#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت دوازدهم (پیشگویی ها)
📕المعجم الكبير - به نقل از عايشه - :
حسين بن على بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در آمد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «اى عايشه! آيا شگفت زده ات نكنم؟ هم اكنون فرشته اى بر من در آمد كه تا كنون نزد من نيامده بود و گفت كه اين پسرم. كشته مى شود و گفت: اگر بخواهى، خاكى را كه در آن كشته مى شود به تو نشان مى دهم. و با دستش از آن جا بر گرفت و خاكى سرخ را به من نشان داد».
📚المعجم الكبير:ج۳ ص۱۰۷ ح۲۸۱۵
كنز العمّال: ج۱۲ ص۱۲۸ ح۳۴۳۲۳
📕المعجم الكبير : اُمّ سلمه گفت :
حسن و حسين عليهما السلام پيش روى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در اتاق من بازى مى كردند كه جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمّد! امّت تو، اين پسرت را پس از تو مى كشند. و با دستش به حسين عليه السلام اشاره كرد.
پيامبر خدا گريست و او را به سينه اش چسباند.
پيامبر خدا سپس [به من ]فرمود : «اين خاك نزد تو امانت باشد» و آن را بوييد و فرمود: «واى از كرب و بلا!».
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى اُمّ سلمه! هنگامى كه اين خاك، خون شد، بدان كه پسرم كشته شده است».
اُمّ سلمه آن را در شيشهاى نهاد و هر روز به آن مى نگريست و مى گفت: روزى كه در آن خون خواهى شد روز بزرگى است.
📚المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۰۸ ح ۲۸۱۷
تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۰۸
🌾دعوت پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) از امّت خويش براى يارى امام حسین (علیه السلام)
📗تاريخ دمشق - به نقل از سُحَيم - :
انس بن حارث گفت : شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمايد : «اين پسرم، حسين، در سرزمينى به نام كربلا كشته مى شود. هر كس از شما كه در آن جا حاضر بود، يارى اش دهد».
انس بن حارث به سوى كربلا روانه شد و همراه حسين عليه السلام كشته شد.
📚تاريخ دمشق : ج ۱۴ ص ۲۲۴ ح ۳۵۴۳
الإصابة : ج ۱ ص ۲۷۱
ادامه دارد..
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت سیزدهم (پيشگويى ها)
🌾 ويژگى هاى قاتل
🔻الف - بدترينِ امّت
📔عيون أخبار الرضا عليه السلام - به سندش از امام على عليه السلام از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - :
بدترين فرد امّت، حسين را مى كشد و كسى از فرزندان حسين تبرّى مى جويد كه به من كفر مى ورزد.
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۶۴ ح ۲۷۷
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۰۰ ح ۵
📙كفاية الأثر - به نقل از عبد اللَّه بن عبّاس - :
بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد شدم، كه حسن عليه السلام بر گردن ايشان و حسين عليه السلام بر روى ران ايشان بود و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صورت و دهان آن دو را مى بوسيد. سپس فرمود: «اى ابن عبّاس! گويى مى بينم كه محاسن سپيدش از خونش رنگين شده و دعوت مى كند ؛ امّا پاسخى نمى شنود. و يارى مى طلبد ؛ امّا يارى نمى شود».
گفتم: اى پيامبر خدا! چه كسى اين كار را مى كند؟
فرمود: «بَدانِ امّتم. آنان را چه مى شود؟ خدا شفاعتم را شامل آنان نكند!».
📚كفاية الأثر : ص ۱۶
مستدرك الوسائل: ج ۱۰ ص ۲۷۶ ح ۱۲۰۰۹
ب - بى نسب فرزند بى نسب
📘كتابُ سُلَيم بن قَيس - به نقل از عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - :
پسرم حسين با شمشير كشته مى شود. او را طغيانگر فرزند طغيانگر، بى نسب فرزند بى نسب، منافق فرزند منافق مى كشد.
📚كتاب سليم بن قيس : ج ۲ ص ۸۳۸ ح ۴۲
بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۲۶۷ ح ۵۳۴
ج - مردى كه به دين ضربه مى زند
📗الأمالى طوسى - به سندش از امام زين العابدين عليه السلام از اسماء بنت عميس - :
حسين عليه السلام كه هفت روزه شد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد من آمد و فرمود: «پسرم را برايم بياور»...
و سپس فرمود: «اى ابا عبد اللَّه! بر من گران است» و سپس گريست.
گفتم: پدر و مادرم فدايت باد! امروز كه روز اوّل است. چنين كردى؟ ماجرا چيست؟
فرمود: «بر اين پسرم مى گريم، او را دستهاى متجاوزِ كافر از بنى اميّه مى كشند خدا شفاعت مرا در روز قيامت نصيبشان نكند!
مردى او را مى كشد كه به دين ضربه مى زند و به خداى بزرگ كفر مى ورزد».
📚الأمالى، طوسى: ص۳۶۷ ح۷۸۱
بحار الأنوار: ج۴۴ ص۲۵۰ ح۱
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت چهاردهم (پیشگویی ها)
د - مردى از بنى اميّه به نام يزيد
📙سير أعلام النبلاء - به نقل از ابو عبيده كه سند روايت را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى رساند - :
همواره كار امّت من بر پاست، تا آن كه مردى از بنى اميّه، به نام يزيد به آن ضربه مىزند.
📚سير أعلام النبلاء : ج ۴ ص ۳۹
مسند أبى يعلى: ج ۱ ص ۳۹۹ ح ۸۶۸
📘الملهوف:
دو سال كه از تولّد حسين عليه السلام گذشت، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به سفرى رفت و در راه در جايى توقّف كرد و كلمه اِستِرجاع (إنّا للَّهِ) بر زبان آورد و چشمانش اشكبار شد.
علّت را پرسيدند.
فرمود: «اين جبرئيل است كه از زمينى كنار رود فرات به نام كربلا برايم خبر آورده كه فرزندم حسين، پسر فاطمه در آن، كشته مى شود».
به ايشان گفته شد: اى پيامبر خدا! چه كسى او را مى كشد؟
فرمود: «مردى كه نامش يزيد است و گويى جايگاه بر خاك افتادن و به خاك سپردنش را مى بينم!».
📚الملهوف : ص ۹۳
مثير الأحزان : ص ۱۸
📕كنز العمّال - به نقل از ابن عمرو از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - :
«يزيد!
خداوند يزيد آن طعنه زن نفرينگو را بركت ندهد!
هان! خبر درگذشت محبوبم و فرزند نازنينم، حسين به من رسيد خاكِ مَرقدش را برايم آوردند و قاتلش را ديدم.
هان كه او پيش چشم گروهى كشته نمى شود و يارى اش نمى كنند، جز آن كه خدا همه آنان را كيفر مىدهد!
📚كنز العمّال : ج ۱۲ ص ۱۲۸ ح ۳۴۳۲۴
و - واى بر قاتل حسین (ع)!
📗الأمالى شجرى - به سندش از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - :
فرزندم حسين در پشت كوفه كشته مى شود.
واى بر قاتلش و واگذارندهاش و رها كننده يارى اش!
📚الأمالى شجرى : ج ۱ ص ۱۸۳
الحدائق الوردية: ج ۱ ص ۱۱۷
📔عيون أخبار الرضا عليه السلام - به سندش از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - :
قاتل حسين بن على در تابوتى از آتش است و نيمى از عذاب دنيائيان را دارد و دست و پايش را با زنجيرهاى آتشين مى بندند و در آتش سرنگونش مى كنند تا به قعر دوزخ برسد و بويى دارد كه دوزخيان از گند آن به خدايشان پناه مى برند و او در آن جا جاودان و چشنده عذاب دردناك است.
همراه همه كسانى كه به كشتن او (حسين عليه السلام) كمك و تحريك كردهاند.
هر گاه پوستشان مى سوزد، خداوند پوست ديگرى به جايش مى رويانَد تا دوباره عذاب دردناك را بچشند و حتّى لحظهاى عذاب از آنان برداشته نمى شود و آب جوشان دوزخ به آنها نوشانده مى شود. پس واى بر آنان از عذاب خداى متعال در دوزخ!
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۴۷ ح ۱۷۸
المناقب، ابن مغازلى: ص۶۶ ح۹۵
📘عيون أخبار الرضا عليه السلام - به سندش از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - :
دخترم فاطمه روز قيامت در حالى محشور مى شود كه لباسى آغشته به خون با اوست و به ستونى از ستونهاى عرش مى آويزد و مى گويد: اى عدل [مطلق]!
ميان من و قاتل فرزندانم حكم بران.
به خداى كعبه سوگند، خداوند متعال به نفع دخترم حكم مى راند.
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۲۶ ح ۶
المناقب، ابن مغازلى: ص ۶۴ ح ۹۱
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت پانزدهم (پیشگویی ها)
🌾پيشگويى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره چگونگى شهادت
📔الأمالى صدوق - به نقل از ابن عبّاس از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله - :
هنگامى كه حسين را ديدم، آنچه را پس از من با او مى كنند، به ياد آوردم گويى كه مى بينم به حرم و قبر من پناه آورده ؛ امّا پناهش نمى دهند و در رؤيايش او را به سينه ام مى چسبانم و به او فرمان كوچ از هجرتگاهم مى دهم و او را به شهادت مژده مى دهم. و او از آن جا به سوى قتلگاه و جايگاه بر خاك افتادنش، بار مى بندد ؛ [به سوى ]سرزمين كرب و بلا و قتل و فنا
گروهى از مسلمانان او را يارى مى دهند. آنان از سَروران شهيدان امّت من در روز قيامت هستند.
گويى به او مى نگرم كه تير خورده و از اسبش به زمين افتاده و سپس مانند گوسفند، سرش را مظلومانه مى بُرند.
📚الأمالى صدوق : ص ۱۷۷ ح ۱۷۸
بشارة المصطفى : ص ۱۹۹
📙كفاية الأثر - به نقل از عبد اللَّه بن عبّاس - :
بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در آمدم و حسن عليه السلام بر گردن و حسين عليه السلام بر روى ران ايشان بود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صورت و دهان آن دو را مى بوسيد و مى فرمود: «خدايا! دوستدار اين دو را دوست بدار و دشمن آنان را دشمن بدار».
سپس فرمود: «اى ابن عبّاس! گويى مى بينم كه موى سپيد مَحاسنش از خونش خضاب شده و دعوت مى كند ؛ امّا پاسخى نمى يابد. و يارى مى طلبد ؛ امّا يارى نمى شود».
گفتم: اى پيامبر خدا! چه كسانى اين كارها را مى كنند؟
فرمود: «بَدان امّتم! آنان را چه مى شود؟ خدا. شفاعتم را شامل ايشان نكند!».
📚كفاية الأثر : ص ۱۶
مستدرك الوسائل: ج ۱۰ ص ۲۷۶ ح ۱۲۰۰۹
🌾پيشگويى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درباره مزار و زائرانش
📘الإرشاد:
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله روزى نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام گِردش را گرفته بودند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به آنان فرمود: «شما در چه حالى خواهيد بود، هنگامى كه بر خاك بيفتيد و مرقدهايتان پراكنده شود؟».
حسين عليه السلام به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله گفت: ما به مرگ طبيعى مى ميريم يا كشته مى شويم؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «پسركم! تو به ستم كشته مى شوى و برادرت نيز به ستم كشته مى شود و فرزندانتان در زمين رانده و پراكنده مى شوند».
