eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام خدمت ادمین و همه اعضای کانال خدمت خواهری که ۵۱ ساله است و تکرر ادرار دارند و مثانش خالی نمیشه من هم چندسالی میشه تکرر ادرار دارم من متوجه شدم که این مشکل از استرس و اعصاب است یه مدت هست قرص اکسی بوتینین شل کننده مثانه است استفاده میکنم بهتر شده‌ام شما هم میتوانید پیش متخصص کلیه و مجاری ادرار بروید ودرخواست کنید که اگر برایتان مشکلی ایجاد نمی کند برایتان تجویز کند البته باید نزد دکتر اعصاب و روان هم بروید واسترستان را کنترل کنید اگر مشکلتان حل شد در کانال بزارید خدا همه بیماران را شفا بدهد انشاالله 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی در زمان کریمخان زند مرد سیه چرده و قوی هیکلی در شیراز زندگی میکرد که در میان مردم به سیاه خان شهرت داشت. وقتی که کریمخان میخواست بازار وکیل شیراز را بسازد ،او جزء یکی از بهترین کارگران آن دوران بود... در آن زمان چرخ نقاله و وسایل مدرن امروزی برای بالا بردن مصالح ساختمانی به طبقات فوقانی وجود نداشت بنابراین استادان معماری به کارگران تنومند و قوی و با استقامت نیاز داشتند تا مصالح را به دوش بکشند و بالا ببرند وقتی کار ساخت بازار وکیل شروع شد و نوبت به چیدن آجرهای سقف رسید سیاه خان تنها کسی بود که میتوانست آجر را به ارتفاع ده متری پرت کند و استاد معمار و ور دستانش آجرها را در هوا می قاپیدند و سقف را تکمیل میکردند روزی کریمخان برای بازدید از پیشرفت کار سری به بازار زد و متوجه شد که از هر ده آجری که سیاه خان به بالا پرت میکند شش یا هفت آجر به دست معمار نمی رسید و می افتد و می شکند کریمخان از سیاه پرسید چه شده نکنه نون نخوردی؟؟!! قبلا حتی یک آجر هم به هدر نمی رفت و همه به بالا میرسید! سیاه خان ساکت ماند و چیزی نگفت اما استاد معمار پایین آمد و یواشکی بیخ گوش کریمخان گفت : قربان تمام زور و قدرت سیاه خان و دلگرمی او زنش بود چند روزست که زن سیاه خان قهر کرده و به خانه ی پدرش رفته ، سیاه خان هم دست و دل کار کردن ندارد اگر چاره ای نیاندیشید کار ساخت بازار یک سال عقب می افتد او تنها کسی است که میتواند آجر را تا ارتفاع ده متری پرت کند کریمخان فورا به خانه پدر زن او رفت و زنش را به خانه آورد بعد فرستاد دنبال سیاه خان و وقتی او به خانه رسید با دیدن همسرش از شدت خوشحالی مثل بچه ها شروع به گریه کرد کریمخان مقدار پول به آنها داد و گفت امروز که گذشت اما فردا میخواهم همان سیاه خان همیشگی باشی این را گفت و زن و شوهر را تنها گذاشت فردا کریمخان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت میکند که از سر معمار هم رد میشود بعد رو به همراهان کرد و گفت : ببینید عشق چه قدرتی دارد آنکه آجرها را پرت میکرد بود نه سیاه خان. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🧡✨🧡 ✍تلنگر اين متن خيلی قشنگه: از طرف خدا عالم ز برایت آفریدم گله کردی از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند صد ناز بکردی و خریدم، گله کردی جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی با این که گنه کاری و فسق تو عیان است خواهان توأم، تویی که از من گله کردی هر روز گنه کردی و نادیده گرفتم با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی صد بار تو را مونس جانم طلبیدم از صحبت با مونس جانت، گله کردی رغبت به سخن گفتن با یار نکردی با این که نماز تو خریدم، گله کردی بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان؟؟ بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟؟! از عالم و آدم گله کردی و شکایت خود باز خریدم گله ات را، گله کردی.. همیشه شکر گذار خدا باش 👌 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام فاطمه جان خانمی که برای جوشهای گونه پسرش نگرانهیه کرم هست به اسم ژل رویال خواستن تاپیجش روبفرستم خیلی عالیه توی گوگل هم سرچ کنند هست ولی نمیدونم اصلن یانه خاستن درخدمتم پیام به پیویم بدن تا بفرستم ممنون ازشما عالی هستی عزیزم 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃 سلام درجواب خانمی که گفتن زیرپای بچه شون زگیل درآورده توی یه ظرف آب وکمی سرکه بریزید بعد پای بچه رو به مدت ۲۰ دقیقه توی همون مخلوط آب وسرکه بذارید به مدت یک هفته انجام بدید کاملا رفع میشه من خودم اینکاروکردم وکامل نتیجه گرفتم 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃 سلام عزیزم برای خانمی که پسر معتاد دارند عزیزم ببرید کلاس های کنگره ۶۰ محل زندگی خودتون...بزنید گوگل نمایندگی هاش میاد ببینید شهرتون داره و ببرید 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 یادش بخیر مادربزرگم میگفت: زمانِ مادوستت دارم دائمُ المصرف نبود! نهایتاً عشقِ پدربزرگت که خیلی تو دلم گل میکرد،قرمه سبزی میپختم با سالاد شیرازی چای دارچین دم میکردم برای عصرپدربزرگت هیچوقت نمیگفت مثلاً فلان چیز رو انجام بده یا نده!عوضِش میگفت زن بایدموهاش بلند باشه بیاد تا کمرش.من هم موهام بلند بود ،تا کمرم میرسیدمیدونستم که کوتاه کنم خُلقِش تنگ میشه دوستت دارم رو زیاد نمیگفت اماغذا که میخوردیم یه دلِ سیر نگام میکرد.نمیگم نگید اما خُب آدم باید یه کاری بکنه برای دوست داشتنش💜🌱 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 مواظب همدیگه باشیم ! از یه جایی بــه بعد دیگه بزرگ نمیشیم؛ پیر میشیم 🍃 از یه جایی بــه بعد دیگه خسته نمیشیم؛ می بُرّیم 🍃 از یه جایی بــه بعد دیگه تکراری نیستیم؛ زیادی هستیم...!! 🍃 پس قدر خودمون ، خانواده مون ، دوستانمونو، زندگیمونو و کلأ حضور خوشرنگ مون رو تو صفحهء دفتر وجود بدونیم... محبت تجارت پایاپای نیست، چرتکه نيندازیم که من چه كردم و تو در مقابل چه کردی!! بیشمار محبت کنیم. حتی اگربه هردلیلی کفه ترازوی دیگران سبک تر بود! ‌‌‌‎‌‌‎‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆فقط حجّت بر حجّت نماز مى خواند 🍂مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و برخى ديگر از بزرگان ، به نقل از ابوالا ديان حكايت كنند: چون امام حسن عسكرى عليه السلام مسموم و شهيد شد، جعفر برادر امام عسكرى آمد تا بر جنازه اش نماز بخواند، ناگهان كودكى با چهره اى گندمگون و موهائى كوتاه وارد شد و عباى جعفر را گرفت و او را كنار كشيد و به او فرمود: اى عمو! كنار برو، من سزاوارترم كه بر پدرم نماز بخوانم . 