eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.3هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💚 🌺 طی چند ماه آینده یک خوشحالی و خوش خبری در پیش دارید.بارداری یا اضافه شدن شخصی به خانواده مثل نوزاد یا از طریق ازدواج 🌺 مشکلاتی با همت ، اراده و تلاش خود شما برطرف خواهد شد.خداوند هم شما را خیلی کمک میکند. از لحاظ عاطفی فعلا شخص مقابل آماده ارتباط احساسی نیست 🌺 به فردی هم خون خود یا یکی از افراد خانواده تان کمک موثری خواهید کرد. شادمانی بابت یک رابطه احساسی ،سود کوتاه مدت مالی،هدیه 🌺 مشکلی احساسی و عاطفی شما برطرف میشود و نتیجه ای خوب و آرامش بخشی حاصل می‌شود.از جوانی کشیده و تیره مو احتیاط کنید 🌺 تا 2 وعده آینده پول ،یا مالی بدست خواهید آورد اما سعی کنید از هزینه های اضافی کم کنید،برای سند و ثبت عجله نکنید 🌺 کاری را بنفع خود و فردی دیگر به نتیجه میرسانید و مورد قدردانی و یا تحسین دیگران قرار خواهید گرفت.شخصی با شما تماس میگیرید و در مورد عشق دورویی میکند 🌺 بزودی خرید یا فروشی خوب و پرسود موجب رضایت شما خواهد شد. از کار خود جابه جایی میشوید و کمی بهم میریزید ولی دوباره سرو سامان می گیری 🌺 شما قلب و دل پاکی دارید ، مراقب باشید فریب شیطان و وسوسه هایش نخورید.از این جهت بزودی بخود افتخار خواهید کرد. 🌺 خدعه و حیله ی افراد یا فردی منفی در زندگیتان خنثی میشود و خیلی زود متوجه این موضوع خواهید شد.مجردین پیشنهاد کار و جابه جایی 🌺 مراقب حرفها وبعضی از رفتارهای خود باشید چون گاهی زیاده روی می‌کنید و بعد پشیمان می شوید.شخصی را آزرده کردید برگردید و دل این شخص را بدست آورید 🌺 کسی در حق شما ستم و ظلمی کرده و شما بفکر تلافی هستید ، اما انتقام از او شما را هم متضرر خواهد کرد. 🌺 موضوعی مبهم و معما گونه خیلی فکر شما را درگیر کرده ، فردی مثبت و باتجربه در حل این معما و رسیدن به جواب درست کمک خواهد کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#بخش_ششم یهو پوریا محکم زد تو صورتم و گفت دهنتو ببند خواهشاً و تو چیزی که بهت مربوط نیست دخالت نکن
آخرش مامان و بابا پاشدن همون شب رفتن خونه عمه تا با فهیمه صحبت کنن ولی شوهر عمه گفته بود دیگه فهیمه عروس شما نیست طلاقشو میگیرم . دیگه هم نمیخوام با هیچ کدوم شماها رفت و آمد کنم ، این از پسر تو که به دخترم خیانت کرد ، اون دختر داداشت که هنوز طلاق نگرفته اومد تو زندگی من . هزار بار گفتم من دختر به فامیل نمیدم ولی کو گوش شنوا تهش شد این بدبختی و بیچارگی . بعد اونروز تا ماه ها زندگی همه ما شده بود زنگ و تلفن و دعوا و درگیری . مرضیه با پررویی تمام گفته بود من اختیار زندگی خودمو دارم و به باباش گفته بود تو زندگیم دخالت نکن ، یه خونه گرفته بودن و با پوریا باهم زندگی میکردن و پوریا نمیفهمید چه بلایی داره سر زندگیش میاره . فهیمه درخواست طلاق کرد و پوریا گفته بود باید یا باهام زندگی کنه و طلاق نمیدم یا باید مهریه رو ببخشه . سر شش ماه نشده فهیمه از پوریا جدا شد و پوریا می‌گفت حقش بود اون اصلا زن زندگی نبود . عمه دیگه با هیچ کدوم از داداشاش رفت آمد نمی‌کرد ، حتی با بابای علی که این وسط هیچ کاره بود می‌گفت شوهرم