🍃🍃🍃🌸🍃
#پیشنهاد_اعضا ❤️
سلام فاطمه بانو خسته نباشید خدا قوت
خانومی برای خار پاشنه سوال داشتن
من هردو خواهرم خارپاشنه رو تجربه کردن وعلتش رو سر پا ایستادن زیاد کفش نامناسب ومصرف بعضی از مکمل هایی که کلسیم ش بالاست میدونن
برای درمان مصرف بروفن ،چرب کردن با روغن شتر مرغ وبستن پاشنه با سیر پخته شده له شده
ضربه زدن به پاشنه رو هم توصیه میکنن😕😥
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_زندگی_اعضا
#عشق_و_حسرت
به قلم پاک آسمان
🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 آسمان رو به آغوشم گرفتم موهای خرمایی رنگشو که براش خرگوشی بسته بودم از صورتش کنار زدم...غ
🍃🍃🍃🌸🍃
وارد ماه سوم بارداری شده بودم ولی اصلا مشخص نبود که حاملم...شکمم کوچیک بود...ویار هم نداشتم...همیشه فک میکردم وقتی باردار بشم حالت تهوع میگیرم یا هوس خوراکی های مختلف میکنم ولی خدارو شکر هیچ علائم خاصی نداشتم به جز اینکه اشتهام زیادتر شده بود...
تا اینجاش که بچه ی بی دردسری بود ...شبها دست میذاشتم روی شکمم و باهاش حرف میزدم...هنوز نمیدونستم دختره یا پسر ولی کلی باهاش دردو دل میکردم و قربون صدقش میرفتم....دعا میکردم تمام زنها طعم مادر شدنو بچشن چون خیلی حس خوبی بود...
بعضی شبا با یادآوری کارهایی که حمید کرده بود و باعث شده بود زندگیمون از هم بپاشه اشک میریختم و برای دلبندم دردو دل میکردم بهش میگفتم تو امید دلم شدی...به عشق دیدن تو دارم این روزهای سختو میگذرونم...
خانوادم مثل همیشه حمایتم میکردن و مواظبم بودن...آقاجون از هر میوه ی نوبرانه کیلو کیلو برام میخرید و به زور میگفت باید بخوری... مامان غذاهای مقوی برام میپخت و نمیذاشت دست به سیاه و سفید بزنم....راضی و شاکر بودم ولی....
دلم آغوش مردی رو میخواست که پدر بچم بود.. چی میشد حمید همون صافکاری رو داشت و الان توی دام اعتیاد و این کثافت کاریا نمیافتاد و این کارا رو اون برام انجام میداد...نازمو میکشید...کارامو انجام میداد...نوبرانه برام میخرید...
ولی معلوم نبود کجا بود و چکار میکرد؟آخرین بار دادگاه دیده بودمش که اون تهمتا رو بهم زدو بچشو قبول نکرد....توی این مدت اصلا خبری ازش نبود...
ای خدا چقد دلم گرفته
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃
ما برای امام زمان (عج)براچی دعا کنیم؟؟
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
#چشم_زخم🧿
چطور از شر چشم زخم در امان بمونیم؟
بعضیا تا حس میکنن چشم خوردن، دنبال یه ورد یا ذکر میگردن که تو خونه بزنن، ولی اگه واقعاً میخوایم از شر انرژیهای منفی و حسادت در امان باشیم، بهترین راه قرآن خوندنه!
✅ چی بخونیم؟
🔹 سوره فلق و ناس بهترین سپر در برابر چشم زخم و انرژیهای منفیان، مخصوصاً فلق که استادای عرفان هم خیلی روش تأکید دارن.
🔹 سورههای چهارقل (کافرون، اخلاص، فلق، ناس) یه زره محکم برای محافظت از ما هستن.
✅ حسودا رو جدی بگیریم!
🔹 حسادت خودش بهتنهایی خطر نداره، ولی وقتی طرف حسادتش فعال بشه و سیگنال منفی بفرسته، اونوقته که اثر میذاره.
