رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 #تب_مژگان♨️ نفیسه ادامه داد: من کثیف بودم اما فاحشه نبودم... اما اونها منافع منو طوری ب
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
#تب_مژگان♨️
ماشین و ماموری که مفقود شده بود، توسط بچه های اداره ردگیری شد و بچه ها حسابی گل کاشتند... تمام اطلاعاتش را ظرف مدت کمتر از 72 ساعت درآوردند... ماشین را در یکی از فرعی های شهرک صدرا پارک کرده بودند.. مسئله شهادت و مفقودی، بیخ پیدا کرده بود... مقامات، جواب میخواستند... اعلام شهادت و مفقودی را توسط مدارک اندکی که در دست بود ارائه کرده بودم... مقامات، اون قتل و مفقودی را به چشم یک پرونده جدا بهش نگاه کردند... تصمیم بسیار پخته و هوشمندانه ای بود...
در اولین صبحانه کاری همون هفته، از من اعلام نظر خواستند... من هم فقط یک نفر را پیشنهاد دادم برای در دست گرفتن پرونده شهادت و مفقود شدن همکارمون... کسی که میدونستم این کاره است و مثل فرفره عمل میکنه... اون یک نفر هم فقط «عمار» بود...
قرار شد خودم توجیهش کنم... توجیهش کردم و همه نامه ها و مجوزهای لازم و سفارشات را برای مبسوط الید بودنش انجام دادم... هم بر روحیه اش اثر مثبت زیادی داشت و هم از فشار عصبی حاصل از حال و روز مژگان و آرمان یه کم کمتر میشد... به عنوان هدیه و اولین اقدام راهگشا، گوشی همراه فرید را که از توی ماشینش برداشته بودم هم به عمار دادم... کاش فرصت بود و از اصل ماجرا دور نمیشدیم تا بهتون بگم عمار چه معرکه ای کرد... بگذریم...
خب! این تا اینجای ماجرا... پس ما با یه گروه الکی سکس پارتی و خونه فحشای معمولی مواجه نبودیم... چون گزارشات مشابه هم در طول سه ماه گذشته اش در مناطق مختلف داشتیم که خیلی مقامات امنیتی را نگران تر کرده بود... اما چون هیچ رد و اثر و مدرکی در دست نبود، هیچکس نمیتونست اقدام کنه... ما حتی از خونه کمالی هم شاکی یا موردِ مشکوکِ گزارش شده نداشتیم... چون از دو سه تا در رفت و آمد میشد و هیچکس هم حق نداشته ماشینش بیاره اونجا پارک کنه... ینی همشون باید با تاکسی سرویس میومدند و در خیابان اصلی پیاده میشدند... بهشون یاد داده بودند که کسی نباید کوچکترین کاری میکرده که جلب توجه بشه...
نکته قابل تاملی که مژگان در ادامه اعترافاتش نوشته بود این بود که: «وقتی همسایه های کمالی ما را میدیدند که مثلا چند نفر چند نفر داریم میریم اونجا... حتی بعضیاشون بهمون التماس دعا هم میگفتن!! ... ینی کاملا برای همه موجه بوده که مثلا هفته ای یکبار، حاج خانم مهمونای خاص داره و آغوشش روی دختر و پسرای اونجوری بازه و داره کار فرهنگی میکنه... حتی میگفتن که خانم کماالی اینقدر موفق عمل کرده که دختر و پسرهای جلف هم عاشقش هستند و باهاش رفت و آمد دارند!! ...»
البته و صد البته ما تجربه پرونده های کاریزماتیک محلی و شهری و دینی، کم نداشتیم... مثل پرونده بروجردی که حالا نمیخوام درباره اش حرف بزنم... فقط همینو بگم که وقتی فسادش بالا گرفته بود اما همه به چشم روحانی مستجاب الدعوه از نوادگان آیت الله نگاش میکردند... بعدا مشخص شد که حتی دروس مقدماتی حوزه را هم نخونده و اصلا هیچ ارتباط نسبی و سببی هم با آیت الله نداشته و... نکته اش که میخواستم بگم اینجاست که: دو سه بار، وقتی میخواستند دستگیرش کنند، مردم اون محل، با چشم گریه و کفن و آه و نفرین، جلوی ماموران امنیتی و انتظامی را میگرفتند و در این کار خلل وارد میکردند!!!!
خب کمالی هم یه ورژن از همون مدل آدما بود... مخصوصا وقتی مژگان و نفیسه نوشته بودند که: «دختر و پسرها به راحتی دست و صورتش را میبوسیدند... برای دعاهاش سر و دست میشکستند... آب دهانش را برای مریض و کنکوری میبردند و...»