گفته اگر باهاشون رفت آمد کردی دیگه نیا خونه اینا دختر منو بدبخت کردن. مرضیه و پوریا از همه طرف طرد شده بودن و ما نمیدونستیم باهم عقد کردن یا صیغه شدن، مامان و بابا سر این ماجرا کمرشون شکسته بود . من زایمان کرده بودم و دخترم کوچولو بود که یه روز زنعمو ( مادر مرضیه ) با چشم گریون اومد خونمون و گفت مرضیه حاملست و پوریا گفته من تو رو عقد نمیکنم برو بچه رو بنداز ، مامان گفت به من هیچ ربطی نداره . نه پوریا پسر منه نه شما رو میشناسم. زنعمو گریه میکرد و می‌گفت بچه تو شکم این دختر ۴ماهشه چجوری دلتون میاد اینجوری بگین؟ عمو گفته بود از پوریا شکایت کرده و مرضیه صیغه نامه داشت . پوریا هم مجبور شده بود مرضیه رو عقد کنه . روزی که پوریا میخواست مرضیه رو عقد کنه اومد خونه من ، ناراحت بود و ژولیده گفتم چیکار داری ؟ با ناراحتی نشست رو مبل و گفت من داداشت بودم حق من این نبود آبرومو جلو زنم ببری و باعث طلاق بشی من دارم بدبخت میشم.. گفتم من آبروتو بردم؟ پوریا با پررویی گفت آره اگر تو اونشب گیر نمیدادی زندگی من الان این نبود . گفتم فهیمه چی؟ اون حقی تو زندگیت نداشت ؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ باسلام به ادمین محترم. وکانال خوبتون منم میخوام ازاعضای کانالتون راهنماییم کنن اگه میتونن 28سال ازدواج کردم ازهمون اول شوهرم حساسیت داشت یعنی صبح که ازخواب بیدارمیشه باعطسه ماروبیدارمیکنه😔 بعدش باابریزش بینی وتاموقعی که خونس پشت سرهم. عطسه هم خودش اذیت میشه هم مااگه بره بیرون بازیکم بهترمیشه ولی بمونه خونه😢 باخوردن قرص انتی هیستامین خوب میشه ولی نمیشه که تااخرعمرش هرروز قرص بخوره خواسم اگه کسی داروگیاهی چیزی راهی میدونه کمکم کنه ممنون. اجرتون باخدا ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام ممنونم بابت کانال خوبتون میخواستم مشکلم بگم، مشکل خواهرمه 18 سال قرص اعصاب میخوره ولی هنوز خوب نشده همش با خودش حرف میزنه به همه گیر میده با همه دعوا میکنه خواستگار هم داره ولی چه فایده وقتی حالش خوب نیست از سن 22 سالگی تا الان هیچ تغییری نکرده. اگه از خونه بره بیر ون حتما با یکی دعوا میکنه شر واسمون درست میکنه خیلییی ناراحتیم نمیدونیم چکار کنیم 18 سال زیر نظر دکتر شیراز، مغز و اعصاب هست ولی هیچ تغییری نکرده اگه کسی راه حلی داره حتما راهنمایی کنه چکار کنیم حالش بهتر بشه دیگه خسته شدیم همه بهش میگن دیوونه شده. بیش سید برا دعا رفتیم هیچ فایده نداره خیلییی خواهرم با خدا نماز خونه تا نماز شب هم میخونه واقعا دیگه خسته شدیم لطفا راهنماییم کنین. ببخشید طولانی شد. ایدی ادمین 👇🏻🌹 @baharakjan باتجربه ها لطفا راهنمایی کنید🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#قسمت_بیستو_پنج _یعنی چی؟ باورم نمیشه؟ مگه صد سال پیش؟ .. تو چرا قبول کردی؟؟ بابک از تعجب پشت سر ه
اون هم با قاشقش آروم زد روی دستم و گفت عاشقم شدی خبر بده ... بقیه اش با من... گفت و بلند شد .. امیر بریم دیگه .. مامان نگران میشه... نفهمیدم زمان چطور گذشته بود.. دلم میخواست مصاحبتمون ادامه داشت.. با بی میلی بلند شدم و گفتم ممنون بابت همه چی.. ناهار و هم صحبتی... از هر دو لذت بردم... لیندا عینکش رو برداشت و گفت خوب اگه خوشت اومده دوباره دعوتت میکنم... با دست به بیرون هدایتش کردم و گفتم نه دیگه .. اینبار نوبت منه .. جلوی ماشینش دستش رو دراز کرد و گفت به من هم خوش گذشت .. ممنونم که دعوتم رو قبول کردی... تا وقتی که بره ماشین رو روشن نکردم و رفتنش رو تماشا کردم ... تو دلم یه شور و هیجان جوونه زده بود که باعث سرخوشیم شده بود... گوشیم رو نگاه کردم .. خبری از ریحانه نبود ... قبل از خونه رفتن ، به مامان و حاجی سر زدم و یک ساعتی کنارشون بودم ... دقیقا موقع خداحافظی ریحانه زنگ زد و پرسید کجایی ... در مورد رستوران چیزی نگفتم و فقط گفتم که خونه ی مامانم‌... با مامان هم صحبت کرد و قطع کرد... از اون روز تماسها و رابطه ام با لیندا بیشتر شد.. واقعا عاشقش شده بودم و هر لحظه دلم میخواست کنارم باشه .. هر دفعه که میدیدمش بیشتر خواهانش میشدم .. بارها با دیدنش دلم میخواست که باهاش محرم باشم رابطه ی گناه آلود نمیخواستم .. از طرفی هم بخاطر متاهلی خجالت میکشیدم پیشنهاد محرمیت بدم ... تا دو ماه با خودم کلنجار رفتم ... ریحانه شش ماهه بود .. جنسیت بچمون مشخص شده بود و ریحانه و زندایی شروع به خرید سیسمونی کرده بودند.. اتاق مهمون کم کم داشت برای ورود دختر کوچولومون آماده میشد ‌.. ویار ریحانه کمتر شده بود ولی این بار میل من بهش خیلی کم شده بود و من تمام لحظات رو یاد لیندا بودم ... اون روز صبح که به شرکت رفتم لیندا نیومده بود .. یکی دو ساعت صبر کردم وقتی خبری نشد بهش پیام دادم کجایی.. سریع زنگ زد و با زاری گفت که سرما خورده و یکی دو روز نمیتونه بیاد شرکت ... اون روز به سختی برام گذشت .. بدون لیندا محیط شرکت خسته کننده به نظر میرسید.. تصمیمم رو گرفتم.. به دیدن هر روزش عادت کرده بودم ... یکی دو ساعت زودتر از شرکت خارج شدم و به لیندا پیام دادم آدرس بفرس دارم میام دیدنت... دسته گلی خریدم و مقداری هم آب میوه و خوراکی.. زنگ رو زدم و وارد خونشون شدم ... آپارتمان بزرگ و شیکی بود .. در واحد باز بود.. تقه ای به در زدم و لیندا رو صدا کردم .. صدای لیندا اومد و گفت امیر بیا تو .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه ڪه تا آن سر این ڪوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یڪے پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه ڪجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهے ڪه رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبے راهے زلفت شدم اما … من گم شدم و شانه پے ڪشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و … گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ مے خواست بڪوشد به فراموشے ات این شعر سوزاندمش آنگونه ڪه دودش به هوا رفت …!!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚💚💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#پرسش_اعضا ❤️ باسلام به ادمین محترم. وکانال خوبتون منم میخوام ازاعضای کانالتون راهنماییم کنن اگه