حسين عليه السلام گفت: چه كسى ما را مى كشد، اى پيامبر خدا؟
فرمود: «بدترينِ مردمان».
گفت: پس از كشته شدن ما، كسى ما را زيارت مى كند؟
فرمود: «آرى ؛ گروهى از امّتم كه شما را به قصد نيكى و پيوند با من زيارت مى كنند. چون روز قيامت شود، در ايستگاه حسابرسى نزدشان مى آيم و بازوهايشان را مى گيرم و از هراسها و سختى هاى آن نجاتشان مى دهم».
📚الإرشاد : ج ۲ ص ۱۳۱
كشف الغمّة : ج ۲ ص ۲۲۰
📗الأمالى طوسى -
به نقل از جابر از امام باقر عليه السلام از امير مؤمنان عليه السلام - :
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به ديدار ما آمد. اُمّ ايمن شير و سرشير و خرما برايمان هديه آورده بود. آن را براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله برديم و او از آن خورد و سپس به گوشه خانه رفت و چند ركعت نماز خواند و در آخرين سجدهاش به شدّت گريست. هيچ يك از ما به احترام او چيزى نپرسيديم ؛ امّا حسين در دامانش نشست و به او گفت: اى پدر! به خانه ما آمدى و از چيزى به اندازه آمدنت به خانه ما، خوشحال نشديم، سپس چنان گريهاى كردى كه ما را اندوهگين ساخت.
چرا گريه كردى؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «پسركم! جبرئيل، هماكنون نزد من آمد و به من خبر داد كه شما كشته مى شويد و قتلگاههاى شما پراكنده است».
حسين گفت: پدر عزيزم! با اين پراكندگى، پاداش زائر ما چيست؟
فرمود: «پسركم! آنان گروههايى از امّت من هستند كه شما را زيارت مى كنند و به اين وسيله، بركت مى جويند و من بر خود لازم مى دانم كه روز قيامت، نزد آنان بيايم تا آنها را از هراسهاى مربوط به گناهانشان در آن روز برهانم، و خداوند آنان را در بهشت جاى مى دهد».
📚الأمالى طوسى : ص ۶۶۹ ح ۱۴۰۴
كامل الزيارات : ص ۱۲۵ ح ۱۴۰
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت شانزدهم (پیشگویی ها)
بر اساس احاديث، همه و يا اكثر قريب به اتّفاقِ آنچه از امام على عليه السلام در باره حادثه كربلا گزارش شده در دوران خلافت ايشان و بسيارى از آنها در خودِ سرزمين كربلا بوده است.
امام على عليه السلام در دوران خلافت خود حدّ اقل، سه بار از سرزمين كربلا عبور كرده است :
دو بار در مسير رفت و بازگشت از جنگ صِفّين و يك بار در مسير حركت براى جنگ نهروان.
از اين رو مطالب فراوانى در اين سفرها در مورد حادثه كربلا از آن امام عليه السلام گزارش شده است.
نكته ديگر اين كه در اين سفرها دو فرزند بزرگوار امير مؤمنان عليه السلام حسن و حسين عليهما السلام نيز ايشان را همراهى مى كردهاند و لذا امام حسين عليه السلام در محرّم سال ۶۱ هجرى لا اقل چهارمين بارى بوده كه به سرزمين كربلا؛گام مى نهاده است و پرسش از نام آن وادى هنگام ورود به آن.
بدين معنا نيست كه تا آن زمان به آن مكان نيامده بوده است.
📚الأخبار الطّوال : ص ۲۵۱
بغية الطلب فى تاريخ حلب : ج ۶ ص ۲۶۲۴
بعلاوه توضیحات و بررسی ها
🌾پيشگويى درباره شهادت امام حسین علیه السلام هنگام عبور از كربلا
1⃣ اين جا خوابگاه شتران آنان است
📔كامل الزيارات - به نقل از عبد اللَّه بن ميمون قدّاح از امام صادق عليه السلام - :
امير مؤمنان[عليه السلام ] با گروهى از يارانش از كربلا گذشت.
به آن جا كه رسيد، اشكْ چشمانش را پر كرد و سپس فرمود: «اين جا خوابگاه شتران آنها و اين جا جايگاه اسباب سفرشان است و اين جا خونشان ريخته مى شود. خوشا به حال تو - اى خاك - كه خونهاى عاشقان بر روى تو ريخته مى شود!».
📚كامل الزيارات : ص ۴۵۳ ح ۶۸۵
خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص ۴۷
2⃣ اين جا كربلاست
📙الإرشاد - به نقل از جويريّة بن مسهر عبدى - :
هنگامى كه با امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام به طرف صفّين مى رفتيم. به منطقه كربلا رسيديم. امام عليه السلام در كناره لشكر ايستاد و سپس به چپ و راست نگريست و گريست و سپس فرمود: «به خدا سوگند، اين جا خوابگاه مركبها و جاى كشته شدن آنهاست».
به او گفته شد: اى امير مؤمنان! اين جا كجاست؟
فرمود: «اين جا كربلاست. گروهى در آن كشته مى شوند كه بدون حساب به بهشت وارد مى شوند» و سپس حركت كرد.
📚الإرشاد : ج ۱ ص ۳۳۲
كشف اليقين: ص ۱۰۰ ح ۹۲
3⃣ كربلا جاى كَرب و بلا
📘وقعة صفّين - به نقل از حسن بن كثير از پدرش - :
على عليه السلام به كربلا آمد و در آن جا ايستاد به او گفته شد: اى امير مؤمنان! اين جا كربلاست.
فرمود: «آميخته با كَرب (رنج) و بلا». آن گاه با دستش به مكانى اشاره كرد و فرمود :
«اين جا، جايگاه اسباب سفر و خوابگاه مركبهاى آنان است» و به جايى ديگر اشاره كرد و فرمود : «اين جا خونشان ريخته مى شود».
📚وقعة صفّين : ص ۱۴۲
شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: ج ۳ ص ۱۷۱
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت هفدهم (پیشگویی ها)
4⃣ پدرم فداى آن بى ياور!
📔اُسد الغابة - به نقل از غرفه اَزْدى - :
من در منزلت على عليه السلام شك كرده بودم. با او بر كناره فرات بيرون آمديم كه از راه كناره گرفت و ايستاد و ما هم گرد او ايستاديم. با دستش اشاره كرد و فرمود : «اين جا جايگاه اسباب سفر و خوابگاه مركبهايشان و محلّ ريختن خونشان است. پدرم فداى آن كه در زمين و آسمان، ياورى جز خدا ندارد!».
هنگامى كه حسين عليه السلام كشته شد، بيرون آمدم تا به مكانى كه او را در آن جا كشته بودند. رسيدم.
آن درست همان گونه بود كه [امام على عليه السلام] گفته بود و كوچكترين خطايى نداشت.
پس از شكّى كه كرده بودم، از خدا آمرزش خواستم و دانستم كه على عليه السلام آنچه را به او سپرده بودند، بيان كرده است.
📚اُسد الغابة : ج ۴ ص ۳۲۲
5⃣ پيشينيان بر او پيشى نمى گيرند و پسينيان به او نمى رسند
📙تهذيب الأحكام - به نقل از محمّد بن سِنان. از كسى كه از امام صادق عليه السلام براى او حديث كرده است - :
امير مؤمنان عليه السلام با مردم حركت كرد. تا آن كه به يك يا دو ميلى كربلا رسيد.
امام عليه السلام پيشاپيشِ مردم رفت تا به جايگاه بر خاك افتادن شهيدان رسيد و فرمود: «در اين جا دويست پيامبر و دويست وصى از دنيا رفته اند و دويست سبط [-ِ پيامبر ]با پيروانشان شهيد شدهاند».
سپس سوار بر اشترش در حالى كه پاى از ركاب بيرون داشت. به گرد آن چرخيد و چنين فرمود : «[اين جا] خوابگاه مركبها و جايگاه بر خاك افتادن شهيدان است. پيشينيان بر ايشان پيشى نمى گيرند و پسينيانِ به ايشان نمى رسند».
📚تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۷۲ ح ۱۳۸، كامل الزيارات : ص ۴۵۳ ح ۶۸۶
6⃣ شهيدانى بى مانند
📘المعجم الكبير - به نقل از شيبان بن مُخرَّم كه از هواداران عثمان بود - :
هنگامى كه على به كربلا آمد، من با او بودم.
گفت: «در اين جا، شهيدانى كشته مى شوند كه بجز شهيدان بدر، كس همانند آنها نيست».
[با خود] گفتم: يكى ديگر از دروغهايش! آن جا پاى درازگوش مرده اى بود. به غلامم گفتم: پاى اين درازگوش را بگير و مانند ميخ آن را در زمين فرو كن و پنهانش بدار.
روزگار چرخيد و گذشت و هنگامى كه حسين بن على كشته شد، من و يارانم به آن جا آمديم. پيكر حسين بن على بر روى همان پاى درازگوش بود و يارانش دسته جمعى گرداگرد او كشته شده بودند.
📚المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۱۱ ح ۲۸۲۶ كفاية الطالب : ص ۴۲۷
7⃣ در كنار رود فرات، صبر كن اى ابا عبد اللَّه!
📗مُسنَد ابن حنبل - به نقل از عبد اللَّه بن نُجَى. در باره پدرش - :
او كه مسئول وسايل طهارت على عليه السلام بود. با ايشان كه عازم صفّين بود، حركت كرد.
هنگامى كه از كنار نينوا مى گذشت.
💫در نواحى كوفه منطقه اى است به نام نينوا، و كربلا - كه امام حسين عليه السلام در آن كشته شد -. بخشى از آن منطقه است (معجم البلدان: ج ۵ ص ۳۳۹)
على عليه السلام ندا داد: «صبر داشته باش ابا عبد اللَّه! صبر داشته باش ابا عبد اللَّه! در كنار فرات !».
گفتم: يعنى چه؟
فرمود: «روزى بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وارد شدم و چشمانش اشكبار بود. پرسيدم: اى پيامبر خدا! آيا كسى شما را ناراحت كرده است؟ چرا اشك از چشمانت سرازير است؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: جبرئيل اندكى پيش از نزدم رفت. او برايم گفت كه حسين در كنار رود فرات كشته مى شود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: جبرئيل گفت: آيا مى خواهى خاك آن جا را ببويى؟
گفتم: آرى.
و جبرئيل، دستش را دراز كرد و مشتى از خاك آن جا را به من داد و من ديگر نتوانستم جلوى ريزش اشك خود را بگيرم».
📚مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۱۸۴ ح ۶۴۸، مسند أبى يعلى: ج ۱ ص ۲۰۶ ح ۳۵۸
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت هجدهم(پیشگویی ها)
8⃣ اين جا، اين جا!
📙وقعة صفّين - به نقل از ابو جُحَيفه - :
عُروه بارقى نزد سعيد بن وَهْب آمد و از او سؤال كرد و من مى شنيدم. او گفت: [پيش از اين] حديثى را از على بن ابى طالب عليه السلام برايم نقل كردى.
گفت : آرى! مِخنَف بن سُلَيم. مرا به سوى على عليه السلام فرستاد و من در كربلا به او رسيدم. ديدم با دستش اشاره مى كند و مى گويد: «اين جا، اين جا».
مردى به او گفت: اى امير مؤمنان! اين، چه معنايى مى دهد؟
فرمود: «اسباب سفر خاندان محمّد اين جا فرود مى آيد. واى بر ايشان از [ستم ]شما و واى بر شما از [دادخواهى ]ايشان [در پيشگاه خداوند]!».