🔹 قبل از اینکه چیزی رو به زبون بیاری، یه کم فکر کن! هر چیزی رو لازم نیست با همه در میون بذاری، بعضی چیزا حسادت بقیه رو بیدار میکنن.
✅ توکل به خدا رو فراموش نکن!
🔹 ذکر بگو، قرآن بخون، نیتت رو پاک کن و به خدا بسپر. توکل قویترین محافظ در برابر بدخواهیه.
خدایا، ما رو از شر حسودا و چشم بد در امان بدار! آمین!
#چشم_زخم
#دفع_حسادت
#توکل_به_خدا
#سوره_فلق
#سوره_ناس
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸**
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام علی آل یاسین😔
سلام مولای غریبمان 😔
#زیارت_آل_یاسین_صوتی_با_صدای_دلنشین_علی_فانی
التماس دعا از همه خواهران و برادرانم🙏
#آل_یاسین
#امام_زمان
#مهدی
#یاس
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
#هم_دردی_اعضا❤️
سلام دوستان در مورد خانمی که دخترشان در تصادف قطع نخاع شده بود
عزیزم بعد از خواندن اتفاقی که برای دختر عزیزتان افتاده از صمیم قلب ناراحت شدم قلبم درد گرفت
از شدت ناراحتی هر وقت به یادم میفته بغض گلویم رو میگیره لطفا صبوری کنید وبهش امید بدید خیلی سخته با این شرایط کنار بیاد اگه با درس مشغول بشه ی کم شرایط براش قابل تحمل تر میشه سعی کنی هر طور شده از محیط خانه دور بشه بیرون بره یا از دوستان و اقوام هم سن خودش بخواهید که به خانه شما بیاد باهاش هم کلام بشن تا ی کم شرایط براش عادی بشه اگر یک ساز رو یاد بگیره یا اواز تمرین کنه خیلی رو روحیه ش تاثیر میذاره معلم خصوصی براش بگیرید موسیقی همیشه اثر مثبتی در روحیه انسان داره از خدا میخوام اون قدر علم پیشرفت کنه که هیچ بیماری مجبور نشه از ویلچر استفاده کنه
برای شفای تماممریض ها صلوات 🙏🙏🙏
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
⚖ انصاف درگرفتن اُجرت
✍شیخ رجب علی خیاط در گرفتن اجرت براي کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه اي که سوزن می زد و به اندازه کاري که می کرد مزد می گرفت.به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتري چیزي دریافت کند.
یکی از روحانیون نقل می کند که : عبا و قبا و لباده اي را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت : دو روز کار میبرد ،چهل تومان.
روزي که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش
بیست تومان می شود. گفتم: فرموده بودید چهل
تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی
یک روز کار برد
📜روایت است که امام علی (علیه السلام) فرمود :
الانصاف افضل الفضائل
انصاف برترین فضیلتها است
📚:کتاب کیمیای سعادت
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی همونجایی که دیشب خوابیدی . بالا رفتن لبش را از این فاصله در تاریکی دیدم . تنش
🍃🍃🍃🌸🍃
#رسوایی
درست نمی شد، زندگیی که روی آب بنا شده بود درست نمی شد...
سمیرا و علی که شب را به خانه ی مادر سمیرا رفته بودند و درست سر بزنگاه به خانه
رسیده بودند، بی توجه به قلدری های عمران حرف از زیر زبانش کشیدند و صدای عمران
از پس دیوارهای ضخیم خانه و دری که بسته بود به گوش هایم رسید تا اثبات کند این
آشیانه هر آن امکان فرو رفتن زیر آب را دارد .
-از این میسوزه که چرا به جای پدر و برادراش آبروی اونو پرچم کردم، آخ اگه اون فیلم
بود اون موقع خوب می دونستم کی رو بی آبرو کنم...
دیگر صدایش نیامد .
