق دیگر ،همه را دید و روی زیبای دختران فاطمه را که در اتاقشان گرم بازی بودند ،بوسید...
خانه ای ساده با وسیله هایی اندک که شامل چند کاسه و لیوان و ظرف سفالی و چند ظرف مسی می شد و کف اتاقها هم حصیرهایی از جنس شاخه های درخت نخل ،به عنوان فرش پوشیده شده بود.
قلب فضه از دیدن اینهمه سادگی و فقر به هم فشرده شد ، او که در قصر رشد یافته بود ، آن زندگی های شاهانه با این زندگی ساده را مقایسه می کرد ، انگار کار جهان برعکس بود .
چون اگر می خواستند بزرگ یا به اصطلاح شاهی برای این دنیا انتخاب کنند ، بی شک کسی جز پیامبر اسلام نمی توانست باشد و فرزندانش هم حکم شاهزاده را داشتند ، اما آن تجملات شاهانه کجا و این زندگی فقیرانه کجا؟!
در همین افکار بود که فاطمه همانطور که دست او را در دست مبارکش داشت ، فضه را به سمت اتاقی که شبیه بقیهٔ اتاقها با همان وسایل ساده بود برد و فرمود : اینهم اتاق شما ، هر چه داریم و هر امکاناتی هست ، به طور مساوی با هم تقسیم می کنیم ، نگاه کن اتاقی را که در اختیارت قرار داده ایم دقیقا مانند اتاق هایی ست که خودمان در آن اقامت داریم.
بفرما ،امروز را استراحت کنید و از فردا هم کارهای خانه را به مساوات تقسیم می کنیم ،یک روز تو کار کن و یک روز من....آیا راضی هستی؟!
فضه همانطور که مانند مجسمه ای سنگی خشکش زده بود، سری تکان داد و گفت :ب...ب...بله بانوی من..
فضه وارد اتاقش شد ، اتاقی مانند دیگر اتاق های خانه ،با دیواری گلی و حصیری که بر کف آن گسترده بودند، یک کوزه آب و لیوان سفالین هم در طاقچه آن به چشم می خورد.
فضه دلش از این همه سادگی یا به تعبیر او فقر، گرفته بود ، با خود می گفت : باید کاری کنم...باید چاره ای بیاندیشم تا وضع بهتر شود و در همین حین یاد آن گنجینه های طلای داخل قصرشان افتاد و یاد کیمیاگری اش و ناخوداگاه دستش به سمت گردنش رفت...
آه...درست است ، کیسه ای را که در آن مواد ترکیبی برای کیمیاگری ،وجود داشت ،بر گردنش بود... با یاد آوری آن ، جرقه ای در ذهنش زد و سریع از جا برخواست...
ادامه دارد...
🖍 به قلم :ط_حسینی
@ranggarang
❌از نظر مدعیان زن زندگی آزادی، یک زن به خاک ایران تجاوز و چهار نیروی ارتش ایران را شهید میکند، قابل تقدیر است!
✍ تعجب نکنید !
تفکری که سگ را بجای فرزند می پذیرد، قاتل را هم تقدیر خواهد کرد.
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
14.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار خانوادههای شهدای امنیت: شرارت دو شب پیش رژیم صهیونیستی نه باید بزرگنمایی شود و نه کوچکانگاری. باید خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد. باید قدرت و اراده و ابتکار ملت ایران و جوانان کشور را به آنان فهماند. ۱۴۰۳/۸/۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب اسلامی در دیدار خانوادههای شهدای امنیت: کیفیت فهماندن قدرت و اراده ملت ایران به رژیم صهیونیستی را باید مسئولان تشخیص دهند و آنچه را که صلاح این ملت و کشور است آن را انجام بدهند. ۱۴۰۳/۸/۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
14.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب: در موضوع امنیت، حفظ امنیت روانی جامعه بسیار مهم است. ایجاد ترس و تردید در دلهای مردم،مردود است و قرآن در این زمینه صراحت دارد. ۱۴۰۳/۸/۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📸 حضور فرزندان پزشک شهید «علی حیدری» در دیدار امروز با رهبر انقلاب
🌷 شهید حیدری چندی پیش توسط رژیم جنایتکار صهیونیستی در لبنان به شهادت رسید
💻 Farsi.Khamenei.ir
تولدت مبارک آرش زمانه ما
مرزهای اقتدار ایران امروز را تو ترسیم کردی
@ranggarang
💥۶۵ سال پیش در چنین روزی؛ ششم آبان ماه ۱۳۳۸، کودکی در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد که آرمانش، نابودی اسرائیل شد.
💥تولدت مبارک پدر موشکی ایران
سرلشکر شهید حسن طهرانی مقدم
@ranggarang
4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار شهید حسن طهرانی مقدم: اگر ما نسبت به شهدا غریب باشیم اونور هم حتما غریبیم.
@ranggarang