مرد به على عليه السلام گفت: اى امير مؤمنان! معناى اين سخن چيست؟
فرمود: «واى بر ايشان از شما كه آنها را مى كشيد. و واى بر شما از ايشان كه خداوند شما را به دليل كشتن آنها، به آتش دوزخ مى برد!».
📚وقعة صفّين : ص۱۴۱؛ شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: ج ۳ ص ۱۷۰
9⃣ مرا با خاندان ابو سفيان چه كار؟!
📗مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى - به نقل از حاكم جِشُمى - :
امير مؤمنان هنگامى كه به سوى صفّين مى رفت، در كربلا فرود آمد و به ابن عبّاس فرمود: «آيا مى دانى اين جا چه جايى است؟».
گفت: نه.
فرمود : «اگر مى دانستى، مانند من گريه مى كردى» و سپس به شدّت گريست.
آن گاه فرمود: «خاندان ابو سفيان از [جان] من چه مى خواهند ؟!» و به حسين عليه السلام رو كرد و فرمود: «صبر كن - اى پسر عزيزم - كه پدرت از ايشان همان ديده است كه تو از اين پس مى بينى».
📚مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۱۶۲
🔟 آسمان و زمين بر ايشان مى گريد
📓شرح الأخبار - به نقل از اصبغ بن نُباته - :
با امام على عليه السلام بر كناره فرات، حركت كرديم كه راهبى عبور كرد. امام عليه السلام به او فرمود: «اى راهب! چشمهاى كه در اين جا هست، كجاست؟».
گفت: من جز خبر آن را نمى دانم و گفته مى شود: جاى آن را جز پيامبرى يا وصىّ پيامبرى نمى داند.
امام على عليه السلام شروع به حركت در وادى كرد و پيوسته به چپ و راست مى نگريست.
سپس فرمود: «اين جا را بكَنيد».
آن جا را كندند و سنگى يافتند.
فرمود: «آن را برداريد».
آن را برداشتند.
ديدند چشمه آبى زير آن است.
از آن نوشيديم و چارپايان را سيراب كرديم.
سپس امام على عليه السلام به ما فرمود: «جوانانى از خاندان محمّد صلى اللَّه عليه و آله در اين جا كشته مى شوند كه آسمان و زمين بر آنان مى گريند».
📚شرح الأخبار : ج ۳ ص ۱۳۷ ح ۱۰۷۹
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت نوزدهم (پیشگویی ها)
🌾رؤياى امير مؤمنان (عليه السلام) در كربلا
📗كمال الدين - به نقل از ابن عبّاس - :
در حركت به سوى صفّين من همراه امير مؤمنان (عليه السلام) بودم. هنگامى كه در نينوا در [كناره] رود فرات فرود آمد.
با صداى بلند فرمود: «اى ابن عبّاس! آيا اين جا را مى شناسى؟».
گفتم: اى امير مؤمنان! آن را نمى شناسم.
فرمود: «اگر آن را مانند من مى شناختى
از آن نمى گذشتى جز اين كه مانند من گريه مى كردى».
سپس امام (عليه السلام) مدّتى طولانى گريه كرد تا محاسنش خيس شد و قطرههاى اشك بر سينهاش چكيد و ما با او گريستيم و او مى فرمود:
«آه، آه! خاندان ابو سفيان از [جان] من چه مى خواهند؟!
خاندان حرب، حزب شيطان و همدستان كفر از [جان ]من چه مى خواهند؟!
اى ابا عبد اللَّه! صبر داشته باش كه پدرت از آنها همان ديده كه تو از آنها خواهى ديد».
آن گاه آبى خواست و براى نماز وضو گرفت و بسيار نماز خواند و مانند سخن اوّلش را، تكرار كرد.
جز آن كه پس از تمام شدن نمازش، به خواب سبُكى رفت و سپس بيدار شد و فرمود: «ابن عبّاس!».
گفتم: بله! من اين جا هستم.
فرمود: «آيا آنچه را هم اكنون در خواب ديدم، به تو نگويم؟».
گفتم: خوش بخوابى و خوابت خير باشد، اى امير مؤمنان!
فرمود: «گويى مردانى سپيد ديدم كه از آسمان فرود آمدند و پرچمهاى سفيدى همراه داشتند و شمشيرهاى سپيد و درخشان خود را از گردن آويخته بودند و گرد اين زمين خط كشيدند و سپس ديدم كه شاخه هاى اين درختان خرما بر زمين خورد و از آنها خون تازه جارى بود و گويا فرزند نونهال و جگرگوشه ام حسين در ميان اين خون ها غرق بود و استغاثه مى كرد ؛ امّا كسى به فريادش نمى رسيد، و گويا آن مردان سپيد كه از آسمان فرود آمده بودند. او را ندا دادند و گفتند :
"اى خاندان پيامبر! صبر پيشه كنيد كه شما به دست بدترينْ مردمان كشته مى شويد.
اى ابا عبد اللَّه! اين. بهشت است كه مشتاق توست" و سپس مرا سر سلامت دادند و گفتند: "اى ابو الحسن! تو را بشارت باد كه فرداى قيامت كه مردم در برابر پروردگار بر مى خيزند، خداوند به خاطر اين فرزند چشمت را روشن مى كند" و آن گاه بيدار شدم.
و سوگند به خدايى كه ما را آفريد، اينچنين است راستگوى تصديق شده
ابو القاسم صلى اللَّه عليه و آله برايم باز گفته است كه من هنگامى كه براى مقابله با متجاوزان بر ما بيرون مى روم اين سرزمين را خواهم ديد.
اين سرزمين كرب و بلاست و حسين و هفده تن از فرزندان من و از فرزندان فاطمه، در اين مكان دفن خواهند شد و آن در آسمانها معروف است و [آسمانيان] از سرزمين كَرب و بلا ياد مى كنند. همچنان كه از بقعه هاى دو حرم (مكّه و مدينه) و بيت المقدّس، ياد مى كنند».
📚كمال الدين : ص ۵۳۲ ح ۱
الأمالى صدوق : ص ۶۹۴ ح ۹۵۱
🌾خبر دادن على عليه السلام در مسجد كوفه از شهادت امام حسین علیه السلام
📘كامل الزيارات - به نقل از ابراهيم نَخَعى - :
امير مؤمنان عليه السلام بيرون آمد و در مسجد نشست و يارانش گِردش را گرفتند و حسين عليه السلام آمد تا آن كه پيش رويش ايستاد.
امام عليه السلام دست بر سر او نهاد و فرمود: «اى پسر عزيزم! خداوند در قرآن گروههايى را سرزنش كرده و فرموده است:
«پس آسمان و زمين بر آنان نَگِريستند و آنها مهلت نيافتند»
(دخان، آيه ۲۹)
و به خدا سوگند، تو را پس از من مى كشند و سپس آسمان و زمين بر تو مى گريند».
📚كامل الزيارات : ص ۱۸۰ ح ۲۴۲
بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۲۰۹ ح ۱۶
ادامه دارد..
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت بیستم (پیشگویی ها)
🌾شركت كنندگان در قتل حسين عليه السلام از کلام امیرالمومنین علیه السلام
1⃣ بنى اميّه
📔كامل الزيارات - به نقل از جابر از امام صادق عليه السلام - :
امام على عليه السلام به حسين عليه السلام فرمود: «اى ابا عبد اللَّه! تو همواره اُسوه بوده اى [و هستى]»....
سوگند به آن كه جانم به دست اوست، بنى اميّه خونت را خواهند ريخت ؛ ولى نمى توانند تو را از دينت جدا كنند و خدا را از ياد تو ببرند».
📚كامل الزيارات : ص ۱۴۹ ح ۱۷۸
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۲۶۲ ح ۱۷
2⃣ كوفيان
📙أنساب الأشراف - به نقل از مجاهد - :
امام على عليه السلام در كوفه فرمود:
«شما در چه حالى هستيد، هنگامى كه خاندان پيامبرتان نزد شما آيند؟».
گفتند: چنين و چنان مى كنيم.
امام على عليه السلام سرش را تكان داد و سپس فرمود: «بلكه آنها را مى آوريد، سپس روى مى گردانيد و آنان را[از گرفتارى] بيرون نمى آوريد و آن گاه در پى پاك كردن خود بر مى آييد و نمى توانيد».
📚أنساب الأشراف : ج ۲ ص ۴۰۹
🌾خبر دادن على عليه السلام از نام پرچمدار لشكرى كه با امام حسین علیه السلام مى جنگد
📘الإرشاد :
سُوَيد بن غَفله گفت : مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من از وادى القرى عبور كردم و خالد بن عُرفُطه را ديدم كه در آن جا مرده است.
برايش آمرزش بخواه.
امير مؤمنان فرمود: «دست بدار! او نمرده است و نمى ميرد تا سپاه گمراهى را كه پرچمدارش حبيب بن حِماز است، فرماندهى كند».
مردى از پايين منبر برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! به خدا سوگند من شيعه و دوستدار تو هستم.
امام عليه السلام پرسيد: «تو كيستى؟».
گفت: من حبيب بن حِمازم.
امام عليه السلام فرمود: «مبادا كه آن پرچم را بر دوش بگيرى، كه قطعاً بر دوش مى گيرى و با آن از اين در وارد مى شوى» و با دستش به باب الفيل اشاره كرد.
هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام کشته شد و حسن بن على عليه السلام نيز پس از او کشته شد و وقايع امام حسين عليه السلام و قيامش پيش آمد، ابن زياد، عمر بن سعد را به سوى حسين بن على عليه السلام فرستاد و خالد بن عُرفُطه را بر طلايه داران سپاه گماشت و حبيب بن حِماز را پرچمدار او كرد و با آن رفت تا از باب الفيل به مسجد وارد شد.
[مؤلّف مى گويد :] اين نيز خبر مستفيضى است كه [به سبب فراوانى اسناد و راويانش ]عالمان و راويان اخبار آن را انكار نمى كنند.
اين خبر، ميان كوفيان، پخش شده و در جمع آنان، آشكار گشته است و حتّى دو نفر هم آن را انكار نمى كنند، و اين از جمله معجزات امام على عليه السلام است كه بيان كرديم.
📚الإرشاد : ج ۱ ص ۳۲۹
الإصابة: ج ۲ ص ۲۰۹
🌾خبر دادن امام على عليه السلام از برخى جنگ كنندگان با امام حسین علیه السلام
📗الخرائج و الجرائح - به نقل از ابو حمزه از امام زين العابدين عليه السلام از پدرش [امام حسين عليه السلام ]- :
هنگامى كه على عليه السلام خواست به سوى نهروان برود، از كوفيان خواست كه حركت كنند و به ايشان فرمان داد كه در مدائن چادر بزنند.
شَبَث بن رِبعى، عمرو بن حُرَيث، اشعث بن قيس و جَرير بن عبد اللَّه بَجَلى، تأخير كردند و گفتند : آيا به ما اجازه مى دهى كه چند روزى ديرتر بياييم تا به برخى كارهايمان برسيم و سپس به تو بپيونديم؟
[پدرم] به آنان فرمود: «اين را كه كرده ايد! بدا به حال شما اى بزرگان! به خدا سوگند شما كارى نداريد كه به خاطر آن تأخير كنيد و من مى دانم كه در دل شما چه مى گذرد و [آن را] برايتان روشن مى كنم: شما مى خواهيد مردم را از من باز داريد و گويى مى بينم كه در كاخ خَوَرنَق سفره غذايتان را گشوده ايد كه سوسمارى از كنارتان مى گذرد و به كودكانتان فرمان مى دهيد تا آن را صيد كنند و شما [همان جا] مرا خلع كرده [به استهزا] با آن سوسمار بيعت مى كنيد».