چقدر دلم میخواست علی و سمیرا نمی آمدند تا حسابی در مقابل پسر بی ملاحظه ی
پرویز خان یکه تازی می کردم. دلم رهایی می خواست رهایی از این حس که مرا
دگرگون کرده بود.
صدای سمیرا که با عمران صحبت می کرد، می آمد. همیشه ی خدا هوا خواه من بود،
بر
خلاف خانواده ی بی فکرم که برایشان مهم نبود کجا هستم و چه حالی دارم .
سمیرا و درک کارهایش سخت بود. در جبهه ی مقابل بود و به منی که تنها در این
جبهه ایستاده بودم یار و یاور بود. اویی که همیشه لبخند روی لب هایش بود چندباری
گفته بود فرار از این خانه و آدم هایش را چندین بار آرزو کرده البته منظورش به علی
نبود، علی خوب بود و همیشه سعی در بهتر کردن همه چیز داشت اما نمی شد دیگر یکدست که صدا نداشت .
این خانه لبخند بر نمی تابید، هیچ وقت در این خانه لب هایم به خنده باز نشده بود و
سمیرا هم معتقد بود این خانه ماتم کده است . خانه ای که همه از او فراری بودند جز
توران خانم..
علی برخلاف اخلاق های خوبش سر یک مورد کوتاه نیامده بود و آن ترک این خانه بعد
از ازدواج شان بود البته که سمیرا هم قلق مادرشوهرش را خوب بلد بود که این خانه و
آن زن را تحمل می کرد .
چیزی که من با تمام صبر و شکیبایی ام از پسش بر نمی آمدم .
ننو وار خودم را روی تخت تکان می دادم که سمیرا با کسب اجازه وارد اتاق شد .
-چرا گرد و خاک کردی دختر؟
لحن شوخش برای باز کردن گره های افتاده بین ابروانم کافی بود. به دیوار تکیه زدم که
روی تخت نشست.
-قرار بود بسازی؟ چرا داری گذشته رو چوب کاری میکنی؟
شانه ای بالا انداختم .
-من مقصر نبودم، حقم نبود به جای بقیه تاوان پس بدم اصلا...ً اصلاً از کجا معلوم پدرم
قاتله؟ اگه واقعا ثابت بشه نیست اون موقع چی میشه؟ این آدما چجوری می تونن گذشته
رو بمن برگردونن ؟
نه به آن اخم ها نه به اشکی هایی که روان شده بود. دیوانگی مرزی با من نداشت. دست پا می زدم و کلافه بود. درمان دردم پسر بی رحم پرویز خان بود، کاش به جای سمیرا
او می آمد. می آمد و می گفت پشیمان است از کرده هایش، از گفته هایش، از بی رحمی
هایش... من کم آورده بودم چوب کاری گذشته ظاهر قضیه بود .
اشک هایم را پاک کردم و نگاه از در بسته ی اتاق گرفتم .
-تو مطمئنی پدرت قاتل نیست، می خوای چی ثابت بشه؟ مگه شک داری؟
شک نه نداشتم فقط به دنبال راهی برای تبرئه شدن پدرم از این تهمت بودم. بس بود
هر
چه ناسزا به او می گفتند و من فقط سکوت می کردم .
با اطمینان گفتم :
-نه شک ندارم مطمئنم پدرم قاتل نیست و یه روز که این قضیه روشن بشه من حتی
یه
دقیقه هم نمیمونم .
گفته بودم و قبل از آنکه سمیرا ری اکشنی نشان دهد، قلبم بی تاب شده بود. می
توانستم بروم؟
اولین سوالی بود که قلبم خواهان یک نه شنیدن قاطع از خودم بود اما مغزم استوار و
محکم ایستاد پای تصمیم عاقلانه ای که گرفته بودم .
آری می رفتم ، از این خانه و از کنار این آدم ها چندان فرقی نمی کرد که جایی برای
رفتن نداشتم اما هر جور بود می رفتم و از این کینه ها و طعنه ها خلاص می شدم
ادامه دارد....
