#سلام_امام_زمانم
و تویے آنڪه
صبح به صبح باید
پنجره ےِ دل را
رو بسوےِ مُحبتًش گُشود
السلامُ علیڪ یابقیةَ الله فے ارضه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
@ranggarang
📚 گذرنامه قیامت
تعبير من به نماز نسبت به ساير عبادات اين است که نماز گذرنامه است . وقتي ما ازاين دنيا مي رويم و وارد محشر مي شويم درست مثل کسي که ميخواهد از کشور خارج بشود . اگر ارز داشته باشد ، وسايل هم داشته باشد ، بليط هم داشته باشد ، باز مي گويند : گذرنامه ات کجاست ؟ و اين را مي خواهند . نماز اساس است . اگر اين گذرنامه بود ، وسايل ديگر هم به درد مي خورد ولي اگر گذرنامه نبود ، بقيه کارها هم مقيد نخواهد بود .آيه 238 بقره داريم : از نمازتان محافظت کنيد مخصوصا نمازي که برايتان سخت است مخصوصا نماز عصر که خيلي گرم است .
جاي ديگر داريم : مسلمان کسي است که از نمازش محافظت مي کند . تمام سفارش انبياء و آخرين سفارش انبياء نماز بوده است و روايت هم داريم . پيامبر فرمودند : چطور گرسنه شَديد ، غذا برايش لذيذ است ؟ تشنه شَديد ، آب برايش لذيذ است ؟ همين طور نماز پيش من محبوب است . با يک فرق ، گرسنه وقتي ميخورد سير ميشود ولي من هيچ وقت از نماز سير نمي شوم . وقتي ابراهيم فرزند و همسرش را به بيابان آورد گفت : خدايا اين ها را به اين سرزمين آورده ام که نماز برپا بشود . اين نشان دهنده اهميت نماز است . در روايت داريم : نماز يک قلعه اي است که ما را از آسيب پذيري شيطان حفظ مي کند .
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
@ranggarang
🔘داستان کوتاه
فرعون فرمان داد، تا یک کاخ آسمان خراش برای او بسازند، دژخیمان ستمگر او، همه مردم، از زن و مرد را برای ساختن آن کاخ به کار و بیگاری، گرفته بودند، حتی زنهای آبستن از این فرمان استثناء نشده بودند.
یکی از زنان جوان که آبستن بود، سنگهای سنگین را برای آن ساختمان حمال می کرد، چاره ای جز این نداشت زیرا همه تحت کنترل ماموران خونخوار فرعون بودند، اگر او از بردن آن سنگها، شانه خالی می کرد، زیر تازیانه و چکمه های جلادان خون آشام، به هلاکت می رسید.
آن زن جوان در برابر چنین فشاری قرار گرفت و بار سنگین سنگ را همچنان حمل می کرد، ولی ناگهان حالش منقلب شد، بچه اش سقط گردید، در این تنگنای سخت از اعماق دل غمبارش ناله کرد و در حالی که گریه گلویش را گرفته بود:گفت: «آی خدا آیا خوابی؟ آیا نمی بینی این طاغوت زورگو با ما چه می کند؟»
چند ماهی از این ماجرا گذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود، که ناگهان نعش فرعون را در روبروی خود دید (آن هنگام که فرعون و فرعونیان غرق شدند). آن زن، در درون وجود خود، صدای هاتفی را شنید که به او گفت:
« هان ای زن! ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران می باشیم »
@ranggarang
💎سه قانون در قران که هر مسلمان باید آن را بداند و بدان عمل کند:
خُذِ الْعَفْوَ :
گذشت داشته باش و آسانگیری کن.
و َأْمُرْ بِالْعُرْف:
و به کار نیک دستور بده.
وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِين َ:
و از نادانان چشمپوشی کن.
سوره أعراف: ۱۹۹
@ranggarang
📚 جا گرفتن در مسجد
💠 سؤال: کسی که در صف نماز جماعت، سجاده میگذارد و مثلا برای وضو گرفتن می رود، آیا حق او نسبت به آن مکان، تا شروع نماز است یا تا وقتی که امام جماعت به رکوع میرود؟
✅ جواب: حق او تا زمان شروع نماز جماعت، باقی است.
#احکام_مسجد #حق_اولویت
@ranggarang
🌱حکایت
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مردههای شما نماز میخواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم. خودم نماز آنها را میخوانم.»
مرد گفت: «خوب، لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جملهای زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود، گفت: «این چه نمازی بود؟»
چوپان گفت: «بهتر از این بلد نبودم.»
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسودهای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده است. چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم: خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین میزدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار میکنی؟»
#مهربونیه_خدا
#ب_خدا_اعتماد_داشته_باش
#داستان_خدا_مهرونه_چوپان_ک_ب_خدا_گفت_اگ_این_مرده_امشب_مهمان_من_بود_یک_گوسفند_میزدم_زمین
@ranggarang
خدایا دستانم خالی است
اما دلم قرص است، چون تو هستی، توکل میکنم و اطمینان به قدرتت، که تنهایم نمیگذاری فردا بیشتر از همیشه مراقبم باش، فردا تو دریایم باش و مرا چون قایقی به سوی ساحل هدایت کن، خدایا هیچ ندارم جز امید به تو، کمکم کن، تارو پود دلم دست توست
#آوای_توحید
@ranggarang
#داستان_
🍃🍂 #داستان حضرت نوح 🍃🍂
قسمت ششم👇
💠فرار و گريز خرابكاران از حمله نوح
هنگامى كه نوح طبق فرمان خدا به ساختن كشتى مشغول شد، مشركان شبها در تاريكى كنار كشتى مى آمدند و آن چه را نوح از كشتى درست كرده بود، خراب مى كردند (تخته هايش را از هم جدا كرده و مى شكستند). نوح از درگاه الهى استمداد كرد و گفت:
خدايا! به من فرمان دادى تا كشتى را بسازم، و من مدتى است به ساختن آن مشغول شده ام، ولى آن چه را درست مى كنم شبها مخالفان مى آيند و خراب مى كنند، بنابراين چه زمانى كار من به سامان و پايان مى رسد!
خداوند به نوح وحى كرد: سگى را براى نگهبانى كشتى بگمار.
حضرت نوح از آن پس، سگى را كنار كشتى آورد تا نگهبانى دهد. آن حضرت روزها به ساختن كشتى مى پرداخت و شبها مى خوابيد، وقتى كه شبانه مخالفان براى خراب كردن كشتى مى آمدند، سگ به طرف آنها مى رفت و صداى خود را بلند مى نمود، نوح بيدار مى شد و با دسته بيل يا دسته كلنگ به مهاجمان حمله مى كرد، و آنها فرار مى كردند، مدتى برنامه نوح اينگونه بود تا ساختن كشتى به پايان رسيد.
ادامه دارد...
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر بیچاره نان مغازه را دزدید، اما به محض اینکه قصد رفتن داشت، مغازه دار مانع شد.
دختری که گیج شده از پدر می پرسد «بابا چی شده؟؟؟»
پدر نگران است و لب هایش را باز می کند تا عذرخواهی کند، اما مغازه دار می گوید دختر، پدرت باقی مانده پول را فراموش کرده. در حین بیرون رفتن پدر ، در حالیکه خجالت زده به نظر می رسد، مغازه دار ؛ داد می زند و می گوید کیسه برنج را هم فراموش کردی.
این فیلم کوتاه یک دقیقه ای را یک فیلمساز ایرانی برای آگاهی عمومی ساخته است.
مهربانی هنوز هست👌🌷
@ranggarang