امام عليه السلام به مدائن رفت.
آنان به خَوَرنَق رفتند و غذايى آماده كردند و بر سر سفره بازكردهشان بودند كه سوسمارى بر ايشان گذشت و آنان به كودكانشان فرمان دادند و آن را گرفتند و بستند و دستشان را [به نشانه بيعت] بر او كشيدند - همان گونه كه على عليه السلام خبر داده بود - و به سوى مدائن روى كردند.
امير مؤمنان عليه السلام به آنان فرمود: «چه بدلِ بدى براى ستمكاران است!» (كهف : آيه ۵۰)
خداوند روز قيامت، شما را با امامتان، همان سوسمارى كه با او بيعت كرديد، محشور مى كند و گويى شما را مى بينم كه روز قيامت همان شما را به سوى آتش مى راند».
سپس فرمود: «اگر منافقانى همراه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بودند، منافقانى نيز با من هستند هان!
به خدا سوگند - اى شَبَث و اى ابن حُرَيث -. شما با پسرم حسين مى جنگيد. پيامبر خدا چنين به من خبر داد».
📚الخرائج والجرائح:ج۱ ص۲۲۵ ح۷۰
إرشاد القلوب: ص۲۷۵
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت بیست و یکم (پیشگویی ها)
🌾خبر دادن على عليه السلام از برخى كسانى كه امام حسین علیه السلام را يارى نمى دهند
📔الإرشاد - به نقل از اسماعيل بن زياد - :
امام على عليه السلام روزى به براء بن عازب فرمود: «اى براء! فرزندم حسين كشته مى شود و تو زنده اى ؛ امّا يارى اش نمى كنى».
هنگامى كه حسين بن على عليه السلام كشته شد، براء بن عازب مى گفت: به خدا سوگند، على بن ابى طالب راست گفت حسين كشته شد و من يارى اش نكردم! و سپس بر اين كار حسرت مى خورد و اظهار پشيمانى مى نمود.
📚الإرشاد : ج ۱ ص ۳۳۱
كشف اليقين: ص ۹۹ ح ۹۱
📙كامل الزيارات - به نقل از ابو عبد اللَّه جدلى - :
بر امير مؤمنان عليه السلام وارد شدم و حسين عليه السلام كنار او بود.
امام على عليه السلام با دستش بر شانه حسين عليه السلام زد و سپس فرمود : «اين كشته مى شود و كسى او را يارى نمى كند».
گفتم: اى امير مؤمنان! به خدا سوگند اين كه زندگىِ بدى است!
فرمود: «به هر روى اين مى شود».
📚كامل الزيارات : ص ۱۴۹ ح ۱۷۶
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۲۶۱ ح ۱۵
🌾پيشگويى على عليه السلام درباره قاتل حسين عليه السلام
1⃣ يزيد حسین علیه السلام را مى كشد
📘الفتوح - به نقل از ابن عبّاس - :
هنگامى كه على عليه السلام از صفّين باز گشت و كار نهروانيان را تمام كرد، اَعوَرِ همْدانى بر او در آمد.
على عليه السلام به او فرمود : «اى حارث! آيا فهميدى كه من امروز از صبح، گرفته و اندوهگين و بى تاب و مضطربم؟».
حارث گفت: علّت چيست، اى امير مؤمنان؟ آيا از جنگ با شاميان و بصريان و اهل نهروان پشيمانى؟
امام عليه السلام فرمود: «نه، واى بر تو - اى حارث - كه من از آن شادمانم! در عالم رؤيا، سرزمين كربلا را ديدم و ديدم كه پسرم حسين با سرِ بريده بر روى زمين آن افتاده است و درختان را به رو افتاده و آسمان را شكافْ برداشته و بارهاى شتران را بر زمين افتاده ديدم و شنيدم كه مُنادى اى ميان آسمان و زمين ندا مى دهد و مى گويد: اى قاتلان حسين! ما را ترسانديد. خدا شما را بترساند و بكشد!
سپس بيدار شدم و به خاطر آنچه ديده بودم، در اضطراب افتادم».
حارث به او گفت : چنين نيست. اى امير مؤمنان! آن رؤيا جز خير نيست.
على عليه السلام به او فرمود : «نه، اى حارث! قانون خدا پيشى گرفته و قضاى او نافذ گشته و محبوبم محمّد صلى اللَّه عليه و آله به من خبر داده كه يزيد پسرم را مى كشد. خدا عذابش را در آتش بيفزايد!».
📚الفتوح : ج ۲ ص ۵۵۳
2⃣ لعنت شده اين امّت حسین علیه السلام را سر مى بُرد
📗الفتوح - به نقل از زهير بن ارقم - :
هنگامى كه ضربه ابن مُلجم به على عليه السلام رسيد، بر او وارد شدم.
او حسين عليه السلام را به سينهاش چسبانده بود و مى بوسيد و مى فرمود: «اى ميوه و دسته گل من، و اى ميوه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و برگزيده او، و اى ذخيره برگزيده جهانيان، محمّد بن عبد اللَّه! گويى تو را مى بينم كه به زودى سرت را مى بُرند!».
گفتم: اى امير مؤمنان! چه كسى او را سر مى برد؟
فرمود: «لعنت شده اين امّت او را سر مى برد. آن گاه خداوند به او باز نمى گردد (توفيق توبه پيدا نمى كند) و هنگامى او را قبض روح مى كند كه از شراب، سيراب شده و مست است».
من گريستم و امام على عليه السلام به من فرمود: «اى زهير! گريه مكن كه آنچه قضاى خداوند است، مى شود».
📚الفتوح : ج ۲ ص ۵۵۴
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت بیست و دوم (پیشگویی ها)
3⃣ سِنان بن اَنَس
📘شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد - به نقل از فُضَيل از امام باقر عليه السلام - :
هنگامى كه على عليه السلام فرمود: « از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد به خدا سوگند از من در باره گروهى كه صد نفر را گمراه و صد نفر را هدايت مى كند. نمى پرسيد، جز آن كه بانگ زننده و راهبَر آن را به شما خبر مى دهم».
مردى به سوى او رفت و گفت: به من بگو كه در سر و ريش من، چند تار موى است؟
على عليه السلام به او فرمود : «به خدا سوگند، دوستم (پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله) به من فرمود كه بر هر تار موى سر تو شيطانى است كه تو را لعنت مى كند و بر هر تار موى ريش تو، شيطانى است كه تو را گمراه مى كند و در خانه تو، بچّه عزيزكرده اى است كه فرزند پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را مى كشد».
پسر او كه قاتل حسين عليه السلام شد، آن روز كودكى بود كه هنوز چهار دست و پا راه مى رفت و او همان سِنان بن اَنَس نخعى است.
📚شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد : ج ۲ ص ۲۸۶ ، بحارالأنوار: ج ۳۴ ص ۲۹۷
💫توضیح مکمل
صدوق در الأمالى (ص ۱۹۶ ح ۲۰۷)، همين واقعه را به سعد بن ابى وقّاص نسبت داده و آن كودك را فرزند او، عمر بن سعد، دانسته است
و شبيه به همين در كامل الزيارات (ص ۱۵۵ ح ۱۹۱) و خصائص الأئمّة (ص ۶۲) آمده است ؛ امّا سعد بن ابى وقّاص در روزگار خلافت امام على عليه السلام از فرماندارى كوفه عزل شد و از بيعت با امام عليه السلام خوددارى كرد و بيرون از كوفه مى زيست.
از اين رو حضور او در مجلس سخنرانى امام عليه السلام بعيد مى نمايد.
از سوى ديگر ولادت عمر بن سعد را در سال ۲۳ ق و برخى آن را در عصر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دانسته اند (تهذيب الكمال : ج۲۱ ص۳۵۷)
و در هر حال او به هنگام سخنرانى امام على عليه السلام در كوفه [كه در محدوده سالهاى ۳۶ - ۴۱ هجرى انجام شده] نمى توانسته كودكى باشد كه بر روى دست و پا راه مى رود.
بر اين پايه، آنچه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغة (ج ۲ ص ۲۸۶)، به نقل از كتاب الغارات آورده، صحيح تر مى نمايد و شايد همين، دليل نام نياوردن شيخ مفيد (الإرشاد: ج ۲ ص ۳۳۰) از اسم سؤال كننده و پسر او باشد.
🌾پيشگويى على عليه السلام درباره مزار و زائران امام حسین علیه السلام
📗عيون أخبار الرضا عليه السلام - به سندش از امام على عليه السلام - :
گويى بناهاى استوار را گرداگرد قبر حسين مى بينم و گويى كاروان هايى را مى بينم كه از كوفه به سوى قبر حسين بيرون مى آيند و شب ها و روزهايى نمى گذرد، جز آن كه از همه سو به سوى او حركت مى كنند و اين به هنگام زوال پادشاهى مروانيان است.
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۴۸ ح ۱۹۰
صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص ۲۴۸ ح ۱۶۱
📔كامل الزيارات - به نقل از حارث اَعوَر، از امام على عليه السلام - :
پدر و مادرم فداى حسينِ كشته شده در پشت كوفه باد!
به خدا سوگند، گويى همه گونه حيوانات وحشى را مى بينم كه گردن هايشان را به سوى قبر او كشيده اند و برايش مى گريند و شب تا صبح برايش سوگوارى مى كنند، و چون چنين است، مبادا كه شما جفا كنيد!
📚كامل الزيارات : ص ۱۶۵ ح ۲۱۴
بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۲۰۵ ح ۹
ادامه دارد..
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🏳قسمت بیست و سوم [آخرین] (پیشگویی ها)
🌾پيشگويى امام حسن عليه السلام درباره شهادت امام حسین علیه السلام
📔الأمالى صدوق - به نقل از مفضّل بن عمر از امام صادق از پدرش از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام - :
حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام روزى بر حسن عليه السلام در آمد و نگاهش كه به او افتاد. گريست.
حسن عليه السلام به او گفت: «اى ابا عبد اللَّه! چرا گريه مى كنى؟».
گفت : به خاطر آنچه با تو خواهد شد، مى گريم.
حسن عليه السلام گفت : «آنچه با من مى شود، سمّى است كه به دسيسه به من مى دهند و با آن كشته مى شوم ؛ امّا هيچ روزى مانند روز تو نيست، اى ابا عبد اللَّه! سى هزار مرد جنگى به جنگ با تو مى شتابند و همه ادّعا مى كنند كه از امّت جدّمان محمّد صلى اللَّه عليه و آله هستند و خود را به اسلام مى بندند و بر كشتن و ريختن خونت و هتك حرمتت و اسير كردن فرزندان و زنانت و تاراج اموالت، گرد مى آيند، و همين هنگام است كه لعنت بر بنى اميّه فرود مى آيد و آسمان خون و خاكستر مى بارد و همه چيز، حتّى وُحوش بيابان و ماهيان دريا بر تو مى گريند».
