eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸امام على عليه السلام: كسى كه آخرت خويش را در قبال دنياى خود بخرد، هر دو را به دست آورده و هر كه آخرت خود را به دنيايش بفروشد، هر دو را از دست داده است. 🌸امام على عليه السلام : هر كه دنياى خويش را آباد سازد، آخرت خود را ويران مى كند و هر كه آخرت خويش را آباد سازد به آرزوهاى خود مى رسد. ( غرر الحكم : ۸۳۴۷ ـ ۸۳۴۸ ) @ranggarang
📌 از دروغهایی که به آن عادت کرده‌ایم 📍مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین قمی رضوان الله علیه بسیار مقید بود که در الفاظ خودش حتی یک مبالغه هم نباشد. قرار بود یک تلگراف تسلیت به شخصی بدهد. در متنی که به ایشان برای امضا دادند نوشته بود: «با کمال تأسف ...» ایشان گفت: من کمال تأسف ندارم، چرا می‏‌نویسید کمال تأسف؟! این است. دروغ را تعارف هم نباید کرد. 📍 استاد مطهری، پانزده گفتار، ص۱۸۴ @ranggarang
📚 گذرنامه قیامت تعبير من به نماز نسبت به ساير عبادات اين است که نماز گذرنامه است . وقتي ما ازاين دنيا مي رويم و وارد محشر مي شويم درست مثل کسي که ميخواهد از کشور خارج بشود . اگر ارز داشته باشد ، وسايل هم داشته باشد ، بليط هم داشته باشد ، باز مي گويند : گذرنامه ات کجاست ؟ و اين را مي خواهند . نماز اساس است . اگر اين گذرنامه بود ، وسايل ديگر هم به درد مي خورد ولي اگر گذرنامه نبود ، بقيه کارها هم مقيد نخواهد بود .آيه 238 بقره داريم : از نمازتان محافظت کنيد مخصوصا نمازي که برايتان سخت است مخصوصا نماز عصر که خيلي گرم است . جاي ديگر داريم : مسلمان کسي است که از نمازش محافظت مي کند . تمام سفارش انبياء و آخرين سفارش انبياء نماز بوده است و روايت هم داريم . پيامبر فرمودند : چطور گرسنه شَديد ، غذا برايش لذيذ است ؟ تشنه شَديد ، آب برايش لذيذ است ؟ همين طور نماز پيش من محبوب است . با يک فرق ، گرسنه وقتي ميخورد سير ميشود ولي من هيچ وقت از نماز سير نمي شوم . وقتي ابراهيم فرزند و همسرش را به بيابان آورد گفت : خدايا اين ها را به اين سرزمين آورده ام که نماز برپا بشود . اين نشان دهنده اهميت نماز است . در روايت داريم : نماز يک قلعه اي است که ما را از آسيب پذيري شيطان حفظ مي کند . 〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗 @ranggarang
🔰علامه حسن زاده آملی: وضو در هنگام کار به مثابه تطهیر در حین عبادت است. هر صبح که برای کار بر می خیزید وضویی بگیرید و بعد از آن نوزده بار "بسم الله الرحمن الرحیم "به عدد حروف این آیه مبارکه تلاوت کنید، تا آن وضو تطهیرتان کند و آن" بسم اله " آفات و بلیات و شعله های اشتغالات جهنمی دنیا را، از شمادور نماید. این قدر به زور و بازویتان متکی نباشید، رزق را باید از جای دیگر بدهند. شما دائما اهل طهارت و پاکی باشید، رزق تان وسیع خواهد شد. 📚شرح مراتب طهارت مثبت باش معجزه میشه @ranggarang
پوشیده‌ام‌پـٰارچه‌ا؎ ازجنس‌بھشت انتخـٰابِ‌زهرا‌«س»بودھ‌ام وهمین‌افتخـٰاربس‌است‌مࢪا🤍🌸؛ @ranggarang
❖ از بوسیدن دوجا انسان🍃🌺 به عرش میرسه "بوسیدن دست پدر" "بوسیدن پای مادر"... نیکی به پدر و مادر داستانی است که تو "آن را می‌نویسی" و سالها بعد فرزندانت آن را برایت حکایت می‌کنند! پس "خوب بنویس"...🍃🌺 @ranggarang