اما ... اما من کسی نیستم که کلاه سرم بره... من تجربه رفقا را داشتم... رفقا چند جا عجله کرده بودند و اون شخص کاریزماتیک را آخرین نفر و یا به عبارت حرفه ای، «سر حلقه» میدونستند... این ینی مختومه اعلام کردن پرونده... من خوشم نمیاد... ینی اصلا نمیتونم پذیرم که «کمالی و دیگر هیچ!»...
ته حرف مژگان و نفیسه هم مثل هم بود... همه شون همچنان به کمالی وفادار... کمالی را آدم خوبه ماجرا میدونستن... ازش به عنوان سرکار خانم اهل خیر و کمک و همنوع دوستی و مستجاب الدعوه خوشکل و خوش پوست و امروزی و عزیز دل نسل جوون و همین مزخرفات دیگه... تهش همین بود...
اینجا بود که فهمیدم چرا باید فرید را با خودشون میبردند... چرا باید حتی جنازه فرید هم به ما نمیرسید... اگر بخوام ساده حرف بزنم، این میشه که نفیسه و مژگان، نیروهای اغواگر و فرید و امثال فرید، نیروهای عملیاتیشون بودند... پس نیروی اغواگر، حتی اگر هم گم بشه، بازم چون اطلاعات چندانی نداره و حداکثر کمالی را میشناسه، چندان خطری براشون محسوب نمیشه... اونها میدونستند که به خاطر عدم جرم اثبات شده در نفیسه و مژگان، مجبوریم اونها را چند روز بازداشت و سپس آزاد کنیم...
اما فرید نه... فرید برای اونها باید اولا زنده بمونه و دوما به دست ما نیفته... لذا حتی به قیمت سوختن یکی از نفوذیهاشون، باید فرید را منتقل کنند و در یک بیمارستا
🔴 راه نجات در آخر الزمان
💚 پیامبر اکرم (ص) فرمودند که در سمت راست عرش الهى نوشته شده است:
✨اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة
🔸 به درستى که حسین(علیه السلام) چراغ هدایت و کشتى نجات است.
🔺 در بزرگترین آزمون و فتنه بشری یعنی ماجرای قیام امام حسین (ع) و ماجرای عاشورا کسانی که سوار بر کشتی نجات امام حسین علیهالسلام شدند، از طوفان بلایا در امان ماندند که این ماجرا تا آینده و رسیدن به دوران ظهور #امام_زمان (عج) ادامه دارد. در واقع میتوان گفت مردم همچنان نیازمند چراغ هدایتی امام حسین علیهالسلام هستند، و در این مسیر باید دستگیری شوند تا با اندک فتنهای از مسیر دور نشوند تا اینکه به ساحل نجات و آن سرزمین آرمانی یعنی سرزمین ظهور برسند.
#امام_زمان
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
ثواب افطار دادن
🖌 #پیامبر_اکرم (ص) فرمود: هرکه در این ماه (رمضان) مؤمن روزه داری را افطاری دهد، نزد خدا مانند آن است که بنده آزاد کرده و باعت بخشش گناهانش است.
🖌 خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص... مَنْ فَطَّرَ فِیهِ مُؤْمِناً صَائِماً کَانَ لَهُ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِذُنُوبِهِ فِیمَا مَضَی... .
📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۵۱.
#حدیث #ماه_رمضان
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#از_آسمان☁️
[دعای روز سوم #ماه_رمضان 📖]
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#فال_روز🌻
📅تاريخ : شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲
#فروردين
یک پروژه بزرگ کاری را با موفقیت عالی به اتمام خواهید رساند.
#ارديبهشت
دست به کار تجارت و معاملات خواهید زد و در این امر بسیار برجسته و دارای ثروت زیادی خواهید شد
#خرداد
تنوعی در زندگی شما ایجاد خواهد شد به گونه ای که سمت و سوی زندگی شما رو به بهبودی خواهد رفت و زندگی را با طعمی بسیار شیرین تر از قبل خواهید چشید.
#تير
گرما و صمیمیت میان افراد و اعضای خانواده تان بیشتر از گذشته خواهد شد
#مرداد
از صحبتها و حرفهای یکی از اعضای خانواده یا بستگان یا دوستان ناراحت می شوید که با مورد نوازش قرار گرفتن و مورد حمایت واقع شدن فردی، این تیرگی و کدورت برطرف خواهد شد.
#شهريور
نسبت به مشکلی حاد امیدواری بسیاری برای شما وجود خواهد داشت.