📚الأمالى صدوق : ص ۱۷۷ ح ۱۷۹ الملهوف ۶۹ (طبعة أنوار الهدى) : ص۱۹
🌾پيشگويى سلمان درباره شهادت امام حسین علیه السلام
📙رجال الكشّى - به نقل از مُسيَّب بن نَجَبه فَزارى -:
هنگامى كه سلمان فارسى به سوى ما [كوفيان براى حكمرانى] آمد.
من نيز ميان پيشواز رفتگانِ او بودم.
او آمد تا به كربلا رسيد و گفت: اين جا را چه مى ناميد؟
گفتند: كربلا.
گفت : اين جا قتلگاه برادران من است. اين جايگاه وسايلشان و اين جايگاه مركبهايشان و اين جايگاه ريختن خونشان است. بهترينِ پيشينيان در آن كشته شده و بهترينِ پسينيان نيز در آن كشته خواهد شد.
📚رجال الكشّى : ج ۱ ص ۷۳ ش ۴۶، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۳۸۶ ش ۲۷
🌾پيشگويى ابوذر درباره شهادت امام حسین علیه السلام
📘كامل الزيارات - به نقل از عُروة بن زبير - :
شنيدم ابوذر - كه در آن زمان عثمان او را به رَبَذه تبعيد كرده بود و مردم به او گفته بودند: اى ابو ذر! بشارت ده كه اين [تبعيد] در راه خداى متعال اندك و آسان است - گفت: «اين چه آسان است! امّا شما در چه حالى خواهيد بود. هنگامى كه حسين بن على عليه السلام به قتل مى رسد ؟» و يا گفت: «ذبح مى شود ؟».
📚كامل الزيارات : ص ۱۵۳ ش ۱۹۰
بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۲۱۹ ش ۴۷
🌾پيشگويى ابن عبّاس درباره شهادت امام حسین علیه السلام
📗المستدرك على الصحيحين - به نقل از ابن عبّاس - :
ما و بسيارى از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ترديد نداشتيم كه حسين بن على عليه السلام در طَف كشته خواهد شد.
📚المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۱۹۷ ش ۴۸۲۶
مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۱۶۰
🌾پيشگويى ياران امام على عليه السلام درباره شهادت امام حسین علیه السلام
📕الإرشاد - به نقل از عبد اللَّه بن شريك عامرى - :
من مى شنيدم هنگامى كه عمر بن سعد از در مسجد وارد مى شد، ياران امام على عليه السلام مى گفتند: «اين قاتل حسين بن على است»
و اين سالها پيش از شهادت امام حسين عليه السلام بود.
📚الإرشاد : ج ۲ ص ۱۳۱
كشف الغمّة : ج ۲ ص ۲۲۱
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🚩قسمت بیست و چهارم ( عدم بيعت با يزيد )
🌾 آغاز حكومت يزيد ملعون
📙الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :
معاويه در شب نيمه ماه رجب سال شصت هجرى در گذشت و مردم با يزيد بيعت كردند.
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۲
أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۶۸
📘البداية و النهاية :
پس از وفات معاويه در ماه رجب سال شصت هجرى، با يزيد بيعت شد.
سال ولادت يزيد ۲۶ هجرى است كه به هنگام بيعت ۳۴ سال عمر داشت.
وى نمايندگان پدرش را درشهرها ابقا نمود و كسى را بركنار نكرد و اين، از زيركى او بود.
📚البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۴۶
🌾درخواست بيعت از امام حسین عليه السلام
📗الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :
يزيد نامه اى را به وسيله عبد اللَّه بن عمرو بن اُوَيس عامرى - يا عامر بن لُؤَى -. براى وليد بن عتبة بن ابى سفيان فرماندار مدينه نوشت كه:
«مردم را فرا بخوان و از آنان بيعت بگير و از سران قريش آغاز كن و نخستين كسى كه از او بيعت مى گيرى حسين بن على باشد».
📚الطبقات الكبرى / الطبقة الخامسة من الصحابة : ج ۱ ص ۴۴۲
تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۱۴
📘تاريخ اليعقوبى :
يزيد بن معاويه - كه مادرش ميسون دختر بَحْدَل كلبى بود - در آغاز ماه رجب سال شصت هجرى.... در حالى به حكومت رسيد كه بيرون از دمشق بود.
چون به دمشق آمد نامه اى براى وليد بن عتبة بن ابى سفيان، فرماندار مدينه نوشت:
«هر گاه نامه ام به دست تو رسيد حسين بن على و عبد اللَّه بن زبير را فرا بخوان و برايم از آنها بيعت بگير و اگر سر باز زدند، گردنشان را بزن و سرشان را برايم بفرست.
از مردمان ديگر هم برايم بيعت بگير و هر كه امتناع كرد، همان حكم را در بارهاش اجرا كن تمام».
📚تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۴۱
📗تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - :
هنگامى كه يزيد به حكومت رسيد، برنامه مهمّى جز بيعت گرفتن و آسوده خاطر شدن از سوى گروهى كه در زمان معاويه از بيعت كردن با يزيد و پذيرش ولايت عهدى او سر باز زدند، نداشت.
بدين جهت براى وليد اين نامه را نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان از يزيد امير مؤمنان به وليد بن عُتبه امّا بعد به راستى كه معاويه بندهاى از بندگان خدا بود كه خداوند گرامى اش داشت و او را به خلافت رسانيد و [هر چه نياز داشت] به او بخشيد و امور را برايش هموار ساخت و او با تقدير الهى زندگى كرد و با قضاى الهى در گذشت.
خداى او را رحمت كند !
با خوش نامى زندگى كرد و با نيكى و پارسايى در گذشت.
تمام».
و در كاغذى ديگر كه [كوچك و] به اندازه گوش موشى بود نوشت:
«از حسين و عبد اللَّه بن عمر و عبد اللَّه بن زبير بيعت بگير و چنان بر آنان سخت بگير كه بيعت كنند. تمام».
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۳۸
الأخبار الطوال: ص ۲۲۷
✊لعنت خداوند بر قاصبین حق اهل بیت (ع) و دشمنان اهل بیت(ع)
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🚩قسمت بیست و پنجم (عدم بیعت با یزید)
🌾رايزنى وليد با مروان در بيعت گرفتن از امام حسین عليه السلام
📔تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - :
چون خبر مرگ معاويه به وليد بن عُتبه رسيد، اين امر برايش گران و سنگين آمد.
پيكى را نزد مروان فرستاد و او را نزد خود فرا خواند...
وقتى وليد نامه يزيد را براى مروان قرائت كرد، مروان استرجاع گفت و براى معاويه طلب رحمت كرد.
وليد از وى مشورت خواست كه چه كند.
مروان گفت : به نظر من به سرعت آنان را فرا بخوان و آنان را به بيعت با يزيد و گردن نهادن به فرامين او دعوت كن اگر پذيرفتند، از آنان بپذير و آنان را رها كن و اگر امتناع كردند، پيش از آن كه از مرگ معاويه مطّلع گردند، آنان را گردن بزن؛ چرا كه اگر آنان از مرگ معاويه مطّلع شوند. هر كدام به سمتى مى روند و پرچم مخالفت و جدايى بر مى دارند و مردم را به سمت خود فرا مى خوانند.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۳۸
الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۲۹
📙الملهوف :
وليد، مروان بن حكم را نزد خود فرا خواند و درباره حسين عليه السلام از وى مشورت خواست.
مروان گفت: او نمى پذيرد و اگر جاى تو بودم، او را گردن مى زدم.
وليد گفت: كاش به دنيا نيامده بودم!
آن گاه به دنبال حسين عليه السلام فرستاد.
📚الملهوف : ص ۹۷
مثير الأحزان : ص ۲۳
🌾فرا خوانده شدن امام حسین عليه السلام از سوى وليد براى بيعت كردن
📘تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف درباره فرا خوانده شدن امام حسين عليه السلام و عبد اللَّه بن زبير از سوى وليد - :
وليد، عبد اللَّه بن عمرو بن عثمان را - كه جوانى كم سن و سال بود - به سوى آن دو فرستاد تا آنان را دعوت كند.
عبد اللَّه آن دو را ديد كه در مسجد نشسته اند.
نزد آنان آمد - در زمانى كه وليد جلوس عمومى نداشت و در آن وقت آن دو نيز نزد وليد نمى رفتند - و گفت: امير شما را دعوت كرده است، او را پاسخ گوييد.
آن دو به عبد اللَّه گفتند: باز گرد هماينك مى آييم.
آن گاه عبد اللَّه بن زبير به حسين عليه السلام رو كرد و گفت: گمان مى كنى چرا در اين وقت كه جلوس عمومى ندارد، ما را فرا خوانده است؟
حسين عليه السلام فرمود: «گمان مى كنم طاغوتِ آنان (معاويه) از دنيا رفته و دنبال ما فرستاده تا از ما بيعت بگيرد، قبل از آن كه خبر منتشر شود».
عبد اللَّه بن زبير گفت: من نيز چيزى غير از اين گمان نمى كنم.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۳۹
الأخبار الطوال : ص ۲۲۷
📗مثير الأحزان :
وليد كسى را نزد آنان فرستاد.
وقتى پيك وليد آمد، حسين عليه السلام به آنان گفت: «گمان مى كنم طاغوتِ آنان (معاويه) از دنيا رفته است. ديشب خواب ديدم كه منبر معاويه واژگون شده و خانه اش در آتش مى سوزد».
پيك آنان را به نزد وليد فرا خواند.
📚مثير الأحزان : ص ۲۳
ادامه دارد...
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🚩قسمت بیست ششم (عدم بیعت با یزید)
🌾تدبير امام عليه السلام پيش از رفتن به نزد وليد
📔تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - :
[پسر زبير به حسين عليه السلام] گفت: شما چه مى كنيد؟
[حسين عليه السلام] فرمود: «هم اينك جوانان و هواداران خود را جمع مى كنم و نزد وليد مى روم، هنگامى كه به خانه وليد رسيدم. جوانان را بيرون خانه نگه مى دارم و خود داخل مى شوم».
[پسر زبير] گفت: از او بر تو مى ترسم،آن گاه كه وارد شوى.
فرمود: «من بر او وارد نمى شوم، مگر اين كه بر امتناع از بيعت قادر باشم».
امام عليه السلام به پا خاست و دوستان و خويشاوندانش را جمع كرد و به سمت خانه وليد راه افتاد.
وقتى به درِ خانه وى رسيد، به يارانش فرمود: «من داخل مى شوم، اگر شما را فرا خواندم يا شنيديد كه صداى وليد بلند شد،تمامتان داخل شويد وگرنه از جاى خود حركت نكنيد تا من نزد شما بيايم».
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۳۹
الإمامة و السياسة: ج ۱ ص ۲۲۶
📙البداية و النهاية - به نقل از ابو مخنف - :
حسين عليه السلام برخاست و دوستانش را جمع كرد و به درِ خانه امير آمد.
اجازه ورود گرفت و به وى اجازه داده شد.
او تنهايى وارد خانه شد و دوستانش را بر درِ خانه نشاند و فرمود: «اگر صدايى مشكوك شنيديد، وارد خانه شويد».
📚البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۴۷
📘المناقب ابن شهرآشوب :
وليد به دنبال آنان [يعنى : حسين عليه السلام، ابن زبير، عبد اللَّه بن عمر و عبد الرحمان ابن ابى بكر ]فرستاد و آنان كنار قبر پيامبر خدا بودند.
عبد الرحمان و عبد اللَّه گفتند: ما به خانه هاى خود مى رويم و درِ خانه را به روى خود مى بنديم.
