🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
📚حکایتهای پندآموز «پاداش دسته گل اهدایی»
یکی از کنیزان امام حسین علیه السلام خدمت حضرت رسید،سلام کرد و دسته گلی تقدیم آن حضرت نمود. حضرت هدیه آن کنیز را پذیرفت و در مقابل به او فرمود:تو را در راه خدا آزاد کردم.
انس که ناظر این برخورد انسانی بود از آن حضرت با شگفتی پرسید:چگونه در مقابل یک دسته گل بی ارزش او را آزاد کردی؟! چون ارزش مادی یک کنیز به صدها دینار طلا می رسید.
حضرت با تبسمی حاکی از رضایت خاطر بود فرمود:خداوند اینگونه ما را ادب کرده،چون در قرآن کریم می فرماید:وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا
اگر کسی به شما نیکی کرد او را نیکی و با رفتار شایسته تری پاسخ دهید.
📖سوره نساء آیه۸۶
و من فکر کردم،از هدیه این کنیز بهتر این است که در راه خدا آزادش کنم.
📚بحار جلد۴۴ صفحه۱۹۴
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
فرق آرامش و آسایش چیست؟
آسایش یک امر بیرونی و آرامش یک پدیده ی درونیه مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند اما معدود افرادی هستن که درآرامش زندگی میکنن
آسایش یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد هرچی دلشون بخواد میخرن هر کجا خواستن میرن و
آرامش رو کسانی دارن که از درون سالم و سلامتند شاید بی چیز باشن امادلشون خوشه به اونچه دارن راضین چه خوب میشد که ما در عین آسایش آرامشم همرامون بود
آرامش+آسایش=خوشبختی
آرامش سهم دلهای مهربونتون💚
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
سلام فاطمه بانوی عزیز....
من و همسرم با خیلی مشکلات به همدیگه رسیدیم،بزرگترینش هم اختلاف بین مادرم و مادرش بود،
زندگی مون سیاه بود
ولی تصمیم گرفتیم اول از خونه پدرشوهرم بلند بشیم و بریم توی خونه ی خودمون درسته خونه پدرشوهرم قصر بود ولی به زیرزمینی ۱۲متری خودمون نمی ارزید
از وقتی مستقل شدیم کلی زندگی مون روبراه شد ،کم کم باهمدیگه زندگی مونو ساختیم😊
میخوام بگم تا وقتی مستقل نشید و ارامش خودتون براتون مهم نباشه هیچ وقت اروم نمیشید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
دو سه روز آرایشگاه نرفتم
چون هم حالم نامساعد بود هم میترسیدم پامو تو کوچه بزارم
کارای ابراهیم رو مخم بود
وقتی فکرشو میکردم ابراهیم عکس منو در حال خنده تو شهر بازی ببینه چه عکس العملی نشون میده تنم میلرزید
به جای داغی که روی دستم گذاشته بود تا دیگه به مواد فروشیش و کاراش نظر ندم و دخالت نکنم نگاه کردم
فکر نمیکنم این دفه به داغ گذاشتن اکتفا کنه
حتما منو میکشه حتما
هر روز خدا رفیقای ابراهیم تو خونه ما بساط میکردن
و من مجبورم بودم ازشون پذیرایی کنم
ناهار و شام بزارم چایی درست کنم و...