❤️ درمورد آلرژی شبها بینی خود را با اب نمک رقیق شستشو بدهد وشب سرش را بپوشاند ❤️❤️❤️❤️ سلام ، بی زحمت به اون خانمی که همسرش حساسیت داره بگین : مامان منم حساسیت دم صبحی دارن طوری عطسه میکنن که شاید همسایه هام از خواب بیدار میشن😂. قرص "سیتریزین" میخورن باز موقع قرص خوردن بهتره . به همسرتونم بگین بالششو عوض کنه و زود به زود ملافشو عوض کنین و بشورین. گویا بالش پشم شیشه حساسیتو زیاد میکنه . خیلی ممنون 🌹 ❤️❤️❤️❤️ سلام در پاسخ به دوست عزیزی که گفتن نمی تونن در جلسات صحبت کنن عزیزم اگه ابتدا به اندازه کافی در زمینه مورد نظر باعلم روز مطالعه داشته باشی و یادداشت برداری کنی و موارد مورد نظر را تیتر وار روی کاغذ نوشته و با خود چندین بار قبل از جلسه تکرار کنی تا فن بیانت بهتر شود و یادداشت را به جلسه هم ببر و با توکل به خدا حتما موفق می شوی من خودم این کار را انجام می دهم وهمه ازم تعریف می کنن ❤️❤️❤️❤️❤️ برای خانمی که شوهرش عطسه میکنه.وبراز خانمی که خواهرش داروی اعصاب مصرف میکنن دکتر طب سوزنی به اسم دکترخسرو شهریور تو گوگل هم سرچ کنن میاد مراجعه کنن هم تهران هستن هم همدان میان ❤️❤️❤️❤️❤️ سلام خدمت شما ادمین عزیز اون خانمی که میخاستن در خانه درامد داشته باشن فقط اراده و انگیزه لازمه عزیزجان ۱_اگه بافتنی بلدی میتونی شال و کلاه ببافی اما الان تابستونه شاید کسی نخره؛میتونی کیف ببافی لیف ببافی و همینطور جوراب وهزار چیز دیگه فقط کافیه بافتن یاد بگیری میتونی عروسک ببافی و بعد ببری با قیمت مناسب بدی به مغازه ها که برات بفروشن من دخترخالم شوهرش موبایل فروشی داره ۲۸ سالشه وشوهرش ۳۵ سالشه با اینکه هردوشون ازدواج دومشون هست اما متاسفانه باردار نمیشه با این کار خوشو سرگرم کرده~عروسکای گوگولی و قشنگ میبافه بعد تو موبایل فروشی شوهرش میذاره اتفاقا خیلی هم استقبال میکنن مشتریا😍۲_میتونی مارال دوزی کنی هم خیلی سادست هم بسیار کم هزینه هست🤗۳_مینا کاری هم خوبه هم کم خرج میکنی هم خیلی زیباست و خیلیا دوس دارن و درامد خوبی هم داره~من خودم میرم کلاس مینا کاری خیلی عالیه به نظرم اگه شرایطش رو داری حتما امتحان کن نتیجه خوبی میگیری! سعی کن از هرچی که اطرافته ایده بگیری من خودم کلا اینجوریم هرچی که ببینم باید حداقل یبار امتحان کنم توفامیل بهم میگن خانم هنرمند😊ادم اگه هزارتومن هم با دستای خودش در بیاره خیلی حس قشنگی داره البته من ۱۵ سالم بیشتر نیست همیشه دوس داشتم پسر باشم و کار کنم دستم تو جیب خودم باشه… ❤️❤️❤️❤️❤️ دختر منم ازبچگی مشکل داشت پیش هردکتری میرفتیم یه سری دارو میدادندکه همش یاخواب بود یا درحال خوردن،تا اینکه کمی بهترشد وازدواج کرد،بعدش یه سقط داشت که بعد از اون افسردگی شدیدگرفت.بازم دکتر وداروهای مختلف که دیگه هیچ اثری نداشت بعدبا راهنمایی یکی از دوستانم پیش یه دکتر خیلی خوب رفتیم که اونم تمام داروهاش راقطع کردوفقط با یک دونه قرص خداراشکر مشکل دخترم حل شدوبه لطف خدا وکمک این دکترحاذق الان دارویی مصرف نمیکنه ❤️❤️❤️❤️ سلام آقایی که حساسیت دارن ی هفته صبح و شب عنبر نسا دود دودشو از طرف بینی و دهان بدن تو .و آمپول بزنم آمپول ضد حساسیت ی بار بزنن بعد دو هفته دوباره برن بزنن.خوب میشن مابینشم عنبر نسا دود کنن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#قسمت_بیستو_شش اون هم با قاشقش آروم زد روی دستم و گفت عاشقم شدی خبر بده ... بقیه اش با من... گفت و