#مهر
یک دلواپسی و نگرانی از شما می گذرد. (خدا به شما کمک خواهد کرد.)
#آبان
در یک بانک یا موسسه معتبر سرمایه گذاری بلندمدت مالی خواهید نمود
#آذر
داوری و قضاوت نادرست و غیر عادلانه ای درباره شخص شما می شود اما فورا از شما دلجویی به عمل خواهد آمد
#دي
عشق شما نسبت به یک شخص، روابط دوستانه و پیمان محبت را میان شما و او محکمتر خواهد ساخت
#بهمن
شخصی برای شما قدم خیری برخواهد داشت که در زندگی فردی و اجتماعی شما بسیار موثر است و شما به آرامش لازم خواهید رسید و باید قدردان لطف و محبت او باشید
#اسفند
در یک رشته هنری خواهید درخشید و به موفقیتهای بسیاری در این رشته دست خواهید یافت
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#تقاضای_همفکری ❓ سلام وقت بخیر من یک سوال داشتم ولی به صورت اورژانسی من اسفند ماه به خاطر کار زیاد
#همفکری🌷
سلام.روی صحبتم با برادری هست که یک بچه دارن و همسرشون دیگه باردار نمیشه واز ما میخوان کمک کنیم که بتونن همسر دیگه ای بگیرند.اولا آفرین به شما که به یک بچه اکتفا نمیکنید و دلتون بچه های بیشتری میخواد.
خودتون میفرمایید شرایط و توانایی بزرگ کردن چند بچه رو دارید.ولی فکر نمیکنید برای بزرگ کردن بچه ها باید شرایط محیطی هم فراهم باشه.اینکه شما با همسرتون مطرح کردید وازش خواستید اجازه ازدواج مجدد بدهند اون هم برای بچه یکی از جنایتهایی هست که در حق یک خانم میشه کرد.تقسیم کردن همسر با فرد دیگه غیر قابل تحمل هست.مطمئن باشید از زمانی که شما همسر دیگه ای بگیرید دیگه نه میتونید همسر خویی برای هیچ کدوم از خانمها باشید نه پدر خوبی برای فرزندانتون (چون واقعا با بحث هایی که در منزل به وجود میاد اعصابی براتون باقی نمی مونه)خواهرانه میگم الان که خدا رو شکر یک فرزند دارید.مطمئن هم باشید اگه قراره بچه گلی به سرتون بزنه همین یکی رو خوب تربیت کنید تا خیر دنیا و آخرت رو همین بچه براتون بخره اگه هم میخواید دورتون پر باشه خدارو شکر الان طرح والدین امین اجرایی شده.میتونید توی شهرتون پیگیری کنید چند تا فرزند رو به فرزند خوندگی بگیرید که دعای خیر اونا دنیا و آخرتتون رو بسازه. لطفا لطفا آرامش خودتون رو با آوردن یک خانم دیگه به هم نریزید.به خانمتون امنیت بدید که اونو با هیچی تو دنیا عوض نمی کنید. کاری نکنید که فردا روز نه راه پس داشته باشید نه راه پیش.
سلام عیدتون مبارک/اقایی که گفتیدهمسرتون عقیم شده ویه بچه داریدودوست داریدبازم بچه داربشیدولی همسرتون اجازه نمیدن
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
برادرعزیزاگه ازدواج دوم خیلی خوب بودبانوهاجراسماعیل روبغل نمیکردتااواره بیابون بشه هیچ زنی نمیتونی بپذیره که هووداشته باشه خواهشافرزندروبهونه نکنیدیه چیزی یادگرفتیدشماآقایون یه بهونه ای داریددرسته وضع مالیتون خوبه واین اجازه روبهتون میده ولی بهتره اول بازم به همسروفرزتدتون برسیدوبعدمیتونیدبه بچه های بدسرپرست یابی سرپرست کمک کنیدهیچ کس نمیتونه همسرش روبادیگری قسمت کنه/اگه الان شمابچه دارنمیشدیدانتظارداشتیدهمسرتون ازتون جدابشن؟ خواهشامنطقی فکرکنید🙏🙏
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در جواب اقایی که همسرشون عقیم شدن و دوست دارن باز بچه دار بشن راه حلی براتون سراغ ندارم اما خودتون رو یه لحظه به جای خانمتون تصور کنین و فکر کنین اگه این مشکل برای شما پیش میومد چه توقعی از همسرتون داشتین ؟ الحمدلله یه بچه هم دارین و ارزو به دل نیستین برادر من شما اگه یه زن دیگه بگیرین انقد مشکلاتتون زیاد میشه که ارامش و اسایشتون به کلی از بین میره چون خواه نا خواه همسر اولتون متوجه میشن و بعد از اون هست که مشکلاتتون زیاد میشه و روز به روز هم به این مشکلات اضافه میشه از اختلافی که بین دو تا هوو پیش میاد تا اختلافی که بین فرزند همسر اول و فرزندان همسر دوم پیش میاد از اداره کردن دوتا خانه و وضعیت اقتصادی و....
