eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام عزیزم ممنون از کانال قشنگتون ممنون که پیامهاروز وارسی میکنید میزارید گروه که عزیزان استفاده کنن 🙏😘من تاحالا جواب پیام میدادم الان یه سوالی دارم انشاالله عزیزان راهنمای کنن من دخترم طراحی و دوخت درس خونده به خاطر این که دوست ندارم راه دور بره دانشگاه نزاشتم کنکور بده برا دولتی گفتم توی شهر خودمون ازاد میخونی من دختر المپیاد طراحی و دوخت توی مسجد سلیمان نفر اول شده توی کل خوزستان نفر دوم شده حالا که رفته دانشگاه ازاد ثبت نام کنه متقاضی برای مسجد سلیمان ندارن نمیدونم چیکار کنم یه جا دلم نمیاد بره راه دور یه جاهم فکر میکنم ایندش خراب میکنم 🤦‍♀🤦‍♀اگر کسی اعطلاعاتی در مورد دولتی اهوازیا شوشتر میدونه چیزی برای طراحی دوخت ببینم با معدله یه باید حتما کنکور بده ممنون میشم راهنمایی کنه🙏 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه خانم خسته نباشید در جواب خانمی که گفتن خواهرشون غده تو سرش داره. خواهرش رو ببرن اهواز دکتر علی اضغر هنرمند جراح مغز واعصاب تو خیابان کیانپارس مطب دارن من هم خواهر زادم تو سرش غده داشت بعد دکتر هنرمند عملش کرد خدا رو شکر الان خیلی خوب شده 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه خانم عزیز شبتون بخیر.....خدا بد نده آرزوی سلامتی و تندرستی براتون دارم انشاالله که حالتون هر چه زودتر بهتر بشه چون واقعا ما به شما وکانال زیباتون عادت کردیم....❤️❤️❤️🌹🌹🌹🌹 سلام فاطمه خانم جان خیلی ممنون از کانال خوب مفیدتون عزیزم انشاالله هرچه زودتر حال تون خوب بشه از خواهر گلم خیلی ممنون که از تجربه تون استفاده میکنم من هستم خانم سادات ❤️🌹 سلام فاطمه بانوی نازنین خداروشکر حالتون بهتره؟ از ایزد پاک برای شما بانوی نازنین، سلامتی را آرزومندم🤲 امیدوارم که همیشه عااالی باشید 🤲❤️❤️❤️ سلام شب بخیر فاطمه گلم ،چی شده چرا عمل عزیزم ،خیلی نگران شدم،،انشاءالله که زود زود خوب بشین ،و همیشه سلامت و تندرست باشین 😘😘😘 سلام با آرزوی سلامتی وتندرستی برای فاطمه عزیزم. دعا گوی شما هستیم عزیزم❤️❤️❤️❤️ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 شوهرم کارش تو بیمارستانه و از اندام زنای دیگه تعریف میکنه😔 من دیگه خسته ام از بی کسی.....حالم از زن بودن خودم بهم میخوره 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 شوهرم کارش تو بیمارستانه و از اندام زنای دیگه تعریف میکنه😔 من دیگه خسته ام از بی کسی.....حا
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام خواهرک های گلم و یه سلامم برا یاسی جون خیییلی دوسش دارم این  دورهمی رو همیشه هم میام میخونم حرف های خوهرهامو من همیشه از ایده هاتون استفاده میکنم ولی چه کنم ک جواب نمیده برامن دوسال توعقد بودم و یه سالی هست که عروسی کردیم و یه پسر دوماهه دارم ازدواج مون عاشقانه بود یعنی همسرم منو میخواست خییلی خواستگاری اومدن ک اول پدرم مخالف بود ولی بعدش راضی شد راستش منم بهش بی میل نبودم نه اینکه باهاش ارتباط داشته باشم یا باهاش حزف زده باشم نه ولی تو دلم دوران عقدم خوب بود خیلی دوستم داشت وقتی اومدیم سرخونه زندگیم حامله شدم بازم رابطه مون خوب بود شیرین ولی الان سرد شدیم چرا چون شوهرم کارش جوریه ک تویی بیمارستان ها زیاد میره وقتی میاد خونه همش از خانمایی دیگه میگه ک امروز یه خانم دیدم اینقد اندامش خوب بود قشنگ بود فلان اینقد هر روز این حرکاتش ادامه داره ک قشنگ از زندگیم بیزار شدم میدونین چیه نمیدونم کجاایی راهو اشتباه رفتم ولی از وقتی یادم میاد هییچ وقت چیزی بهش کم نذاشتم هر ایده هررکاری ک میتونستم بهش انجام دادم حتی تا الان ک بچه کوچیک دارم تازه بچم سینه پهلو شده اینقد شدید ک پنچ روز بستری بود الانم ده روزی خوب بود باز دوباره سرفه های شدید میکنه ک بالا میاره با وجود این حالت هنوز نیومده بچه رو میخوابونم ب خودم میرسم اول بعد اشپزی چایی براش درست میکنم.... 