eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.2هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام فاطمه بانو لطفا پیام‌منو بزارید تو گروه شاید کسی بتونه کمکم کنه الان حدود سه سال هست که صورتم پراز لک شده و داره گردن و کتفم هم پر میشه تمام‌روشها رو امتحان‌کردم خانمی گفته بودن قطره کلوتری مازول شاید نمیدونم روبزنن درمان‌میشه تو رو به امام حسین اگر کسی چیزی میدونه بهم بگه همسرم کاملا ازم دور شده بعد از کار ساعتها خونه نمیاد میپرسم میگه حق طلاق که داری خب برو از زندگیم در حالیکه همه زندکی رو من ساختم خونه ماشین همه چیز با طلاهای مجردی من خریده شده و الان که دستم خالیه نمیدونم شاید از اعصابمه صورت و بدن اینجوری شده کمکم کنید اگر کسی چیزی میدونه درمان بشم ۹۰ درصد روز ها رو خونه ام برم بیرون دوساعت باید کرم بزنم خسته شدم خاکشیر و تمام عرقیات رو هم استفاده کردم هیچ تغییری نکردم و هر روز بدتر هم میشم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 سلام و عرض ادب فاطمه جون ،احسنت به شما که صادقانه در کنار ما هستید❤️🌸❤️🌸❤️🌸 خانمی خانه‌دار و دارای سه فرزند هستم ،اهل نماز اول وقت و مقیدبه احکام و محجبه هستم و همسرم مقید به نماز و قرآن و حلال و حرام هستندهر ۳ فرزندم نماز و روزه برایشان واجب و لازمه، قبل از کرونا نماز و نسبتا روزه می‌گرفتند ولی چندین ساله ،به خاطر اغتشاشات و کم کاری وبی سیاستی بعضی از مسئولین و وجود اینستا و.......و هزار علت که بی‌جهت و بی دلیل بر خودشان موجه است ترک نماز و روزه کرده و حتی عروسم که دختر گلی است نماز نمی‌خواندو این در صورتی است که پسرم تا دو سال پیش نماز میخواند و بعد از ازدواج ترک نماز کرد 😣😣😣،واقعا نمی‌دانم به کدامین گناه یا گناهانم دچار غم و نگرانی فراوان برای بی نمازی فرزندانم هستم ،بچه‌های من خداشناس ،معتقد به ائمه حلال خور ،دلسوز،مهربان،اجتماعی و اهل مدارا با خانواده و مردم هستند و تنها ایرادشان بی نمازی ست،به هر طریقی تلاش کردم تا به نماز اعتنا کنند (تشویق،تنبیه ،قهر،محبت،بی اعتنایی،صحبت،روایت ،حدیث،اشک و آه) ولی متاسفانه،اثر حرفهای همسالان و همکاران بیشتر بر آنها اثردارد ،من از غصه بی نمازی شان دلم کباب است خودم سالهاست دچار افسردگی هستم😔😭😭 با گریه و تضرع ،ختم پشت ختم ،ولی دلم آرام و قرار ندارد،می‌دانم درد من درد دیگر مادر و پدران هم هست ولی از یک سو از آینده ،این بی‌نمازی دل‌نگرانم و از سویی میترسم با وجود این همه خوبی در بچه‌‌هایم ،دچار ناشکری و بی ادبی و کفر شوم چه کنم و چاره کارم چیست ،دوستان گلم بنده حقیر و این مادر نگران را راهنمایی کنید😰😓😓 فاطمه عزیزم خدا نگهدار و محافظ خودت و تمامی دوستان و عزیزان کانال باشد سلامتی حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه و مخرجه ،هدایت جوانها و نوجوانها۵ صلوات بفرستید سپاسگزارم🥰🥰🥰❤️❤️❤️ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا❤️ 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جان برای اون آقایی می‌نویسم که همسرشون شلخته هستن خانمهای محترم شماهاوقتی که چیزی نمیدونیدچرانصیحتهای الکی می‌کنید بهش میگید باهاش حرف بزن باهم خونه روتمیزکنیدبراش لباس بخرید شایدافسرده باشه ویاخیلی چیزای دیگه....