یاللهی گفتم و وارد شدم ... حالی بود که میز گردی وسطش قرار داشت .. سمت راست رو نگاه کردم پذیرایی بود .. سمت چپ راهروی پهن و کوتاهی بود که اون سمتش احتمالا اتاق خوابها قرار داشت .. نمیدونستم کدوم سمت برم که دوباره صدای لیندا اومد که امیر بیا سمت چپ ... به سمت راهرو رفتم ... چند تا در بود که همه بسته بودند به غیر از یکی که اتاق لیندا بود.. روی تخت به چند تا بالش تکیه داده بود... ناخواسته و بر طبق عادت دوباره یالله گفتم و وارد شدم .. لیندا لبخندی زد و گفت آخه تو چقدر خوبی پسر ... خودم میگم بیا تو ، چرا معذبی... گل رو به سمتش گرفتم و گفتم اول اینو بگیر ... گل رو گرفت و چند بار بویید .. بینیش رو گرفت و گفت لعنتی کیپ شده .. عطرشون رو نفهمیدم ... صندلی کنار اتاق رو نزدیک تخت گذاشتم و نشستم و گفتم مطمئن باش از عطر تو خوش بوتر نیستن... چشمهاش پر از اشک شد و گفت امیر اینطوری حرف نزن .. من دیوونه میشم ... +تو دیوونه میشی؟؟ دختر خبر نداری مدتهاست منو دیوونه کردی و کاری ازم برنمیاد... امروز شرکت رو نمیتونستم تحمل کنم ... هر طرف رو نگاه میکردم جای خالی تو به قلبم چنگ میزد ... لیندا چند تا سرفه کرد و ازم خواست که بهش آب بدم .. لیوان آب رو از کنار تخت بهش دادم و با خوردنش نفس بلندی کشید ... تی شرت زرد رنگی پوشیده بود که به رنگ پوست و موهای مشکیش خیلی میومد... گفتم تو این فصل این چه لباسی که پوشیدی معلومه مریض میشی... یقه لباسش رو کمی عقب داد و گفت عادت ندارم تو خونه لباس ضخیم بپوشم.. چشمهام رو ریز کردم و گفتم کسی خونه نیست ؟ یکی از بالشتها رو از پشتش برداشت و دراز کشید و جواب داد نه مامانم رفته پیش وکیل... همش توی ذهنم‌لیندا رو با زنم مقایسه میکردم ریحانه خیلی با اون فرق داشت... نمیتونستم دیگه ساکت باشم و برای یک آن تصمیمم رو گرفتم .. نفس بلندی کشیدم و گفتم لیندا من دیگه نمیتونم کنارت تاب بیارم .. قبول کن و محرمم شو . توقع شنیدن این حرف رو نداشت.. بی حرف بهم زل زده بود .. وقتی سکوتش رو دیدم گفتم معذرت میخوام میدونم که تو مجردی و من متاهل ... میدونم تو کلی کیس ازدواج داری که همشون از من بهترن.. ولی .. من عاشقت شدم .. از همون روز اول که بالای سرم شکلات به دست خندیدی عاشق چال گونه ات شدم .. الانم نمیتونم دیگه تحمل کنم .. اگه قبول کنی یه مدت صیغه محرمیت بخونیم تا بعد از زایمان ریحانه من یه تصمیم درست بگیرم ... اگر هم قبول نکنی ... از شرکت استعفا میدم .. نمیتونم کنار تو باشم و ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ سلام ادمین اقایی هستم ۳۳ ساله از تهران چند روزیه همسرم قهر کرده رفته خونه مامانو باباش و منو با دوتا بچه تنها گذاشته بردمشون پیش مادرم دو روز نگه داشت روز سوم بچه هارو بیرون کرد که من حوصله ندارم و از این حرفا حالا علت دعوا اینکه اولا که هرروز سر حقوقم بحثه که حقوقت کمه و از این حرفا سه میلیون حقوقمه که فکر میکنم برای کسی که خونه داره مناسبه البته مادرم با ما زندگی میکنه و اینکه خیلی به مادرم بی احترامی میکنه صبحا از خواب دیر بلند میشه و ناهار ساعت ۴ به مادرم میده چون مادرم پیره خوب ضعف میکنه یا هفته ایی یه