ابن زبير گفت: به خدا سوگند كه هرگز با يزيد بيعت نمى كنم.
حسين بن على عليه السلام فرمود : «من مى بايد نزد وليد بروم و ببينم چه مى گويد».
آن گاه به خاندانش كه همراه وى بودند. فرمود: «وقتى نزد وليد رفتم و با او وارد گفتگو و مناظره شدم، شما بر درِ خانه باشيد و هر گاه شنيديد كه گفتگو بالا گرفت و صداها بلند شد، داخل خانه شويد ؛ ولى كسى را نكشيد و فتنه به پا نكنيد».
📚المناقب ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۸۸
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🚩قسمت بیست هفتم (عدم بیعت با یزید)
🌾رخدادهاى ميان امام حسین عليه السلام و وليد براى بيعت گرفتن
📔الإرشاد :
حسين عليه السلام نزد وليد رفت و مروان بن حكم را آن جا ديد، وليد خبر مرگ معاويه را به حسين عليه السلام داد و ايشان استرجاع گفت.
سپس نامه يزيد را قرائت كرد و دستور يزيد را براى بيعت گرفتن از ايشان، ابلاغ نمود.
آن گاه حسين عليه السلام فرمود: «گمان نمى كنم كه تو از بيعت پنهانى من قانع شوى؛ بلكه مايلى آشكارا بيعت كنم تا مردم بدانند».
وليد گفت: بله.
آن گاه حسين عليه السلام فرمود: «پس تا فردا در اين باره بينديش».
وليد گفت: با نام خدا باز گرد تا به همراه جمعيت مردم نزد ما بيايى.
مروان گفت: به خدا سوگند اگر اينك حسين از تو جدا شود و بيعت نكند، ديگر چنين فرصتى به دست نخواهى آورد، مگر آن كه كشته ها بين شما زياد شوند. اينك وى را حبس كن تا از نزد تو خارج نگردد، مگر اين كه بيعت كند يا گردنش را بزنى.
حسين عليه السلام در اين هنگام برخاست و فرمود: «تو - اى پسر زن كبودْچشم - مى خواهى مرا بكشى، يا او [مى خواهد چنين كند]؟ به خدا دروغ مى گويى و گناه مى كنى».
پس بيرون آمد، در حالى كه دوستانش او را همراهى مى كردند تا به منزل رسيد.
📚الإرشاد : ج ۲ ص ۳۳
روضة الواعظين : ص ۱۸۹
📙المناقب ابن شهرآشوب :
وقتى حسين عليه السلام بر وليد بن عُتبه وارد شد و نامه را خواند فرمود: «من با يزيد بيعت نمى كنم».
مروان گفت: با امير مؤمنان بيعت كن.
حسين عليه السلام فرمود: «واى بر تو ! بر مؤمنان دروغ بستى چه كسى او را امير آنان كرد؟».
مروان به پا خاست و شمشير كشيد و رو به وليد گفت: دستور بده پيش از آن كه از خانه بيرون رود، گردنش را بزنند و خونش بر عهده من !
گفتگوها بالا گرفت.
در اين هنگام نوزده تن از خاندان حسين عليه السلام در حالى كه خنجر به دست داشتند، داخل خانه شدند و حسين عليه السلام با آنان از خانه بيرون رفت.
📚المناقب ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۸۸
📘الفتوح :
حسين عليه السلام بر وليد بن عُتبه وارد شد و بر او سلام كرد.
وليد جوابى نيكو داد و ايشان را نزد خود نشاند...
وليد گفت: تو را براى بيعت فرا خواندم؛ چرا كه مردم بر يزيد توافق كرده و بيعت نموده اند.
حسين عليه السلام فرمود: «كسى همچون من، پنهانى بيعت نمى كند. دوست دارم بيعت به صورت آشكار و در حضور مردم باشد.
فردا كه مردم را براى بيعت فرا خواندى ما را نيز به همراه آنان فرا مى خوانى تا بيعت همه يكباره باشد».
وليد به وى گفت: اى ابا عبد اللَّه!
سخنى نيكو گفتى و جوابى در شأن خودت دادى، من هم در باره تو همين گمان را داشتم.
پس اينك به اذن خدا برگرد تا فردا به همراه مردم نزد من آيى.
مروان بن حكم گفت: اى امير ! اگر او اينك از تو جدا شود، ديگر بيعت نمى كند و تو هرگز بر او دست نخواهى يافت و نمى توانى بيعت بگيرى، پس اينك او را حبس كن و مگذار بيرون رود، مگر آن كه بيعت كند، وگرنه گردنش را بزن.
[راوى] مى گويد: حسين عليه السلام به مروان رو كرد و فرمود: «واى بر تو اى پسر زن كبودْ چشم! تو فرمان به قتل من مى دهى؟ به خدا سوگند دروغ مى گويى! به خدا سوگند، اگر يكى از مردم چنين قصدى با من كند، زمين را از خونش سيراب مى كنم، قبل از آن كه اقدامى كند و اگر تو چنين مى خواهى، قصد كشتن من كن، اگر راست مى گويى!».
[راوى] مى"گويد: آن گاه حسين عليه السلام به وليد بن عُتبه رو كرد و فرمود: «اى امير ! ما خاندان پيامبر و معدن رسالت و محلّ رفت و آمدِ فرشتگان و جايگاه رحمتيم، خداوند [امور را] با ما آغاز كرد و به ما ختم فرمود، يزيد مردى فاسق، مى گسار، آدمكُش و داراى فسق آشكار است.
كسى مانند من با مانند يزيد بيعت نمى كند، بايد فردا شود و ببينيم كدام يك از ما براى خلافت و بيعت سزاوارتر است».
[راوى] مى گويد: كسانى كه بر درِ خانه بودند، صداى حسين عليه السلام را شنيدند، خواستند در را بگشايند و شمشير برهنه سازند كه حسين عليه السلام به سرعت نزد آنان رفت و به آنان دستور داد به منزل خود برگردند و خود نيز به خانه باز گشت.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۱۳
مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۱۸۳
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت بیست هشتم ( از مدينه تا مكّه )
🕌 ديدن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در خواب به هنگام وداع با قبر ايشان
📔الأمالى صدوق - به نقل از عبد اللَّه بن منصور از امام صادق از پدرش از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام - :
چون شب شد، [حسين عليه السلام] براى وداع با قبر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به مسجد النبى رفت.
چون نزديك قبر شد، نورى از داخل درخشيد و وى به جاى خود باز گشت.
چون دومين شب رسيد، به مسجد رفت تا با قبر وداع كند.
به نماز ايستاد و نماز را طولانى كرد، در حال سجده خواب او را ربود.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد او آمد، حسين عليه السلام را به آغوش گرفت و او را به سينه چسبانيد و شروع كرد ميان چشمان او را بوسيدن و مى فرمود : «پدرم به فدايت ! مى بينم كه در ميان گروهى از اين امّت در خون خود غلتيده اى در حالى كه اميد شفاعت مرا نيز دارند! آنان را نزد خداوند بهره و نصيبى نيست.
فرزندم ! تو نزد پدر و مادر و برادرت مى آيى - و آنان شيفته ديدار تو اند - و براى تو در بهشت جايگاههايى است كه جز با شهادت بِدان دست نمى يابى».
حسين عليه السلام با گريه از خواب بيدار شد و نزد خاندان خود آمد و خواب را براى آنان بازگو كرد و با آنان وداع نمود.
📚الأمالى صدوق : ص ۲۱۶ ح ۲۳۹
بحار الأنوار: ج ۴۴ ص ۳۱۲ ح ۱
📙المناقب ابن شهرآشوب :
حسين عليه السلام روزى نماز مى گزارد كه خواب او را در بر گرفت.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ديد كه از آنچه بر او خواهد گذشت، به وى خبر مى دهد.
حسين عليه السلام گفت: «مرا نيازى به بازگشت به دنيا نيست، مرا نزد خود نگه دار».
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «مى بايد باز گردى تا به شهادت، نائل شوى».
📚المناقب ابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۸۸
🕌نوحه سرايى زنان خاندان عبد المطّلب به هنگام سفر امام حسین عليه السلام
📗كامل الزيارات - به نقل از جابر از امام باقر عليه السلام - :
چون حسين عليه السلام تصميم گرفت از مدينه بيرون رود، زنان خاندان عبد المطّلب آمدند تا به نوحه سرايى بپردازند.
امام حسين عليه السلام نزد آنان رفت و فرمود: «شما را به خدا مبادا اين كار را فاش كنيد كه [افشاى خروج من] معصيت خدا و پيامبر اوست».
زنان خاندان عبد المطّلب گفتند: پس نوحه سرايى و گريه را براى كه نگه داريم؟ اين روز براى ما مانند روزى است كه پيامبر خدا، على، فاطمه، رقيّه، زينب و امّ كلثوم [دختران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله] از دنيا رفتند.
خدا ما را پيشْمرگ تو قرار دهد، اى محبوب خوبانِ درگذشته !
📚كامل الزيارات : ص ۱۹۵ ح ۲۷۵
بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۸۸ ح ۲۶
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت بیست نهم (از مدینه تا مکه)
🕌پيشنهاد عُمَر بن على بن ابى طالب به امام عليه السلام
📌چکیده ای از سرگذشت عمر بن علی بن ابی طالب
عمر بن على بن ابى طالب - كه كنيه اش ابو حفص است -
آخرين پسر امام على عليه السلام است. مادرش صهباى ثعلبى يا تغلبى است و كنيه صهبا امّ حبيب است.
عمر به همراه برادرش حسين عليه السلام به كوفه نرفت.
در كتاب الفتوح و مقتل خوارزمى آمده كه در كربلا حضور داشت و به شهادت رسيد ؛ ولى اخبار درست بر خلاف آن دلالت دارند؛ زيرا بيشتر شرح حالنويسان گفته اند كه وى در كربلا حضور نداشته و كسانى كه نام شهداى كربلا را به دست آورده اند (از شيعه و سنّی) نام او را ثبت نكرده اند.
علاوه بر آن گزارش شده كه وقتى خبر شهادت امام حسين عليه السلام به وى رسيد. لباسهاى رنگى اش را پوشيد و بر درِ خانه اش نشست و گفت: من جوانى دورانديشم، اگر با آنان مى رفتم بايد در نبرد شركت مى كردم و كشته مى شدم. وى در ينبع، در هفتاد و هفت يا هفتاد و پنج سالگى در گذشت.
📙الملهوف - به نقل از محمّد بن عمر - :
از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه براى خويشانم (خاندان عقيل) چنين تعريف مى كرد:
وقتى برادرم حسين عليه السلام از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد، نزد او رفتم و او را تنها يافتم، به وى گفتم :
جانم فدايت، اى ابا عبد اللَّه !
برادرت حسن از پدرش برايم نقل كرد كه...
ديگر گريه امانم نداد و هِق هقِ گريه ام بلند شد.
او مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برادرم گفت كه من كشته مى شوم؟».
گفتم: از اين بگذر اى پسر پيامبر خدا [كه من توان گفتنش را ندارم] !
فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند آيا از كشته شدن من خبر داد؟».
گفتم: بله، پس چرا بيعت نمى كنى؟
فرمود: «پدرم به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به وى از كشته شدن خودش و من خبر داده است و خبر داده كه قبر من نزديك قبر وى خواهد بود. تو مى پندارى چيزى را مى دانى كه من نمى دانم؟
به راستى كه هيچ گاه خودم را خوار نخواهم ساخت و به راستى كه فاطمه پدرش را در حالى ملاقات مى كند كه از رفتار امّتش با فرزندانش شاكى است و كسى كه فاطمه را از ناحيه فرزندانش آزار دهد، هرگز وارد بهشت نمى شود».