به نظرم بهتره عطای ازدواج دوم رو به لقاش ببخشین چون چند مورد مثل شما رو دیدم که به شدت پشیمون هستن از تجدید فراش
یا حق
🔴 حکایت جوان و پیرمرد در ماه رمضان
در ماه رمضان چند جوان،پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا میخورد.
بـه او گفتند:اي پیرمرد مگر روزه نیستی؟
پیرمرد گفت:چرا روزه ام،فقط آب و غذا میخورم.
جوانان خندیدند و گفتند:واقعا؟
پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمیگویم، بـه کسی بد نگاه نمیکنم،کسی را مسخره نمیکنم
با کسی با دشنام سخن نمیگویم، کسی را آزرده نمیکنم چشم بـه مال کسی ندارم و…
ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمیتوانم معده را هم روزه دارش کنم.
بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟
یکی از جوانان در حالیکه سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما
فقط غذا نمیخوریم!!
#امام_زمان
#ماه_رمضان
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 #احکام روزه
👌کفاره شکستن روزه ماه رمضان...
🎙حجت الاسلام سجادی
🌙 #رنگ_رمضان
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
جزء 3.mp3
8M
3⃣ #تندخوانی (تحدیر) جزء سوم قرآن کریم
✨حجم 7.6 مگ
🕕زمان: 33 دقیقه
🎙قاری: احمد دباغ
🌙 #رنگ_رمضان
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#داستان_آموزنده
🔆جريان يك ازدواج
🌱ابن عكاشه به محضر امام باقر عليه السلام آمد و عرض كرد:
🌱- چرا زمينه ازدواج امام صادق عليه السلام را فراهم نمى سازيد، با آنكه زمان اين كار فرا رسيده ؟ (موقع ازدواج اوست ).
در مقابل امام باقر عليه السلام كيسه مهر شده اى بود. فرمود:
🌱- به زودى برده فروشى از اهل بربر مى آيد و در سراى ميمون منزل مى كند و با اين كيسه پول از او دخترى براى ابو عبدالله امام صادق مى خريم .
مدتى گذشت . روزى خدمت امام باقر عليه السلام رفتيم . فرمود:
🌱- آن برده فروشى كه گفته بودم آمده ، اكنون اين كيسه پول را برداريد و برويد از او دخترى را خريدارى كنيد.
🌱ابن عكاشه مى گويد: ما نزد آن برده فروش رفتيم و درخواست نموديم يكى از كنيزان را به ما بفروشد. او گفت :
🌱- هر چه كنيز داشتم فروختم . فقط دو كنيز مانده كه هر دو مريض هستند، ولى حال يكى از آنها رو به بهبودى است .
🌱گفتم : آنها را بياور تا ببينم و او هر دو كنيز را آورد. گفتيم اين كنيز حالش بهتر است . چند مى فروشى ؟
گفت : به هفتاد دينار.
گفتم : تخفيف بده .
🌱گفت : از هفتاد دينار كمتر نمى فروشم .
گفتيم : ما او را به همين كيسه پول مى خريم . هر چه بود بى آن كه بدانيم در كيسه چقدر پول است . نزد برده فروش شخصى محاسن سفيد بود. به ما گفت : سر كيسه را باز كنيد و پولهايش را بشماريد.
برده فروش گفت : نه ! باز نكنيد. اگر مقدار خيلى كمترى از هفتاد دينار هم كمتر باشد، نمى فروشم .
🌱پيرمرد گفت : نزديك بياييد. ما نزديكش رفتيم و سر كيسه را باز كرديم و شمرديم . ديديم درست هفتاد دينار است . پولها را داديم و آن كنيز را خريديم و به خدمت امام باقر عليه السلام آورديم و امام صادق عليه السلام در كنارش ايستاده بود، جريان خريد كنيز را براى امام محمد باقر عليه السلام عرض كرديم . امام شكر خدا را به جا آورد. سپس به كنيز فرمود:
🌱- اسمت چيست ؟
گفت : اسمم حميده است .
فرمود: ستوده باشى در دنيا و پسنديده باشى در آخرت . سپس امام عليه السلام از او پرسشهايى كرد و او جواب داد.
🌱آن گاه امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام رو كرد و گفت :
🌱- اين كنيز را با خود ببر.
و بدين ترتيب حميده همسر امام صادق عليه السلام گرديد و بهترين انسانها، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام از او متولد شد
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#ماه_مبارک_رمضان
🔴 روزه نگرفتن بدون عذر شرعی ...
🔸امام صادق سلام الله علیه فرمود :
هر كس يک روز از روزه #ماه_مبارک_رمضان را بدون عذر ، افطار کند(یعنی روزه نگیرد یا روزه اش را بدون عذر باطل کند) روح ايمان از او خارج می شود .
📚وسائل الشيعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5
#روایات
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#داستان_آموزنده
🔆امانت دارى
🔅عبدالرحمن پسر سيابه مى گويد:
هنگمى كه پدرم از دنيا رفت ، يكى از دوستانش به در خانه ما آمد. پيش او رفتم . مرا تسليت داد و گفت :
- عبدالرحمن ! آيا پدرت چيزى از خود بجاى گذاشته ؟
گفتم : نه !
🔅در اين وقت كيسه اى كه هزار درهم در آن بود به من داد و گفت :
- اين پول به عنوان امانت نزد تو باشد و آن را براى خود سرمايه اى قرار بده و سود آن را به مصرف احتياجات خود برسان ، اصل پول را به من برگردان .
🔅من با خوشحالى نزد مادرم رفتم و جريان را به او خبر دادم . شب كه شد پيش يكى از دوستان پدرم رفتم . او برايم مقدارى قماش خريد و مغازه اى برايم تهيه كرد و من در آنجا به كسب و كار مشغول شدم و خداوند هم بركت داد و روزى زيادى نصيب من فرمود. تا اينكه موسم حج فرا رسيد. به دلم افتاد به زيارت خانه خدا بروم . اول نزد مادرم رفته و گفتم مايلم به حج بروم . مادرم گفت :
🔅- اگر چنين تصميمى دارى ، پول فلانى را بده . سپس به مكه برو. من آن پول را آماده كردم و به آن مرد دادم . چنان خوشحال شد كه انگار پول راه به او بخشيده ام . چرا كه انتظار پرداخت آن را نداشت .
🔅آن گاه به من گفت : شايد اين پول كم بود كه برگرداندى . اگر چنين است بيشتر به تو بدهم .
گفت : نه ! دلم مى خواهد به مكه بروم از اين رو مايل بودم اول امانت شما را به شما بازگردانم .
🔅بعد از آن به مكه رفتم . پس از انجام اعمال حج به مدينه بازگشتم و به همراه عده اى خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم . چون من جوان و كم سن و سال بودم در آخر مجلس نشستم . هر يك از مردم سؤ الى مى كردند و حضرت جواب مى دادند. همين كه مجلس خلوت شد، نزديك رفتم . فرمود: كارى داشتى ؟
عرض كردم : فدايت شوم ! من عبدالرحمن پسر سيابه هستم .
🔅فرمود: حال پدرت چگونه است ؟
عرض كردم : از دنيا رفت !
امام صادق عليه السلام خيلى افسرده شد و براى او طلب رحمت كرد و سپس فرمود: آيا از مال دنيا به جاى گذاشته است ؟
گفتم : نه ! چيزى از خود به جاى نگذاشته است .
🔅فرمود: پس چگونه به حج رفتى ؟
من داستان رفيق پدرم و هزار درهم را كه من داده بودم به عرض حضرت رساندم . امام عليه السلام مهلت نداد سخنم را تمام كنم . در ميان سخنم پرسيد:
🔅- هزار درهم پول آن مرد را چه كردى ؟
عرض كردم : به صاحبش رد كردم .
فرمود: آفرين ! كار خوبى كردى . آن گاه فرمود:
- مى خواهى تو را سفارش و نصيحتى كنم ؟
عرض كردم : آرى !
🔅امام عليه السلام فرمود: ((عليك بصدق الحديث و اداء الامانة ...))
((همواره راستگو و امانتدار باش ...)) اگر به اين وصيت عمل كنى ، در اموال مردم شريك خواهى شد. در اين هنگام ميان انگشتان خود را جمع كرد و فرمود:
🔅- اين چنين شريك آنها مى شوى .
عبدالرحمن مى گويد: من سفارش آن حضرت را مراعات نموده و عمل كردم . در نتيجه وضع ماليم خوب شد و بجايى رسيد كه در يك سال سيصد هزار درهم زكات پرداختم .
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"