رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 فرنوش: ولی بدون پدر خیلی سخته بچه بزرگ کردن...بچه مریض میشه،بیقراری میکنه،اذیت میکنه..¹⁹
🍃🍃🍃🌸🍃
آسمان رو به آغوشم گرفتم موهای خرمایی رنگشو که براش خرگوشی بسته بودم از صورتش کنار زدم...غرق خواب بود و لبهاشو به حالت مکیدن تکون میداد...آخ که دلم ضعف میکرد از دیدنش...دلم میخواست لپ های تپلشو گاز بگیرم...میخواستم بلند شم و ببرمش پایین که دیدم بردیا مقابل در اتاقم ایستاده و نگام میکنه...
بردیا:
بهت میاد....!!!
-چی؟؟؟؟
بردیا:بچه داری...
وارد اتاق شد و کنارم نشست گونه ی آسمان رو بوسید و رو به من گفت:
رعنا باور کن هرچی میگم برا خودت میگم...انقد دوستت دارم که دلم نمیخواد دستی دستی خودتو بدبخت کنی...
یقه لباسشو مرتب کردمو با لبخند گفتم میدونم نگرانمی حق هم داری ولی بردیا دلم روشنه اصلا نگران آینده نیستم با اینکه آینده برام گُنگه ولی ترسناک نیس...حس میکنم میتونم از پسش بربیام...
بردیا موهامو به پشت گوشم انداخت و گفت:رعنا من همیشه تو رو بیشتر از لیلا دوس داشتم نمیدونم چرا؟شاید چون بیشتر سر به سرم میذاشتی...کمتر به حرفم گوش میدادی...بیشتر حرصمو درمیاوردی...برای همین طاقت دیدن غماتو ندارم...حاضرم جونمو بدم ولی تو خوشحال باشی...میفهمی چی میگم؟؟
-آره بابا میفهمم دقیقا حسی که من به تو دارم تو هم به من داری...نگرانم نباش به فکر زن و زندگی خودت باش...
به آسمان نگاه کردم:به فکر این خانوم کوچولو باش که یه بابای مهربون و خندون میخواد نه یه بابای اخمو و عصبانی...
لبخندی زدو گفت من از دست تو چکار کنم این وروجک هم که شبیه تو شده...هیچ جا از دستت آسایش ندارم بخدا....
خندیدم و سه تایی به سمت پله ها رفتیم
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام به همه دوستان عزیز ممنون بابت کانال خوب و عالیتون ممنون از راهنمایی همه عزیزان میخواستم ببینم کسی راهی برای درمان خار پاشنه داره ممنون میشم کسی تجربه ای داره در اختیارم بذاره
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🔸 به محبوبت بدي نکن!
شخصی به ابوذر غفاری گفت: به من چیزي از علم بیاموز!
ابوذر در جواب گفت: دامنه علم گسترده است ولی اگر می توانی، به کسی که دوستش داري، بدي نکن.
مرد گفت: این چه سخنی است که می فرمایی؟ آیا تاکنون دیده ای که کسی در حق محبوبش بدي کند؟
ابوذر پاسخ داد: آري! خودت از همه چیز نزد خودت محبوب تری. اما هنگامی که #گناه می کنی، به خودت بدي می کنی.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 4 ص 175
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃
کیابرنامه ی ظهرای جمعه رادیورو یادشونه؟
گوینده: محمدرضاسرشار
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🌸🌸
#حکمت_خدا❤️
ماجرای شنیدنی قهر گنجشک باخدا💫
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌸🍃
موفقیت در ازدواج،
فقط بسته به این نیست،
که ما شخص مناسبی پیدا کنیم؛
بلکه در این است که ما خود نیز،
شخص مناسبی باشیم...
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🌸
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام فاطمه خانم جان لطفاً اینو بزارید گروه برا اون بنده خدایی که صدای گوش اذیتش میکنه
#درمان_بیماریها 298
❇️ درمان صدای گوش
🔸 هر شب 3 قطره اسانس مرزنجوش داخل گوش بچکانید.