📚الملهوف / طبعة أنوار الهدى : ص۱۹
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سیم (از مدینه تا مکه)
🕌وصيّت هاى امام حسین عليه السلام به برادرش محمّد بن حنفيّه
📗الفتوح - در باره وصيّت امام حسين عليه السلام به برادرش محمّد بن حنفيّه - :
حسين عليه السلام فرمود : «تو - اى برادرم - منعى نيست كه در مدينه بمانى و از سوى من مراقب امور باشى و چيزى از اخبار آنان را از من مخفى مدارى».
راوى مى گويد: آن گاه حسين عليه السلام كاغذ و قلمى خواست و نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان
اين است آنچه حسين بن على بن ابى طالب به برادرش محمّد بن حنفيّه فرزند على بن ابى طالب عليه السلام وصيّت مى كند:
به راستى كه حسين بن على شهادت مى دهد كه جز خداى يگانه خدايى نيست و همتايى ندارد و به راستى كه محمّد بنده و فرستاده اوست و پيام حق را از جانب او (خدا) آورْد و به راستى كه بهشت حق است و دوزخ حق است و قيامت بى شك خواهد آمد و خداوند بدنها[ى خفته ]در قبرها را بر خواهد انگيخت.
به درستى كه من از روى ناسپاسى و زياده خواهى و براى فساد و ستمگرى قيام نكردم ؛ بلكه براى تحقّق رستگارى و صلاح امّت جدّم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، قيام نمودم.
مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره جدّم محمّد صلى اللَّه عليه و آله و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار كنم....
آن كه مرا به حقّانيت مى پذيرد، [بداند كه] خداوند سرچشمه حق است [و پاداش او را خواهد داد] و اگر كسى در اين دعوت، دستِ رد بر من زند شكيبايى مى ورزم تا خداوند ميان من و اين گروه بر پايه حقيقت داورى كند و به حقيقت حكم دهد، كه او بهترينِ داورى كنندگان است.
برادرم ! اين است وصيّت من به تو جز از خداوند توفيق طلب نمى كنم، بر او توكّل مى كنم و به سوى او باز مى گردم.
درود بر تو و هر آن كه از راه درست پيروى كند ! و نيرو و توانى جز از جانب خداوندِ برتر و بزرگ نيست».
[راوى] مى گويد: آن گاه حسين عليه السلام نامه را بست و مُهرِ خود را بر آن زد و آن را به برادرش محمّد بن حنفيّه سپرد و با او خداحافظى كرد.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۲۱
المناقب، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۸۹
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت سی و یکم (از مدینه تا مکه)
🕌 همراهان امام حسین عليه السلام از خاندانش، در سفر به مكّه
📕تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - :
حسين عليه السلام با فرزندان، برادران، برادرزاده ها و تمام خانواده اش بجز محمّد بن حنفيّه. بيرون رفت.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۴۱
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۴
📗الأمالى صدوق - به نقل از عبد اللَّه بن منصور از امام صادق از پدرش از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام - :
حسين عليه السلام خواهرانش و دخترش و برادرزاده اش قاسم بن حسن بن على را بر مَحمل سوار كرد.
سپس با بيست و يك مرد از ياران و خانواده اش از جمله: ابو بكر بن على، محمّد بن على، عثمان بن على، عبّاس بن على، عبد اللَّه بن مسلم بن عقيل، على اكبر و على اصغر رهسپار شد.
📚الأمالى صدوق : ص ۲۱۷ ح ۲۹۳
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۱۲
🕌شادمانى مردم مكّه و اجتماع آنان بر گرد امام حسین علیه السلام
📓الفتوح :
حسين عليه السلام راه پيمود و چون به مكّه مُشرِف گشت و كوه هاى شهر را از دور ديد.
شروع به تلاوت اين آيه كرد:
چون به سوى [شهر] مَديَنْ رو نهاد گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست، هدايت كند.
حسين عليه السلام وارد مكّه شد و مردمان مكّه بسيار شادمان شدند.
مردم صبح و شام، نزد او رفت و آمد داشتند و اين بر عبد اللَّه بن زبير گران آمد؛ چرا كه اميد داشت مردم مكّه با وى بيعت كنند.
وقتى حسين عليه السلام وارد مكّه شد. اين بر او گران آمد ؛ ليكن آنچه را كه در دل داشت براى حسين عليه السلام آشكار نمى كرد، وى با ايشان رفت و آمد داشت. در نماز ايشان شركت مى كرد، نزد ايشان مى نشست و به سخنان ايشان گوش مى داد.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۲۳
مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۱۹۰
📔تاريخ الطبرى - به نقل از عقبة بن سمعان - :
حسين عليه السلام آمد تا به مكّه رسيد. مردمان مكّه شروع كردند به رفت و آمد با ايشان و نزد ايشان مى آمدند.
همچنين عمره گزاران و مردمانِ ساير شهرها نزد ايشان مى آمدند.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۱
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵
ادامه دارد ..
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت سی دوم (از مدینه تا مکه)
🕌نامه كوفيان به امام حسین علیه السلام و دعوت او به قيام
📙تاريخ الطبرى - به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانى - :
شيعيان در منزل سليمان بن صُرَد گرد آمدند. از هلاكت معاويه سخن گفتيم و خداوند را بر آن حمد نموديم.
سليمان بن صُرَد به ما گفت: به راستى كه معاويه به هلاكت رسيد و حسين عليه السلام از بيعت با آنان خوددارى كرده است و به سمت مكّه رهسپار شده است. شما شيعيان او و شيعيان پدر او هستيد. اگر در خود مى بينيد كه او را يارى دهيد و با دشمنانش نبرد كنيد، برايش نامه بنويسيد و اگر بيم داريد كه سست و پراكنده شويد، او را نسبت به خود اميدوار مسازيد.
گفتند: هرگز ؛ بلكه با دشمنانش نبرد مى كنيم و جان خود را در راهش فدا مى كنيم.
گفت: پس برايش نامه بنويسيد.
آن گاه اينچنين نامه نوشتند:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
به حسين بن على
از: سليمان بن صُرَد، مُسَيَّب بن نَجَبه، رِفاعة بن شدّاد، حبيب بن مظاهر و شيعيان او از مؤمنان و مسلمانان كوفه.
درود بر شما ! به راستى كه ما خداوند يگانه را حمد مى گوييم. امّا بعد ستايش خدايى را كه دشمن جبّار و سركش تو را در هم شكست ؛ دشمنى كه در بدى كردن بر اين امّت شتاب كرد و زمام امور را به زور به دست گرفت، ثروتهاى عمومى را غصب كرد و بدون رضايت امّت. بر آنان حكومت نمود. آن گاه بهترينهاى امّت را به شهادت رسانيد و اشرار را رها كرد و ثروت الهى را ميان ثروتمندان و زورمداران قسمت كرد. از رحمت خدا دور باد چنان كه ثمود دور شدند !
اينك ما پيشوايى نداريم، به سوى ما روى آور اميد است كه خداوند ما را به واسطه شما بر محور حقيقت گرد آورد.
نعمان بن بشير در قصرِ حكومتى است ؛ ولى ما در نماز جمعه و مراسم عيد او حاضر نمى شويم، اگر به ما خبر رسد كه شما به سمت ما مى آييد. او را از قصر بيرون مى كنيم تا به خواست خدا به شام برود.
درود و سلام خدا بر شما باد!».
آن گاه نامه را با عبد اللَّه بن سَبعِ هَمْدانى و عبد اللَّه بن وال روانه كرديم و به آنان دستور داديم با سرعت حركت كنند.
آن دو از كوفه حركت كردند و با شتاب، راه پيمودند تا خود را دهم ماه رمضان در مكّه به حسين عليه السلام رساندند.
پس از آن دو روز صبر كرديم، سپس قيس بن مُسهِر صيداوى، عبد الرحمان بن عبد اللَّه بن كَدِنِ اَرحَبى و عُمارَة بن عُبَيد سَلولى را به سوى وى روانه ساختيم و آنان با خود پنجاه و سه نامه از جانب يك نفر، يا دو نفر يا چهار نفر بُردند.
دو روز ديگر، صبر كرديم. آن گاه هانى بن هانىِ سَبيعى و سعيد بن عبد اللَّه حَنَفى را فرستاديم و اين نامه را همراهشان كرديم:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
به حسين بن على
از طرف شيعيانش از مؤمنان و مسلمانان
امّا بعد به سوى ما بشتاب به راستى كه مردم انتظار شما را مى كشند و نظرى به غير شما ندارند. پس بشتاب بشتاب درود بر شما!».
همچنين شَبَث بن رِبعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث بن يزيد بن رُوَيم، عَزْرَة بن قيس، عمرو بن حَجّاج زُبَيدى و محمّد بن عُمَير تميمى اين نامه را نوشتند:
«امّا بعد آستانه شهر سرسبز است و ميوه ها رسيده و آبها فراوان اند.(جمله ها كنايه از اعلام آمادگى كامل شهر كوفه براى پذيرش امام عليه السلام اند.)
پس هر گاه اراده كردى بر لشكرى آماده فرود آى درود بر شما!».
نامه هاى بسيارى نزد ايشان جمع شد. پس نامه ها را خواند و از پيكها در باره مردم پرسش كرد.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۲
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و سوم (از مدینه تا مکه)
🕌سرانجام چندتن از نامه نویسان به امام حسین علیه السلام
☄ابو مطرّف سليمان بن صُرَد بن جون خُزاعى
از صحابه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و يكى از بزرگان بارز شيعه در كوفه بود.
وى در جنگ جمل، از امام على عليه السلام سرپيچى كرد و امام عليه السلام او را سرزنش كرد و به شدّت نكوهيد؛ ولى در جنگ صفّين، فرمانده جناح راست سپاه امام عليه السلام بود.
امام على عليه السلام در دوران حكومت خويش، سليمان را به ولايت منطقه جبل برگزيد و از استوارى او در دين، تمجيد كرد.
او در دوران خلافت امام حسن عليه السلام، از ياران ايشان بود و هنگامى كه معاويه، پيمان شكنى كرد، سليمان، پيشقدم شد و به امام حسن عليه السلام پيشنهاد كرد كه والى معاويه را از كوفه بيرون كنند؛ ولى امام حسن عليه السلام با وى موافقت نكرد. وى پس از مرگ معاويه، مردم كوفه را جمع كرد و به امام حسين عليه السلام نامه نوشت و ايشان را به كوفه دعوت كرد؛ ولى از بيعت با ايشان سرپيچى كرد و در واقعه طف(کربلا)، در كنار امام حسين عليه السلام حاضر نشد.
وى پس از مرگ يزيد، شيعيان كوفه را گرد آورد و انقلاب انقلابيون بر ضدّ ابن زياد را، با شعار مشهورش «يا لَثاراتِ الحسين!» سامان داد؛ انقلابى كه حماسى و احساسى بود.
سليمان، پس از جنگى سخت با عبيد اللَّه بن زياد، در برابر او شكست خورد و بدين گونه، در سال ۶۵ ق، در ۹۳ سالگى به شهادت رسید.