👇👇 • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 شوهرم کارش تو بیمارستانه و از اندام زنای دیگه تعریف میکنه😔 من دیگه خسته ام از بی کسی.....حالم از زن بودن خودم بهم میخوره 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #درد_دل_اعضا ❤️ سلام خواهرک های گلم و یه سلامم برا یاسی جون خیییلی دوسش دارم این  دور
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ولی اصلا یه بار هم نمیگه خشگل شدی ارایشگاه برم نمی فهمه در حالیکه کفش زن دیگه ای ببینه حفظه دیگه خیلی خسته ناامیدم هرچقدرم براش میگم ک از رفتارات بدم میاد تو دوست داری من از مردهای دیگه ای بگم بهت چیری کم گذاشتم خشکل نیستم مشکلی داری میگه نه تو درست میگی میگم شرمندمی میگع درست میگی ولی مگه میخورمشون اخ ک دلم درد داره تو بیست سالگی پیرم روز ها تا شب ب خودم خونه زندگیم میرسم منتظرشم چون حتی کسی ندارم جایی ندارم برم روزها کلا خونه ام مادرم یه کشور ازم دوره دلم خییلی گرفته دیگه وقتی ایده میبینم معذرت میخوام حالم بهم  میخوره اززن بودنم تعریف نمیکنم از ادمای میگه ک حتی نصف منم نیستن وقتی باخودم فکر میکنم میگم یعنی اینقد بی ارزشم براش اینقد ازم خسته شده براش تکراری شدم ک منو ب آدمهایی ک نصف منم نیستن مقایسه میکنه و تعریف میکنع ازشون خواستم بگم شاید کسی  هم باشه شبیه من ک وقتی ایده ای میبینه از زن بودنش متنفر میشه اصلا شاید زیاد بهش رسیدم ک دلشو زدم فقط میخوام بگم ک خیلی دلم شکسته هست خواستم باهاتون درد دل کرده باشم دلم میخواد بگردم ب گذشتم پیش مادرم و هییج وقت ازدواج نکنم بچم مریض بشه کسیو ندارم اگه مشکلی داشته باشه من نمیدونم چشه چون تجربه ندارم سختمه زیااد از بی کسی هام دلم گرفته تا وقتی مادر دارین تا وقتی خواهر دارین قدرشونو بدونین نمیدونین تنهایی چه دردیه وقتی کسیو دارین بهش زنگ بزنین بگین حالم خوش نیس بچم مریضه ب دادتون میرسه قدرشو بدونین منم الان شدیدا نیاز دارم ب مادرم ک وقتی بچم حالش بده کمکم کنه یه ساعت بچه رو بدم بهش بخوابم دلم قرص باشه ب بودنش اینقد ازهم کینه ب دل نگیرین بخدا ارزش نداره این دنیا چشم بهم زدنی میبینی ک دیگه نیستن خصوصا خصوصا عزیراتون حتما یه روزی ب بودنش نیاز پیدا میکنید بعضی از خواهرام از مادر خواهر برادر گله میکنن من در حدی نیستم ک نصیحتتون کنم ولی میگم ک دلتونون صاف کنید کینه ها رو رها بزارید بره زندگی با بخشش قشنگتره❤ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🙏 حداقل واسه ۳ نفر بفرست چون بینهایت گره از کارت باز می‌کنه😊 . . • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ به نام خدا سلام به همه عزیزان که دراین کانال باهم هم دل هستیم وپای دردو دل های هم نشستیم وهمدیگر رو همراهی میکنیم نمیدونم که این مطلب یا بهتر بگم دردودلم و درکانال قرارمیدید یانه اما الان که دارم این مطلب را می‌نویسم ساعت از ۳نیمه شب گذشته وحال خوبی ندارم واین اولین بار است که دارم از حال بدم میگم آخه همیشه سعی کردم حال دیگران وخوب کنم اما الان موندم مستاصل ونمیدونم چه کارکنم بعداز ۲۵ سااال زندگی همه باورهام و ازدست دادم نه این که خدایی ناکرده نسبت به نماز یا دین باشه نه فقط میخوام بگم خستم به انداره تمام دنیااا😭 نه اینکه بخوام ازخودم تعریف کنم اما من ازلحاظ چهره واندام زبانزد فامیل شوهرم بودم که این هم لطف خداست به من بنده کمترین امااااشوهرم هیچ موقع منو ندید همیشه چشمش جای دیگه بود خودتون میدونید خانم ها زود می‌فهمن که مردشون چطور آدمی ! تواین همه سال زندگی همه فکر میکنن من خیلی خوشبختم اما نمیدونن یه قفل بزرگ زدم به لبام تا کسی درد دلم... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی_11 از واکنشش به دیوار چسبیدم، قفسه ی سینه ام از ترس بالا و پایین می شد. تا به خو