🔵حکمت بعضی از بیماریها! 🌿ابوبصير (كه از شاگردان برجسته امام باقر (علیه السلام) بود و هر چه دو چشمش نابينا شده بود) به حضور امام باقر (علیه السلام) آمد و چنين گفت: ❄️آيا شما وارث پيامبر هستيد؟ 🌹امام علیه السلام: آري. ابوبصير: آيا پيغمبر اسلام وارث پيامبران پيشين بود و هر چه آنها مي دانستند، مي دانست؟ 🌹امام :آري. ابوبصير: روي اين اساس، آيا شما مي توانيد (مانند پيامبران) مرده را زنده كنيد و كور مادرزاد را بينا نمائيد و مبتلا به بيماري پيسي را درمان نمائيد؟ 🌹امام باقر: آري مي توانيم به اذن خدا. آنگاه فرمود: جلو بيا. 📝ابوبصير مي گويد: نزديك رفتم، امام باقر (علیه السلام) دست بر چهره و ديده ام ماليد، هماندم خورشيد و آسمان و زمين و خانه ها و هر چه در شهر بود همه را ديدم. 🌺آنگاه به من فرمود: مي خواهي اين گونه باشي و در روز قيامت در سود و زيان با مردم شريك گردي؟ يا آنكه به حال اول برگردي و بدون بازداشت به بهشت روي؟ 💫گفتم: مي خواهم، همانگونه كه بودم برگردم. امام بار ديگر دست به چشم او كشيد و چشمان او به حال اول برگشتند... 📒اصول کافی،حديث 2، ص 469 -470، ج 1. @ranggarang
*مرگ ترس ندارد*           همسـر ملانصـرالدین از او پرسید: *«پس از مـرگ چه بلایی به سـرمان می آورنـد؟»*🔻 ملا پاسخ داد:«هنوز نمـرده ام و از آن دنیـا بی‌خـبر هستـم ؛‌ ولی امشب برایـت خـبر می‌آورم.» یک راست رفت سمت قبـرستـان. در یکی از قبرهای آخـر قبرستان خـوابید. خواب داشت بر چشم های ملا غلبه میـکرد؛ولی خـبری از نکـیر و منـکر نبود. چند نفـری با اسب و قاطـر به سمت روستا می‌آمدند. با صـدای پای قاطـرها ، ملا از خواب پرید و گمان کرد که نکیـر و منکـر دارنـد می‌آیند. وحشت زده از قـبر بیـرون پـرید. بیرون پـریدن او همان و رم کردن اسب هـا و قاطـر ها همان‌!! قاطر سواران که به زمین خورده بودنـد تا چشمشان به ملا افتـاد،او را به باد کتک گرفتند. ملا با سرو صورت زخمی به خانه بـرگشت. خانمش پرسیـد: «از عــالـم قـبر چـه خبـر؟!» گفت: «خـبری نبـود ؛ ولی این را فهمـیدم که اگــر قاطــر کـسی را رم نـدهـی ، کاری با تـو نـدارند!! واقعیت همین است . 🔻 *اگـر نان کـسی را نبـرده ونبریده باشیـم،* *اگـر آب در شیر نکـرده باشیـم ،* *اگـر با آبروی دیگران بـازی نکـرده باشـیم ،* *اگربه عهدخودوخدای خودومردم خیانت نکرده باشیم* *اگـر جنس نامرغـوب را به جای جنـس مرغوب به مشتـری نداده باشـیم ،* *اگر به زیردستـان خود ستـم نکـرده باشیـم ،* اگربه مردم به واسطه زرنگی کلک نزده باشیم *هیـچ دلیـلی ندارد از مرگ بهراسیم اگر اعمال صالح داشته باشیم @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روح الله که انگار از چیزی گیج بود، سری تکان داد، کیف دستش را روی میز کنار مبل گذاشت و به طرف آشپزخانه رفت. با ورود پدر به آشپز خانه، حسین کوچولو که بیش از دو ونیم سال نداشت شروع به خندیدن کرد، انگار میخواست برای پدرش خود عزیزی کند و عباس که چشم های مشکی و بینی قلمی و شانه های بازش به پدر رفته و کلاس دوم بود سلام کرد و زینب هم که انگار بچگی های مادرش فاطمه بود و در کلاس هفتم مشغول به تحصیل بود به احترام پدر از جا برخواست و سلام کرد. روح الله بدون آنکه توجهی به حرکات بچه ها کند، صندلی روبه روی فاطمه را عقب کشید و نشست. فاطمه از سردرگمی همسرش متعجب شده بود و فکر می کرد یک موضوع کاری ذهن همسرش را درگیر کرده که اینچنین هیچ‌کس، حتی بچه ها را نمی بیند. غذا صرف شد و زینب مشغول جمع کردن بشقاب ها بود که فاطمه رو به او کرد و‌گفت: مامان، ظرفها را من میشورم، درسته به لطف کرونا مدرسه نرفتین اما از صبح پای کلاس آنلاین بودی، حتما خسته ای، برو استراحت کن که یه خواب، زیر پتوی گرم توی این هوای سرد پاییزی میچسپه.. زینب لبخندی زد و گفت: نه ظرفها را میشورم بعد میرم میخوابم. فاطمه لبخندی زد و تشکر کرد و در همین حین نگاهش به روح الله افتاد که خیره به لوبیایی داخل ظرف خورش