eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ باسلام خدمت فاطمه بانویه عزیز ممنون از کانال خوبت خواستم بگم من سه سالی هست که در اثر کرونا فلج بلز کردم و نصف صورتمو درگیر کرد بطوری که ۴۰ در صد شنوایی و چشمم بویایی کاملا از دست دادم و زبونم کج شد اما مهمتر از همه اشک چشممه من یه زنم وتنها صلاحش گریه هست تا خیلی از غصه هارو خالی کنه اما من اشک ندارم😭😭😭 هر جایی یا دکتری بوده رفتم اما جوابی نگرفتم خواستم از همه عزیزان گروه کمکم کنن یه راهکار یا دکتری یا اگه مشکل منو داشتن که خوب شدن منم راهنمایی کنن ممنون از همه عزیزان ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 وقتی خوشحالی، دلت ميخواد با كسی حرف بزنی كه دوستش داری، وقتی غمگينی دلت میخواد با کسی حرف بزنی كه دوستت داره، ❣ اگر هر دو يكی باشن، خوشبختی... ‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام عزیزم. راجع به دوستی که سرکتاب باز کرده میخواستم بگم عزیزم منم مادرم تجربه ای نزدیک به شما داره که براتون میگم. مادرم وقتی خیلی جوون بوده می‌ره سرکتاب باز می‌کنه که بهش میگن تو توی جوانی سرطان میگیری و بعد چند سال بر اثر سرطان میمیری . مادرم الان 58 سالشون هست و الحمدلله سرطان هم نگرفتن ولی همون تو سنین جوانی بر اثر فکر و خیال زیاد که منشا اون هم همون سرکتاب بود، انواع بیماری ها رو گرفتن. نکنید با خودتون این کارو. هر روز به نیت سلامتی خودتون و خانواده تون و امام زمان صدقه بدید و اصلا فکر و خیال نکنید. و بدونید فقط فقط ائمه می‌توانند پیشگویی کنند و تمام. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🌸🍃 #رسوایی دل، دل کندن نداشتم اما صدای احوال پرسی آقا بهروز مجابم کرد عقب بکشم . همراه بهز
🍃🍃🍃🌸🍃 در باز ماشین را به هم کوبید و ماشین را دور زد . ماشینش را روشن کرد و بی توجه به عمو احمد که دستش را به سمت دستگیره در سمت من دراز کرده بود، ماشین را دنده عقب گرفت . آن قدر سرعت عملش بالا بود که به صندلی چسبیده بودم . تمام زورش را روی پدال خالی می کرد و سرعتش در خیابانی که اوج شلوغی هوای نیمه تاریک بود، خیلی ترسناک و کله خرابی بود. با توقف ماشین پشت چراغ قرمز نفس حبس شده ام را رها کرد . انگشت هایش را روی فرمان چفت کرده بود و پایش را تکان می داد، کمی گذشت که بی هوا آرنجش را لبه ی صندلی گذاشت و کمی به سمتم خم شد . -چی بهت گفت عموت که داغ کردی؟ سکوت کردم نه آن که نخواهم جوابش را بدهم اما نمی خواستم دروغ بگویم . ابرویش را بالا داد و با پوزخند گفت: نکنه بهت گفت اون برادر حرو... دت نمیخواد خواهرم و بیاره؟ نگاه لرزانم را چفت نگاهش کردم، صدایم می لرزید . نه اینو نگفت . هومی گفت و ابرویی بالا انداخت . سرم را چرخاندم و به روبه رو خیره شدم . قفسه ی سینه ام از عصبانیت بالا و پایین می شد و نوک انگشتانم یخ زده بود خیره به روبرو شدم. دخترک پنج یا شش ساله ای روی صندلی عقب ماشین پدرش ایستاده بود با و لبخند عروسکش را به شیشه می کو بید، لب های خندان و موهای خرگوشی اش دلم را برده بود . کشش لب هایم و انحنای لبخند روی لب هایم، باعث شد با عصبانیت بتوپد . -به چی داری میخندی؟ -کاری به کارم نداشته باش . سری با تمسخر تکان داد و چهره اش را به مضحک ترین حالت ممکن در آورد. می توانستم به صراحت و اطمینان کامل بگویم او عوضی ترین آدمی بود که در بیست سال زندگی ام دیده بودم، مردی که حتی طرز نگاهش نیز عصبانیتم را به اوج می رساند. با سبز شدن چراغ راهنمایی رانندگی، دستش را روی بوق گذاشت و بی حوصله سرش را از شیشه بیرون کشاند . - دِ راه بیفت دیگه گاریچی ! وک دکی که تا چند دقیقه قبل لب هایش لبخند را به نمایش گذاشته بود، ترسیده روی صندلی نشست . ماشین ها خیلی زود حرکت کردند و راه برای مردی که یقین آورده بودم کله خرابی اش همتا ندارد، باز شد . ریموت را زد و کمی طول کشید تا در باز