این خانم هیچیش نیست اصلا هم افسرده نیست دلشم نشکسته زن پسردایی من اینجوریه وقتی میریم خونشون خونه کثیف ظرف کثیف بچه هاش کثیف اصلادوس نداری توی خونه اش یه لیوان آب بخوری خودشم لباسش کثیفه مثلاشلواری ک میپوشه برابیرون لک داره یابچه هاش وقتی بهشون غذا میده دستاشونونمیشوره همش بومیدن خانمهای کانال میگن شایدافسرده باشه یاشوهرش بهش نمی‌رسه مسافرت می‌ره خونه دوستش می‌ره بادوستاش بیرون می‌ره خریدمیره کارتش پرپوله همیشه هم شوهرش واسش خریدمیکنه چندبار هم بهش گفته بادعواباارامش گفته به خونه وبچه هابرس وقتی هم می‌ره خونه مامانش چندروز میمونه شوهرش همه خونه روتمیزمیکنه ازداخل خونه بگیرتابیرون حیاط حتی مبل هم عوض می‌کنه ازبس که کثیفن وقتی میادمیبینه خونه مثل دست گل میمونه ایناخواهراش و مامانش اینجورین کثیفن خواهرکوچیکش بادوتابچه شوهرش طلاقش دادحالاب نظرشمااین جورزن افسرده اس یامحبت ندیده حتی مامانش بهش میگه چرا اینجوری می‌کنی اون دیگه یادگرفته توتمیزکنی میگه خوب چیکار کنم چقدرباهاش حرف بزنم چقدربهش بگم حتی به خانواده اش هم گفته ب طلاق کشیددعواشون ولی بخاطربچه هاش برگردوندچندباربهش گفت حداقل به بچه هابرس میگه مگه کلفت گرفتی الان ماچون باچشای خودمون دیدیم چقدربازنش خوبه بهش میرسه مسافرت می‌بره بهش محبت می‌کنه این اقارودرک میکنم انشالله که فرجی بشه توی زندگیش 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام عزیزدلم خسته نباشی ندیده خیلی دوستت دارم الهی عاقبت بخیر بشی ❤️ خواستم خدمت خانمی ک میگن دخترشون طلسم شده بگم برای دفع جادو و طلسم هر روز اسفند دود کنن و ترکیب اب نمک و سرکه ی سفید درست کنن و گوشه های خونه و در خونه بپاشن انشالله هر چی طلسم و جادو دفع میشه چهار قلم زیاد بخونن ی درخواستم داشتم رمانارو اگه میشه لطف کنید بیشتر بذارید مخصوصا رعنا🙏🙏🙏 • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 اون همه قول و قرار اومدم یادت بیارم اما انگار دیگه راهی واسه برگشتن ندارم اینجا گُل بارو
🍃🍃🍃🌸🍃 دستای عروسشو گرفت و اومدن وسط برای رقص...برقها خاموش شد صدای کِل و جیغ مهمونا بلند شد...نمیتونستم نگاش کنم...بیچاره قلبم چیزی نمونده بود از تپش بیوفته❤️‍🩹 دستای عروس دور بازوهاش حلقه شد...¹⁸²دلم ریش شد...😔خدایا بسه دیگه...اصلا منو میبینی؟؟ از تاریکی استفاده کردم و به اشکهام اجازه فرود دادم...😭 تازه فهمیدم حسودم،دستِ تو،توُ دستِ اونه... ای خدا انگاری اونم نقطه ضعفمو میدونه... حالا توُ دستِ تو حلقس ...دستِ اون حلقه توُ دستات... یا من اشتباه میبینم یا دروغ بود همه حرفات... حالا هردو حلقه داریم تو توی دستت من تو چشمام🥺 تو زدی من اما موندم زیر قولت،روی حرفام به سمت روشویی رفتم.دستامو محکم روی دهانم فشار میدادم تا صدای هق هقمو کسی نشنوه 🥺 حالم خراب بود این اشک های لعنتی ول کن نبودن...خدا رو شکر هنوزم تاریک بود و فرهاد و مهتاب همچنان عاشقانه میرقصیدند.. داره سردم میشه کم کم،خیسه از اشکام لباسم همه گریه هامو کردم،اشکی هم نمونده واسم امشب توی جشنت عزیزم.