❇️ درمان وز وز گوش و سوت سر
🔹 همیشه هر روز نصف لیوان دمکرده به لیمو مخلوط با عسل آویشن بخورید.
🔸 فقط سه شب هر شب سه قطره "روغن به" در گوش بچکانید.
🔺 یه نکته:
وقتی بلغم در بدن زیاد بشه صداها برای آدم بلند تر شنیده میشه. آدم نسبت به صداهای ریز هم حساس میشه.
شنیدن صدای شرشر آب در بدن نشون دهنده غلبه خلط بلغم هست.
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#عطر_عروج...!🌷
🌷در جبهه پدر و پسری بودند که بسیار یکدیگر را دوست داشتند. خندههایشان با هم بود و گریههایشان دور از چشم هم که مبادا دیگری ناراحت شود. در عملیاتی هر دو با هم به اتفاق شرکت کردند، ما در محاصره بودیم که این پدر و پسر نفس را برای نیروهای بعثی حرام کرده بودند. ناگهان....
🌷ناگهان در گوشهای از این زمین خاکی بمبی بر روی جوانی فرود آمد و او را به خاکستر تبدیل کرد. از دست هیچکس کاری ساخته نبود. بعد از پیروزی، بچهها شهدا را از گوشه و کنار جمع کردند و روی آنها پتویی انداختند. شب از نیمه گذشته بود و پدر دلهرهی پسر را داشت. در آن شب مهتابی اشک در چشمان پدر دیده میشد. ناگهان فریاد زد: «بچهها بوی بهروز میآید.» و به طرف پتوی شهدا رفت.
🌷در تاریکی شب هر کس آرام آرام برای این پدر و پسر گریه میکرد، پیرمرد پتو را کنار زد و با بدن سوختهی پسر روبهرو شد، توان ایستادن نداشت، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و فریاد زد: «خدا……» و شروع به گریه کرد. توان دیدن این صحنه را نداشتم، شانههایم لرزید و من هم با آن پدر همصدا شدم.
🌷ناگهان حس کردم فقط صدای گریهی من است که فضا را پر کرده؛ پیرمرد را از آغوشم بیرون آوردم، نفس نمیکشید، اشک بر روی صورتم خشک شد، دستانم یخ کرد، او را تکان دادم اما صدایی نیامد فریاد زدم، اما باز هم صدایی نیامد، ناخودآگاه به یاد حضرت رقیه (س) و سر بریدهی امام حسین (ع) افتادم. با صدای بلند شروع به گریه کردم، تا جایی که دیگر هیچ بغضی در گلویم نماند. روحشان شاد.
#راوی: رزمنده دلاور علیاکبر علیزاده
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی با او حرف می زدم؟ ! زده بودیم دیگر... یک دختر ناامید را حسابی شسته و رفته و پهن
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#رسوایی
همونجایی که دیشب خوابیدی .
بالا رفتن لبش را از این فاصله در تاریکی دیدم .
تنش را روی تنم انداخت که صدای جیغم به هوا رفت .
-چیکار می کنی؟
سرش را کنار گوشم کشید و روی تخت جابه جا شد و سنگینی اش را از روی تنم عقب
کشید .
-کاری که دیشب نکردم .
پس دیشب آمده بود .
نفس های آرامم زیر گلویش پخش می شد و او بی آن که بحث را کش دهد، چشمانش
را بسته بود .
نمیتوانستم با آن همه حرفی که روی دلم سنگینی میکرد اجازه دهم بخوابد.
لب هایم را تر کردم .
-بخاطر اون دختره ناراحتی؟
کمی گردنش را عقب برد تا چهره ام را ببیند .
-زمان ناراحتیاش گذشته من همون موقع ماجرا رو فهمیدم ولی پدرش...
