🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#خانمهابدانند
💞یك راز بزرگ را برای تان فاش می كنیم
❣گاهی مرد ها با بیان نکردن احساسات یا مشکلاتشان، اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کنند.
اگر بخواهیم این موضوع را ساده تر توضیح دهیم
باید بگوییم که مرد ها فکر می کنند اگر بعضی مشکلات را با همسرشان درمیان نگذارند و یک تنه آن را حل کنند
مردانگی شان بیشتر می شود. آن ها دوست دارند
گاهی ژان والژان زندگی شما باشند.
برای حل یک مشکل بزرگ دیر به خانه بیایند و به شما بگویند که سر کار بوده اند.
به یکی از دوستان شان پول قرض بدهند و به شما بگویند که نمی دانند چرا از حسابشان پول کسر شده
و حتی برای خرید یک هدیه مرخصی بگیرند و به شما بگویند سرکارند.
اگر به مرد تان اعتماد دارید، همیشه به حیطه خصوصی اش وارد نشوید
و بگذارید با این تصور که بخشی از زندگی و اتفاقاتش را به تنهایی مدیریت می کند، احساس بهتری پیدا کند.
بعید نیست که شما با توجه به شناختی که از او دارید همه این پنهان کاری را کشف کنید
اما نباید به او بگویید که سر از پنهان کاری هایش درآورده اید
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
دو استایل کاربردی برای چادر ها و مانتوهای حجاب
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
#خانوما_بدونن
👈تو خونه و جمع های خودی بعد از اسم همسر "جان" بزاریم و در جمع های رسمی تر "آقا" مثلا احسان جان، آقا احسان☺️
👈چیزی که بیش از هرچیز ظرافت زن رو خراب میکنه داد زدن و جیغ جیغو بودنه
👈انجام کارهای خونه رو مثل یه کدبانو انجام بدیم نه مثل یک کلفت
👈با لباسی که آشپزی کردیم به استقبال شوهر نریم! هرگز وقتی مسواک نزدین رژ نزنین!
👈 خونه ی کسی رو که وای فای داره، با کافی نت اشتباه نگیرید.
👈 الگو بگیرید ولی کپی نباشید.
👈 در مورد همسر دیگران نظر ندید، چه مثبت چه منفی.
👈 سعی کنید، همیشه با لبخند بر لب با دیگران برخورد کنیین.
✅این ده جمله را هر روز به خودتان بگویید:
دیروز گذشت
امروز روز من است
من از پسش برخواهم آمد
شکست خوردن اشکالی ندارد
تا جاییکه بتوانم امروز به آدمها کمک میکنم
من خوب و نیک هستم
من به انتخابهایم افتخار میکنم
من میتوانم هرآنچه که میخواهم باشم
من سلامت هستم.
چیزهای بیاهمیت نمیتوانند روز من را خراب کنند.
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حس_خوب_زندگی #خانه_پدری #اصالت
درسته هیچ جا خونه خود آدم نمیشه 🙂🙂
ولی من هنوز میگم خونه بچگیمون خونه پدری یه
حال و صفای دیگه داره گرمای غذاش،نرمی پتوهاش
خنکی تابستون و گرمی زمستون هم اینکه دلت گرمه بهش 😍
من هنوزم وقتی میام دلم نمیخواد برگردم دوست دارم
بمونم موقع رفتن غصم میگیره 🥺 واقعا راست گفتن
هیچ جا خونه پدر مادر نمیشه هیچ کس ب اندازه اونا دلواپست
نیست و بهت اهمیت نمیده ❤️
هیچ وقت اصالت و اصل خودتون رو فراموش نکنین و
هیچ وقت کم بهشون محبت نکنین ریشه ما اینجاست خونه پدری🏡
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
هدایت شده از پست خام رنج کشیده ها
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
💠 #حدیث روز 💠
💎 سه نشانه انسان صبور
🔻پيامبر خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم:
عَلامَةُ الصّابِرِ فِى ثَلاثٍ: اَوَّلُها، اَنْ لايَكْسِلَ، وَالثَّانِيَةُ، اَنْ لايَضْجُرَ، وَالثّالِثَةُ، اَنْ لايَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عز و جل لاِنَّهُ اِذا كَسِلَ فَقَدْ ضَيَّعَ الْحَقَّ وَ اِذا ضَجِرَ لَمْ يُؤَدِّ الشُّكْرَ، وَاِذا شَكا مِنْ رَبِّهِ عز و جل فَقَدْ عَصاهُ
❇️ نشانه انسان صبور در سه چيز است:
1️⃣ اينكه كسل نمىشود.