نمیدونی چی کشیدم اما کاش اشکام نبودن تو رو واضح تر میدیدم هق هقم تبریک من بود من واسه تو گریه کردم قطره قطره های اشکو به تو امشب هدیه کردم آخرین جمله نامَم اینه از ته وجودم ((برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق تو بودم)) 😔😔😔😔🥺🥺🥺🥺 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام ممنون از کانال خوبتون لطفاً سوال منم تو گروه بزارید پسرم چهار سالشه و آلتش کج چند تا دکتر بردم گفتن چیزی نیست یک دکتر هم منو مسخره کرد 😔 من تو گوگل زدم نوشته بود برای ازدواج اینا مشکل پیش میاد باید عمل بشه حالا از دوستان می خوام اگه کسی داشتن تو فامیل یا میشناسن لطفاً کمکم کنید از آقایون گروه هم خواهش میکنم کسی می‌دونه راهنمایی کنید ممنون ازهمتون خیلی نگرانشم برای فرج امام زمان صلوات 🌹 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام،روزگار همگی خوش خانمی که گفتن رحم را تخلیه کردن و دوباره برای عمل تخمدانها باید عمل بشن حرفتون درسته،بعضی دکترها انگار خدا را فراموش کردن،برای عملهای ساده چه پولهایی به عنوان زیر میزی و به قول خودشون هدیه میگیرن و اصلا فکر نمیکنن که کسی که احتیاج به جراحی داره چقدر هزینه کرده و بعد هم باید هزینه کنه اما دکترهای خداشناس و دلسوز مردم هم بینشون پیدا میشه نمی‌دونم اهل کدوم شهر هستید،اصفهان چند تا جراح زنان هستند که بدون گرفتن زیرمیزی عمل میکنن و اکثرا هم تو بیمارستانهای دولتی کار میکنن اگه امکانش را دارید بیایید اصفهان،خواستید چندتا دکتر بهتون معرفی میکنم من خودم۲سال پیش عمل کردم و رحمم را تخلیه کردن،دکتر جراحم ریالی ازم نگرفت،بیمارستان دولتی هم عمل کردم،تا الان هم خدارا شکر مشکلی نداشتم آن شاالله شما هم حالتون خوب بشه و سلامتی را بدست بیارید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام دوستان دخترم تقریبا 6 ساله است و دندون دردای شدید داره،کسی تجربه بیهوشی کامل بچه و ترمیم دندان هاش رو داره،لطفا هر کسی تجربه داره دریغ نکنید ،از عوارضی هم ک داره بگید لطفا،و اینکه این دندونش ک درد داره تقریبا دیواره نداره،آیا دندون هاشون ریشه دارن و کشیدنش ضرر داره؟دندان آسیاب هم هست،و اینکه آیا این دندان های آسیاب هم مثل دندان های شیری میریزه و جدید در میارن؟ ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی ساعت دو و نیم بود که آش رشته ی پشت پای توران خانم آماده شد. ظرف های یک بار
🍃🍃🌸🍃 عماد که دستانش را ستون کرده بود و پیشانی اش را به آن تکیه داده بود، کمی صورتش را مایل کرد . -میاد که چی بشه؟ مگه تازه خبردار شده که رگ غیرتش باد کنه؟ استکان را مقابلش گذاشتم و بدون آن که عمران را نگاه کنم، عزم رفتن کردم که غرید : -یچی بده بخورم گشنمه . پشت به او لبخندی روی لب هایم نشست . از بی توجهی ام عصبی شده بود . -رگ غیرتش باد نکرده، داره میاد با علی حرف بزنه دست و پای تو رو جمع کنه از زندگیش . با کوبیده شدن استکان به میز و بلند شدن بی هوای عماد، به عقب چرخیدم . -غلط کرده مگه بچه دوسالم بیاد چغولی کنه، بهش زنگ بزن بگو اینورا پیداش بشه ... فحش رکیکی که داده بود را حتی نمی توانستم به زبان بیاورم. ملاقه را داخل قابلمه بازگرداندم تا هر چه زودتر از میان آشوب شان فرار کنم اما صدای آیفون در خانه پیچید . عمران با شنیدن صدا از جا برخواست و دست دور بازوی عماد که با آن حال خراب برای دعوا کردن می رفت انداخت . -رم نکن حالا اینجا بتمرگ ببینم خودم میتونم تلاش کنم . عماد گوشش بدهکار نبود با وجود ضعف بدنش هنوز زور کمی داشت که دست عمران راپس زد . -تلاش کنی که چی؟ تو هنوز به اون یارو بها می دی؟ اونم بخاطر این که باشگاهتو نندازه سرت؟ مربی قحطه؟ گفت و بی آن که منتظر جوابی باشد به سدی در رفت . با لگد عصبی عمران به صندلی و فریادش ا ز خشم، به اجاق گاز چسبیدم . جلوی این دو برادر را فقط خدا می توانست بگیرد، پشت سر عمران سریع بیرون رفتم . مردی با قد کمی کوتاه اما بدنی ورزیده با ابروهایی در هم گره خورده یقه ی عماد را گرفته بود و حرف های درشت بارش می کرد. علی سعی در آرام کردنش داشت اما یکه تازی های عماد اجازه ی همچین کاری را نمی داد . -تو خبر نداشتی؟ خبر نداشتی من در به در خواهرت بودم؟ مردی که علی او را احسان صدا می زد . همانی بودکه عمران از آمدنش گفته بود؟ جسور و نترس بود که با آن جثه ی کوچکش، تلخی می کرد. خیلی تلخ آن قدر که عماد نتوانست خوددار باشد و علی نیز نتوانست کاری از پیش ببرد . -خواهرم و میدادم دست پسری که عموش پشتش نباشه شلوارشم نمی تونه بالا بکشه؟ خودم چندبار دیدم تو از کلانتری‌ها کشیدت بیرون، من جنازه ی خواهرمم به بی آبرویی مثل تو نمی دادم . گفت و حاصل گفته های گزنده اش شد همان کله ای که عماد بی هوا با سرش به دماغ او کوبید و مرد روی زمین پرت شد مادر سمیرا و کبری خانم حیرت زده اوضاع را تماشا می کردند و من و سمیرا بی تفاوت منتظر اتمام ماجرا بودیم. از این بزن و بکوب ها در این خانواده کم ندیده بودیم . -آب بکش دهنتو مرتیکه همون اسم پدر من می تونست سر بلندتون کنه، خواهرتو انداختی پیش یه پسر الکی خوش و برا من شعر آبرو میخونی؟ کدوم آبرو خبر داری... با به عقب کشیده شدنش توسط عمران و سد شدن علی جلوی عمادی که دیگر مرد را کتک نمی زد، حرف هایش ناتمام ماند. همان یک ضربه اش کاری بود و مرد روی زمین افتاده بود . علی روی دو پا کنار مرد نشست . -آقا احسان حالت خوبه؟ با کمک علی از جا برخاست و همان که عمران را در حال آرام کردن عماد دید، باز هم زبان گشود . -خبر چی دارم؟ همه مثل تو پروندشون سیاه نیست دفعه ی بعد اسم خواهر منو به زبونت بیاری، ازت نمی گذرم . عماد دستش را از دست عمران بیرون کشید . -چه گ...هی می خوری مثلا؟ بیا جلو ببینم ! صدای داد و بیدادشان حیاط را گرفته بود. عمران برادرش را به عقب روانه کرد و خودش مرد را به سوی در خانه هدایت کرد . -بیا احسان آخه مگه بهت نگفتم نیا خودم حلش کنم ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ با عرض سلام خدمت فاطمه خانم عزیز هم گروه‌های محترم پسر من یبوست داشت بیست ساله هس من بهش بارهنگ می‌دادم باصبحها ناشتا آب جوش می‌خورد روز یه بار کمش کار می‌کرد الان چهار روزه رفته خدمت سربازی به من زنگ زده میگه مامان چیکار کنم شکمم کار نمی‌کنه خیلی اذیتم براش الو وانجیر گذاشتم میکه روزی پنج شیش تا میخوره چون نمیتونه خیس کنه همین طوری میخوره ، میگه اب سردهم ازشیر آب میخوره اونجا میگه آب جوش هم نیست که بخوره صبحا فقط بهشون فقط چایی میدن در( همیشه چای دردسترس مون هس بعد نهار وشام )خیلی از خانمای گروه معذرت میخام میگه دستشویی شل هست امازور نداره که بیرون بیاد حالا چه براش بخرم که این دفعه آمد مصرف کنه خوب بشه داروی شیمیایی اگه کسی داروی خورده که خوب شده وتجربه داره به من هم بگه من مادر رواز استرس نجات بده،به خدا دعاش میکنم اگه دکتر خوب هم توی مشهد میشناسید به من اورژانسی بگید که آومد مرخصی بره( دکتری که سریع راه درمان بده چون وقت مرخصی سربازی کوتاه هست) دعا گوی همتون درمشهدالرضا هستم 🙏🙏🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_ایل_آی به قلم پاک #فاطمه_دادبخش(یاس) مامان داشت میپرسید ناهار چی بزارم که آین
