eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 همین الان در قشنگ ترین فنجانی که داری، یک چایی تازه دم بریز به یک موزیکی که علاقه داری گوش کن یا در سکوتی که برات دل انگیز هست آرام بنشین، طعم چایی دل انگیزت را مزه مزه کن میتونی در چایی ات دانه هلی، غنچه گل رزی، کمی بهار نارنج یا ذره ایی زعفران بریزی و خودت را و دل قشنگت را مهمان طعمی دلنشین کنی آخه هیچ‌ کسی در این دنیا مهم تر از تو نیست دوست من تو مهم ترین شخص زندگی خودت هستی! سلام روز بخ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ▫️یک بیدار، نسبت به روح و روحیاتش توجه دقیق دارد. لحظه‌به‌لحظه کنترل می‌کند و مراقب روح، غذا و لباس روح، رشدی که داشته‌ است می‌باشد. 👌این‌قدر این مراقبت‌کردن مهم است که امام موسی‌ابن‌جعفر علیه‌الصّلاةوالسّلام می‌فرمایند: «لَیسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی كُلِّ یوْمٍ مَرَّةً». 📌اگر شما در طول روز یک مرتبه روح و نفستان را نکنید و به آن سر نزنید تا ببینید در چه وضع و حال و در چه مسیر و فکری است، «لَیسَ مِنَّا» امام می‌فرمایند: این شخص از ما نیست، شیعه‌ی ما نیست. 💎 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🎊 انتخابات، روز نشاط و شادی ما ایرانی‌ها رهبر معظم انقلاب: 🔸برای ملّت عزیزمان از خداوند متعال بهترین روزها و سالها و بالاترین برکاتش را مسئلت میکنم. 🔸روز انتخابات برای ما ایرانی‌ها، روز نشاط و شادی است؛ بخصوص آن وقتی که انتخابات برای گزینش رئیس‌جمهور است که چند سال آینده‌ی کشور با این انتخاب مردم تعیین میشود. 🔸جای تردید نیست. شرکت در انتخابات؛ کاری بدون زحمت، در عین حال پر فایده. 🔸امیدوارم ان‌شاءاللّه خدای متعال مقدّر کند برای این کشور بهترین و مفیدترین گزینش را و سالهای آینده ان‌شاءاللّه سالهای خوب و مطلوبی باشد و مردم از گزینش خودشان راضی باشند. ۱۴۰۳/۴/۸ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ♦️با خواص ارده و ویتامین‌های موجود در آن آشنا شوید ! 🔹ارده دارای ویتامین‌های:  B1، B2، B3، B5، B6، B9، آهن، کلسیم، فسفر می‌باشد، و منبع بسیار خوبی برای تامین کلسیم بدن است. همچنین سبب استحکام و سلامت استخوان‌ها و دندان‌ها نیز می‌شود 🔹مصرف ارده در سرد مزاجان سبب کاهش وزن آن‌ها خواهد شد، زیرا خوردن ۱ تا ۲ قاشق ارده پیش از وعده غذایی باعث کاهش اشتها می‌شود. . 🌕 @donyaye_ajayeb
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ در رحم مادر خداوند بچه را در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بماند و مادر سنگینی بچه را کمتر احساس کند، و خداوند روزیِ جنین را از طریق بند ناف که به مادر وصل است به او می‌رساند. پس اگر مادر در غذا خوردن کوتاهی کند از غذای جنین چیزی کم نمیشود. بخاطر وجود غده هایی که با گرفتن مواد لازم از دندانها و استخوان مادر غذای جنین را تأمین میکند و به همین دلیل است که مادران با پیشروی در سن، دندان و پا و زانو درد میگیرند، و در آخر میگویند: زن زودتر از مرد پیر می‌شود. اگر آدمها بدانند که مادرشان بخاطر آنها استخوانش آب میشده در این میمانند که چگونه قدردانی بکنند! خداوندا از تو بهشتی میخواهم برای کسی که مرا به دنیا آورد❤️❤️❤️ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 مادرم میگفت : به دیوار تکیه کن، ولی به مردها ؛ نه …! که دیوار اگر پشتت را خالی کرد، سنگ است و گچ، نهایت سرت میشکند..! ولی اگر مردی رهایت کرد، دلت میشکند، روح و تمام زندگیت میشکند و زنی که بشکند، سنگ میشود، سرد و سخت، که نه میخندد، و نه میگرید..! و این یعنی فاجعه…! فاجعه زنیست که از دلدادگی ترسیده... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام.چالش سوالی که ازش متنفریم ما خونه پدر همسرم زندگی میکنیم.مادرشون هر روز یه بهانه ای میارن و دائم در حال پرس و جو هستن.خودم و زندگیم که هیچ دائم در حال چک کردن خانواده ام هستن.خدا نکنه مادر یا پدرم زنگ بزنن.متاسفانه گوش وای میستن و بعد سوال میپرسن که خیلی ناراحت میشم.یا چیزی بشه با طعنه سوال میپرسن .مثلا چند روزی مریض شدم،بچه هم بی قراری میکرد.نرسیدم خونه رو جارو بزنم.خودشون شرایطم رو دیدن.دیروز با یه حالت بدی گفتن مگه جارو نداری؟؟؟ که خیلی ناراحت شدم‌. بچه داری که دیگه هیچی نگم... از طرفی نمیخوام بهشون بی احترامی بشه از طرفی هم خیلی اذیت میشم.اگر کسی راهکاری داره لطفا بهم بده.چون همسرم راضی نمیشه از خونه پدرش بریم و مستقل شیم.باید بسازم و یه راهی پیدا کنم. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 ما روزانه از چيز های زيادی خسته ميشويم، از تخت خواب تكراری مان، از قيافه ی خواب آلودمان در آيينه، از رنگ مسواكمان، از اتوبوس هاي تكراری، از مسير كار، يا حتی وقتی از سر كار به خانه برميگرديم، از كار خسته ايم، وقتی از دانشگاه بر ميگرديم از درس خسته ايم، وقتی در جنگل زندگی ميكنيم از درخت خسته ميشويم و وقتی دريا نورديم از آب و ماهی. اما همين كه مدتی از آن ها دور بمونيم، كم كم دلمان برای تخت خوابمان، محل كارمان، حتی خستگی های بعد از آن هم تنگ ميشود، آنقدر كه برای بازگشت به آن موقعيت سابق لحظه شماری ميكنيم و مطمئنيم كه همه چيز سر جايش است. در رابطه ها هم همينطور است، از زمانی به بعد خسته ميشويم، بهانه گير ميشويم و ميخواهيم همه چيز را كنار بگذاريم. ميگوييم ميخواهيم يك مدت تنها باشيم، اما همين كه جای خالی اش آزار ميدهد، همين كه ميفهميم كه تكه ی پازل وجودمان بدون آن ناقص است، برميگرديم، ما به همان رابطه باز ميگرديم اما، اما ممكن است اين بار هيچ چيز سر جای سابقش نباشد . 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی بازی سرنوشت 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #بازی_سرنوشت لرز بدی نشسته تو تنم با چشای اشکی به دور ور نگاه کردم ماشین محمد دیدم پار
🍃🍃🍃🌸🍃 از تو کیف دستیم شناسنامه امو درآوردم دادم دست محمد ...محمد که در حال رانندگی بود یه اخمی کرد و گفت این چیه چیزی نگفتم متعجب گفت خب ؟؟؟بازم چیزی نگفتم شناسنامه ورق زد یهو زد رو ترمز گفت چییییییی تو و بابا ازدواج کردین با تعجب داد زد کی ازدواج کردین چرا بابا چیزی نمی‌گفت گفتم اسما جون اصرار داشت ازدواج کنم گفت من حالم خیلی داره بد میشه شبها کنار ما میخوابی برا همین...... محمد گفت از اون شب میگم بابا چرا ایقدر آشفته شده چرا اینقدر نارحت شده دلم سوخت برا بابام .... منظور محمد میفهمیدم درک میکردم گفتم بجون بهارم بجون تو که عین پسرمی بجون هانی که چند سال بیخبرم ازش اینجای قسمم رسیدم بغض کردم گفتم من مهدی روز طلاقم دیدم ... محمد دوباره حرکت کرد گفت بهت اعتماد کردم که اومدم دنبالت نزاشتم تنها بمونی چند شب بمون خونه آرزو خانوم من خونه میگیرم برات نگران نباش .... سرمو انداختم سکوت کردم آرزو چیزی نمی‌گفت میدونستم ذهنش پر سواله رسیدم آپارتمان نقلی آرزو، آرزو درباز کرد گفت برین تو بزار آرین از همسایه بگیرم صبحی گذاشتمش پیشش محمد از دم در خداحافظی کرد رفت من رفتم توخونه آقا عسکر خونه نبود روی مبل نشستم آرین بدو اومد سمت بهار باهم رفتن آرزو ابرو بالای انداخت آستینش بالا زد گفت خوب بگو ببین چجوری حامله شدی بعد بیخیال خنده ای بلندی کرد گفت با جزئیات بگو لطفا چشم غره رفتم گفتم خجالت بکش... آرزو خندان گفت بگو دیگه گفتم بابا یه شب باهم بودیم من هنوزم تست ندادم یه حالم بهم خورد که اینجوری شد...