بود و پلک هم نمیزد. فاطمه قاشق دست روح الله را کشید و گفت: کجایی آقا؟! غذا خوشمزه بود؟! روح الله که انگار چیزی از دور و برش نمی فهمد با حالت گیجی گفت: ها چی گفتی؟! فاطمه اوفی کرد و گفت: هیچی، میگم خسته ای بیا بریم یه کم بخوابیم. روح الله بدون اینکه حرفی بزند از جا بلند شد و به سمت اتاق خوابشان رفت. مادر و دختر با کمک هم ظرفها را می شستند و فاطمه تندتر از همیشه ظرفها را اب میکشید، آخه حالت روح الله عجیب بود،باید می فهمید همسرش چرا به این حال افتاده.. فاطمه وارد اتاق خواب شد، همانطور که دست هایش را می تکاند و آب دستهایش را به اطراف می پاشید به سمت پنجره اتاق رفت و پردهٔ حریز آبی رنگ با گلهای سفید را کشید، پتو را تکاند و می خواست روی تن روح الله بدهد که روح الله صاف روی تخت نشست، دست فاطمه را در دست گرفت و گفت: صبر کن، قبل از اینکه بخوابیم باید راجع به یه موضوعِ جدی حرف بزنیم. فاطمه که لحن خشک و قاطع همسرش، او را میترساند، لبخند ساختگی زد و با لحن شوخی گفت: چیه؟ چه موضوع جدی؟! و بعد با لحنی کشدار ادامه داد: نکنه زن گرفتی و من خبر ندارم! و زد زیر خنده.. روح الله دست فاطمه را رهاکرد، سرش را خم کرد و همانطور که با انگشتان دستش بازی می کرد گفت: آره درست حدس زدی زن گرفتم.. فاطمه ناباورانه گفت: چ..چی؟ تو داری سر به سرم میذاری؟؟ یعنی راستی راستی زن گرفتی؟! و بعد قهقه ای زد و ادامه داد: نه بابا...روح الله زن بگیره؟! محاااله....روح الله عاشق فاطمه هست، لطفا از این شوخیا بی مزه نکن.. روح الله انگار عصبی بود صدایش را بالا برد و گفت: به والله زن گرفتم...به تالله زن گرفتم...حالا هم اومدم به تو بگم.. با این حرف انگار تمام نیروی فاطمه به یکباره از دست رفت، دست هایش شل شد و پتو از دستش افتاد و خودش هم روی تخت افتاد.. تمام بدنش رعشه گرفته بود، هجوم اشک به چشمانش باعث شده بود که روح الله را نتواند ببیند، همینجور که هق هق می کرد گفت: اگه راست میگی کی را گرفتی؟! روح الله خیره به نقطه ای نامعلوم روی دیوار آرام لب زد و فاطمه نام«شراره» را شنید.. یعنی درست شنیده بود؟!شراره؟! ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ رسول خدا (صلی الله علیه و آله):بهترین مردان امت من، کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن و متکبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش کنند و به آنان آزار نرسانند. 📚مکارم الاخلاق ص ۲۱۶ @ranggarang
📚 نماز به همراه اجزای حیوان حرام گوشت 💠 سؤال: اگر اجزای حیوانی که خوردن آن حرام است مانند خرگوش، گربه، ماهی بدون پولک، مار، پشه و مگس؛ همراه نمازگزار باشد، نماز او چه حکمی دارد؟ ✅ جواب: اگر از اجزای حیوان حرام گوشتی که خون جهنده دارد مانند خرگوش و گربه، به همراه نمازگزار باشد، نماز او باطل می گردد اما اگر حرام گوشتی باشد که خون جهنده ندارد مانند ماهی و مار، بنا بر احتیاط واجب نماز باطل خواهد بود و اگر از حشراتی باشد که گوشت ندارند مانند پشه و مگس، اشکال ندارد. @ranggarang
بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در آخرالزمان، دعای فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه است البته دعای فرجی که در همه ی اعمال ما اثر بگذارد...! آیت اللّٰه (ره)✨ @ranggarang
❇️ فراوانی عجیب ثروت، بین مردم، پس از ظهور ✅ حضرت محمد (صل الله علیه وآله) ‌می‌فرمایند: 🔸 «زمین جگرپاره‌های خود را چون قطعات طلا و نقره بیرون می‌ریزد، دزد آمده می‌گوید: 🔹 برای نظیر این اموال بود که دستم بریده شد!، ▫️ قاتل آمده می‌گوید: 🔹 من برای چنین کالائی مرتکب قتل شدم!، ▫️ قاطع رحم آمده می‌گوید: 🔹 من برای چنین چیزی قطع رَحِم (=قطع ارتباط با اقوام) کردم!، ▫️ آنگاه این اسطوانه‌های طلا و نقره روی زمین می‌ماند و کسی رغبت نمی‌کند که‌ چیزی از آن بردارد» (۱) 📜 «تقی‌ء الأرض أفلاذ کبدها أمثال الأسطوان من الذهب و الفضّه، فیجی‌ء السّارق فیقول: فی مثل هذا قطعت یدی!. و یجی‌ء القاتل فیقول: فی هذا قتلت!. و یجی‌ء القاطع فیقول: فی هذا قطعت رحمی!. ثمّ یدعونه فلا یاخذون منه شیئا». ✅ گفته می‌شود که حضرت بقیّه اللّه (عجل الله تعالی فرجه) خطاب به آنها می‌فرماید: 🔸 «بیائید به سوی آنچه که برای آن قطع رحم کردید، خونها ریختید، و مرتکب گناهان شدید!. آنگاه آنچنان عطایای کلان به آنها می‌دهد که هرگز در تاریخ بشری سابقه نداشته است» (۲) 📜 «تعالوا إلی ما قطعتم فیه الأرحام، و سفکتم فیه الدّماء، و رکبتم فیه محارم اللّه، فیعطی شیئا لم یعطه أحد کان قبله». ⬅️ روزگار رهایی، ج‌۲، ص: ۶۰۲ (۱). ینابیع المودّه، جلد ۳ صفحه ۸۶، الصّواعق المحرقه صفحه ۲۳۵، بشاره الاسلام صفحه ۷۱، المهدی صفحه ۲۲۱. (۲). منتخب الاثر صفحه ۴۳۰. (عجل الله تعالی فرجه) @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام (به روایتی) بر شما عزیزان همراه مبارک 🍃🌹🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امروز دل اهل ولایت شاد است 🎊میلاد سعید اشرف ایجاد است 🌸آن‌قدر به درگاه خدا کرد سجود 🎊معروف از آن به سید سجاد است 🌸ولادت با سعادت 🎊سیدالساجدین، 🌸امام سجاد(ع)‌به روایتی مبارک‌باد 🌺 (ع) @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 بسیار غم انگیز 🌼داستان برصیصای عابد و شیطان ✍️در بنى‏ اسرائيل، عابدى بود به نام برصيصا كه سال‏ ها عبادت مى‏ كرد و مشهور شد و مردم بيماران خود را براى شفا و درمان نزد او مى ‏آوردند. تا اين كه روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شيطان او را وسوسه كرد و او به آن زن تجاوز كرد. سپس او را كشت و در بيابان دفن كرد. برادران زن فهميدند و مسئله شايع شد و عابد از موقعيّت خود سرنگون گشت. حاكم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار كرد و حكم صادر شد كه به دار آويخته شود. در اين هنگام و در لحظه آخر شيطان نزد او مجسم شد كه وسوسه من تو را به اين روز انداخت، اگر به من سجده كنى تو را آزاد مى ‏سازم. عابد گفت: توان سجده ندارم، شيطان گفت: با اشاره ابرو به من سجده كن، او چنين كرد و به كلى دين خود را از دست داد و سرانجام نيز كشته شد. 📚 تفاسير : مجمع البيان ، قرطبى و روح البيان @ranggarang
💠 ✅ خدا که اشتباه نمی کند... 🔹می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. 🔹بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. 🔹سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟ 🔻بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند. @ranggarang
💎از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم با خود فکر کرد و فکر کرد اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم خداوند به او داد اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم خداوند به او داد اگر ..... اگر ....... واگر اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم خداوند گفت باز هم بخواه گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم گفت بخواه که دوست بداری بخواه که دیگران را کمک کنی بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی و او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست در نگاه و لبخند دیگران @ranggarang