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🌸🍃
معرفی کتاب صوتی درباره امام زمان
عنوان: تیغ و مهتاب
نویسنده: الهه بهشتی
لینک صوتی کتاب: http://book.iranseda.ir/detailsalbum/?VALID=TRUE&g=660770
گفته شده است که در کتاب تیغ و مهتاب که حاوی رمانی ایرانی است، فانتزی و فراواقعیت بستری میشوند تا حقایق و وقایع بهصورتی ملموس پیش روی خواننده قرا گیرد. این رمان بر اساس شواهد و مکتوبات منسوب به «محمدبنعثمان عمری» نایب دوم امام زمان علیهالسلام بر بستری از تخیل نوشته شده است. نویسنده کوشیده است تا با بهکارگیری عناصری چون شخصیتپردازی، فضاسازی، طنز و ایجاد اوج و فرود داستانیْ به این اثر جذابیت بخشد تا خواننده (بهویژه خوانندگان جوان) را تحتتٔاثیر قرار دهد.
بخشی از کتاب تیغ و مهتاب
شانه به شانهام میآمد. ناگهان ایستاد و گفت: نرویم بهتر است.
برگشت. اما من ایستاده بودم. چند قدم نرفته، بازماند و گفت: برای درک حیلۀ دشمن باید با او همنشین شد. خوب است که برویم.
تا کنارم آمد و چند قدم پیش رفت. من اما، حرکت نکردم. باز ایستاد و گفت: دیدن روی نحس ابن هلال عبرتایی با آن طمطراق و ریشهای خزابی … من نمیآیم خودتان بروید.
رو به عقب چرخید و چند قدم نرفته، متوقف شد. متفکرانه گفت: اگر ابن هلال تندی کند و به خشم بیایید چند شقهاش میکنید، بیایم که مانع شما شوم.
آمرانه گفتم: حسین!
چشم برویم.
حرکت کردیم به سوی خانۀ ابن هلال که چندی از بزرگان و تجار شهر را دعوت کرده بود، از جمله ما را. باید در مجلس حاضر میشدیم وگرنه خصومت ما با او آشکار میشد که به صلاح دایرۀ وکالت نبود …
… اخمهای حسینبنروح درهم بود. تکهای نان برداشت. ناگهان عبرتایی با سروصدا جابجا شد و پای عریانش را بالا آورد و میان سفره گذاشت. پایی که تمیز نبود، کج و معوج شده و پر از پینه بود. صدای فرو دادن آب دهان حسینبنروح را شنیدم.
لقمۀ نان را به میان مجمع انداخت و چهره درهم کشید. عبرتایی چند بار به پایش زد و گفت: آیا میدانید از چه پاهای من چنین کج و ناقص و پینهدار شده؟ من پنجاه و اندی به حج و زیارت خانۀ خدا رفتهام و بیست بار پیاده.
سکوت کرد. جمعی به حیرت ناله کردند. ادامه داد: بیست بار پیاده به زیارت خانۀ خدا رفتم و نذر کردم که حقیقت را به من بنماید. او مرا اجابت کرد. من نور حق را در جانشینی ائمه در زمین یافتهام.
آنها روزیرسان و برکتدهندگان آسمان و زمینند. پس کلام مرا قبول کنید و به آیین من ایمان آورید و آن را نشر دهید تا چونان پیروانم رستگار شوید، چنانچه من شدم.
ناگهان حسینبنروح گفت: رستگاریتان از کجا پیداست؟!
عبرتایی ناگهان خاموش شد با چشمهای حیران که چه بگوید. حاضرین نیز در سکوت منتظر پاسخ بودند. چنان محکم به پهلوی حسینبنروح کوفتم که تکان خورد و بلافاصله گفت: البته از پاهای شما. ماندهام با این پای مصدوم چگونه بیست بار پیاده به حج رفتهاید. این لطف و کمک پروردگار است.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c**
🍃🍃🍃🌸🍃
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌
🌸 آیه الکرسی 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃
🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃
🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا
أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی،اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ🌺
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️
🍃🍃🌸🍃