افسرده گفتم محسن باید خوشحال میشد ازم طرفداری میکرد من نمیدونم مهدی اون شب چرا اومد کلید از کجا آورد... نگاه به صورت آرزو کردم دیدم داره میخنده چیه هیچچی گفتی محسن همیشه آقای تاجیک بود برامون چی بگم دیگه من عذاب وجدان دارم حامله باشم ولی گفتم کاری که شده اسما جون خودش راضی بود ولی رفتار محسن، آرزو قلبمو شکست اگه واقعا حامله باشم باید سقط کن با دوتا بچه .... آرزو بلند شد گفت ایشالله حامله ای از بقیش نترس درست میشه .... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌷 🌷 ❌️❌️ بانوان گرامی بخوانید، که برای حفظ ناموس وطن، فرزندانمان چه‌ها کشیدند! !! 🌷در اردوگاه عنبر یکی از آسایشگاه‌ها را به عنوان بهداری در نظر گرفته بودند اما زمان عملیات والفجر مقدماتی به دلیل کثرت مجروحین چند آسایشگاه را برای درمانگاه اختصاص دادند؛ با این وجود مجروحین زیاد و جا کم بود. برای همین مجروحین را چند روزی در درمانگاه نگه می‌داشتند و بعد به آسایشگاه منتقل می‌کردند مگر افرادی که مجروحیت‌شان عمیق باشد. با توجه به مجروحیتی که داشتم مدت زیادتری در درمانگاه ماندم یک روز غروب مجروحی آوردند که پایش قطع شده بود. من وقتی او را دیدم فکر کردم قسمت قطع شده‌ی پایش کره مالیده‌اند! خوب توجه کردم دیدم کره نیست اما چیزی مانند کاموای بافتنی کرم رنگ است. جلوتر رفتم متوجه شدم این‌ها کِرم بودند. 🌷دکتر مجید جلال‌وند آمد و طبق معمول کمی با او خوش و بش کرد و دلگرمی به او داد. بعد پرسید: اسمت چیست؟ ایشان جواب داد:  حیدر بساوند، اهل مهران. دکتر فوراً به بچه‌هایی که در بهداری کار می‌کردند گفت: ظرف بیاورید. اونا رفتند یک غصعه (ظرف غذا) آوردند کرم‌ها راه افتاده بودند، دکتر کرم‌ها را با دست توی غصعه می‌ریخت و آن‌قدر این کار را کرد تا قسمت قطع شده پا کم‌کم پیدا شد؛ ظرف غصعه پر شده بود از کرم. با نوک قاشقی پایش را تراشیدند تا به خون رسیدند، یکی از آن بچه‌ها بعد از دقایقی حالش به‌هم خورد. حیدر از هوش می‌رفت و دوباره بهوش می‌آمد وقتی بهوش می‌آمد صداش از شدت درد  بلند می‌شد و داد می‌زد. بچه‌ها.... 🌷بچه‌ها یک حوله توی دهنش گذاشته بودند که فریادش بالاتر نرود که مبادا بعثی‌ها بشنوند. بالأخره وقتی خون‌ها رو پاک کردند استخوان‌های نوک پاش پیدا شد. دکتر گفت: بچه‌ها دعا کنید می‌خوام حیدر را عمل کنم.  بچه‌ها دست به دعا شدند چه دعایی بود آن شب چه عظم‌البلایی می‌خواندند همه از خلوص دل دعا می‌کردند. دکتر جلو آمد یک تیغ ژیلت و یک انبردست در دست داشت تنها ابزار عمل دکتر اینا بودند نه داروی بیهوشی نه مواد ضد عفونی. دکتر دوباره رو به بچه‌ها کرد و یواش گفت: بچه‌ها دعا کنید حیدر شهید نشه. ما تازه متوجه شدیم دکتر مجید انبردست داره گویا وقتی یک‌بار او را بیرون می‌برند از یک آیفا ۱، یک انبردست روغنی برمی‌دارد. 🌷با انبر دست تکه تکه از استخوان‌ها را می‌چید صدای شکستن استخوان‌ها می‌آمد حیدر از شدت درد بی‌هوش شده بود. آن‌قدر از استخوان‌ها چید تا استخوان‌های عفونت‌دار و سیاه شده به انتها رسیدند. بعد با تیغ، تیزی‌های سر استخوان‌ها را تراشید. وقتی تمام شد دو طرف  پوست پا را گرفت و کشید تا به هم رسیدند سپس با سوزن معمولی و نخ قرقره پوست را دوخت بعد دستش رو بلند کرد و گفت: خدایا ما این‌قدر تونستیم. واقعاً بچه‌ها اون شب عنایت خدا را به چشم دیدند حیدر بزودی خوب شد و حتی از ما زودتر به آسایشگاه رفت.  : آزاده سرافراز علی بخشی‌زاده 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c