2️⃣ دل تنگ نمىشود.
3️⃣ از پروردگارش شكايت نمىكند.
چراكه وقتى كسل شود، حق را ضايع و تباه خواهد كرد،
هنگامى كه دلتنگ شد، سپاسگزارى نمى كند و
وقتى كه از پروردگارش شكايت كند، گناه خواهد كرد.
📚 بحارالأنوار،۷۱/۸۶
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
هدایت شده از پست خام رنج کشیده ها
🍃🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃🍃
#حدیث
#اخلاق
🚫 دعوای زن و شوهر
کاری که شیطان برایش کف می زند ؛
✅ از پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم نقل شده است: «اِذا اخَتَصَمَتْ هِیَ وَ زَوجُها فیالبَیتِ فَلَهُ فی کُلِّ زاویَهٍ مِن زوایَا البَیتِ شَیطانٌ یُصفِّقُ و یَقولُ: فَرَّحَ اللهُ مَن فَرَّحَنی!»
زمانی که زن با همسرش در منزل مرافعه و مشاجره میکند (دقیقاً) در همان زمان در هر یک از زوایای منزل یک شیطان مشغول کف زدن و شادمانی است و میگوید: خدایش خوشحال کند کسی که مرا این چنین شاد و خوشحال کرده است.
📚لئالیالأخبار، ج ۲، ص ۲۱۷
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
_راستی فاطی میگم یکم از شوهرت بگو
خیلی دوس دارم بدونم چجور آدمه
فاطمه خنده بلندی کرد
طوری که صداش فکر می کنم تا خود خیابون هم رفت
_ نمیری دختر شوهر شوهر میگی حالا کسی ندونه فکر میکنه ده ساله من زنشم
حالا کو تا شوهرم بشه
_ خیلی خوب همون نامزد که قراره نامزدت بشه
همون آقای خواستگار
چه جوریه چه مدل آدمیه
_ خوب میدونی چیه
اون دوتا چشم داره دوتا لب داره یه دونه دماغ بزرگم داره
دوباره خندیدیم با صدای بلند هم خندیدیم
شاید از موقعی که زن ابراهیم شده بودم انقدر نخندیده بودم که اون روز توی آرایشگاه فاطمه خندیدم
_ دختر تو چقدر شادی
مردم از خنده
منم میدونم اون دوتا چشم داره دوتا لب داره یه دونه دماغ داره
تازه دو تا گوشم داره احتمالاً
و باز خندیدیم
منظورم اینه که شخصیتش چجوریه خانوادت چه مدل آدمایی هستن
_آهااااا خوب اون از اول بگو دیگه
خوب میدونی راستش من خیلی وقتی که میشناسمش
قبل از اینکه با نامزد قبلی عقد کنیم
خواستگارم بود
پسر یکی از دوستای بابام
اولا ازش به خاطره سرسنگین بودنش خوشم نمیومد
چند باری هم به خواستگاریم اومده بود
ولی خوب من به دلم نمینشست
خوب پس حالا چطور شده که به دلت نشسته
_خوب میدونی الای آدما وقتی که بزرگتر میشن نظراتشون هم خیلی با گذشته فرق میکنه
بعد اون ازدواج ناموفقی که داشتم به این نتیجه رسیدم که چیزهایی که ملاک من بود برای ازدواج چیزهایی نبودن که واقعاً برای یک زندگی واقعی لازم باشه
مثلاً مرد اگر قد بلند باشه چه اشکالی داره مرد قد کوتاه هم میتونه مرد زندگی باشه
نون حلال در بیاره و مسئولیت پذیر باشه
یا اینکه اگه زیادم ثروتمند نباشه مشکلی نیست
مهم اینه که اخلاق داشته باشه
یا اینکه اگه طرف خودش خوب باشه و خانوادهاش بد باشند باز هم ازدواج موفقی نخواهم داشت
چون به هرحال خانواده مثل ریشه های یک آدمه
شاید توی یک برههای از عمرش از خانوادهاش دور باشه
ولی مطمئنم باز به سمت خانواده اش برمی گرده
و آن موقع است که دوباره اخلاق و رفتار های خانوادگی به یادش میاد و همان رفتارها را میکنه
برای همینم تو انتخاب همسر باید تو این مورد هم خیلی دقت کنیم
که قبلاً مورد نظر من نبود
حالا وقتی به مهدی فکر میکنم شاید از لحاظ ظاهری ایدهآل خیلی از جوانان نباشه
ولی از لحاظ مردانگی اخلاق خوب خانواده خوب اصالت و همه اینجور موارد که برای یک زندگی خوب لازمه مهدی واقعا نمونه است
