eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه جان در پاسخ اون دوستمون که پرسیده بودن که پای همسرش با چای داغ سوخته هر چه زودتر عسل رو بمالن به جای سوختگیشون در روز چند مرتبه بزنن زودتر خوب میشه واصلاً دیگه جای سوختگیشونم نمیمونه لطفاً پیام بنده رو زودتر بزارین تو کانال که انجام بدن 🙏🙏🙏 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام..برای درمان سوختگی،اصلانبایدتاولها ترکانده بشه چون خودش مثل پانسمان عمل میکنه،باسرم شستشو بشوره وبعدپمادسوختگی بزنه بعدکه تاولهاخودشون بازشدن بایدحتما روزی ۲بارباشامپوبچه ولیف تمیز شسته بشه تاپوستهای مرده جدابشه ومیکروبها پاک بشن وبعدپمادسوختگی زده بشه وگرنه عفونت میکنه..ترکیب پمادسوختگی وپمادموپیروسین هم عالیه ..این دستورپزشک برای سوختگی پسرم بود 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🍃 👈پل های پشت سر ✍️زن و شوهر دعوا میکنن. به هر حال میشه جمع و جورش کرد و درستش کرد. اما موارد زیادی هستن که دعوای زوجین و اختلافاتشان قابل حل شدن هست و هر دو زوج "صد در صد" مایل به طلاق و جدایی نیستند، و تمایل دارند به زندگیشان برگردند، اما می گویند مجبوریم که جدا بشویم، دلیلشان هم این است که چنان پلهای پشت سرشان خراب شده است که راه برگشتی برایشان باقی نمانده است. 🙈البته منظور آنها از پل های پشت سرشان اینها است: 1️⃣خانواده های دو طرف با هم درگیر شده اند و بهم فحش داده اند و توهین کرده اند، 2️⃣ یا خود زوجین با خانواده همسر خود مستقیماً درگیری لفظی و فیزیکی داشته اند، 3️⃣یا بین خانواده دو زوج به وسیله افراد مختلف، زیاد پیغام و پسغام رد و بدل شده است و به افراد زیادی از بدی های طرف مقابل گفته اند. 4️⃣یا اینکه یکی از زوجین و خانواده آنها همه جا پخش کرده اند که طرفشون خیانتکار بوده و .... ✅مواظب پل های پشت سرتون باشید، کم کم خراب میشه، به طوری که متوجه اش هم نمیشید. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
⭕️شهادت "سرلشکر خلبان عباس بابایی" 🔸عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ ش در قزوین به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۸ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. او قبل و بعداز فرماندهی پایگاه هوایی اصفهان، رشادت‌‌های فراوانی در دفاع از آرمان‌های انقلاب و دفع تجاوزات دشمن از خود نشان داد. ♦️ عباس بابایی پس از ۳۰۰۰ ساعت پرواز و 60 مأموریت جنگی موفق، در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–۵ وارد آسمان عراق شد. 🔻بابایی در آن زمان معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. او پس از اتمام مأموریت، به هنگام بازگشت، در منطقه عملیاتی سردشت مورد هدف شلیک تیربار ضدهوایی قرار گرفت. 🔹بابایی که در کابین عقب حضور داشت، از ناحیه گلو مورد اصابت تیرها قرار گرفت و به شهادت رسید. او هنگام شهادت ۳۷ سال داشت. پیکر او در گلزار شهدا قزوین به خاک سپرده شد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
12.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من دوست دارم غرق رویای تو باشم دریای آرامش منو حالا بغل کن من درد دارم درد دوری از حرم رو آقا بیا یه جوری این مشکل رو حل کن 🔰 ثواب نشر با شما دوست عزیز🖤 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🔆نافع در قيامت شيخ محمد حسن انصارى برادر زاده و داماد خاتم الفقهاء شيخ مرتضى انصارى ، چند فرزند داشت ، سومين فرزند ايشان شيخ مرتضى معروف به آقا شيخ بزرگ بود و همچنين از اجله اهل فضل نجف اشرف بود كه در سال هزار و دويست و هشتاد ونه در نجف اشرف تولد يافت و در سال هزار وسيصد و بيست و دو در سن سى وسه سالگى در دزفول به سبب مارگزيدگى از دنيا رحلت نمود. ايشان عادت داشت به خواندن زيارت عاشورا و هر صبح و عصر مقيد بر آن بود. بعد از وفاتش اورا ديدند از او پرسيدند چه عمل بيشتر براى اينجا نافع است ؟ در جواب سه بار فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا. 📚زندگانى و شخصيت شيخ انصارى آثار شگفت : ص 34. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🌸🍃 علائم هشداردهنده پوکی استخوان که باید جدی گرفته شوند 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_ایل_آی #فصل_۲ صدای خسته و ضعیف مامان اومد ____جانم ایلای _مامان رسیدین خوب
**🍃🍃🍃🌸🍃 با ماشین با عوض کردن ۲۰۰دور فرمان بالاخره پارک کردم تو دلم خندیدم که محمد پیش نیس اگه اینجا بود از خنده روده بر میشد باز خدارو شکر فرمون این ماشین خارجیا خوبه و رانندگی باهاشون راحته وگرنه من بی دست و پا کجا پارک دوبل گرفتن کجا آیسو پیاده شد و منم برای بار آخر نگاهی به آینه کردم نظر شیطان بود یا چی که چتریامو به دلبرانه ترین صورت به صورت کج روی پیشونیم ریختم خیلی بهم میومدبه این حالت خودم خندیدم آیدین بغل کردم ماشین قفل کردم تو همین لحظه یه خانوم تقریبا مسن تپل از در خونه معصومینا خارج شد و پشت سرش یع جووون تقریبا قد کوتاه لاغر که قیافش زیادی برام آشنا بود پسره ریشاشو کلا زده بود و فقط رو چونه ای یه شکل مثلثی مونده بود موهاش کوتاه بود و شبیه چتریای من رو پیشونیش ریخته بود خیلی تغیر کرده بود ولی هنوزم میشناختمش خود نحسش بود مگه معصوم نگفته بود که معتاد شده انتظار نداشتم اینجور شیک و پیک سالم ببینمش منو بچه ها تقریبا یجورایی پشت ماشین بودیم داشتن باهم صحبت میکرد چقدر زن عموی ابراهیم پیر شده بود و هنوزم آثار مهربانی از صورتش کم نشده بود همینحور محو بودم که آیسو با صدای بلند گفت ____مامان چرا واستادی بیا دیگه از صدای آیسو هر دوتا سرشون رو بلند کردن و اونا هم از دیدن من تعجب کردن یه لحظه زن عمو نشناخت مجبوری لبخندی زدم و جلو رفتم و سلام دادم انگار جرقه ای خورد یه لحظه سرشو تکون داد و گفت ____ایلای عزیزم خودتی انگار که هنوزم از ساسان میترسیدم که تن صدام ناخودآگاه پایین اومد زنعمو از دیدن منو بچه ها و البته به قول قدیمیا دک و پوزمون با خوشحالی و ذوق گفت ____خدارو شکر ایلای جان شنیده بودم شوهر خوبی کردی اومدی عیادت ثریا؟؟؟ قبل از اینکه جواب بدم خودش با ذوق آیسو رو سمتش کشید و گفت ____اینم یادگار ابراهیم خدابیامرز؟؟ سرمو بالا گرفتم که با اون نامرد چشم تو چشم شد سرشو به نشونه احوال پرسی تکون داد و منم متعاقبا مثل خودش سرمو تکون دادم حدود چند دقیقه با زن عمو صحبت کردیم و تمام طول این صحبت متوجه نگاه سنگین و شوم اون بودم بالاخره زن عموی ابراهیم رضایت داد و خداحافظی کرد متوجه شدم ساسان منتظر شد زن عمو ازمون دور بشه بعد نزدیکم شد و با پوزخند مزحکی گفت _چقد عوض شدی الی نشناختمت ____با عصبانیت نگاش کردم و گفتم منم نشناختمت شنیده بودم معتاد شدی ولی انگار معجزه شده ساسان که متوجه تیکه من شده بود با وقاحت تمام با سرش اشاره به ماشین گرون قیمتم کرد بعد نگاهی معنادار از نوک پا تا سرم کرد و با همون پوزخندش گفت _اون که آره چشم دشمنام کور کردم ولی انگار برای تو معجزه بزرگتری رخ داده و با کمی لبخند گفت ^دست مارم بگیر ثواب داره الی بالاخره تو خودتم یه زمانی دم پر مابودی دست آیسو گرفتم و با عصبانیت از کنارش رد شد و گفتم _حرف دهنت بفهم من با نامردایی مثل تو صنمی نداشتم و ندارم اسم منم ایلای خانوم هستش احترام خودت نگهدار و با قدمهای بلند سمت در رفتم و زنگ خونه معصوم زدم دیدم که کینه و نامردی تو چشاش پر شده بود سوییچ ماشینشو یه دور چرخوند و بعد نوک سوییچ سمت من گرفت و گفت ___داشتی داری و خواهد داشت و بعد همون پوزخند مزحک زد و رفت..... 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽داستان تکان دهنده دختری که زشت بود وشب عروسی به امام حسین(علیه السلام) متوسل شد🎞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روزگارای قدیم مثل حالا درد نبود قدیما یادش بخیر این همه نامرد نبود قدیما گرمی. بازار دلا. گنج نبود ساحل محبت زندگیمون رنج نبود قدیما خدا میدونه که چقدر سادگی بود قسم نان و نمک آخر مردانگی بود قدیما محبتو. معرفتش. مقدسه ولی حالا چی بگم که آخرای نفسه هرکی فکر خودشه نه یاورو .دادرسی هرچی فریاد کنی. به انتها. نمیرسی قدیما یادش بخیر . . . 😊    🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌷 🌷 !! 🌷شبی كه آقا‌ سعید در بامداد آن، شهید شدند دسته‌ی ما عملیات داشت. یكی دو ساعت به غروب مانده بود.... سعید به من گفت: «تو الان در سِنّی قرار داری كه در معرض نگاه حرام هستی. چشمانت را پاك نگهدار و از گناه دوری كن.» گفتم: «آقا سعید روزگار طوری نیست كه بشود تقوا را آن‌طور كه شما می‌گویید نگه داشت. صبح كه از منزل بیرون می‌آییم كسانی را می‌بینیم كه حجابشان را درست رعایت نمی‌كنند.» 🌷آقا ‌سعید همان‌طور كه سرش را با حوله خشك می‌كرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: شما. حوله را از روی صورتش كنار زد و گفت: «به وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تا به امروز یك نگاه حرام نكرده‌ام.» این قسم بزرگترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محكم زد كه اشك در چشمانم حلقه بست.... 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید محمدسعید جعفری : سید شجاع‌الدین جعفری برادر گرامی شهید ❌️❌️ توانستند؛ پس می‌شود!! 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c