🍃🍃🌸🍃 گفتم: چشم الان میام . چند دقیقه ای در آشپزخانه خودم را مشغول نشان دادم . نمی دانستم چه کنم و چه بگویم. بالاخره بعد از این که باز مخاطبم قرارم داد به ناچار بیرون آمدم . گوشی بهنام را مانند آن روز اُپراتوری پاسخ داد که صدایش از هر صوتی گوش خراش تر و تنفر انگیز تر بود . لبه ی روسری سفید رنگش را باز تر کرد و بی حوصله گفت: خیلی بیخیاله تو این چند- گوشی داداش بهنام خاموشه خان جون . روزی که رفته هیچ یه زنگ نزده . لب گزیدم و لب هایم را روی هم فشردم تا چیزی از دهانم نپرد . -به بهزاد زنگ بزنم ببینم اون چی . دستانم با اضطراب روی دکمه های تلفن می نشست . (شماره ی مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد)... -گوشی داداش بهزاد هم آنتن نمیده . الله و اکبری زیر لب گفت و سکوت کرد . برای فرار از آن فضای خفقان آور دوباره به آشپزخانه پناه بردم. نمی توانستم به نگرانی هایش بی تفاوت باشم اما بهزاد هم گفته بود چیزی به خان جون نگویم . یواشکی نگاهی از بالا ی اُپن به سمتش انداختم. در خودش غرق بود برای عوض کردن حالش گفتم: خان جون مهمون داریما شب. زن عمو زنگ زد گفت افطار میان . مشغول به هم زدن غذا بودم که وارد آشپزخانه شد . -پس برای همونه یه سره تو آشپز خونه ای . لبخندی زدم و گفتم: وا خان جون من همیشه تو آشپزخونم دیگه . تا غروب مدام ذهنش را به این سو و آن سو کشاندم. چندباری هم سر به سرش گذاشتم که حسابی صدایش را در آورد . بوی غذا بی رحمانه معده ی خالیم را تحریک می کرد. سارافن آبی رنگم را پوشیدم و روسری مشکی را دور گردنم پیچاندم. کم مانده بود تا عمو و خانواده اش برسند . نمی دانم چرا اضطراب دست از سرم بر نمی داشت. چندباری دور از چشم خان جون به بهزاد زنگ زده بودم اما هر بار ناامیدی در جانم بیشتر و بیشتر خو گرفته بود . با صدای در حیاط ، از جا پریدم . بالشتی که زیر سرم گذاشته بودم را سرجایش انداختم و خان جون که تازه چشمانش گرم شده بود، صدا زدم . -خان جون بیدار شو اومدن . هول هولکی چادر به سرم انداختم و به سمت در رفتم . عمو احمد با همان صلابت ذاتی اش وارد حیاط شد . -سلام عمو سری تکان داد و به طرف خانه رفت. هاج و واج حرکت ش را از نظر گذراندم. خیر باشد چه شده بود؟ ! زن عمو نرگس هم با سردی و قیافه ای در هم رفته سلامم را جواب داد که مطمئن شدم حتماً اتفاقی افتاده که این گونه رفتار می کنند. پشت بندشان عباس وارد شد . -سلام دختر عمو . لبخند پر شرمی روی لب هایم نشست و به وضوح حس کرد گونه هایم گلگون شدند . فکر نمی کردم از سربازی بازگشته باشد. آرام تر و سر به زیر تر از همیشه جوابش را دادم: سلام خوش اومدید . گرما، آن لحظه تنها حسی بود که با تمام وجود حسش می کرد. قلبم بی مهابا می تپید و چه کسی بود که با دیدن حالتم پی به درون پرتلاطمم نبرد . در را بی حواس بستم که صدای ناهنجارش دلم را لرزاند. دستم را روی دهانم گذاشتم و با چشمان ریز شده به خانواده ی عمو که نگاه چپ چپی نثارم کردند، انداختم. لبخند عباس همانند آب سردی بود که بر سرم ریخته شد. بهنام راست می گفت در سوتی دادن اسطوره ای بودم برای خودم . چادر را سرجای همیشگی اش انداختم و وارد خانه شدم . هر کدام گوشه ای نشسته بودند . برای این که حال دگرگونم را از چشمانشان پنهان کنم سری به غذاها زدم ادامه دارد..... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