🍂پس جعفر با چهره اى دَرهم و خشمناك كنار رفت و آن كودك معصوم جلو آمد و بر جنازه مقدّس پدر نماز خواند و سپس حضرت را كنار پدر بزرگوارش - امام هادى عليه السلام - دفن كردند. 🍂بعد از آن ، كودك رو به من كرد و فرمود: اى ابوالا ديان بصرى ! جواب نامه ها را بياور. ابوالا ديان گويد: من با خود گفتم : تاكنون اين دوّمين علامت از نشانه هاى امامت ؛ و دو نشانه ديگر باقى مانده است . 🍂پس از آن ، نزد جعفر رفتم ، ديدم كه شخصى به او گفت : اين كودك چه كسى بود كه بر جنازه امام عليه السلام نماز خواند و به شما جسارت كرد؟ 🍂جعفر جواب داد: واللّه ! تاكنون او را نديده بودم و نمى شناسم . در همين بين كه مشغول صحبت بوديم ، چند نفر از شهر قم آمدند و احوال امام حسن عسكرى عليه السلام را جويا شدند و چون از وفات و شهادت حضرت آگاه گشتند، سؤال كردند: امام و حجّت خدا، بعد از او كيست ؟ 🍂بعضى افراد اشاره به جعفر كردند، پس مردم قم به جعفر سلام كرده و تسليت گفتند و اظهار داشتند: تعدادى نامه و مقدارى وجوهات نزد ما است ، چنانچه نشانى و مقدار آن پول ها را بگوئى ، تحويل شما خواهيم داد. جعفر با عصبانيّت از جاى خويش برخاست و لباس هاى خويش را تكان داد و گفت : مردم از ما علم غيب مى خواهند، مگر ما علم غيب مى دانيم ؟! 🍂و سپس از مجلس خارج گرديد. بعد از اين جريان خادمى وارد شد و اظهار داشت : نامه هاى شما از فلانى و فلانى و فلانى است و نيز داخل كيسه هميانى كه همراه آورده ايد، مقدار هزار و ده دينار وجوه شرعيّه مى باشد. پس مردمى كه از قم آمده بودند، نامه ها و پول هائى را كه همراه آورده بودند، همه را تحويل خادم دادند. 🍂ابوالا ديان گويد: آنچه امام حسن عسگرى عليه السلام نسبت به فرزندش ‍ امام زمان - عجّل اللّه فرجه الشّريف - بيان نموده بود تحقّق يافت ؛ و ديگر شكّ و شبهه اى باقى نماند. پس از آن جعفر به دربار معتمد عبّاسى رفت و قضيّه حضور حضرت مهدى - فرزند امام حسن عسكرى عليهماالسلام - و چگونگى اقامه نماز، همچنين جريان مردم قم و وجوهات شرعيّه را براى او مطرح كرد و متوكّل دستور داد تا آن كودك را كه خليفه بر حقّ خداوند است دست گير نمايند. 🍂پس تمام ماءمورين و جاسوسان براى دست گيرى حجّت خدا، بسيج شدند؛ وليكن به هر حيله و وسيله اى متوسّل گشتند، آن حضرت را نيافتند. 📚الخرايج والجرايح : ج 3، ص 1102، ذيل ح 23، إكمال الدين : ص ‍ 476 ينابيع المودّة : ج 3، ص 326، با تفاوت در الفاظ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️🌺 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام دوستان 😘 یه سلام خدمت خواهر 18ساله که همسرشان نظامیه عزیزم خیلی کار داشتم منت نباشه ولی وقتی پیام شما رو دیدم دلم نیومد نخونم وجواب ندم عزیزم همسر من هم نظامیه من اول زندگی خونه مستقل نداشتم پیش مادر شوهر بودم حقوق همسرم کم بود ولی قناعت کردم خودم تو خونه ای بزرگ شدم مثل شما تمام پول بابام دست من بود خیلی سختی کشیدم کم بخور کم بخر خدا رو شکر یه خونه خریدیم همسر من صفر بود اولین حقوق رو سه ماه بعد از عقدمون ریختن حساب خدا رو شکر الان یه کم بهتر یه برگه بردار بنویس اول این که یه شوهر خوب وسالم داری دوم این که خونه مستقل داری سوم این که شما با همسری زندگی می کنید که برا کشوری اسلامی خدمت می کنه عزیزم هنوز من موافق نشدم یه فرش خونمو عوض کنم چند شب پیش رفتیم سرای ایرانی خیلی وسایل خونمون کهنه شده رفتیم با قسط بخریم ولی نشد همسرم ناراحت شد گفت من افسردگی گرفتم اینجا آمدم ولی من به همسرم روحیه دادم به همسرم گفتم مهم نیست خدا رو شکر تو زندگی ارامش دارم مهم این کنار هم خوش هستیم اصلا غر نزدم ته دلم دوست داشتم خرید کنم ولی نشد دنیا که به آخر نرسیده من و همسرم بزرگترین دلخوشیمون کنار هم بودن باور کن به جای این که به زندگی این واون نگاه کنی به خوشی های زندگی خودت نگاه کن خدارو شکر کن خواهر من وقتی ازدواج کرد بهترین لباس خرید هتل تفریح ولی الان با همسرش به مشکل خورده می خواد طلاق بگیره ولی من از همون اول با سادگی زندگی کردم خدارو شکر خیلی هم رازی هستم هر چی پر توقع وتو تجملات زندگی کنی سخت میشه زندگی ساده زندگی کن روان خودت راحت میشه با سپاس عزیزم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️😍 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #دوران_عقد_اعضا❤️😍 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام ممنون از کانال خوبتون من که خیلی چیزا دارم یاد میگیرم من خودم خیلی وقت نیست که عقد کردم اما همین چیزهایی که تا الان باهاش برخورد داشتم و خواستم بگم تا شاید به درد بقیه بخوره! خداروشکر خانواده همسر خوبی دارم و منو دوست دارن و متقابلاً منم اونا رو دوست دارم. ولی نمیخوام این دوست داشتنه جوری بشه که حد و مرز ها شکسته بشه و خیلی باهم قاطی شیم یه چیزی که خیییلی مهمه به نظرم احترام به خانواده همسره،  نه که همش از سر و کولشون بالا بریم و تملق کنیم ولی تا میتونیم باید احترامشون رو داشته باشیم اینجوری به نفع خودمونه و باعث میشه همسر جان بیشتر هوای مارو داشته باشه درمورد رفت و آمد تو این دوران من خیییلی خونه همسرم نمیرم و اینکه تا دعوتم نکنن که اصلاً نمیرم. ولی تقریبا هر هفته یک بار هم که شده به مادر شوهرم زنگ میزنم و ازش حال و احوالی میگیرم. وقتی هم بهم میگه چرا نمیای منتظر دعوت نباش میگم چشششششم مامان جون هروقت که دستور بدید میرسم خدمتتون 😉😉اینجوری دیگه متوجه شدن که تا دعوتم نکنن خونه شون نمیرم! وقتی هم میرم خونشون مثلاً بعد شام زودی نمیدوم برم آشپزخانه برا کمک، یکی دوتا بشقاب رو برمیدارم میگم مامان جون اجازه میدید کمکتون کنم؟ مادر شوهر جان هم از اونجایی که هرروز هرروز خونشون نیستم و بیشتر شبیه مهمان هستم تاحالا نشده بذاره دست به ظرفا بزنم ولی خودم همیشه ازش میخوام که کمکش کنم نه که سریع از سر میز پاشم برم جلو تلویزیون بشینم اینجوری خوب نیست. البته این چیزایی که گفتم به نظر خودم برا بعد عروسی یکم خشک و رسمی هستش ولی تو دوران عقد این مدلی بهتره 😋😋😋 یه حسن دیگه که به نظرم داره اینه که هرقدر این رفت و آمد ها کنترل شده تر باشه خانواده شوهر جان بیشتر تلاش میکنن تا زودتر بساط عروسی رو راه بندازن! و پسرشون رو زودتر بفرستن سر خونه زندگی خودش ولی باز به نظر من همه این برخوردا و رفت و آمد ها و اتفاقاتی که ممکنه پیش بیاد آگه همسر آدم از نظر عاطفی و روحی یه آدم مستقل باشه و چشمش دنبال حرف این و اون نباشه،  میشه مدیریت کرد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c