بار میخواد مادرمو ببره حموم تنبلی میکنه که دستم درد گرفت کمرم درد میکنه اخرین بار سر همینا دعوامون بالا گرفت منم سیلی زدم بهش حالا قهر کرده نمیاد بچه ها هم بی تابی میکنن و مادرم نمیتونه نگه داره منم که سر کار میرم لطفا بگین چیکار کنم؟! ایدی ادمین 👇🏻🌹 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#بخش_هفتم آخرش مامان و بابا پاشدن همون شب رفتن خونه عمه تا با فهیمه صحبت کنن ولی شوهر عمه گفته بود
❤️ پوریا عصبی و طلبکار از خونه من بیرون رفت و گفت تو زندگی منو خراب کردی اگر اون شب به شوهرت گیر نداده بودی اگر میذاشتی بعدا برات توضیح بدم دهن فهیمه بسته میشد نه اینکه از من طلاق بگیره . گفتم اگر فهیمه رو میخواستی نمیرفتی سراغ مرضیه. با پررویی زل زد بهم و گفت خوب کردم که رفتم نکنه باید پابند یه نفر میموندم . پوریا مجبور شد مرضیه رو عقد کنه ، عقدی که نه بابا توش بود نه ما . دیگه بعد خبر عقد پوریا و مرضیه نه از خانواده عمو نه از عمه خبر نداشتیم . فقط با یکی از عمو ها که میشد بابای علی رفت آمد کمی داشتیم که یه روز اومدن خونمون و گفتن خبر دارین فهیمه ازدواج کرده ؟ حدس میزنم همین روزا ازدواج کنه ولی این که به این زودی ازدواج کنه عجیب بود نگران شدم شاید از لج پوریا ازدواج کرده ولی عمو گفت نه بابا پسره خیلی آدم حسابیه رئیس یه شعبه بانک و مثل اینکه همونجا دیدتش خوشش اومده ‌. پسره مجرد هم هست تا حالا ازدواج نکرده . شنیدن خبر ازدواج فهیمه زندگی پوریا و مرضیه رو داغون و داغون تر کرد تا جایی که روزی که بچشون دنیا اومد از دو هفته قبل به خاطر کتکایی که مرضیه خورده بود خونه مادرش دراز بود . پوریا هم مدام برای فهیمه مزاحمت ایجاد می‌کرد که تو دختر درستی نبودی وگرنه بعد من شوهر نمی‌کردی مگه من چیم کم بود ؟ انگاری امید داشت همه چیز به اوضاع قبل برگرده ولی برنگشت . هرروز شاهد عکسای دو نفره فهیمه و شوهرش رو پروفایلش بود. الان از اون ماجرا حدود ۴ سال میگذره ، پوریا و مرضیه زندگیشون چیزی از جهنم کم نداره ولی به خاطر بچه مجبورن زندگی کنن . پوریا نمیزاره مرضیه از خونه دربیاد هیچ جایی حق نداره بره چون بهش گفته زمانی که شوهر داشتی با منم بودی ولی خودش جلوی چشم مرضیه با صد تا دختر صحبت می‌کنه . داستان زندگی ما شاید خیلی جالب نبود ولی خواستم به همه خانوما بگم ته ته ساختن زندگیت رو خرابه های زندگی یکی دیگه میشه عاقبت مرضیه . پوریا هم زندگی درست و حسابی نداره اینو بروز نمیده ولی پشیمونه و حسرت زندگی با فهیمه رو میخوره ولی راه برگشتی نیست . ازتون خواهش میکنم اگر خیانت دیدین چون برادرتونه خواهرتونه یا هر چیزی روش سرپوش نزارید فقط به این فکر کنید اگر شوهر خودتون بهتون خیانت کنه چه حالی میشین؟ مرسی که داستان منم خوندین. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️ باسلام ببخشیدمیشه کمک کنیدتامشکل منم حل بشه پدرم اصلا حرف مادرم رو گوش نمیده فقط هرحرف دوستاش رو گوش میده مثلا اگرمادرم گفت اون کارروکن انجام نمیده اما اگر دوستش بگه انجام میده مثلا چند ماه پیش میخواستیم خونه بخریم اما بعد یکی از دوستای پدرم اومدبه پدرم گفت بیایه زمین فلان جا بخره پدرم هم خرید زمین هم خارج از محدود هست مادرم با پدرم خیلی دعوا کردن حتی مادرم هم تا مرز خودکشی رفت که من از خواب بیدارشدم نذاشتم خودش رو بکشه همیشه توی خونه مون دعواست پدرم اصلا حرف ما رو گوش نمیده ببخشید دعاچیزی هست که بخونم پدرم فقط حرف مادرم رو قبول کنه و بااون دوستش قطع رابطه کنه دیگه خسته شدم از این زندگی مگه من چندساله ام از وقتی که به دنیا اومدم همش دعواست حتی به خودکشی هم چندبار فکرکردم اماخودکشی گناه ست ممنون میشم اگر دعاچیزی هست لطفا کنید بگید مشکل منم حل بشه ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام آدمین جان تورا به خدا پیامم بگذار درکانال تون دوستان پسری دارم 8ساله خیلی پرجنب جوش و حرف شنوی نداره فقط باید به ترسه تا حرفت گوش کنه خیلی از الفاظ بد هم استفاده میکنه هرچه نصیحت میکنم هم فایده نداره خوب همش هم نمیشه ک بترسه خیلی هم فضول هست و شر ساز هست چکارش کنم بهتر بشه ایدی ادمین👇🏻🌹 @baharakjan لطفا راهنمایی کنید دوستان🙏🏻🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
روز بخیر 🌻🌞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨ ⎾@ranjkeshideha ⏌ ••-••-••-••-••-••-••-••
❤️💚 📆 دوشنبه 17 خرداد 1400 🎗فروردین 🦋 خیر و برکت به سوی شما سرازیر می‌شود. ممکن است صاحب ارث و میراث شوید و به مال و ثروت دست یابید. 🎗 اردیبهشت 🦋 بر سر دو راهی مانده‌اید. باید تصمیم مهمی را بگیرید که نه فقط بر سرنوشت خودتان بلکه ممکن است بر زندگی دیگران نیز تأثیر بگذارد. اگر فکر شده و با مشورت تصمیم بگیرید، موفق خواهید بود. 🎗 خرداد 🦋 گویی در تنگنا قرار گرفته‌اید، اوضاع بر وفق مرادتان نیست. با تلاش و کوشش، گشایشی رخ خواهد داد و به شما کمک می‌رسد. 🎗 تیر 🦋 احتمال دارد کسی در کمین باشد و قصد صدمه زدن به شما را داشته باشد. مراقب حیله و نیرنگ دیگران باشید. با سعی و تلاش خود می‌توانید به مقامات بالاتر برسید و ارج بیشتری بیابید. 🎗 مرداد 🦋 وقت جبران فرصت‌های ازدست‌رفته است. سعی کنید در روند زندگی خود تغییراتی ایجاد کنید. 🎗شهریور 🦋 با عطوفت، مهربانی و عشق می‌توانید همه را به سوی خود جذب کنید. اعمال و رفتار ناشایست خود را کنار بگذارید و به مردم بیشتر نزدیک شوید. 🎗مهر 🦋 بر اثر لجاجت و تندخویی شما جر و بحث شدیدی در زندگیتان رخ می‌دهد. خشم خود را فروخورید، آرامش خود را حفظ کنید سپس حرف‌های دلتان را بزنید. 🎗 آبان 🦋 خوش شانسی و بخت و اقبال نیکویی در انتظار شماست، البته ممکن است با سختی و مشقت به دست آید. 🎗 آذر 🦋 مراقب اطرافیان خود به خصوص کسانی که نسبت به شما حسد می‌ورزند، باشید. حواستان به پس‌اندازتان نیز باشد، ممکن است از لحاظ مالی در مضیقه قرار بگیرید. 🎗 دی 🦋 در کارتان پیشرفت خواهید داشت. به زودی مشکلات برطرف شده و طعم آسودگی را خواهید چشید. 🎗 بهمن 🦋 خوش‌بین و امیدوار باشید. هرگاه احساس کردید که پر انرژی و مثبت‌اندیش هستید، زمان مناسبی است که کار جدیدی را آغاز کنید. 🎗اسفند 🦋 در مورد رفتارهای دیگران زود قضاوت نکنید. رفتارها و گفته‌های دیگران را در ذهن‌تان نگه دارید و بعد راجع‌به آنها نتیجه‌گیری کنید.       ─┅─═ঊঈ♥️ঊঈ═─┅─ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••