☄مُسيَّب بن نَجَبة بن ربيعه فزارى
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را درك كرده بود و در جنگ قادسيّه و فتح عراق، شركت داشت.
در جنگهاى امام على عليه السلام همراه ايشان بود و به سال ۶۵ ق در عينُ الوَرده همراه با توّابين كشته شد. حُصَين بن نُمَير،سر وى را به وسيله ادهم بن محرز باهلى براى عبيد اللَّه بن زياد فرستاد.
☄ابوعاصم رفاعة بن شدّاد بجلى كوفى
از ياران برگزيده امام على و از رؤساى توّابين بعد از قيام امام حسين عليه السلام به شمار مى رفت و در جنگ عين الوردة حضور داشت و با مختار بود تا در سال ۶۶ ق كشته شد.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۲
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵
ادامه دارد..
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و چهار م (ازمدینه تا مکه)
🕌نامه كوفيان به امام حسین علیه السلام و دعوت او به قيام (ادامه)
📙الأخبار الطوال:
چون خبر مرگ معاويه و خارج شدن حسين بن على عليه السلام به سوى مكّه به كوفيان رسيد، گروهى از شيعيان در منزل سليمان بن صُرَد اجتماع كردند و توافق كردند كه نامه اى براى حسين عليه السلام بنويسند و از او بخواهند به سوى آنان بيايد تا حكومت را به وى بسپارند و نعمان بن بشير را بر كنار كنند.
سپس اين مطلب را نوشتند و نامه را همراه عبيد اللَّه بن سُبَيع هَمْدانى و عبد اللَّه بن وَدّاك سُلَمى فرستادند.
آنان حسين عليه السلام را در مكّه در دهم ماه رمضان ملاقات كردند و نامه را به ايشان رساندند.
حسين عليه السلام هنوز آن روز را به پايان نرسانده بود كه بِشر بن مُسهِر صيداوى و عبد الرحمان بن عُبَيد اَرحَبى بر ايشان وارد شدند و به همراه آنان پنجاه نامه از بزرگان كوفه و رؤساى قبايل بود و هر نامه از سوى دو سه و يا چهار نفر و بيشتر بود.
چون روز ديگر شد، هانى بن هانىِ سبيعى و سعيد بن عبد اللَّه خَثعَمى رسيدند كه به همراه آنان نيز پنجاه نامه بود.
چون شب شد سعيد بن عبد اللَّه ثقفى وارد شد و به همراه او يك نامه از سوى شَبَث بن رِبِعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث، عَزرَة بن قيس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَير بن عُطارِد بود، اينان رؤساى كوفيان بودند.
در اين روزها نامه هاى كوفيان پى در پى مى رسيد و نامه ها به اندازه دو خورجين شد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۲۹
📘تاريخ اليعقوبى :
حسين عليه السلام به مكّه رفت و چند روز از اقامتش در مكّه گذشت كه مردم عراق برايش نامه نوشتند و نمايندگان پى در پى به سويش روانه كردند، و آخرين نامه اى كه به ايشان رسيد، نامه اى بود كه هانى بن ابى هانى و سعيد بن عبد اللَّه خثعمى [، با اين مضمون] آورده بودند:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
به حسين بن على
از طرف شيعيان مؤمن و مسلمانش
امّا بعد. به سوى ما بشتاب به راستى كه مردم انتظار شما را مى كشند و پيشوايى جز شما ندارند.
شتاب كنيد، شتاب كنيد.
والسلام!».
📚تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۴۱
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و پنجم (از مدینه تا مکه)
🕌فرستاده شدن نماينده ويژه امام حسین علیه السلام به همراه نامه به كوفه
📙الأخبار الطِّوال :
حسين عليه السلام براى همه آنان يك نامه نوشت و آن را به هانى بن هانى و سعيد بن عبد اللَّه سپرد.
متن نامه چنين است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
از حسين بن على
به هر يك از دوستان و شيعيانم در كوفه كه اين نامه به وى م ىرسد.
سلام بر شما !
امّا بعد. نامه هاى شما به دستم رسيد و از علاقهمندیتان به آمدنم نزد شما خبردار شدم.
اينك برادر و پسر عمو و فردى مورد اعتماد از خاندانم، [يعنى ]مسلم بن عقيل را به سوى شما مى فرستم تا واقعيت امور را به دست آورد و براى من از آنچه در باره اجتماع و اتّحاد شما دستگيرش مى شود، بنويسد.
اگر واقعيت چنان بود كه در نامه ها نوشته بوديد و نمايندگانِ شما به من خبر دادند، به زودى بر شما وارد مى شوم. اگر خدا بخواهد.
والسلام!».
مسلم بن عقيل به همراه حسين عليه السلام از مدينه به مكّه آمده بود، حسين عليه السلام به وى فرمود:
«پسر عمو ! در نظر دارم به كوفه ره بسپارى و در آنچه مردمِ آن جا بر آن اجتماع كرده اند. بنگرى اگر واقعيت چنان بود كه نامه هايشان خبر مى دهد، به سرعت برايم نامه بنويس تا در اسرع وقت، خودم را به تو برسانم ؛ و اگر جز آن بود، به سرعت باز گرد».
📚الأخبار الطوال : ص ۲۳۰
📘الملهوف -
پس از گزارش نامه هايى كه از كوفيان به امام حسين عليه السلام رسيد - :
حسين عليه السلام به هانى بن هانى سبيعى و سعيد بن عبد اللَّه حنفى فرمود: «به من خبر دهيد كه چه كسانى بر اين نامه اى كه به دستم رسيد، اجتماع و همرأيى دارند؟».
گفتند: اى پسر پيامبر خدا ! شَبَث بن رِبْعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث، يزيد بن رُوَيم، عُروة بن قيس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَير بن عُطارِد.
[راوى] مى گويد: در اين هنگام حسين عليه السلام برخاست و ميان ركن و مقام، دو ركعت نماز به جا آورد و از خداوند در اين كار طلب خير كرد.
سپس مسلم را فرا خواند و او را از اوضاع و احوال باخبر ساخت و به همراه مسلم، جواب نامه هاى كوفيان را نوشت و به آنان وعده رفتن به كوفه داد و مطلبى به اين مضمون نگاشت:
«پسر عمويم مسلم بن عقيل را به جانب شما روانه كردم تا احوال و آراى شما را برايم گزارش كند».
📚الملهوف : ص ۱۰۶
مثير الأحزان: ص ۲۶ نحوه
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و ششم (از مدینه تا مکه) [ آخر ]
🕌يارى خواستن امام حسین عليه السلام از اهل بصره
(نامه امام حسین عليه السلام به سرشناسان بصره)
📘الأخبار الطوال :حسين بن على عليه السلام نامه اى براى شيعيانش در بصره نوشت و آن را با يكى از دوستداران خود به نام سليمان فرستاد.
متن نامه چنين است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
از جانب حسين بن على
به : مالك بن مِسمَع، احنف بن قيس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هيثم.
سلام عليكم!
امّا بعد. به راستى كه من، شما را فرا مى خوانم براى احياى نشانه هاى حق و از بين بردن بدعتها، اگر پاسخ مثبت دهيد. به راه صواب، هدايت مى شويد. والسلام!».
وقتى نامه به آنان رسيد.
همه بجز منذر بن جارود آن را پنهان كردند.
منذر آن را افشا نمود ؛ چون دخترش هند همسر عبيد اللَّه بن زياد بود.
منذر نزد عبيد اللَّه آمد و داستان نامه و محتوايش را براى عبيد اللَّه باز گفت.
عبيد اللَّه دستور داد فرستاده را پيدا كنند
او را پيدا كردند و آوردند و سرش از تن جدا شد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۳۱
🕌پاسخ يزيد بن مسعود به نامه امام عليه السلام
📗الملهوف:
يزيد براى عبيد اللَّه بن زياد - كه والى بصره بود - نامه نوشت كه او را به حكومت كوفه نيز گمارده و آن جا را نيز در قلمرو حكومت وى قرار داده است، در اين نامه جريان مسلم بن عقيل و حسين عليه السلام را برايش نوشت و به وى تأكيد كرد كه مسلم را دستگير كند و به قتل رساند.
بدين جهت عبيد اللَّه آماده مى شد كه به كوفه برود.
حسين عليه السلام نيز براى گروهى از بزرگان بصره نامه اى به همراه يكى از دوستدارانش به نام سليمان - كه كنيه اش ابو رزين بود - فرستاد و در آن آنان را به يارى خود و پيروى از خويش فرا خواند و از كسانى كه برايشان نامه فرستاد، يزيد بن مسعود نَهشَلى و منذر بن جارود عبدى بودند.
... سپس [يزيد بن مسعود] براى حسين عليه السلام نامه اى اينچنين نوشت:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
امّا بعد، نامه ات به من رسيد و آنچه را كه مرا بِدان فرا خواندى، دانستم.
مرا دعوت كردى تا از پيروى ات بهره ببَرم و با يارى كردنت به رستگارى برسم. به راستى كه خداوند زمين را از كسى كه راهنماى خير و راهبر نجات باشد، خالى نمى گذارد و شما حجّتهاى خداوند بر خَلق و يادگاران او در زمين هستيد.
شما از زيتون احمدى شاخه شاخه شديد، او اصل است و شما شاخه ايد.
به كارى كه خواستى اقدام كن و پيروز خواهى شد، به راستى كه گردن بنى تميم را برايت رام كردم و آنان را رامتر از شتر تشنه به هنگام رسيدن به آب نمودم. گردن بنى سعد را برايت نرم كردم و زنگارهاى دلشان را با آب زلال شستشو دادم و از آن برق مى جهد».
چون حسين عليه السلام نامه را خواند. فرمود: «خداوند تو را در روز ترس ايمن بدارد و تو را در روز تشنگى بزرگ، سيراب و عزيز گرداند !».
وقتى يزيد [بن مسعود] آماده شد كه به سوى حسين عليه السلام حركت كند. خبر شهادت امام حسین عليه السلام به او رسيد و از اين خبر بسيار ناراحت شد.
و امّا مُنذر بن جارود نامه و فرستاده[ى امام عليه السلام] را نزد عبيد اللَّه بن زياد آورد ؛ زيرا ترسيد كه نامه نيرنگى از سوى عبيد اللَّه بن زياد باشد؛ چون دخترش (بحريّه) همسر عبيد اللَّه بن زياد بود.
عبيد اللَّه فرستاده را گرفت و به دار آويخت.
آن گاه به منبر رفت و خطبه خواند و مردم بصره را از مخالفت و شايعه پراكنى ترساند.
[عبيد اللَّه ]آن شب را در بصره خوابيد و چون صبح شد. برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود كرد و به سرعت به سمت كوفه حركت نمود.
📚الملهوف : ص ۱۰۹
مثير الأحزان : ص ۲۷
💫توضیح بیشتر:
يزيد بن مسعود بن خالد نَهشَلى، از بزرگان بصره بود.
شرح حالى روشن از او يافت نشد ؛ ليكن از اين نامه و تبليغى كه در ميان سران قبيله هاى بنى تميم و بنى سعد انجام داده و توصيفى كه از امام حسين عليه السلام كرده به دست مى آيد كه داراى عقيدهاى نيكو بوده است.
امام حسين عليه السلام وقتى نامه او به دستش رسيد، برايش دعا كرد. او خود را آماده كرد كه نزد حسين عليه السلام برود ؛ ولى خبر شهادت امام حسین عليه السلام را شنيد و از اين جهت بسيار ناراحت شد...
@ranggarang