ابراهیم به خونه موندنم شک کرده بود
خودمم دیگه خسته شده بودم
حال وهوای عید نزدیک بود و خانوما در تکاپوی عید بودن
فاطمه هر روز پیام میفرستاد
دیگه طاقتم تموم شده و بعد از یک مدت خانه نشینی به آرایشگاه رفتم
خدارو شکر میکردم که اون پسر ندیدم
وارد آرایشگاه که شدم هنوز هیچ مشتری نیومده بود و فاطمه تنها در حال پوشیدن روپوشش بود
_اومدی بالاخره
_سلام فاطمه جان خوبی
فاطمه اومد جلو و بغلم کرد
_یعنی باور کنم این دختر لاغر رنگ و رو زرد همون ایلای منه
چقد لاغر شدی ایلای مگه چقد حالت بد بود دختر
لبام کش اومد به صورت زیبا و دلنشین فاطمه نگاه کردم
از اونا نگاهها که انگار ندایی درونم میگفت عمر این روزهای باهم بودن کم مونده
_روپوشمو بپوشم بیام
_نمیخاد الی با توام چرا اینجوری شدی
فاطمه چنان با لحن دلسوزانه ای این حرف گفت که چشام پر شدن
_الی چی شده چرا بغض کردی
نباید فاطمه میفهمید چه اتفاقی افتاده
بغضمو قورت دادم و گفتم
_نه فاطی چیزی نشده یکم سرخوردگی داشتم حال ندار بودم و دلتنگ تو و آرایشگاه
راستی ببخشید که نزاشتم بیای دیدنم
خودت میدونی ابراهیم اخلاق درستی نداره
دوستاشم که همیشه ی خدا خونه ی ما هستن
_الی من ناراحت نیستم دلتنگت بودم و نگران
نمیدونم چرا حس میکنم چیزی هست که نمیگی
_نه بابا دختر خبر چی
همون چیزای همیشگی که خودت میدونی
راستی این مدت که نبودم مشترییات خوب بودن
الان که نزدیک عیدیم دیگه یواش یواش میخاد شلوغ بشه
_آره از الان بازار رنگ و فیبروز داغه
دفترو نگاه کن کلی وق گرفتن
منم درگیر جهیزیه و عروسی هستم الی اصلا وق نمیکنم
به فکرم افتاده یه شاگرد بگیرم
ولی از طرفیم مهدی میگه ولش کن دیگه
اصلا موندم چیکار کنم
_یعنی چی
_چی یعنی چی عزیزم
_یعنی امکانش هست زودتر این روزا تعطیل کنی کلا
_نه تا خود عید که ادامه میدم بعدش ببینم چیکار میتونم بکنم
در این حین مشتری در زد و وارد آرایشگاه شد
_سلام
_سلام عزیزم بفرمایید آماده بشید اینجا بشینید
فیبروز ابرو بودی دیگه آره
_بله
_باشه پس بیایید اینجا
همزمان سه مشتری دیگه وارد شدن و تا خود عصر مشغول بودیم
فقط موقع ناهار یک ساعت تعطیل کردیم که اونم خونه نیومدیم و مثل همیشه دستپخت بی نظیر مامان فاطمه رو خوردیم
موقع عصر با ترس و لرز داشتم خونه میومدم که صدای نحسش شنیدم
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#حدیث_روز
ألا لا خَيرَ في قِراءةٍ ليسَ فيها تَدَبُّرٌ ، ألا لا خَيرَ في عِبادَةٍ ليسَ فيها تَفَقُّهٌ؛
[بحارالأنوار: ج4 ، ص211 ، ح92]
امام على عليه السلام:بدانيد كه در قرآن خواندنى كه با تدبّر همراه نباشد، خيرى نيست؛ بدانيد كه در عبادتى كه با فهم و انديشه توأم نباشد، خيرى نيست.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#حدیث_روز
إنّي اُحَذِّرُكُمُ الدُّنيا ؛ فَإِنَّها حُلوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّت بِالشَّهَواتِ ، وتَحَبَّبَت بِالعاجِلَةِ ، وراقَتبِالقَليلِ ، وتَحَلَّت بِالآمالِ ، وتَزَيَّنَت بِالغُرورِ . لا تَدومُ حَبرَتُها، ولا تُؤمَنُ فَجعَتُها ، غَرّارَةٌ ضَرّارَةٌ ، حائِلَةٌ زائِلَةٌ ، نافِدَةٌ بائِدَةٌ ، أكّالَةٌ غَوّالَةٌ؛ [تحف العقول، ص 180]
امام على عليه السلام:من، شما را از دنيا برحذر میدارم؛ زيرا كه دنيا شيرين و خرّم است و تمايلات نفسانى آن را در ميان گرفته است؛ با لذّتهاى زودگذرش دل میبَرَد و با [متاع] اندكِ خود ، جلوه گرى میکند؛ به آرزوها آراسته است و با زيور فريب، خود را میآرايد؛ ناز و نعمتش پايدار نيست و از مصائب آن، ايمنى نيست؛ گول زننده است و آسيب رسان؛ دگرگون شونده است و زوال پذير؛ پايان پذير است و نابود شونده؛ آدمخوار است و مرگبار.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز....
🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی ❤️
به قلم #یاس
_فک کردی خونه بمونی بیرون نیای من ببخیالت میشم
یعنی منو اینقدر ساده فرض کردی
_با ترس برگشتم و نگاهش کردم
نمیخواستم طوری رفتار کنم تا توجه مردم جلب بشه کم وبیش خیابون شلوغ بود
اصلا نمی دونستم چی بگم
زل زدم به چشماشو ساکت موندم
تا ببینم چی می خواد بگه
نزدیکم اومد
خیلی نزدیک
_ فکراتو کردی کوچولو
_آب دهنمو قورت دادم و بازم ساکت موندم
_ اگه امروزم نمیومدی بیرون
خودم مستقیم میومدم دم درتون
عکسارو نشون ابی میدادم
ولی شانس آوردی
_تو از من چی میخوای
_ زبانت باز شد
_ چی میخوای
چرا دست از سرم برنمیداری
_ اون شوهر الدنگت تمام مشتری های منو از من گرفت
باید بفهمه اندازش چقده
پاشو از گلیمش درازتر کرده
میخوام پاشو پیچی کنم
اونم با تو
_ ببین تو این یک هفته مریض بودم
تمام هفته فکر میکردم
من نمیدونم تو کی هستی
و با ابراهیم چه مشکلی داری
ولی اینو بدون ابراهیم اونطوری که تو فکر می کنی نیست
یعنی میدونی من براش مهم نیستم
اگه فکر می کنی با نشان دادن عکس ها و بردن به اصطلاح آبروی من میتونی ابراهیم عذاب بدی در اشتباهی
خنده کوتاهی کرد و دوباره جلوتر اومد
اصلاً دلم نمی خواست تا این حد بهم نزدیک بشه
دو قدم کوچیک عقب نشینی کردم
و گفتم لطفاً جلوتر نیا
خواهش می کنم حرفتو بزن من باید برم
اگه کسی منو اینجا ببینه خوبیت نداره
_ اول اینکه حیف تو دسته ابی باشی
ابی لیاقت هیچی رو نداره
نمیدونم چی شد زن این عوضی شدی
ولی وقتشه که راهتو ازش جدا کنی
اونم با من
دوماً مشخصه که اهمیت زیادی نداری
ولی هرچی باشی اولا ناموسشی
دوماً من که نخواستم آبروریزی کنم
من فقط یکی دو تا اطلاعات ازت می خوام
بریده بریده گفتم
_ چه اطلاعاتی
اطلاعات چی آخه
من از هیچی خبر ندارم
_ چرا خبر نداری اتفاقاً همه خبرهای دست اول دست توئه
اون و دار ودستش هر روز خونتون جمع میشن
باید به من بگی چی حرف میزنن
باید بهم بگی کی دوباره می خوان برن برای آوردن مواد
اگه این اطلاعات رو به من ندی
عکساتو بین دوستای ابی پخش می کنم
یه کاری می کنم ابی فک کنه تو با همشون بودی
از این حرفش هینی کشیدم
یک قدم عقب رفتم
صدام به لرزه درآمد و با حالت بغض گفتم
_ از خدا بترس
من به اندازه کافی از دست ابراهیم دارم عذاب میکشم
شما با این کاراتون زیاد ترش نکنید
من فقط اشتباه کردم بدون اجازه ابراهیم بیرون رفتم
مطمئن باش اگر ابراهیم بفهمه نهایتش با یک کتک خوردن حل میشه
من هرگز هرگز به ابراهیم خیانت نمیکنم
نه مال تو میشم
ونه خبرهای ابراهیم بهت میدم
از خودم هم انتظار همچین حرفی نداشتم
هرچند سست ولی این حرف زدم و سریع برگشتم تا به خونه بیام
پشت سرم صداشو شنیدم که میگفت فقط همین امشب و بهت فرصت میدم
یا با من همکاری می کنی یا من کار خودمو می کنم تا ببینیم کی میبازه
تو دلم داشتم به خودم و شانسم فحش می دادم که چرا هرجا میرم یکی باید باشه که اذیتم کنه
یکی باید باشه تا میخ بشه بهم رو اعصابم و آرامشمو از بین ببره
کلافه به خونه رسیدم و ابراهیم طبق معمول مشغول کشیدن مواد دیدم
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#فال_روزانه
فال احساسی ♥️♥️
فروردین👫
دوست داشتنتون دوطرفست، یه بحث و مشاجره رو پشت سر خواهید گذاشت، در هر حال عاشقته و دوست داره حمایتت کنه.
اردیبهشت👫
به هم فکر میکنید، رابطه ی سردتون با ابراز علاقش و توجهش به شما گرمتر خواهد شد.
خرداد👫
بهتون وفاداره و دوستتون داره ولی بعضى اوقات موضوعی پیش میاد که از دستتون ناراحت و دلخور میشه.
تیر👫
اطراف رابطتون حسود دارید ولی به شما احترام خاصی میذاره، بزودی باهم دیدار دارید.
مرداد👫
بینتون دلخوری پیش اومده و رابطتون رو سعی کنید از دودلی و سردی در بیارید چون ممكنه شخص سومی وارد این رابطه بشه.
شهریور👫
اگر بخاطر مسائلی بینتون کدورتی افتاده نگران نباشید چون بزودی علاقه و محبتشو نسبت به شما ابراز میکنه.
مهر👫
دوست داشتنتون دوطرفست، نسبت به شما و قول و قرارهای عاطفیش وفاداره.
آبان👫
شما در کنار هم بی مثالید ولی افراد حسودی با کارها و یا بدگویی و دخالتهاشون قصد دارند شمارو از هم دور کنند، بهتره عشق و محبتتونو به هم بیشتر کنید.
آذر👫
به هم فکر میکنید، دلتنگتونه، دوست داره حال و احوالتونو بپرسه، بزودی از طرفش حرف و یا پیشنهادی تازه دریافت خواهید کرد.
دی👫
دوست داشتنتون دوطرفست، بزودی از طرفش پیام یا تماسی خوشحالتون میکنه، سورپرایز و پیشنهاد ازدواج در پیشه.
بهمن👫
از هم دورید یا از لحاظ مکانی و یا از لحاظ عاطفی از هم دور هستید چون یه جور بهم ریختگی توی رابطتون دیده میشه و ازتون دلخور و ناراحته.
اسفند👫
بزودی باهم دیدار دارید و اتفاقات و تغییر و تحولاتی مثبت توی مسیر رابطتون در حال شکل گرفتنه، بهتون فکر میکنه و دوستتون داره.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_آموزنده
🔆خسرو پرویز
🌱از پادشاهانی که پیامبر صلیالله علیه و آله به او نامه نوشت و او را دعوت به اسلام نمود یکی «خسرو پرویز پادشاه ایران» بود. نامهای بهوسیلهی «عبدالله بن حذاقه» به دربار او فرستاد.
🌱خسرو دستور داد آن را ترجمه کردند دید حضرت محمّد صلیالله علیه و آله نام خود را بر نام او مقدم داشته است. این موضوع بر او گران آمد، نامه را پاره کرد و به عبدالله هیچ توجهی ننمود و از جواب نامه خودداری کرد.
وقتی خبر پاره کردن نامه به پیامبر صلیالله علیه و آله رسید فرمود: «خدایا تو نیز پادشاهی او را قطع فرما.» خسرو نامهای به باذان پادشاه یمن فرستاد که شنیدهام در حجاز شخصی دعوی نبوّت کرده، دو نفر از مردان دلیر خود را بفرست تا او را دستبسته به خدمت ما بیاورند.
🌱باذان دو نفر به نام «بابویه» و «خرخسره» را به حجاز فرستاد و آنان نامهی باذان را به پیامبر صلیالله علیه و آله دادند… فرمود اینک استراحت کنید تا فردا جواب شما را بدهم. روز دیگر که شرفیاب شدند فرمود:
🌱«به باذان بگویید که دیشب هفت ساعت از شب گذشته (دهم جمادیالاولی سال هفتم هجری) پروردگار من، خسرو پرویز را بهوسیلهی فرزندش شیرویه به قتل رسانید و ما بر مملکت او مسلط خواهیم گشت. اگر تو هم ایمان بیاوری بر محل حکومت خویش مستقر باش.»
📚(داستانها و پندها، ج 2، ص 126 -روضة الصفا
#تکبر
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام فاطمه خانم عزیز.....میشه سوال منو بزارین تو گروه میخوام عمل زیبایی بینی انجام بدم دوستان میدونید الان هزینش چقدره دکتر جلائیان تو مشهد نزدیک ۵۰ میلیون هست میخوام تو مشهد باشه و قیمتش مناسب ممنون
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df