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک (یاس) همه با چشمای گرد شده به محمد نگاه کردن فاطمه آروم پیس پیس کرد و با حرکات چشم و ابرو ازم میپرسید که چه خبره لبخندی زدم چون واقعا خودمم کامل نمیدونستم قضیه چیه و محمد چی میخاد بگه یه چیزایی دیشب بهم گفت راجع به مدارک پزشکیم و معاینه پزشکی قانونی ولی من واقعیت زیاد متوجه نشده بودم محمد که یک لحظه غم تو چشماش دیدم و دلم براش سوخت لبخندی زد و گفت نمیخام سفرمون رو تلخ تموم کنم ولی مسائلی پیش اومده که منو ایلای امروز مجبوریم برگردیم تهران آیناز تقریبا داد کشید چییییییی آخه چرا محمد دوباره لبخندی زد و گفت خوب خودتون میدونید ایلای موقت آزاد بود خیلی سوالا هست که ایلای باید جواب بده ابوالفضل هم بخاطر ما تحت فشاره فک نکنم بالاخره عادلانه باشه بخاطر کار من سلب درجه بشه ما امروز برمیگردیم تهران و مستقیم به آگاهی میریم همه هاج و واج و البته با تاسف نگاه میکردن ولی آیناز دوباره داددکشید ولی قرار بود ۲۰ روز بهتون فرصت بده محمد با ملایمت گفت آره ولی یکی دو روز زیاد توفیری نمیکنه ما بالاخره باید بریم فاطمه زودی جاشو عوض کرد و خیلی تابلو با صدای خیلی خیلی آروم دم گوشم گفت _مربوط به مسئله دیشبه آروم گفتم بعدا بهت توضیح میدم مامان با ناراحتی گفت حالا نمی‌شه یه دو روز بیشتر بمونیدمادر مادر بود دیگه هر چقدر هم منطقی باشه باز هم احساسات مادریش اجازه نمی‌داد قبل از محمد مهدی گفت _ببخشید دخالت میکنم ولی خاله به نظر منم بهتره هر چه زودتر برگردن تهران حال ایلای هم شکر خدا خوب شده بهتره روند قانونی بریم و زودتر با پدر ساسان صحبت کنیم مامان با غم تو چشاش گفت نکنه براش زیاد زندان بیاد محمد با قاطعیت گفت رضایت پدر ساسان که بگیریم حله نگران نباشید با چن تا از وکیلای خبره هم مشورت کردم به امید خدا به زودی همه چی حل میشه آیسو که متوجه همه چیز بود و کنارم نشسته بود سرشو به بازوم چسبوند و گفت _مامانی بازم میخای بری خیلی دلم برا بچه هام سوخت ولی نمیخواستم پیش مامانم ضعف نشون بدم برا همینم با لبخند لپشو کشیدم و گفتم ____شنیدی که بابا چی گفت زیاد طول نمیکشه دختر خوبی باش بازم مواظب آنا و داداشت باش تا من برگردم باشه دخترم؟؟؟ آیسو لبای گوشتیشو که لنگه ابراهیم بود آویزون کرد و با اکراه گفت _پس زود برگرد من هر روز منتظرتم یه جورایی حال همه گرفته شد بعد صبونه طبق معمول این جور مواقع محمد و مهدی کنار هم نشسته بود و پچ پچ کنان داشتن خیلی جدی صحبت میکردن و من مطمعن بودم حرف من بود 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام سلام...فاطمه جان...تقاضای همفکری وراهکار داشتم...من یک خانم متاهل هستم...که یازده سال اززندگی مشترکمون میگذره وتا الان بچه دارنشدم خیلی تلاش کردم ولی نشد ...م در جواب این خانم عزیز خواهر جان ببخشید جسارت می کنم به نظرم شما به جای اینکه هرکاری واسه این خانواده انجام دادین توقع عکس العمل خوب ازخانواده شوهرداشته باشین از خدا حاجتتون رو بخوایین یعنی نیت هر کارتون الهی باشه رضایت خدا نه بنده اش .بعد از چند وقت دیگه براتون مهم نیست که عزت و احترام بگذارن یا نه .واینطوری خدا ان شاالله عوض صبرتون و نیت های الهیتون حاجت شما رو میده .یا حق 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**