شود، دست زخمی اش را روی فرمان گذاشته بود و چهره اش در هم بود با ورودم به خانه سمیرا، ماهان یک ساله اش را به آغوشم سپرد و با هول و لا گفت : بهار جان حواست بهش باشه تا بیام . قدم های بلندش به سمت اتاقی که برای توران خانم بود، عمران را نیز به آن سو برد . حاال من مانده بودم و کودکی که با دیدن چهره ی بهم ریخته و چشمان سرخ و ورم کرده ام، وحشت زده نگاهم می کرد. سعی کردم با لبخند زدن کمی دلش را به دست بیاورم اما با پیچیدن صدای گریه اش در خانه تالش بی حاصلم را پایان دادم . نفسم را پر صدا بیرون دادم و به حالت ایستاده در آغوشم گرفتمش. به لطف فاطی خانم و زا یمان های هر دو سال یک بارش حسابی بچه داری را فرا گرفته بودم. دستم را نوازش وار پشت ماهان کشیدم و شروع به قدم زدن کردم از شانس خوبم مانند پدرش آرام بود و خوی وحشی گری عمویش را به ارث نبرده بود . خیلی زود نق نق ها و ورجه وورجه هایش آرام شد و سکوت کرد. فاصله ی کوتاه میان مبل های راحتی تا آشپزخانه را طی می کردم و دستم هنوز پشت ماهان را نوازش می کرد که صدای زنگ آیفون به پا شد . سمیرا هنوز مضطرب بود، با تشویش از اتاق بیرون آمد و برای ثانیه ای نگاه درمانده اش را حواله ام کرد . حاال من نیز استرس به جانم افتاده بود، بدون آن که آیفون را جواب بدهد دکمه ی گرد و کوچکش را فشرد و به سمت جاکفشی رفت تا چادرش را از رخت آویز بردارد. ماهان در آغوشم تکان می خورد، برای آن که مبادا کمرش درد بگیرد روی دستانم خواباندمش. صورت سفید و چشمان قهوای رنگش را لپ های بزرگش زینت داده بود ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
تصور کن خدا با اون عظمتش دوستت داره 🍓:))) 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ دختر خانم عزیزی ناراحت بودن از حمام رفتن پدر مادرشون خواستم بگم عزیزم هر حموم رفتنی دلیل بر این نیست که قبلا رابطه داشتن والا من بیست و یک ساله ازدواج کردم همسر من عادت دارن قبل از ۷صبح هر روز صبح حمام برن و حتما سشوار کنن بعد برن سرکار خودم هم تقریبا هرروز میرم حمام مخصوصا اگر تابستون باشه چون تعریق زیاد دارم یه بار صبح حمام رفته باشم برم بیرون باز عرق میکنم بیام حتما میرم حمام و لباسم رو میشورم دوتا هم دختر دارم دختر بزرگم هر روزی که میره دانشگاه شش صبح دوش میگیره دختر کوچکترم هم زیاد حمام میره البته قبول دارم که پدرمادر ها باید رعایت کنن و در محیط آپارتمان حواسشون به روابطشون باشه اتاق خوابها نزدیک هم هست بچه ها بزرگ میشن و اکثرا مجرد توی خونه هستن ولی خواستم بگم حمام زیاد رفتن به نظر من اشکالی نداره دخترم شما ذهنت رو درگیر نکن عزیزم اگر خیلی اذیت هستی با مادرتون با آرامش صحبت کنید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🌸🍃 📩 | خوشی ⚠️ اگر خواهان خوشی همیشگی هستی ... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
✍️سالم ماندن بدن در قبر 🔷🔹خیلی شنیدیم که بعضی از علما و شهدا بدنشان بعد از سالیان سال در زیر خاک سالم بوده و آسیبی به آن نرسیده. اگر میخواهید شما هم جزو همین افراد باشید به روایت زیر توجه کنید. در این روایت نسخه‌ای بس سالم ماندن در قبر ارائه شده است: رسول الله ص فرمودند: در شب اسراء که به آسمان سفر کرده بودم دیدم بر در ششم بهشت نوشته شده است: هرکس دوست دارد قبرش وسیع باشد مسجد بنا کند. هرکس دوست دارد کرم‌های زمین بدنش را نخورند، مسجد را تمیز کند. هرکس دوست دارد قبرش تاریک نباشد، مساجد را نورانی کند. هر کس دوست دارد بدنش در زیر زمین سالم و تازه بماند و فاسد نشود، برای مسجد فرش تهیه کند. 📚مستدرك الوسائل، ج‏۳، ص۳۸۵ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ٢٧٢ و ٢٧٣ سوره مبارکه بقره. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیه ٢١ سوره مبارکه احزاب. 🔎 جستجوی قاری: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