نفسش را کلافه بیرون داد .
-ولی نباید عماد میفهمید اون عین من به التماسای فاطمه واسه این که کله خری نکنم
گوش نمیده باز هم نگرانی به جانش افتاده بود و مضطرب شده بود .
تلخ شدم، مردی مثل او که کک او و برادرش برای بی آبرو کردن من نگزیده بود، نگران
دختری به نام فاطمه بودند .
-وقتی با من اون کارو می کردی ناراحت بودی؟ وقتی داداشت رو فرستاده بودی که
ازم
آتو جمع کنه چی؟
تن صدایش کمی بالا رفت .
-الان اینا رو میگی که چی؟ تو بهاری دختر اون محمود حروم خور... اما فاطمه ...
مکثی کرد. تمام عاشقانه هایش، همان رفتارهایی که من به پای دوست داشتن گذاشته
بودم کشک بود، کشک...
از تخت پایین رفتم. رفتارهایم عجولانه و از روی بی فکری بود.دلم گریختن می خواست
تا چشمم به او نیوفتد و قلبم افسارم را به دست نگیرد. در اتاق را باز کردم که در میانه ی
راه دستم را گرفت و فریادش در خانه پیچید .
-کجا؟
ترسیده بودم اما عصبانیت گستاخ و زبان درازم کرده بود .
-قبرستون، هر جایی جز این جا که همه آدماش عوضین، اون دختره حقش نبود بی آبرو
بشه اما من حقم بود چرا چون پدرم قاتل بود؟ چون برادرام خطا کرده بودن؟ به من چه؟
صدایم را بالا تر بردم و دستانم را باز کردم من نه تو رو می شناختم و نه برادرتو ... تنها مرد غریبه ی زندگیم عباس بود. همه ی
رویاهای دخترونم همه ی زندگیی که تو آینده داشتم با اون بود نه با تو...
قدمی جلوتر آمد که لب فرو بستم .
-بقیش؟
بقیه ی چه چیزی را می خواست بشنود؟ !
سینه ام با شدت بالا و پایین می شد و سرخی چشمان او اسکن وار در صورتم می
چرخید .
با باز شدن در و ورود علی که سراسیمه نام عمران را صدا می زد، تکانی خوردم .
با لباس های راحتی وسط پذیرایی ایستاده بودم. سمیرا نیز پشت سرش وارد شد که به
خودم آمدم و به سوی اتاق رفتم .
-چی شده؟
علی بود که عمران را مخاطب قرار داد .
هنوز از خشم و عصبانیت می لرزیدم و چشمه ی اشکم جوشیده بود. لعنت به من که او
را باور کرده بودم، لعنت...
علی که سعی داشت دلیل بحث چند دقیقه قبل مان را بداند، صدای عمران را بالا برده
بود .
سردرگم سرم را میان دستانم گرفتم. خستگی ای که می گفتند مصداق همین حال و
همین لحظه ام بود
ادامه دارد....
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
پندانـــــــهـــ
فرزندم!
بدى بابدى خاموش نمىشود،
چنان كه آتش با آتش خاموش نمىشود.
بدى باخوبى خاموش مىشود،
چنان كه آتش با آب،خاموش مىگردد.
🗞لقمان حکیم
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
#پیشنهاد_اعضا ❤️
سلام خدمت همه بزرگواران
برای اون خانمی که گفتن شوهرش دیسک کمر وتنگی کانال داره وخیلی درد میکشه عرض کنم که
حتما طب سنتی مراجعه کنن ومشکل ایشون با چند جلسه ماساژ وگذاشتن زالو درمان میشن.
ماتومطب مریض هایی مثل ایشون داشتیم که درمان شدن،
این بیماران به پزشکان مراجعه کرده بودن وبه اونا جراحی گفتن که انجام بدن ولی با این کارها درمان شدن.
آرزوی سلامتی براشون وهمه بیماران دارم.
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸**