eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام به همه ی اعضای گروه چه کسانی که مشکل دارند وچه اونهای که درارامشند خواستم تشکر کنم از اون عزیزی که راهنمایی کردند خواهری روکه داستان زندگی شون رو در نه قسمت نوشتند خیلی عالی نوشتید حتی من خودم از حرفاتون از راهکارتون خوش اومد و استفاده کردم منم باشوهرم کلی مشکل دارم 😔معتاد نیست امابرای هر حرفی قهر میکنه اینم خیلی بده درامد ماهیانه کمی داره چون کارگره گاهی وقتها به نون شب هم میونیم اما به خدا توکل میکنم نمیتونم زندگیموخراب کنم پس بچه‌ها م چی میشن جواب خدا روچی بدم باامید به آینده جلو میرم بدونید که خدایی هست واون میدونه که مابهش امیدداریم ببخشید طولانی شد بازم از خواهر عزیزم تشکر میکنم بابت حرفهای دلنشین شون 🙏🌹❤️❤️ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی دندان هایم را روی هم می فشردم و بزاقم را قورت می دادم. آقا بهروز کلافه و نالان ب
🍃🍃🍃🌸🍃 باز هم لب هایم لرزید؛ یعنی تمام مدت بیدار بود و تحویلم نمی گرفت؟ ! بی آن که چیزی بگویم بیرون رفتم. علی و سمیرا دور میز نشسته بودند و با دیدنم علی متعجب پشت سرم را نگاه کرد . -عمران نمیاد؟ شانه ای بالا انداختم . -نه گفت نمی خوره . آن ها پی برده بودند چیزی این میان لنگ می زد. صندلی را عقب کشیدم و بی میل به غذایی که سمیرا مقابلم گذاشته بود، نگاه کردم. قورمه سبزی ! با غذایم بازی می کردم و تمام فکرم پیش عمران بود از من ناراحت بود یا بخاطر آن دختر حالش آن گونه دگرگون بود؟ ! با غذایم بازی می کردم و هر چند لحظه یک بار نفسم را با آه بیرون می دادم. این مرض جدید هم دردی روی دردهایم شده بود. خودم با او قهر بودم و بی توجهی او مرا آزار می داد؟ ! یک روان درمانی حسابی نیاز داشتم . با صدای زنگ تلفن علی برای بار دوم سرم را بالا آوردم. زن و شوهر کنار هم نشسته بودند و گوشی علی وسط میز بود . بی آن که پاسخی بدهد، تماس را بی صدا کرد. کنجکاوانه نگاهم به صفحه ی گوشی کشیده شد . "تقوی" مگر چند فامیلی متفاوت در این شهر که همگیشان بومی بودند پیدا می شد افکاری مته وار مغزم را به کار گرفته بودند. تقوی مریم تقوی... دوستی که دشمن شده بود و بعد از آن که موفق نشده بود عمران را به جانم بیندازد به خانواده اش روی آورده بود. هر چه تلاش کردم نتوانستم جلوی زبانم را بگیریم و رو به علی کردم . -ببخشید اون کسی که بهتون زنگ میزنه خانومه؟ بهت زده نگاهم کرد. حق داشت بدترین شروع را داشتم، بی مقدمه و پیش زمینه ای سوالم را پرسیده بودم . سمیرا خندان گفت: بهار خوبی؟ وقت توضیح دادن به او را نداشتم . علی به وضوح از حالت هایم، اضطراب و دست پاچگی را خوانده بود که به کمکم آمد . دستانش را در هم گره کرد و لبخندی زد. خو ب بلد بود که آرامش را به طرف مقابلش ببخشد . -بله خانم هستن. یکی از مریضامه، مشکلی پیش اومده؟ -اسمش مریمه؟ علی جدی تر شد و لبخندی که روی لب هایش نشسته بود، پر کشید . -می شناسیدش؟ پس حدسم درست بود. مریم قرار بود این بار چه کند؟ ! با زنگ دوباره ی گوشی، نفسم را با شدت از بینی بیرون دادم . -میشه من باهاش حرف بزنم؟ لطفاً علی که بی خبر از همه چیز بود، گوشی اش را روی میز به سویم جلو داد . -مطمینید همون کسیه که شما می شناسید؟ در حالی که پر شال را روی شانه ام می انداختم با دست دیگرم گوشی را چنگ زدم . -این شهر تقوی نداره، جز یه خانواده که اونام یه دختر به اسم مریم دارن . اهمیتی به آن ها که با چشمان درشت شده نگاهم می کردند، ندادم و با گام هایی بلند از آشپزخانه بیرون رفتم. قبل از آن که تماس قطع شود گوشی را جواب دادم. نفس نفس می زدم، دمی عمیق گرفتم که صدایش در گوشم پیچید . -الو سالم علی آقا؟ لب هایم از شدت حرص خشک شده بودند و دست و پایم می لرزید . -فکر نمیکنی داری زیاده روی می کنی؟ می توانستم احساس کنم چقدر جا خورده بود، او انتظار آن که صدای مرا بشنود نداشت . -بهار ! بودن در کنار عمران و استبدادش به دردم خورده بود. اخم هایم را چنان در هم بود که گویی که مریم از پشت گوشی مرا می دید . -آره بهارم همونی که صد بار بعد اون پیامت زنگ زدم اما جواب ندادی . به خودش آمده بود و شده بود همان مریم بی ادبی که دهانش چاکی نداشت ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🔹 ✅ حضرت آیت‌اللّٰه بهجت قدس سره: 🌟برای تثبیت در دین و بودنِ بر صراط مستقیم، این دعا را در زمان غیبت، همه بخوانیم: 🔸«يا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك‏؛ ای خدا، ای رحمت‌گستر، ای مهربان، ای زیر و رو کننده دل‌ها، قلب مرا بر دینت استوار و ثابت بدار.» 🔹وقت خواندن این دعا همین روزها می‌باشد. اگر این روزها این دعا را نخوانیم پس کی می‌خواهیم بخوانیم؟!. 📚 کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢٣۶ مجموعه بیانات آیت‌الله بهجت پیرامون حضرت ولی عصر(عج) 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه گلی خوبی بختگان فارس حسابی بارون اومده یکی از بزرگترین چشمه های ما جوشیده تقدیم می کنم به همتون نام این چشمه چاه مبارک هست و حدود یک کیلومتری ما هست اب این چشمه بعد از گدشتن از کنار شهر به دریاچه بختگان میرود 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی،اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ🌺 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_ایل_آی به قلم پاک #فاطمه_دادبخش(یاس) محمد مثل همیشه با آرامش در حالی که بین دو
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک (یاس) وقتی اومد گفتم ای وای تو این هیروویر اینم اومده از این موضوع سو استفاده کنه و عدم صلاحیت یا همچین چیزی بهونه کنه باز ما رو از اذیت کنه فوری گفتم خوب چی شد معصوم چی می‌گفت _خب برعکس انتظارم یه حرفایی زد که منو امیدوارتر کرد گفت سلامشو بهت برسونم و بگم بهت قول میده که رضایت عموشو می‌گیره گفت با خواهرای ناتنی ساسان سمیرا و سولماز صحبت کرده مادرشونم همچین بی‌میل نیست و می‌خوام پدر ساسان رو راضی کنن فقط به دلیل وضعیت نامناسب بدنی پدر ساسان یکم دست نگه داشته لبخندی زدم و گفتم معصوم از اولم هوای منو داشت تو اون خونه فقط اون بود که من براش مهم بودم مدارک پزشکیتم گرفت که به خانواده ساسان نشون بده تنها اومده بود؟؟ نه با حسین آقا شوهرش بود شوهرشم مرد محترمیه آره واقعاً انسان با ادب و با نزاکتی هستش لبخندی زدم و گفتم _خبر بعدی چی بازم هست ؟؟ محمد کمی نگاهم کرد و گفت نمی‌دونم اینی که می‌خوام بهت بگم خوشحالت می‌کنه یا نه احتمال میدم ناراحت بشی _چی دیگه آب از سر من گذشته خواهش می‌کنم همه چیزو بگو امروز مامان خونه ما بود یعنی از دیشب اومدن با بابا کیارش و خانمش که به تازگی آشتی کردن همشون بهت سلام رسوندن بابا چند باری با پدر ساسان صحبت کرده ولی خب اونم داغش تازه است _خبرت همین بود _نه به قول مهدی پیام بازرگانی بود وسطش گفتم خندیدم و گفتم اصلاً اولشم نگفتی که برسی به وسطش اونم لبخندی زد ولی فهمیدم که لبخندش مزه تلخی می‌داد تا اینکه خودش به حرف اومد و گفت می‌خوام دنبال کارامون باشیم یه چند سالی از ایران بریم منظورت مهاجرته نمی‌دونم ولی میخام چند سالی از اینجا بریم تکلیف من که هنوز معلوم نیست اگه حکم به قصاص دادن چی محمد دستامو گرفت و گفت اون که کلاً منتفی به هر حال تو که نرفتی تو خونه ساسان بکشیش اون بوده که تو رو دزدید اون بوده که قصد کشتن شما رو داشته با ناراحتی گفتم خب اصلاً گیریم قصاص نشم به قول خودت جنبه عمومیش که هست نمی‌دونیم قاضی چند سال زندان می‌ده بعدم محمد خوب فکراتو کردی مطمئنی از تصمیمت؟؟ _ آره الای خیلی وقته دارم بهش فکر می‌کنم اگه اجازه بدی کم کم کاراشو ردیف کنم ___خودت می‌دونی چقدر وابسته به مامانمم ولی.... هرچی تو بگی..... 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰🖥 رئال موشن/ بِلاگری، بَلای خیانت و فروپاشی خانواده! 🔻چگونه ما را به سقوط می‌کشانند... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸 "کارل گوستاو یونگ" معتقد بود: ما نمی‌توانیم صفتی را که در خود نداریم، در دیگری تشخیص دهیم. به عنوان نمونه، اگر شما فردی را خودخواه می‌دانید، مطمئن باشید شما هم می‌توانید به همان اندازه خودخواهی نشان دهید، چرا که ما نمی‌توانیم چیزی را درک کنیم، بدون اینکه خود، آن نباشیم. همچنین "مولانا" در کتاب "فیه ما فیه" آورده است: اگر در برادر خود عیب می‌بینی، آن عیب در توست که در او می بینی. عالَم همچون آیینه است. نقش خود را در او می بینی. آن عیب را از خود جدا کن، زیرا آنچه از او می رنجی، از خود می رنجی… 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ اشپری با دیوید چه با حاله میبینی یک خارجی ماکارونی ایرانی میپزه😍😂 😋😋 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c