و از همه مهمتر مورد تایید بابامامانه
_ کارش چیه
_وکیله یعنی داره دوره کارآموزی میگذرونه و میخواد که وکیل بشه
فعلاً درآمدش خوب نیست ولی مطمئنا آینده روشنی داره
_ عکسشو نداری نشونم بدی
_چرا چرا تو گوشیم دارم
ما یه چند باری به رستوران و کافی شاپ رفتیم و با هم عکس انداختیم بیا ببین
_نامزد آینده ی فاطمه یه پسر با قد متوسط و دماغ ولب گوشتی که کاملا به صورتش میومد بود
موهای مشکی وپرپشتی داشت و صورتی مردانه و دلنشین و سبزه
که به قول فاطمه اخلاق خوبش از صورتشم معلوم بود
شلوار لی مشکی با بلوز مشکی و کت اسپرت توسی تنش بود
از همه اینها مهمتر این بود که اون فاطمه رو دوست داشت و این جور که فاطمه می گفت چندین سال به پای فاطمه نشسته بود و منتظر مونده بود تا دل فاطمه رو به دست بیاره
اگه بگم به فاطمه حسودیم نشد دروغ گفتم
فاطمه اول راهی بود که من دوست داشتم باشم
من میون زندگی که هیچ فرقی با جهنم نداشت بودم نه کسی بهم ارزش و احترام می گذاشت و نه امیدی به آینده داشتم
تنها دور از خانواده در این شهر غریب مونده بودم
اینجور که فاطمه می گفت آقا مهدی دوتا خواهر هم داره که اونا هردوتا وکیل بودن
مثل اینکه این خانواده علاقه زیادی به شغل وکالت داشتن
موقع اومدن از آرایشگاه از فاطمه خداحافظی کردم و براش آرزوی خوشبختی کردم
و راهی خونه شدم
البته همراه کاکتوسی که فاطمه به من هدیه داده بود
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#پندانه
#یک_داستان_یک_پند
✍ یکی از دوستان وکیل نقل میکرد:مردی به اتهام قتل عمد در نوبت اعدام در زندان بود. بیگناهی او بهراحتی قابل اثبات بود ولی متهم نهتنها تلاشی برای اثبات بیگناهی خود نمیکرد، بلکه تمام موارد اتهامی را قبول کرده بود.شب قبل از اعدام، اعدامی را به انفرادی میبَرند و یک روحانی وصیت او را میگیرد و از او میخواهد در لحظات آخر توبه کند و پزشکی بر بالین او حاضر شده و وضعیت جسمی و روحی او را کنترل میکند.
این دوست ما نقل میکرد، وکلای زیادی حاضر شدند بدون دریافت حقالوکاله، در دادگاه حاضر شده و او را تبرئه کنند. ولی متهم هیچ اعتراضی به رأی صادره نداشت و درخواست بررسی مجدد را نمیکرد. در شب قبل اعدام در انفرادی به او گفتم: «با من راحت باش و قبل از مرگ خود به من راز این عدم تلاش برای رهاییات از مرگ را بگو.»
تبسمی کرد و گفت: «سالها پیش مادرم با همسرم در خانهام حرفش شد. مادرم را زدم و از خانه بیرون به حیاط انداختم، نصف شب که آتش غضبم خوابید. پشیمان شدم و سراغ مادرم رفتم. دیدم در زیر نور ماه از سرما خود را در گوشهای جمع کرده و گریه میکند. از او حلالیت خواستم. اشکی ریخت و در آغوشم جان داد. از ترس آبرویم او را وارد خانه کردم در اتاق خواباندم و دوستان و فامیل را گفتم مرده است. این تنها گناه من نبود، هر کسی حرفی میزد که خوشم نمیآمد در گوشش میخواباندم...
من به مکافات عمل یقین پیدا کردهام. این نیست من از مرگ نمیترسم و دنبال آزادی خود نمیروم، بلکه میدانم اگر اینجا هم تبرئه و آزاد شوم، بدتر از این زیر کامیونی له خواهم شد. اگر همه اینها هم نباشد، یقین دارم در بستر بیماری سالها افتاده و به طرز وحشتناک و نفرتانگیزی خواهم مرد. پس تلاش من برای رهایی از مرگ بیفایده است. چون مکافات اعمال من است و اعدام سادهترین مرگ و لطف خدا در حق من است...»
🎗این را گفت و به زیر طناب اعدام سر خود را سپرد.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df